درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹۳ مطلب با موضوع «زندگی روستایی» ثبت شده است

قابله‌گی بهترین شغلِ روستایی

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۳۰ ب.ظ

چند وقت پیش‌ها بود که به خودم گفتم: اگر در دوره گذشته به دنیا آمده بودم و در روستا زندگی می‌کردم، دوست داشتم چه شغلی داشته باشم؟

البته به عنوان یک زنِ روستایی، آن هم در حداقل پنجاه شصت سال گذشته، مشاغل زیادی برای انتخاب، پیشِ پایم نبود. احتمالاً مانند 99 درصد زنان و دختران دیگر، یک کشاورزِ دامدارِ خانه‌دار می‌شدم که همزمان قالیبافی، گلیم و جاجیم و چادرشب بافی و خیاطی می‌کردم. اگر خیلی هنر داشتم، می‌توانستم روضه‌خوانِ مجالس زنانه یا ملاباجی مکتب باشم. اگر دمِ دست شوهر یا پدری عطار، قد می‌کشیدم و از گل و گیاه و علف‌های صحرایی سر در می‌آوردم، یک نیمچه طبیبی اَزَم در می‌آمد، شاید هم یک قابله می‌شدم... آهان.. این یکی رو خیلی دوست دارم.

قابله یا ماما... از نظرم این بهترین شغلی است که یک زنِ روستاییِ قدیمی می‌توانست داشته باشد. آن روزها که خبری از بیمارستان‌هایِ مدرن و زایشگاه‌هایِ شیک و پیک و کلینیک‌هایِ تخصصی زایمان، نبود، این قابله‌ها بودند که خود را به بالینِ زنانِ در حالِ درد کشیدن می‌رساندند و با تبحر دستان و تنفذ کلامشان، در عرض مدتی کوتاه، درد و دلهره و انتظار را با گریه‌یِ شادی بخشِ یک نوزاد، به پایانی خوش می‌رساندند.

همین خوش‌خبری‌ها بود که قابله را در میانِ روستا محبوب می‌کرد. از گذر که رد می‌شدند، همه با احترام به او سلام می‌کردند. هیچ زنی درد زایمان و تیمارِ قابله یادش نمی‌رفت، هیچ مردی، هم آن نویدِ تولد فرزندش را. بچه‌ها هم که همگی خود را مدیون قابله و او را مادر دوم خود می‌دانستند و چه برازنده است نامِ ماما برایِ او. پس احترام و علاقه‌ای که اهالی روستا برای قابله قائل بودند، اولین دلیلم بود که یک قابله باشم.

از سویِ دیگر، با توجه به نرخِ بالایِ زاد و ولد در قدیم، کار و کاسبی‌اَم به عنوان یک قابله، سکه بود. همچنین در خیلی از مراسم‌ها بایستی حضور داشتم و هدایایِ درخوری دریافت می‌کردم. مثلاً در جشنِ نامگذاری و آشِ شیشه، حمام زایمان، گاهره بندان و گل غلتان.

در نهایت، حظِ کامل و لذت معنویِ حضور در حلقه‌ی زیباترین جریانِ خلقت، بهترین پاداش و دلیلی بود که می‌توانستم برای قابله شدن داشته باشم. شروعِ یک زندگی در دستانم، اولین ملاقات با یک موجودِ از بهشت آمده و بریدن بندِ نافی که همچون بریدن روبانِ مادری است، مرا لبریز از شوقِ اصیلِ بارها به دنیا آمدن و زیستن می‌کرد.

تقدیم به تمامی قابله‌های قدیمی و ماماهایِ کنونی سرزمینم خصوصاً عزیزانی که در روستاهایِ طالقان، به یاری مادرها می‌شتابند، تا جریانِ تولد و زندگی با کمترین مشکل ادامه داشته باشد.

روزتان مبارک و تلاشتان مقبولِ حضرت حق

 

به قلم: سیده مریم قادری از طالقان جان - اورازانِ زیبا

 

________________________پیامِ آشنایی – نظر دوستان________________________

بانو فریبا سوداگری از میراش نوشتند:

من افتخار دارم که با دستان زُمُخت و پُرتوانِ یک شیـرزنِ قابله، در میراش به دنیا آمدم. شیرزنی که دوشادوش مردان، کشاورزی می‌کرد و در خانه، بچه‌هایش را بزرگ کرده و می‌پروراند. او به هنگام دردِ یک زن باردار، به دادش می‌رسید و نوزادش را به دنیا می‌آورد.

