درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهمان» ثبت شده است

توضیحات تکمیلی درخصوص مطلب «قهوه خانه قنبر»

شنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۱، ۰۸:۴۹ ق.ظ

با سلام خدمت همیشه عزیزانِ همراه

درخصوص مطلب «قهوه‌خانه‌ی قَنبر» چند نکته را خدمت‌تان عرض می‌کنیم:

اول، قهوه‌خانه‌ی قَنبر، یک مکان خیالی نیست و در تهرانِ قدیم، خیابان ناصریه، واقعاً وجود داشته و بسیار هم معروف بوده است. روالِ کار این قهوه‌خانه از آنجایی جالب است که خواندن روزنامه در آن ممنوع بوده اما بساط نقالّی داستانهای شاهنامه و نمایش‌های همراه با تردستی، هر شب در آن برقرار بوده است. لوطی‌های معروف نیز در محوطه‌ی پشت این قهوه‌خانه معرکه می‌گرفتند و مردم را شاد و سرگرم می‌کردند. مَثَلِ قهوه‌خانه‌ی قنبر، یک اصطلاحِ فارسی است که فقط مختص به طالقان نیست و به طور معمول به محلی که به صورت پاتوق افراد زیادی درآمده و افراد در آن به تفریح و گپ زدن مشغول باشند، قهوه‌خانه قنبر گفته می‌شود.

دوم، یک فیلم فارسی قدیمی نیز به نام « قهوه‌خانه‌ی قَنبر» وجود دارد. آقای ابوالفضل یزدانی با یادآوری این موضوع، اشاره کردند که گویا فیلمنامه این فیلم، که نوشته‌ی هموطنی روشندل از اهالی قم بوده، مورد سرقت ادبی قرار گرفت.

سوم، بعضی مخاطبان از این مطلب، اینگونه برداشت کرده‌اند که ما «مهمان داری» را مورد مذمت قرار داده‌ایم درصورتیکه این تصور، درست نیست.

مهمان داری و مهمان نوازی، رسم نیکو و پسندیده‌ای است اما به مانند تمامی تعاملات بشری، از دریچه عقل و شرع و منطق که بنگری، هر عملی را عکس العملی است و هر خدمت و لطفی، حقی برجای می‌گذارد که باید رعایت گردد. پس در مقابلِ آداب مهمان نوازی، مهمان بودن هم فرهنگ، بایدها و نبایدها و مرام و مسلک خود را دارد که باید از سوی میهمان، رعایت شود.

اینطور نیست که تنها میزبان، توصیه به مهمان نوازی شود، که مهمان هم باید حق خوب مهمان بودن را به جا آورد و کاری نکند که موجب آزار میزبان و سلب آسایش او و خانواده‌اش گردد.

توصیه‌هایی که در فرهنگ و دین ما در این زمینه وجود دارد و آدابی چون: سوغات و چشم روشنی بردن برای میزبان، به زحمت نینداختن صاحبخانه در تداک سور مهمانی، به موقع رفتن و برگشتن (به اصطلاح شیرین رفتن و آمدن)، به دعوت گرفتن میزبان برای جبران زحمات و به اصطلاح پس دادنِ مهمانی، همگی تأکید بر این دارد که رابطه میزبانی-میهمانی یک رابطه دو طرفه است که همچون ترازوی تراز، بی ظلم و احجاف بودنش، خوش است.

حتی خداوند در قرآن کریم، به مسلمین آداب مهمانی رفتن را تذکر داده و سفارش می‌کند که وقتی به خانه پیامبر دعوت شدید، زود نروید تا او را به زحمت بیندازید و وقتی هم که غذا را خوردید، ننشینید با هم به گپ و گفت، بلکه زودتر متفرق شوید. درست است که پیامبر، شرم می‌کند که این چیزها را به شما بگوید، ولی خدا که در این زمینه، از گفتن حرف حق، شرم نخواهد کرد.

