رسمِ خُجیرِ هَمساکاسه (کاسه همسایه)
این مطلب به گویش طالقانی نوشته شده، برای خواندن متن فارسی، به ادامه مطلب بروید.
امروزه این لانه زنبوری خانههانی میان، یه ساده مرغانه هم که دُرُست مینی، بوش همه ساختمانِ وِ میگیره اما از آنجا که کَس، آن یکین کَس دِ خبر نوداره و رفت و آمد دِنی، بعضی خجیره رسمان قدیمی مثل هَمساکاسه، مُد دِ بَکتیه!
برعکس قدیمان، خانهها اندی کیپ تا کیپ بُسات نَبو یا این آپارتمانانی جور، همدیگهای کَله و کینی سر، در عوض گَته حیاط داشتُن و باغچه و حوض، دلها دی به هم نزدیک بَ و هَمسادان، از حال همدیگه خبرگیری میکوردون.
آن زمان، نگرانیشان این بَ که غذایی بپُچُن و بوش محلی میان، به یه پیرمرد تنها یا آبستنه زُن، یا صغیر وَچه یا حتی یه گته آدُم که دستش به دُهانُش میرسه اما به هر دلیل ممکنه آن زمان گُسنه باشه، دلُش بخوا و امکان آشپزی اوییب فراهم نباشه، برسه و اوشان مدیون خدا و خلق خدا گردُون. اینی واستان، غذاشان که آماده میگردی، قبل اینکه خودشانیب بَکشُن، یه کاسه ومیگیتُن و میبردُن همسادانی دِری دَم، میگوتُن: این دی شمای هَمساکاسه.
همساده دی کاسه ر خالی ونمیگرداند و اونه ر از خودشی غذا، نان، یا نوخودچی کیشمیش، نبات و امثالهم پُر میکُرد تا به اصطلاح، کاسه، خالی نباشه.
حلا بُماند که چه آشُناییها و خاطُرخواهیها سر همین هَمساکاسه، بین جوانان محل به وجود میامه که اکثراً با عاقبتی خوش به همدیگه میرسییَن.
ایسه امروزان که دترکان عیب و عارشانه، همسادهای بَ غذا بَبُرُن و پسرکان دی حال نُدارُن جاشان دِ پایستُن تا دِری دَم بَشُن، کاسه هاگیرُن، اما لااقل ما این خجیرِ رسمِ «همساکاسه» ر یادا ناکُنیم.
هر از چند وقت یکبار، یه غذایی بپُچیم و به نیت نذری یا خیرات، بین همسادان پخش کنیم، بَلکَم محبت و صمیمیت بینمان ویشتر گرده.
جانتان ساق و دلتان شاد
به قلم: سیده مریم قادری طالقانی اورازانی
این مطلب به گویش طالقانی نوشته شده، برای خواندن متن فارسی، به ادامه مطلب بروید.
رسم خوب کاسه همسایه
امروزه، توی این خونههای لونه زنبوری، یه نیمرویِ ساده هم که درست کنی، بوی اون همه ساختمون رو میگیره اما از اونجایی که هیچکس از اون یکی خبر نداره و رفت و آمدی نیست، بعضی از رسوم خوبِ قدیمی مثل «کاسه همسایه» از مُد افتاده.
برعکس، قدیمها، خونه ها رو اینقدر کیپِ هم نمیساختند یا مثل این آپارتمانها، خونه ها روی سر و کله همدیگه بنا نمیشد، عوضش، یه حیاط بزرگ داشتند با باغچه و حوض، تازه دلهاشون هم به هم نزدیک بود و همسایهها از حال هم باخبر بودند.
اون زمان، نگرانی آدمها این بود که بوی غذایی که پختند، محله رو پر کنه و این بو برسه به مشام پیرمرد تنهایی یا یه خانم باردار یا بچه یتیمی یا حتی یه آدم بزرگ که دستش به دهنش میرسه و محتاج نیست، ولی به هر دلیلی ممکنه اون لحظه گرسنهاش باشه و دلش از اون غذا بخواد و امکان آشپزی نداشته باشه، اون وقت اونها مدیون خدا و خلق خدا بشن. به خاطر همین، غذاشون که آماده میشد، قبل از اینکه برای خودشون از غذا بکشند، یه کاسه برمی داشتند و میبردند دم در خونه همسایهها و میگفتند: بفرمایید این سهم «کاسه همسایه» شماست.
همسایه هم، ظرف اونا رو خالی برنمی گردوند و داخلش از غذای خودشون، یا نون یا نخودچی کشمش و نبات و امثال اینها پُر می کرد تا به اصطلاح، کاسه رو خالی برنگردونده باشه.
حالا بمونه که چه آشنایی ها و خاطرخواهی هایی سر همین رسم، بین جوونهای محل به وجود میومد که اکثراً هم با عاقبت خوشی به همدیگه می رسیدند.
حالا الآن که دخترها، عیب و عار میدونند که برای همسایه غذا ببرند و پسرها هم حال ندارند که از جاشون بلند بشند و تا دم در بیان، کاسه غذا رو بگیرند، اما لااقل، ما از این رسمِ خوب «کاسه همسایه» غافل نشیم و فراموشش نکنیم.
هرچند وقت یکبار، یه غذایی بپزیم و به نیت نذری یا خیرات اموات، بین همسایه هامون پخش کنیم تا بلکه محبت و صمیمیت بینمون بیشتر بشه.
جونتون سلامت و دلتون شاد
به قلم: سیده مریم قادری اورازانی طالقانی