روح خاتون باجی و همه‌ی قابله‌های سفر کرده، شـاد و قرینِ رحمت الهی

_____________ پاسخ درجی:

سپاس از بانو سوداگری عزیز

داستان «برکت نان» که قصه‌ی تولد این بانوی خوش ذوق و نازنینِ طالقانی است را در پست بعدی برایتان گذاشته‌ایم. بخوانید و لذتش را ببرید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۳۰
درجی طالقانی

پنیرگیری سنتی

پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۰۵ ق.ظ

در فصول گرم و معتدل، که گوسفندان به صورت دسته جمعی در کوه به سر می‌برند، دامداران فرصتی مناسب برای تولید محصولات لبنی دارند. یکی از این محصولات، پنیر است که در طالقان، به صورت پِنیر یا پِِندیر تلفظ می‌گردد و یکی از روش‌های تولید آن به این صورت می‌باشد:

پس از دوشیدن شیر گوسفندان، آن را از صافی عبور می‌دهند تا از آلودگی‌ها جدا شود. سپس شیر را در ظرف بزرگی گرم می‌کنند و بعد به آن مایه پنیر که در زبان محلی به آن رُشِه یا اَرشه گفته می‌شود، اضافه می‌کنند. حالا نوبت به پتو پیچ کردن شیر می‌رسد که ظرف را لایِ پتو یا شولا (لَک و لایِ خواب) می‌پیچند تا در جای گرم، نیم ساعت تا سه رُبع، استراحت کند!

بعد از این مرحله، پنیر به شکر ژله‌ای در می‌آید که آن را در کیسه‌های پارچه‌ای ریخته و روی چوب (درست مثل عکس) آویزان می‌کنند تا آبِ آن جدا شود. بعد از 10 12 ساعت آویزان بودن، پنیرِ بدون آب را در قطعات کوچک، داخل ظروف سفالی یا گِلی و یا دَبـه ریخته و با آب و نمک می‌پوشانند. پنیر بایستی حداقل 40 روز در آب نمک باشد تا قابل استفاده شود.

از آبِ پنیری که در مرحله آویزان کردن از پنیر جدا شده، می‌توان دو محصول دیگر تهیه کرد.

اولی لور است که با جوشاندن آب پنیر به دست می‌آید. (سابقاً در درجی درباره لور مطلبی منتشر کرده‌ایم که می‌توانید آن را از این لینک بخوانید.)

محصول دوم که از جوشاندن طولانی مدت آب پنیر حاصل می‌شود، قره قروت است که در طالقان به آن سُج می‌گویند.

با سپاس از سه‌هزارکام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۰۵
درجی طالقانی

دود در شهر... دود در روستا

دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۵۳ ق.ظ
  • صحنه اول

امروز صبح زود، به مانند همیشه، از خانه بیرون زده، راهی محل کار شدم. گوشه‌ی خیابان، منتظر رسیدن تاکسی بودم، که یک اتوبوسِ قَرَم قُزمیتِ درب و داغان، با سرعت از کنارم رد شد و حجم عظیمی از دودِ کثیفِ خود را به سرتا پایم پاشید. همانطور که ریه فلک زده‌اَم را با سرفه‌های پیاپی از دودِ ناخوانده! خالی می‌کردم و گوشم از ناسزاهای پیرمردی عصبانی که راننده اتوبوس را به فحش و نفرین بسته بود، پُر می‌شد، نگاهم به انتهای خیابان افتاد که اتوبوس، بی اعتنا به حضور پلیس، قرمزی چراغِ راهنمایی را رد کرد و مأمورِ جوان را مبهوتِ در دودِ خلاف خود باقی گذاشت.

نیم ساعت بعد، در تاکسی بودم و با پلکهای نیمه بسته، چرت میان راهی خود را می‌زدم که ناگهان روبه رویم را دودِ غلیظ دیگری فرا گرفت. اندکی که جلو رفتیم، سر و کله مردی پیدا شد که کُپه برگهای خشک و آشغال‌های کنارِ جاده را به آتش کشیده و این بزمِ دودِ صبحگاهی را به راه انداخته بود.

بالاخره به محل کارم رسیدم و در حالِ عبور از کنار دکه‌ی نگهبانی بودم که صدای همکارم مرا میخ‌کوب کرد: «یا حضرت عباس... اون دود رو نیگا... کجا آتیش گرفته!»

