درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۳ مطلب با موضوع «کوه بشین و تره (سبزی) چینی» ثبت شده است

پـــیش

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۹:۵۷ ق.ظ

عروسی یکی از اقوام بود. در طالقان و البرز، شب حنابندان رسم هست که هر دو طرف، وسایل و لوازمی که برای طرف مقابل خریدند رو نشون مهمونها می‌دَن. مادر عروس، بسیار با سلیقه، در مجموعه بقچه‌ها و وسایل شخصی‌یی که برای آقای داماد تهیه کرده بودند، روی کیفِ لوازم آرایشی ایشون، یک پیشبند گلدوزی شده شکیل قرار داده بود. پیشبندی برای استفاده در زمان اصلاح سر و صورت.

فامیل داماد، که غریبه بودند و چنین رسم‌هایی نداشتند، با تعجب نگاه می‌کردند تا اینکه خاله داماد گفت: وای چه بامزه است، چقدر ظرف بشوره داماد با این پیشبند!

مادر داماد، که انگاری این قضیه رو توهین تلقی کرده بود، می‌رفت تا اخم‌هاش رو غلیظ و غیظش رو آشکار کنه که یکی از فامیل عروس گفت: نه خانم جان، این پیشبند ظرفشویی نیست، پیشبندیه برای اصلاح و آرایشگاه رفتن دوماد!

اینجا بود که غیظ مادر شوهر، آب شد و خنده رضایت بخشی «تُکشی سَر جا خوش کُرد!»

به غیر از این پیشبندی که ذکرش رفت، یک پیشِ دیگر هم در فرهنگِ طالقانی «دَبُست می‌بو» که بسیار کارآمدتر از پیشبند دامادی‌ست.

این پیش، که دقیقاً به همین نامِ پیش خوانده می‌شود، دستمال بزرگ، روسری یا چفیه‌ای هست که کوهنوردهایِ تره‌چین (سبزی‌چینانِ کوهی) می‌بندند تا سبزی‌های چیده شده را به راحتی درون آن بریزند و دو دست‌شان برای چیدن و بالارفتن، آزاد باشد و حمل سبزی چیده شده در دست، آنها را به زحمت نیندازد. پیش بستن، کار سبزی چین را در هنگام چیدن سبزی راحت می‌کند و سرعت چیدن را بالا می‌برد زیرا زمان را برای ریختن سبزی چیده شده داخل کیسه، توبره و نظائر آن، هدر نمی‌دهد.

طریقه بستن پیش هم یک مهارت خاصه اما ساده‌ای دارد که باید دو طرف پایینی دستمال را با بند یا طنابی به دور کمر بست و دو طرف بالایی را به صورت مورب، از روی شانه و زیر بغلِ آن دستی که سبزی چیده شده را به داخل پیش می‌اندازد، (که معمولاً دستِ مخالف دست اصلی است) حمایل کرد و زیر گردن گره زد. البته بعضی این نکته حمایل کردن را رعایت نمی‌کنند و دو طرف بالایی دستمال را به صورت گردنبندی دور گردن گره می‌زنند.

بریم باهم چند تا عکسِ پیش‌ ببینیم.

 

عکس‌ها همه از اهالی روستای اورازان طالقان هست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۹:۵۷
درجی طالقانی

بِی‌شیم بُنُرو

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۱۴ ب.ظ

«بُنُرو» برای همه تره‌چینان دهه ۶۰ و ۵۰ و قبل از آن، محلی است،کاملاً آشنا و خاطره انگیز.

یک روز بهاری، نزدیک غروب، وقتی دیدم چند تا از دخترهای همسایه داشتند با هم صحبت می‌کردند، احساس کردم که دارند برای رفتن به تره چیدنِ فردا نقشه می‌کشند. سرم را انداختم پایین، تا یواشکی و قدم زنان از کنارشان رَد شوم که یکی از آنها گفت: «مُن نَنُمه بَگوتُم فردا میخَیم بِیشیم تَری بَه»

رفیقش گفت: «الآن بُنُروی وقته»

و اسم چند نفری را گفت. من همانطور که سرم پایین بود، شنیدم که یکی از آنها سلام کرد. سرم را بلند کردم و با کمی لبخند جواب دادم: «علیک سلام، فردا میخَین بِیشین تَری به؟»

دخترها همانطور که به همدیگر نگاه می‌کردند، یکی‌شان گفت: «آها، تو اَم می‌یَی؟»

با کمی مکث و از شما چه پنهان، یِه خورده دی ناز، گفتم: «بَشُم بِینُم نَنم چی میگو!»