پس عزیزان، همان طور که رسم مهمان نوازی، پسندیده و مشمول ثواب است، حق میزبان را با تشکر و جبران کردن و نیازردن او به جا آوردن، نیز پسندیده و سفارش شده و عینِ صواب است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۴۹
درجی طالقانی

قهوه‌خانه‌یِ قَنبر

چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۸:۳۴ ق.ظ

مطلب «قهوه خانه» را که در درجی خواندم، یادم به یک اصطلاح افتاد که مادرم همیشه آن را به کار می‌برد:

قـَمـبِری قَهوه‌خـانه

که همان «قهوه‌خانه‌یِ قَنبر» است و اصطلاحاً به خانه‌های پُر رفت و آمد، شلوغ از مهمانِ همیشگی و بی‌ملاحظه (اعم از دوست و آشنا و فامیل و همسایه و حتی غریبه!)، با اوضاعی بی‌حساب کتاب و بی سَرصاحاب و با بریز و بپاش فراوان، گفته می‌شود.

مثلاً فرض کنید عموی شما و پسرعمویش، هر دو با هم در یک زمان، در یک اداره مشغول به کار می‌شوند و عینِ هم حقوق می‌گیرند. پس از چند سال، پسرعمو کلی پیشرفتِ مادی می‌کند و امکانات و مایملک خوبی فراهم می‌آورد. اما عمویِ شما، هر سال در جا زده، پیشرفت که نمی‌کند هیچ، پسرفت و از جیب خوری هم کرده است. علت را که جویا می‌شوید، مادربزرگِ طالقانیِ اصیلتان می‌گوید:

اوشانی خانه، قَمبِری قهوه خانه‌یه، اینه میا، آن یکین هنو دَر نِشیه، یکی دیگه میا. میخورُنو میریجُنو حسابی که تالان کُردُن دَر میشُن، دریغ از یه بوجاک درک و شوعور و عاطُفه!

عموت خودُش دی کُفلَتمَند! (= کفالت مند، یعنی آدمِ عیالوار و پُر بچه) سیاروز زُنُش دی بی‌دست و پَر و بی سرزُوان.

مگه یه کارمندی حقوق چندی می‌تانه آن قَمبِری قهوه‌خانه‌ای میان دوام بیوره. ماه به نُصف نرسیه، هشتشان گرو نُهشان میبو، ایسه تا آخر ماه، سِنگ دَبُند خیکت. اوشانی‌یَم که هادای تا قُرت باخوردُنُ بگو یه نان هاگیر ماییبِ بِینُم هامیگیرن... آها جانِ سرشان، کُفت دی تیِب هانمی‌دیَن اما دریغ از اینکه حالیشان گَرده و درس عبرتشان بو، دُواره سرِ ماه روز از نو، سیاروزی از نو!

اما برعکس، عَم‌قُلیتانی خانه، همه چیانُش حساب کتاب داره، یک شو مهمانشان گردی، یک شو بایستی سفره بنگنی پیششان، رفتشان آمد داره و آمدشان رفت. هر چی خودشی جایی سر، یالانُش همه معقول و مودب، یه دانه برنج اوشانی خانه‌ای میان حَررُم و اُسراف نمی‌بو. خدا دی خوشُش میا برکَته مینگنه مالشانی میان. فکر عاقبت و فرداشان دی هستُن. روز به روز دی پیشرفت مینُن و یکیشان دوتا و دوتاشان سُ تا میبو.

خُب تا این گَته‌نَنه‌ی عصبانیِ طالقانیِ اصیل ما رو نَتُکانده، شما رو با لبخندی که از خوندن این جملاتِ به لبهاتون اومده و البته کمی هم به فکر انداخته‌تون، به خدا می‌سپارم.

راستی، قهوه خونه برید اما خونه‌ی دیگران رو قهوه خونه‌ی قنبر ندونید. یا حق

به قلم: سیمرغ - عکس از: مهدی ویسانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۳۴
درجی طالقانی

عیــد دیدنی

دوشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۱، ۱۰:۵۸ ق.ظ

 

قبل از عید که میگِرده، کلــی نقشه میکشی که این تعطیلی‌یانی میان، خانه‌یی دُل دِری و آاای استراحت مینی و میخُسی و کیف مینی...!