و چشمم به افق افتاد که انوارِ بی‌جانِ خورشید، در خاکستری اولِ صبحی دودآلود، دست و پا می‌زد و از دوردست‌ها، صدایِ آژیر آتش‌نشانی می‌آمد.

  • صحنه دوم

صبحِ زود از خانه بیرون زدیم، با کوله‌هایی نیمه خالی و دل‌هایی پر از امید. هنوز کوچه تازه آب و جارو شده را تمام نکرده بودیم که از خانه همسایه، دودِ رقیق و رقصانی به استقبالمان آمد. مادرم گفت: «ماشاءالله به مَشتی صِد دیقه که صبحِ به این زودی نان دِمیبَنده!» و بعد، صدای سلام و علیک و اُغور به خیر بود و کوله‌هایی که از گرمایِ خوشایندِ نانِ تازه، پُر می‌شد.

نیم ساعتِ بعد، از سینه کشِ کوه بالا می‌رفتیم و صدای گامهایمان، خوابِ شیرینِ زمین را می‌پراکند. پدر که دستانِ خود را سایه‌بانِ انوارِ طلایی آفتابِ تازه کرده بود، به همواریِ بالایِ شیبِ دره اشاره‌ای کرد و گفت: «اونجه رِ بِین... دود دَره! حتماً یکی از ما سحرخیزتر یا یکی از چوپانانه که چایِ ناشتاییشه دَم کُردیه! بیایین بِشیم آن وَر که یکی یک پیاله، میهمان او باشیم!»

عصر، خسته اما پر نشاط از سخاوتِ کوه، به ده بر می‌گشتیم و کَله‌ی همه‌ی خانه‌های روستا روشن و دودِ خوشِ زندگی از پس چینه‌های کوتاهشان، همچون دستانی شکرگزار به آسمانِ خدا بلند بود.

کَلِه: اُجاق سنگی

_______________________

هیچ فکر کرده‌اید که یک پدیده یا اتفاقِ مشابه، چقدر بار معنایی و احساسی متفاوتی می‌تواند در مکان‌های مختلف داشته باشد؟ مثلاً همین دود... که دیدن آن در شهر، احساسی متفاوت و متضاد را نسبت به روستا ایجاد می‌کند. تفاوت دیدن دود در زندگی شهری و روستایی در متن بالا به خوبی به نمایش گذاشته شده است. دودی که در شهرها، نمادِ کثیفی، بیماری، حالِ ناخوش، ویرانی و پیام‌آور مرگ و اضطراب است، در روستا، نمادِ زندگی و زنده بودن است و گرمایِ بودن و امیدبخشی را به دلها می‌رساند.

آری، وقتی ما در شهرها، دیدن دود را به عبورِ ماشینی فرسوده، سوختنِ کپه‌های آشغال و آتشِ ویرانی مربوط می‌کنیم، در روستا آن را به روشن شدنِ اجاقِ زندگی و تنورِ شادی و سلامتی مردم، تعبیر می‌کنند.

تنورِ دل‌هاتان گرم

به قلم: بانو سیده مریم قادری عکس از: بانو ناهید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۹:۵۳
درجی طالقانی

درباره زرشک...

سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۵۴ ب.ظ

همه چیز با این سوال شروع شد:

در عکس چه می‌بینند؟

⬛️ شاعران: درختی در آستانه فصلی سرد 🤕🤒

🟥 عاشقان: شوریدگی سرخ پاییز 🥰😘

 🟧طالقانیان: زرشک بوته 😍🤗

 🟨مُن: ترش آش 😛😋
              دله خیک دی خودتانین!

عکس از: دکتر سعید ملک کیانی

 

بعد عکسِ زرشک بوته بَ که باریدن گرفت با این پیغُم که: دَله خیک! آن آشی که تو هوسشه کُردی، با این زرشک درست میبو.

 

 

این دی عکس نارسش هسته:

 

بانو لیلا سادات رسول از روستای ورکش طالقان هم عکس «عکس زرشک آشِ خوآر بَپُت» را بَرساند:

 

استاد فلاحی دی سریع دست به کار گِردی با سرودن این شعر:

شعر بوته زرشک

ای یادگار کوه            از سالیان دور

ای آشیان پرنده         به هنگامِ برف             ای رنگِ خون

پیرانِ این دیار           با تو چه آشنا

ای بوته‌ی امید          رخسار سرخ تو            دستانِ مادرم...