کمی آن اطراف قدم زدم و آمدم خانه. مادرم جلوی اجاق (کَله) گوشه ایوان داشت شام درست می‌کرد. گفتم: «نَنه فردا میخام بَشم تَری به!!»

مادرم درحالیکه انبر دستش بود، سرش را بلند کرد وگفت: «تَری به یا یَلغُشتُک؟»

گفتم: «نَنه نَنه دوش تُبرُمه پُر مینُم» با سکوت او، رضایتش را احساس کردم. گوشه ایوان دنبال کیسه می‌گشتم که صدای یکی از زن‌های همسایه آمد که مادرم را صدا می‌کرد: «عروس حِیبّه، عروس حِیبّه، فردا شَنتیا رَ بَرُست مَی یالانی همراه بَشوَ تَری به»

خانواده‌ای که دخترشان برای سبزی می‌رفت، دوست داشتند یک مرد آشنا و چشم پاک، از همسایه یا فامیل، همراه او باشد، برای کمک، مواظبت و جلوگیری ازخطرات احتمالی. مادرم گفت: «باشه، میا».

من هم سریع وسایل را آماده کردم و بدو بدو رفتم سراغ یکی از دوستان.

- «بیو فردا بِیشیم بُنرو»

گفت: «دو نفری؟» گفتم: نه، فلانی و فلانی و فلانی هم میخان بیان»

باشه‌ای گفت و قرارشد حدود ساعت یک شب حرکت کنیم. زمان حرکت را به بقیه هم گفتیم. (برای این نیمه شب حرکت می‌کردند که صبحِ زودِ علی‌الطلوع، پایِ دامنه سبزِ کوه باشند و زمان کافی برای تره‌چینی داشته باشند و تا هوا گرم نشده، سبزیها رو بچینند و قبل از غروب آفتاب هم به ده برگردند.)

ساعت یک شب، دوش تُبره به دوش، با چوب‌دستی، رفتم خونه رفیقم و به‌اتفاق بقیه راخبر کردیم. من تازه یک چراغ قوه خریده بودم که ۵ تا باطری بزرگ می‌خورد (که در آن زمان، یک چیزِ خیلی لاکچری محسوب می‌شد) و توی آن تاریکی شب، نور چشم نوازی داشت.

دقایقی طول کشید تا یالان حاضر شوند و راه بیفتیم. دخترها از جلو می‌رفتند و ما پشت سرشان حرکت می‌کردیم. از باغان رفتیم به سمت راهِماز، رسیدیم اول خُمُس‌نو که دیدم تعدادی جلوی ما دارند می‌روند به کوه. با دیدن نور چراغ قوه ایستادند و سلام علیک وحال و احوال کردیم.

کسانی که برای سبزی می‌روند، چون همه هم سن و سالند، در این پیمایش یا سفر نیمروزه، خودمانی و راحت هستند. حتی شاید یِک دختر و پسر توی ده با هم حال و احوال نکنند اما در این سفر، نه! (خجالت‌ها کنار گذاشته می‌شود و رازها آشکار می‌گردد و چه بساطِ نامزدی‌ها و وصلت‌هایی که در دامان کوه سخاوتمند، کلید می‌خورد)

شیب تند و نفسگیر خُمُسنو را طی کردیم، در حالیکه رفیقم جلوتر از همه بود و من هم در انتهای جمعیت. گه گاهی با این نور چراغ قوه به دوستم که جلو بود، علامت می‌دادم و با هم ‌ارتباط برقرار می‌کردیم. بالاخره رسیدیم به گردنه خاک گَردُنُک. نشستیم تا نفسی چاق کنیم، کمی که گذشت بهشان گفتم عرق کردید زیاد نشینید. و دوباره طی طریق ....

درمسیر، اُولُوئُوک و آرینگ را پشت سر گذاشتیم تا رسیدیم به میان نو. نسیم سرد صبحگاهی صورت ما را نوازش می‌داد. از دره میان نو که پر از برف بود بالا رفتیم. بالای گردنه، سوپی وارکُش را هم پشت سر گذاشتیم و رسیدیم بُنروی سَر رَجه.

اَفتو تازه تیخ کُردی‌به. این رَجی سَر، پشت سرمان دِه خُچیره است و جلو روی‌مان بُنروی پَخت سِینگ. نسیم سرد و کمی تند صبحگاهی، خوش و بش یالان و جیک جیک پرندگان را چون نوایی دلخوش به گوش می‌رساند. زبان و قلم قادر از توصیف آن نیست.