روز اول عیـــد ساعت هفت صُحب علی الطلوع، در خواب و بیداری دری که تیلیفون بی صحاب زنگ میزنه. حالا تو دی لک و لایی ( لحاف و دوشک) دل گوش دِری که کدام نامسلمانِ مردم آزار، این وقته صُحب زنگ بزیه. آقاجان که تا اون لحظه پنج بار صبحانه باخوردیه و صدای تیلیویزیون و نقاره‌های سال تحویل گوش بداشتی بیه و مایی خِو رو کُفت و زهر مار کوردیه، میشو گوشی رو وِمیره.

- سلام عمو، جابر هستم. زن دایی فاطمه‌یی پسر! عید شما مبارکا... خانه دِرین مزاحمتان گردیم؟

- علیک سلام جابر جان، بَعلی، خانه دریم، تشریف بیورین، تشریف بیورین.

- کی بَ؟

- جابُر بَ.

- کدام جابُر؟ ماگو جابُر نـــداریم!

- دایی رضایی پسر، عمه لیلایی زوما!

😳 😳

 

دقیقاً آخرین باری که این گند تحفه رو مون بِدی بی‌یَم، دوازده سال پیش، مسجدی دل، طالقان، چایی پخش میکورد.

- آخه اون میخوا بیا مایی خانه چه خاک سرش کنه اول صحب؟ مگه اوشانی خانه خِو دِنی؟ اصلاً چه رابطه‌یی اون ایمامزاده و دودمانش مایی همرا داره؟؟ این چه بُلا بَ اول صحب مایی گردن بار گردی؟؟ تحفه میخوا بیا چه کار؟

- پسر جان زشته... غلطه... میهمان حبیب خدایه... راست گرد این لک و لا رو جمع کن الان میایُن... پایَــــــس.

- یَک راهه بیایه .... هرگز نیایه!

 

حالا حالت عادی ما هفت و نیم خِو د راس میبیم میشیم کاری سر، اول عید یه گند دوماقی واسان، ساعت هفت میخوا راس گردیم. از این جابرانِ جبار همه جا هسه. اون موقع معلوم نیمیگرده، سُه ماه بعد کاشف به عمل میا که اویی کار یک جایی گیر هسه یا مَثَل از مایی آقاجان زیمینشی واسان راه میخوایه و از الان هُزُم کوردیه و ماهری جور ویلیش میکشه .

 

ظهر که میگرده یک جور دیگر، فردا دی هم اچان، از روز سُوم ایسه میخوا آقا ننه رو ویگیری بَـبُری اینانی بازدید پس بدانه!

ننه میگو: پسر جان ایمروز مارو ببر یکی دایی اصغرتی خانه و یکی دی خالک پِری یی خانه و اون سر دی بشیم عزیز الله‌یی خانه ایمسال نو عید دارند و اگه کیشکه عمه ت دی دبه، دَرگده، اونو دی تُمان کنیم!

حالا اینانی خانه یک جا و دو جا نیه گو، یکی کرج دره، یکی آبیک دره، یکی هفت چنار دره،  یکی کِندی تُک نارمک...!

خب اول از همه میشی پمپ بنزین، باک رو تا قُرتش، چهل و پنج لیتر، پر مینی و یه نازنین تراول پنجاهی آقای پمپ بنزینی رو هامیدی. صُحب ساعت هفت خانه د درمیشی و شوکی دشروست و کرکته حال، ساعت دوازده وِمیگردی. کیلومتر ماشین نشان میدیه پانصد کیلومتر جان بکنسی!

حالا وقتی میشی عید دیدنی بعد از تبریکات، اولین سوال این هست:

- طالقان نِ شی یِی؟؟ کی میخوا بِشی؟ ورف و باران نزیه؟ داران بسوتیه؟

حرف کم میورون:

- تو نیمیخوا زُن ببری؟ تو نیمیخوا یال دار گردی؟ تو نیمیخوا خانه بخری؟ چب اندی اَلافی‌گری مینی؟ تویی همسند و سالان، الان چی کوردینه و فلان خاک رو سرشان کوردینه و اینطور...!