شعر از استاد فرشید فلاحی روستای کولج طالقان

 

و حُسن ختام ما:

طرز تهیه زرشک آش

ابتدا لوبیا (قرمز یا چیتی) که از قبل خیس کرده را می‌پزیم. بعد عدس را اضافه می‌کنیم. کمی که پخت، مغز گردو، کشمش و آلوچه خشک را می‌ریزیم. اینها که یک جوش خوردند، نوبت ریختن سبزی آش است. بعد هم رشته‌ها را می‌ریزیم.

چغندر خُرد شده را جداگانه می‌پزیم. (یا اول می‌پزیم و بعد خُرد می‌کنیم که این جوری راحت تر هم هست).برای درست کردن آب زرشک هم، زرشک سیاه کوهی را می‌جوشانیم و بعد صاف می‌کنیم.

وقتی آش کاملاً پخت، لبوی خُرد شده و آب زرشک را به همراه سیرداغ، نعناع داغ و پیاز داغ اضافه می‌کنیم اینک آش ما آماده است.

عکس زیر از بانو مرضیه نعمتی روستای خچیره طالقان

با سپاس از کانال طالقانی‌ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۹ ، ۱۴:۵۴
درجی طالقانی

آیین و مراسم گاهره بَندان (گهواره بندان)

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۰۸ ب.ظ

در طالقان، به دنیا آمدن نوزاد، با برپایی جشن‌های و مراسم‌های زیبایی همراه است. مراسمی نظیر آش شیشه، دندان سَری (کلیک)، حمام زایمان و گاهره بَندان.

گاهره بَندان، معمولاً بعد از اولین حمام بردن نوزاد برگزار می‌شود. بدین ترتیب وقتی مادر و نوزاد، از حمام به خانه آورده شدند، جشنی با حضور اقوام، دوستان و همسایه‌ها برپا می‌شود. مجلس گردانِ گاهره بندان نیز قابله دِه است. او گهواره کودک را آماده و مهیا می‌کند، سپس نوزاد را در آغوش گرفته و او را از رویِ دسته گهواره وارد آن کرده و بلافاصله از زیرِ دسته بیرون می‌برد و این کار را سه بار تکرار می‌کند و همزمان صلوات می‌فرستد. سپس نوزارد را داخل گهواره می‌پیچد و در اتاق به آرامی می‌گرداند و مهمانها، بنا به وسعِ خود، مبلغی پول برای هدیه داخل گهواره می‌ریزند.

بعد میزبان، آجیلی شامل نخود، کشمش، توت خشک، گردو و فندق آورده و بین مهمان‌ها تقسیم می‌کند. همچنین هدیه‌ای شامل پول، شیرینی، نان، قند، چایی، آجیل، حنا و صابون از سوی مادر نوزاد به قابله تقدیم می‌شود. او نیز موظف است تا چله نوزاد، هر روز به او و زائو سرزده و در پایان چهلمین روز تولد، مادر و کودک را به حمام ببرد.

یکی از رسومی که در هنگام گاهره بندان اجرا می‌شود، شکستن گردو رویِ دسته گهواره است با این نیت که بچه به سر و صدا عادت کند و از آن نترسد. بعد گردویِ شکسته شده را به زائو می‌دهند و اعتقاد دارند که نوزاد با خوردن شیر مادر، همچون گردو پُرمغز و باهوش خواهد شد. همچنین اولین کسی که پارچه روپوش گهواره را کنار می‌زند، بایستی فردی خوش‌اخلاق و به اصطلاح خوش دست باشد تا نوزاد گشاده رو و خندان شود.

مرسوم است که تکه‌ای نان خشک شده به همراه قدری نمک و اسفند، داخل پارچه‌ای کوچک ریخته و دور پارچه را می‌دوزند (مانند کیسه دعا یا چشم نظر) و به گهواره آویزان یا به لباس کودک سنجاق می‌کنند تا نوزاد از زخمِ چشم و نظر حسود، در اَمان بماند. گذاشتن تکه‌ای آهن یا یک وسیله آهنی کوچک (مثل حَسومچه یا قاشقک آهنی) در کنار نوزاد، به جهت اَمان ماندن از گزندِ آل و از مابهتران هم مرسوم است.