بُنُرو جایی است که شورُک و آتُک فراوان دارد. یافتن کمانگوش هم دور از انتظار نیست. کمی از گردنه که پایین برویم، یک سنگ بزرگ تقریباً مسطح (به نام بُنروی پَخت سِینگ) میزبان تَره چین‌هاست. دیدن این سنگ، خاطرات خیلی‌ها را زنده می‌کند.

جاتون خالی صبحانه را خوردیم، پیشِمانَ دَبُستَیم و پخش شدیم برای چیدن سبزی. بعضی دخترها نغمه‌های محلی را زمزمه می‌کردند. همانطور که گفتم، اینجا در کوه، دخترها و پسرهاا تقریباً راحت گفتگو می‌کردند، (که یک تازگی خوشایندی برایشان داشت.) چون توی ده با اینکه همه آشنا هستند، این ارتباطات به مقدار کم و حداقلی است. (به دلیل تعصبات و حریم‌های عُرفی).

بعد از یکی دو پیش، سبزی چیدن، نزدیک ظهر نهار را روی همان سنگ خوردیم. همه بچه‌ها تقریباً حدود بیست کیلویی سبزی چیده بودند. من و دوستم سریع آمدیم بالای گردنه، وسایل را گذاشتیم و رفتیم پایین، بعد دوتایی سبزی‌های چیده شده بچه‌هارا کول می‌کردیم و میاوردیم بالا. مجدد می‌رفتیم پایین و ادامه کار...

به دلیل شیب زیاد و سنگینی سبزی‌ها برای دخترها سخت بود که آن را بالا بیاورند. و ما هم که خیر سَرمان مرد بودیم و صد البته که برای خودشیرینی هم شده، این حمل بار را قبول می‌کردیم. بعضی دخترها هم برای جبران، کمی سبزی به ما می‌دادند.

دیگر بعدازظهر شده بود، که همه جمع شدیم روی گردنه. من و دوستم با دوش تُبره و خانمها همه با چادرشبِ پُر از سبزی، آماده حرکت به سمت خانه بودند.

 

به قلمِ: آقای سیداحمد میرصادقی، به لهجه‌ی شیرین اورازانِ طالقان

 

_________________________

کلمات طالقانی:

  • تره چین: سبزی چین. کسی که در بهار برای چیدن سبزی‌های کوهی به کوه می‌رود.
  • یَلغُشتُک: علّاف گشتن همراه باشیطنت!
  • دوش توبره: کیسه‌ای که روی پشت حمل شود، کوله پشتی.
  • حِیبه: حبیبه، نام مادر آقای میرصادقی.
  • شنتیا: اسم دومِ آقای میرصادقی.
  • یالان: بچه‌ها هم در مقامِ معنی کودکان و فرزندان استفاده می‌شود و هم در مقامِ معنایی دوستان و رفیقان. دقیقاً مانند کاربرد کلمه بچه‌ها در فارسی.
  • خُچیره: یکی از روستاهای بالاطالقان.
  • اَفتو تازه تیخ کُردی‌به: آفتابی که تازه برآمده.
  • شورُک: یکی از انواع سبزیهای کوهی.
  • آتُک: همان والَک است، یکی از انواع سبزی کوهی.
  • کُمانگوش: قارچ کوهی.
  • پیش دَبستان: بستن پارچه‌ای بزرگ مانند روسری یا چفیه در جلوی بدن، برای ریختن سبزی در آن. پیش بستن، کار سبزی چین را در هنگام چیدن سبزی راحت می‌کند و سرعت چیدن را بالا می‌برد زیرا زمانی برای ریختن سبزی چیده شده داخل کیسه، توبره و نظائر آن را هدر نمی‌دهد.
  • چادرشب: پارچه‌ای تقریباً بزرگ و محکم برای حمل رختخواب و حمل سبزی. گاهی خانمها به دور کمرشان هم می‌بستند.

 

توضیحات درج شده داخل پرانتز و به رنگ آبی، از ادمین است.

کلماتی که با رنگ زرشکی هستند، اسامی و نام مکانهای خاصی در جغرافیای روستای اورازان هستند.