 

این میان تا پنجم عید کلا از بیخوابی چوشموتی بیخ چالان گردیه و از بس تخمه یو آجیل و شکلات باخوردی، مرض یبوست دی قوز بالا قوز گردیه و ایسه هم اَچان.

شب ششم میشی یَخه‌چالی پیش و شیشه رب هَلو (آلو) رو پیدا مینی باخوری که  گلاب به روتان خیکت راه کوعه و اینطور میگرده که شمایی تعطیلات نیمه اول تُمان میبو و صبح ششم میشی کاری سر و یک استراحت دلانا مینی.

حالا این وسط همه اینان به کُنار، گوتوروم بمانسی‌یم تو الان میشی عمویی خانه دو ساعت گپ میزنی، بعدش میگن خب تو پیش بشو خانه ما الان شمایی پس پسایی میایم، ایضما نیم ساعت بعد اوشان میان مایی خانه..!

خب این خالک وازیان چیه؟ یکی بیا مونه حالی کنه!

حالا اینانه بگتم بَخِندین، اما خداییش بنگری این دید و بازدیدان خیلی دی خوبه و سنت پیغمبر دی هسه و آدومی روح تازه میبو. امبا یک سری خُله وِلی کاران و رفتارهای بیهوده و چشم و هم چشمی هان اگر نباشه یو رعایت گرده، خیلی دی بهتر میبو.

نفسِ این سنت محبت است و استحکام مودت و باخبر شدن از احوال و امورات یکدیگر، مطلوب آن است که هر آنچه خارج از این محور پاک و اهورایی بخوا باشه، مثل گِلِه‌گزاری و این چی یان، خاک عالوم سرش... درگده... هرگز نباشه...

نَوِلا کی میهمانی د بدش میا؟؟ هرکی بیومی قدمش چوشمی سر... هرکس نیومی خدا به همراش... دستش درد نکنه مارو یه نارمک بشی ین دِ راحت کورد. گله چب مینی؟ ولی اون وله کینه گور به گور جابُر دی اگه بیومی، بزنین اورو بکوشین خونش مونی گردن. اینانی که مُکر مینون خدا میدانه چندی بدُم میا!

 

لبتان خندان و تنتان ساق، همتـانی عید مبــارکا

 

به قلم: حامد نجاری، اهلِ گورانِ طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۵۸
درجی طالقانی

نقلُک مهمان سمج

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۴ ق.ظ

اون قدیم قدیمان، یه روستائی، جُل و پُلاسُشَ ویگیت و بَش به روستایَ بغلی ریفیقیشی خانَه. نه یه رو، نه دو رو، نه سُه رو بلکَه چَن هفته اونجَه بُماند. یه رو صاحُبخانه‌ای زُن کو  از پذیرایی خستَه گردی بَ رو کورد به شوعروش و بوگوت: «مَرد بیا فُکری کنیم شایُد بُتانیم این سُمُجَ میهمانَ از اینجه دک کنیم.»

اونان مشورُت کوردون و دَس آخُرَ زُن بوگوت: «امرو کو از بیرون بیامِی بُنا کن مُنه کُتُک بیزَن و بوگو چبه خانه‌ای کارانه انجام هانیمیدِی؟»

اونوخت مُن میشوم میهمانی لَپ و با بُرمه و زاری میگوم: «شما کو چن هفته مایی لپ درین و امرو هم میخای مایی وَر دی بیشی، آیا در این مدت مُن دی بدی بی دی اِیْن؟»

شایُد بدین وسیلَه خُجالـت بکشه و بوشو !

مرد قبول کورد و روزَ بهد کو به خانَه بیامه، بُنا کورد با زُنُش دهوا و اونه با چو بیزَن !