تهیه کننده: سیده مریم قادری

عکس گهواره (سمت چپ) از خانم زهرا بیگدلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۹ ، ۱۴:۰۸
درجی طالقانی

تفاوت گهواره با نی‌نی‌خواب

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۲۱ ق.ظ

هر چه زمان می‌گذرد، حکمت برخی کارهای قدیمی‌ها بیشتر مشخص می‌شود. یکی از این اعمال حکیمانه گذشتگان ما، استفاده از گهواره (به قول طالقانیان گاهره یا گَهره) و نَنو برای نوزادان است. وسیله‌ای که با مزایای بیشمار خود، خدمت فراوانی به خانواده می‌کرد. مزایایی نظیر استفاده راحت، عدم نیاز به پوشک و خواب آرام نوزاد.

این روزها گاهره‌های قدیمی جای خود را به نی‌نی خواب و نی‌نی لای‌لای داده‌اند. اما عملکرد گهواره بومی ایران با نی‌نی لای‌لای (کَری یِر) تفاوتی مهم دارد.

در گهواره‌های بومی، نوزادی که روی گهواره خوابیده است، حرکت راست به چپ دارد که باعث آرامش وی می‌گردد. درست همانند حرکت نوزاد در آغوش مادر.

ولی در نی‌نی لای‌لای، نوزاد را به سمت بالا و پایین حرکت می‌دهند که موجب صدمات مغزی و نخاعی خواهد شد. همچنین کودک با نشستن در آنها به‌گونه‌ای قرار می‌گیرد که سر معده زاویه‌دار خواهد شد، که این امر از جمله علت رفلاکس شیرخواران است.

 

          منبع: کانال دکتر روازاده           

تهیه شده در: گروه_تولید_محتوای_درجی

عکس از: مهدی ویسانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۹ ، ۱۱:۲۱
درجی طالقانی

خونه درجی... هزارتا قصه داره

دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۲۰ ق.ظ

ما هیشوقت عروسُک و خانه باربی نوداشتیم

مُن حتی دوسش دی نوداشتُم

ولی همیشک دِلوم میخوا یه خانه بندانگوشتی پر از قدیمی اثاثان.

تو دی اینانه خوش داری؟

پس بیو بنیش تا یه کَموک قدیمی وازی کنیم...

آها عزیزجان... خونه درجی... واسه خالُک وازی... هُزارتا قصه داره

 

 

دانلود کلیپی زیبا از یک خانه قدیمی بندانگشتی

کلیک کنید

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۱:۲۰
درجی طالقانی

مال شوری (آیین شستن گوسفندان)

دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۴۵ ق.ظ

آیین شستن گوسفندان که در برخی روستاها، به آن مالَ شوری می‌گویند، در طالقان نیز مرسوم است.

 این آیین، معمولاً در اواخر تابستان که مصادف است با آغاز پشم چینی پاییزه، انجام می‌شود. بدین ترتیب، گوسفندانی که قرار است پشم‌های‌شان چیده و به مصارف تجاری برسد، توسط دامداران و مالداران، و با همکاری دیگر مردمان روستایی، در رودخانه شسته می‌شوند.

اصطلاحِ «سُِنگَل اِو بُدان» به معنایِ آب دادنِ فضولات چسبیده به پشمِ گوسفندان که کنایه از شستن و تمیز شدن به معنایِ عام است، از همین آیین شستن گوسفندان گرفته شده است.

خوش به حال گوسفندان، چه خُنُکِه ِاویی میان حمام مینُون🙃

شما در روستای خودتان این آیین را دارید؟

 

عکس بالا از: مهدی ویسانیان

 

جناب آقای مهدی رضاخانی از دنبلید برایمان نوشته‌اند:

بله. ما در روستایمان این آیین را داریم. ولی فصل انجامش اوایل تابستان است. با غرخُلُق و دُوارد یا دوارت (قیچی و ابزار پشم‌چینی) این کار انجام می‌شود. پشم چینی کاری است که در همه دنیا انجام می‌شود و قبل از آن، گوسفندها را شست و شو می‌دهند تا با تمیز شدن پشم، کار بُرش آنها آسان‌تر انجام گردد.

بعد از چیدن پشم، باز هم پشم‌ها را شست و شو می‌دهند. پشم‌های قسمت نشیمن‌گاهِ گوسفند، معمولاً به فضولات حیوان آلوده است که بعضاً این فضولات سفت شده و به پشم بدن حیوان چسبیده‌اند. این همانی است که به آن سُِنگَل می‌گویند. برای جدا کردن پشم سنگل، ابتدا آن را در آب خیس می‌کنند تا نرم شده و به راحتی از پشم جدا شود. به این کار « سُِنگَل او بُدان» گفته می‌شود.