عکس سبزی از خانم مینا قادری - عکس سمت چپ: دهه 60، جاده چالوس، جوانِ درون عکس، آقای سیداحمد میرصادقی هستند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۱۴
درجی طالقانی

بهترین روزهای صحراگردی

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۳۹ ب.ظ

 

آغاز بهترین روزهای کوه و صحراگردی
بر طالقانیان طبیعت دوست
مبارک...
♡♡♡

مایی سهم از تره چینی و کمانگوشانتان که ان شاءالله محفوظه 😉😁😋

عکس از: ابوذر جانعلی پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۳۹
درجی طالقانی

چشمه تروزان

چشمه تروزان که در مسیر صعود به قله سات قرارداد، معروف است که یکی از سردترین چشمه‌های منطقه طالقان می‌باشد. البته قله سات مسیرهای صعود مختلفی دارد و این چشمه در مسیر یکی از آنهاست.
آب این چشمه به قدری سرد هست که بیش از چند ثانیه نمی‌توان دست را در آن غوطه ور کرد. از گذشته بومیها شرط داشتند که چه کسی تحمل جمع کردن ٧ سنگ ریزه از درون چشمه را در یک نوبت غوطه ور کردن دستانش دارد.

 

 متن از: آقای سبحان زمانی (روستایِ سِگران)
 عکس از: آقای علی محمودی (روستایِ کَرکَبود)
 منبع: کانال طالقانی‌ها

 

 

 توضیحات درجی:

قله سات به ارتفاع 4،015 متر در منطقه طالقان واقع شده است و قله‌های شاه البرز در شرق، سیالان در شمال و منطقه تخت سلیمان (عَلَم کوه) در غرب این قله قرار دارند. پوشش گیاهی این کوه شامل انواع درختان میوه در ابتدای مسیر و در طول راه، بوته‌های گزنه و آویشن و کنار مسیر چشمه پونه و گیاهان وحشی است.

در ذکر پوشش جانوری آن می‌توان به گرگ، شغال، خرس، روباه، خرگوش و برخی از انواع حشرات و خزندگان اشاره کرد.

این قله از مسیرهای مختلفی قابل صعود است که مهمترین مسیر آن از روستای کَرکَبود، گِزینان، بُزَج و نَویز میباشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۴
درجی طالقانی

بُرّنده و سوزنده و دوزنده

سه شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۱۳ ب.ظ


فصل کوه رفتن و چیدن سبزی است. بنابه قول آدمهای باتجربه و مردان کوه، سه چیز در کوه همیشه همراهتان باشد:

چاقو، کبریت و نخ و سوزن

✍️بانو سیده فاطمه میرتقی، به نقل از مرحوم پدر سیدعلی میرتقی 👇🏻👇🏻👇🏻


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۱۳
درجی طالقانی

تره چینی، سنتی مرسوم در طالقان

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۷ ب.ظ

از اوایل بهار، یکی از تفریحات خوشایند طالقانیان، رفتن به کوه و چیدن سبزی کوهی است.

در این وبلاگ، پستهای متنوع و جالبی در خصوص کوه رفتن و سبزی چیدن گرد آورده ایم که با کلیک روی پوشه کوه بشین و تره (سبزی) چینی در قسمت موضوعات، می توانید به آنها دسترسی پیدا کنید.

این پستهای زیبا رو از دست ندید کلیک



همچنین: گزارش صدا و سیمای مرکز البرز از تره چینی در طالقان

دریافت کنید (دانلود)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۳۷
درجی طالقانی

خورِش کن...

دوشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ق.ظ


تا به حال پیش اومده براتون که توی یه جای پَرت و خلوت، مثلاً توی کوه

تنها و خسته و گرسنه و بی توشه گیر کرده باشید؟


داستان "خورِش کن" که یک طنز حاوی پیام اخلاقی است و به یک اصطلاح زیبای طالقانی هم اشاره دارد، تقدیمتان می گردد.


فایل صوتی را دانلود کرده و گوش دهید.

راوی: فرشید فلاحی



دانلود فایل صوتی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۵۸
درجی طالقانی

بوی کوه.. بوی اردیبهشت ماه

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۵۸ ب.ظ

اردیبهشت عزیز بَرسی...
🌷________________________🌱

دوباره بوی ماه اردیبشت بَرسی
دوباره لیواسک و شورک و والک برسی
و باز هم من،
دقیق مثل پارسالان،
استکانم لعابی، سَهمه قوطی، چایی
دوش توبره بر پشت، وَزمه کاچُم در دست
بند پوتینم را محکم کوره گره مینُم ➰

کوهنوردان و تره چینان آماده باشین!✌🏻

✍️: سیدمصطفی افتخاری - پراچان

______________________________
💭 واژگان طالقانی:
لیواسک: ریواس
سَهمه قوطی: قوطی سم که از آن برای درست کردن چای استفاده می کنند.
دوش توبره: کوله پشتی
وَزمه کاچ: یک چوب دستی مرغوب در کوه
کوره گره: گرهِ کور، گرهِ محکم
تره چین: سبزی کوهی چین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۵۸
درجی طالقانی