زُن بوگوت: «چبه منه می‌زنی؟»

شوعر بوگوت: «نافُرمانی مینی»

زُن بُرمه کنان به میهمان پناه بَبُرد و بوگوت: «تو کو چن هفته مایی میهمانی و امرو دیگه میخای بیشی، آیا مُن د نافُرمانی بیدی اِی؟»

میهمان با خونسردی بوگوت: «مُن کو چن هفته ای اینجه دروم و چن هفته دیگه دی میخام بُمانوم، از چُشمام بدی بیدم، از شما نیدی اَم !.😜»

 

منبع: کانال اصیل طالقانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۰ ، ۱۱:۱۴
درجی طالقانی

رسمِ خُجیرِ هَمساکاسه (کاسه همسایه)

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۲۵ ق.ظ

این مطلب به گویش طالقانی نوشته شده، برای خواندن متن فارسی، به ادامه مطلب بروید.

 

امروزه این لانه زنبوری خانه‌هانی میان، یه ساده مرغانه هم که دُرُست مینی، بوش همه ساختمانِ وِ میگیره اما از آنجا که کَس، آن یکین کَس دِ خبر نوداره و رفت و آمد دِنی، بعضی خجیره رسمان قدیمی مثل هَمساکاسه، مُد دِ بَکتیه!

برعکس قدیمان، خانه‌ها اندی کیپ تا کیپ بُسات نَبو یا این آپارتمانانی جور، همدیگه‌ای کَله و کینی سر، در عوض گَته حیاط داشتُن و باغچه و حوض، دل‌ها دی به هم نزدیک بَ و هَمسادان، از حال همدیگه خبرگیری می‌کوردون.

آن زمان، نگرانیشان این بَ که غذایی بپُچُن و بوش محلی میان، به یه پیرمرد تنها یا آبستنه زُن، یا صغیر وَچه یا حتی یه گته آدُم که دستش به دُهانُش میرسه اما به هر دلیل ممکنه آن زمان گُسنه باشه، دلُش بخوا و امکان آشپزی اوییب فراهم نباشه، برسه و اوشان مدیون خدا و خلق خدا گردُون. اینی واستان، غذاشان که آماده می‌گردی، قبل اینکه خودشانیب بَکشُن، یه کاسه ومیگیتُن و میبردُن همسادانی دِری دَم، میگوتُن: این دی شمای هَمساکاسه.

همساده دی کاسه ر خالی ونمیگرداند و اونه ر از خودشی غذا، نان، یا نوخودچی کیشمیش، نبات و  امثالهم پُر می‌کُرد تا به اصطلاح، کاسه، خالی نباشه.

 

 

حلا بُماند که چه آشُنایی‌ها و خاطُرخواهی‌ها سر همین هَمساکاسه، بین جوانان محل به وجود میامه که اکثراً با عاقبتی خوش به همدیگه می‌رسی‌یَن.

ایسه امروزان که دترکان عیب و عارشانه، همساده‌ای بَ غذا بَبُرُن و پسرکان دی حال نُدارُن جاشان دِ پایستُن تا دِری دَم بَشُن، کاسه هاگیرُن، اما لااقل ما این خجیرِ رسمِ «همساکاسه» ر یادا ناکُنیم.

هر از چند وقت یکبار، یه غذایی بپُچیم و به نیت نذری یا خیرات، بین همسادان پخش کنیم، بَلکَم محبت و صمیمیت بینمان ویشتر گرده.

جانتان ساق و دلتان شاد

 

به قلم: سیده مریم قادری طالقانی اورازانی

 

 

 

این مطلب به گویش طالقانی نوشته شده، برای خواندن متن فارسی، به ادامه مطلب بروید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۲۵
درجی طالقانی

مثل شماره 51

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۴۷ ب.ظ

📌  مهمون، اول شو طلا ، دوم شو نقره ، سوم شو مس ، چهارم شو خرس
Mehman avvale shav tala dovome shav noghra sevome shav mes charoma shav khers

مهمان در اولین روز و شبی که آمده، مانند طلا عزیز است. در شب دوم مانند نقره گرامی، در شب سوم مانند مس، کم بها و در شب چهارم مانند خرس پر زحمت و مخل آسایش است.
معادل فارسی: مهمان گر چه عزیز است ولی همچو نفس، خفقان آرَد اگر آید و بیرون نرود.