بعد از شستن و خشک کردن پشم نوبت به تمیز کردن و بازکردن آن می‌رسد که اصطلاحاً می‌گویند آنها را وامیشکلن. واشکالیَن (واشکلستون) در اصلاح فارسی چیزی است شبیه پنبه‌زنی که هدف آن باز کردن و زدودن ضایعاتِ پشم یا پنبه است. در طالقان این کار به وسیله دستگاهی بنام شانمیک انجام می‌شد و که بانوان با دست‌های زحمتکش خود، در هر زمانی که وقت کنند و حتی گاهی در شب نشینی‌ها و روز نشینی‌های دورهمی، به آن مبادرت می‌ورزند و این کار جزء مشغولیاتی است که معمولاً بانوان سالخورده دارند.

بعد هم که با «چُل» کار ریسندگی انجام می‌گیرد. مصارف پشم، برای انواع بافتنی است. از جوراب و دستکش و شال و کلاه و بلوز گرفته تا فرش دستباف و جاجیم و گلیم و شمط که مهمترین استفاده پشم در این گستردنی‌هاست.

🍃🙏با سپاس فراوان از ایشان

عکس شانمیک از: بانو زینب امانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۰:۴۵
درجی طالقانی

دلتنگی ماه بانو

جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۸ ق.ظ

 

ماه بانو، بُومی سَر دِ خیره بُوماندی بَ به جاده و مینی بوسِ آبی، که دود می‌کُورد و دور می‌شه رِ نُگاه می‌کُورد.

از نُگاه ماه بانو دِ میشا بُفَمُست از هِمین حالا چِندی دُل تِنگ گردیه.

کوچایی میان دِ سُلام هادام و او رِ بگوتُم: مِینی ماه بانو، پَییز چِندی شبیهِ ماست؟ تنها و غُصه دار و اِچینه اُجاقی خاموش!

یه کیشکه تُک‌خند بِزی و بگوت: نه بَبه جان، پَییز قَشنگه امبا منیب دِلتُنگی میاره! دِلتُنگی بابتِ یالانُم که هر سال مَجبورُن اول پَییز بَشوئَن شهر، کاری واستان و تا عید دی وِنمی‌گردُون.

 

کاشکی اشتغالِ جوانان روستایی در همان آبادی خودشان بَرقرار بَ

تا ماه بانوان روستا، شُش ماهِ آزُگار، دِلتنگ و چُشم به راهِ عِزیزانشان نمی‌ماندُن.

 

متن اصلی و عکس از: مهدی ویسانیان - برگردان به طالقانی: سیده مریم قادری

_______________________

 

یادداشت ادمین:

یادم میاد هر سالِ اولِ پاییز که خواهر و برادرم که دانشجویِ شهرستان بودند، بار سفر می‌بستند تا برای ترم جدید به دانشگاه برن، مادرم بعدِ رفتنشون این تک بیت رو حُزن آلود زمزمه می‌کرد: عزیز من رفت... خدا به همراش!

از همون موقع آرزو کردم، هیچوقت هیچ مادری، دچارِ غمِ جدایی و دلتنگیِ فرزند نشه.

الهی آمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۹ ، ۰۹:۴۸
درجی طالقانی

زنبورُک

دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۰۸ ب.ظ

زنبورک از کهن‌ترین سازهای موسیقی جهان است که با بدنه‌ای نعلی شکل و زبانه‌ای که یک سر آن به وسط انحنای ساز، وصل شده، از فلز یا چوب ساخته می‌شود. زنبورک، جزء دسته سازهای تیغه‌ای از رده‌ی خودصداهای دهانی است که جایگاهی در خاطرات کودکی‌های خیلی از طالقانی‌ها دارد. یادآوری این خاطرات را با هم در متن زیر می‌خوانیم:

زنبورُک، مایی دِورَه‌ای اُرکستر سمفونی بَ.

یادُش بخیر، منی دایی پُسر تو دوران جوانیش یه دتری خاطرِ میخواست. همیشه کوچه‌شانی میان که رد میگردی، زنبورُکشه میزَه. دتره دی تندی میشه پشت بُومی سر...

ما دی کوچانی میان می‌شی‌یِیم و زنبورُک می‌زی‌یِیم، مردمی خِو می‌پَرُست. :))

خلاصه که قِدیما خیلی باحال بَ.

 

  شعر از: سیمرغ

  با سپاس از آقای شهرام صادقیان و سرکار خانم شهناز سلطانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۸
درجی طالقانی