چای باخوردن، کوهی میانی خاطُره

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۶ ب.ظ

چند سال پیش، اوایل خردادماه بی، چندتا از رفیقانمانی همراه، بشی یم کوه، لیواسک و شورکی بَ. وسیلانمانَ جمع کُردیم و راه کتیم. بشی ییم کوهی میان، شروع کردیم بچّیَن. یه مدت که بگذشت، خسته گردی ییم و همدیگر صدا کُردیم که جمع گردیم و یه چایی دم کنیم. و به قولی یه چی باخوریم خستگی مان درشو.
دو روز قبلش دی واران بزِّی بَ، هم زمین شل بَ هم بیابانی هیمَه خیس. یه ذُرّاک خشک چکُ چو جمع کردیم، کَله دی بزّی یم، اسه هر چی پی میگردیم، کبریت پیدا نمینیم. کلِّ وسیلانِ خالی کردیم، پیدا نگردی که نگردی، اصلاً کبریت خودمانی همراه نبردِه بی ییم!
صحرای میان دی گو بی چایی نمیبو، یه چند دیقه همدیگر نگاه کردیم، ینی کی بشو خانه دَ کبریت بیارَه. بالاخره یکی قبول کرد که این همه راهَه وگردَه، البته بَگَما اونی که وگردی، من نبیَما😂😂
خلاصه با دو تا کبریت وگردی. این وچان هرچی کبریت بزّیین روشن نگردی. یه حقّه تمان گردی، حقهٔ بعدی رِ بیاردن. اونه دی بزّیین، نگردی که نگردی.
اسه فقط سه تا کبریت چو بمانستِبی، اندی دعا و ثنا... بگوتم بُدا من دی شانسمَ امتحان کنم. من اولی بزّیَم تشایت، یگ تَشِ قاییمی دی گردی ،سیا کتری ر ِبندایم تشی سر، پنجیکشِ با پندیر باخوردیم و کِتِری او  پَلْما، من دی میخواستم کتری رِ چایی بزنم همین درشَ بیتُم، کتری وَراکَت، آقا هم تش خاموش گردی، هم کتری لو هایْت بَـش پنجاه متر جیر تر بَگَنی یه گته سنگی دیم، لولِش بشکُست 😂😂😂😂

هیچی دیه... تخصیران دی بَکَت منی گردن، اونان منی همرا دعوا میکردن، من دی هی خنده میکردم😂😂😂😂قصّهٔ ما سر برسی... مای رفیقانَ چایی نرسی😂😂😂

       🐝🌸🍃 طالقانی درجی 🍃🌸🐝

لیواسک: ریواس
راه کتیم: راه افتادیم
واران بزّی ب: باران زده بود
کَله: اجاقی که با سنگ درست میکنند
حقه: جعبه کبریت
تشایت=تشاگیت: آتش گرفت
پَلما=پَل بما: جوش آمد (آب به نقطه جوش رسید)
وَراکَت: یه وَر شد و افتاد
لو هایت: قِل خورد


✍ نقل خاطره: یکی ازهمراهان همیشگی درجی



عکس از: سارا قلی بیگی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۰۶
درجی طالقانی

خاطُره سبزی فروشِ شهرُک

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۰ ب.ظ



یکی دو سال قبل، بشی بیَم طالُقان. یه طالقانی وچاک، هر سال سبزی و کمانگوش میاره شهرکی قدیمی مخابراتی وَر میروشه. اون سال دی اواخر خرداد بَه، وقت سبزی کوهی تُمان گردی به اما بساط آن وچاک همچنان ولو بَه.
نزدیک بشیم بیدیَم.یه جور واش که کوه درمیا و حتی مالان دی اونه رِ تُک نمی زنُن، وچاک یه گونی بیارده و زمینی سر بریتی بَه. چندتا شهری زُنُکِ بی خبر و ناآشنا دی جمع گردی بیَن دورش. هی وچاک از خواص گیاهان کوهی میگوت، اوشان دی بَه بَه چَه چَه کنان میگوتن: ماییب از اینان بکش بَبُریم‌. ناغافل یه زُنک بگوت: اینی اسم چیه؟؟ وچاک دی خیلی حق بجانب جواب هادا: قیاقِ کوهی!!
مُن خنده دِ لاب گردیم.😂😂

✍ نقل خاطُره از: ابوالفضل یزدانی، خُسبانی خُجیرِ وچه
🎤 با صدای: رضا بُریری، یه خُسبانی خُجیر وچه یِ دیه
عکس از: علیرضا قاسمپور


این خاطره ی زیبا با صدای رضا بریری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۰
درجی طالقانی