جالب اینجاست که در این زمینه، حدیثی هم از حضرت رسول اکرم _صلی الله علیه و  آله و سلم_ نقل شده که میفرمایند:
مهمانی روز اول حق مهمان است و روز دوم وسوم و پس از آن صدقه به شمار می آید. سپس فرمودند: هیچ یک از شما بر برادرش وارد نشود که او را به گناه وادارد. پرسیدند چگونه او را به گناه وا میدارد؟ فرمودند: چندان نزدش بماند که چیزی نزدش نباشد بر او انفاق کند.
پس شیرین برو شیرین بیا تا رفت و آمدها بی ضرر باشه

با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت و خانم قادری - اورازان



با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۷
درجی طالقانی

جوج!

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ق.ظ

🔻لطیفه (به لهجه گته دهی-بایزرودی):

بشیه می مهمونی 🍅🍍

سفره ای سر٬ خدمی پیره بوتمه:
ببا منه او وانه😀

بوته:
تره کتو بوا😄😃

بزا می کتی دله...

بوته:
اخمخ😄😃

بوتمه:
چی به منه زندی؟!!!

بوته:
تیل به تی کتی!!😄😄
«او»  گو  امی خونه  دره....😃
بدبخت تا توندی «جوجه» باخر!!😃



🔻 ترجمه فارسی

رفتیم مهمونی 🍅🍍

سر سفره به بابام گفتم: آب میخوام 🥛

بابام گفت: کوفتت بشه 😠

یه پس گردنی بهم زد و گفت: احمق! 😡

گفتم: چرا منو میزنی؟ 🙁

گفت: گل به سرت بگیرم
آب که توی خونه ما هست
بیچاره تا میتونی جوجه کباب بخور
🤣🤣🤣🤣


✍🏻  ارسال متن و برگردان فارسی: آریوبرزن کیـان - گته ده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۵۴
درجی طالقانی

زندگی روستایی: سفره مهمانداری

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۰۶ ب.ظ


🎑 زندگی روستایی


این خانه ای بَ قراره میهمان بیا 👇👇

قِدیمان، وَختی میهمان میامی خانه شان، هرچی خُجیره خوراکیجات، دولابچه شانی میان، قَییم کُردی بی یَن، اویی بَ میاردُن.

میهمان، نورچُشمی و عزیز بَ. او ر خوش داشتُن و احترام میکُردُن. به واقع فکرشان این بَ که میهمان حبیبِ خداییه، خودشی همرا روزیشه میوره. با قدمش برکت میا و نکبت و بُلا دَر میشو. خلاصه که در حد توان و گاهی فراتر از آن، میهمان داری و آبروداری میکُردُن.

خیلیا رسمشان بَ، همینکه میهمان میرسی، حَلا هر وقت و زمانی بَ، سر صُحب، نُصمه شو، نیمروز، ایزار وا میکُردُن و نان و چایی و پندیر و ماست و این چیزان، مهمان دِ پِذرَیی میکُردُن. میگوتُن شاید میهمانمان گُسنه باشه و روش نگرده. اینطور ضعف دل میگیره تا وقت ناهار و شام.

ای قُربانِ این شعور و محبتشان


🍃🐎🍃🐏🍃🐣 ____ 🌾

دولابچه: گَنجه و کمددیواریهای کوچیک خانه های روستایی
صُحب: صبح
ایزار: سفره
پِندیر: پنیر
پِذرَیی: پذیرایی
گُسنه: گرسنه

تهیه شده در گروه طالقانی درجی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۰۶
درجی طالقانی

حلاج٬ یکی از روزهای ماه رمه ضون٬ بشیه جذامیونی ور
بدیه دره  نه هار  خرندنه.
وره تارف کردنه.
حلاج بنیشته اشونی ور یک گته لقمه بزا...

جذامیون وره بوتنه: دیگرون امی سفره ای سر ننیشتنه، اما  د بترسیه نه!

حلاج بوته:
اوهنون روزه هسسه نه...

و پارسسا

نماشدیر که ببیه، حلاج بوته:
جانه خدا، می روزه  ره  قبول کن.....!

وی شاگردون بوتنه:
اسسا  اما  بدیه می  ته  روزه  ره بشکنیای..!

حلاج بوته:
اما خدایی مهمون بیه می..
روزه ره  بشکنیامه
ولی دلی ره نشکنیامه...!

آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ماتوبه شکستیم ولی دل نشکستیم

↩️ وگردون: آریوبرزن کیان - گته ده




🔶 این داستان، قبلا با گویش میان طالقانی و به صورت متن و صوت، در  درجی قرار گرفته است. عزیزان می توانند از لینک زیر به آن دسترسی یابند. 

داستان دل شکستن هنر نمی باشد!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۱۱:۲۰
درجی طالقانی

نقلک: مهمان و واران

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۰۸ ب.ظ

یه مردا بیامه رفیقشی وَر مهمانی، رفیقش دی اونه ر خوش داشت و قشنگ پِذرَیی کُرد. مهمان، یه چند روزی بُماند، اما رفیقش یواش یواشَک خسته گردی. آخه چند هفته بگذشتی بَ و مردک نمیشه خانُش.
یه روز زُنُش بگوت: ما دیه خسته گردی یِیم، اَندی بپُچ و بیور و بَبُر و بنگن. تازه این نامحرم خانه دَره ما زناکان نمیتانیم درست حسابی استراحت کنیم. بشو اونه ر حالی کُن وخت بشینشه.
صابخانه دی بش مردا ر بگوت: خیر ناخورد مگه، تو کار زندگی نداری؟ زُن و وچه نُداری؟ نمیخا بشی خانت؟
مهمان بگوت: نه.. هیچ جا تی یی خانه دِ بِیتر نی!
صابخانه خُجالته کنار بنگت و بگوت: آخه ما خسته گردییم. وچانُم آسایش نُدارن. آخه مهمان یه روز.. دو روز.. نه تی یی جور یِگ ماهه اینجه کِنگر باخوردی، لنگر بنگتی!
مهمان بگوت: خا میشُم، امبا امروز که مِینی، افتابی دستی نمیشا بشیَن. بیَس فردا میشُم!
بگوت: خا فردا بشو

فردا گردی، مهمان وهانه بیورد: توره باد میا، نمیتانم بشُم. بیَس فردا میشُم!

دواره فردا گردی و مهمان بگوت: ایسه امروز که خیلی سرده، بیَس فردا میشُم!

چند روز همینطور مهمان وهانه بیورد و بماند. یه روز دیه صابخانه منکوف گردی، اتاقی درِ وا کُرد مهمانه بگوت: پایس پایس بشو خانت که امرو دیه وقت بشینته!
مردک پایسا، میدانِ نگا کُرد، بِیدی واران میا. خوشحال گردی و بگوت: جوان نَمُرد، مگه نمِینی واران میزنه؟ من چجوری بشُم؟

صابخانه تا این حرفِ بشنواُست، آلبالو چو ر ویگیت و مردکی دومال و او ر خانه دِ دَر کُرد و بگوت: واران زَنه ولی بشیَنِ مانع نیه!!


🍃🍃🍃 ____ ☔️

پِذرَیی: پذیرایی و مراقبت
خانُش: خانه اش
بپُچ: بپز
بیَس: بذار
وَهانه: بهانه
منکوف: ناراحت و غمگین
میدان: بیرون. بیرون خانه
واران: باران
بشنواُست: شنید

متن: امیر اسلامی - سگران_بزج
پوستر و ویرایش: سیده مریم قادری - اورازان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۸
درجی طالقانی