درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

طالقانی خاطرات اغوز (جوز)

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ب.ظ


یه خاطره شمایب بگم 😂😂
زمان خیلی قدیم، شما رِ گو اصلاً یاد نمیا😂😂😂ما خانمانی پشتی اَغوز داران دَ دویس سیصد تا اَغوز (جوز = گردو) بچی یِیم. بعد دی از ترس گته نَنمان، ببردیم یه جا چال کُردیم که بعداً سر فرصت بیام بِیریم و باخوریم.
آقا ما اَغوزانِ چال کُردیم و بشی یِیم محله، دی ما یاد هاکُردیم، بشیم سراغشان. تا دو روز بعد، مسجدی گَل نیشته بی یِیم، دو تا از وَچان بمان مای وَر بگوتن: شما نمیخواین بشین اَغوزانتانه بِیرین؟
ما تازه یادمان بما، بشی یِیم هرچی خاکه پس میکُردیم اَغوزکچلاب (سوآلُم/سیالُم = پوست گردو) درمیابی 😂😂 تو نگو ماکه اَغوزانه بچی بی یِیم، همون دونفر، مای پِی دِبیین. نامردان بمان اَغوزانه باخوردُن، کچلابانشه دَکردن خاکی بیخ.
اسه الان دی بعد از چند سال ک ما رِ مینن، خنده مینن.


✍نقل خاطُره و 🎤 با صدای: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
📝 ویرایش و تنظیم: مریم قادری، اورازان
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۲۵
درجی طالقانی

مثل شماره 26

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ

📌  ایچینَ کوهساری تُکی وَرف


یعنی مثلِ برفِ سر کوهساران، تمیز و پاک و دست نخورده و درخشان
وقتی بخوان از تیمیزی و سفیدی و رنگ روشُن چیزی تعریف کنن، این مثله به کار میبرن.

با سپاس از آقای فرشید فلاحی




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۲
درجی طالقانی

حسوم

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ب.ظ

🍎 سلامتی

قدیمیان ما یه پا دانشمند و حکیم بین.
هیچ خودتان د بپرسیین چبه قدیمی آدومان، که اندی تنوع و وفور غذایی نوداشتن، کمتر دچار ضعف و کمبود مواد مغذی میگردین؟
مثلا امروزه یکی از شایعترین مشکلات در بین زناکان ما، کمبود آهن و کم خونی هسته، ولی چیب قدیمی زناکان با آن غذاآن ساده و کم گوشت، با آن همه زاد و ولد و کار، بدون قرص و کپسول فیفول و فلان و بیسار، کمخون و ضعیف و رنجور نبین؟
گیسانشان مشت مشت نمیریت و رنگشان زردنبو و جانشان خسته نبه؟

مون جوابشه شماییب میگم: استام (حستوم  یا حستومک)
همان کیشکه یا گته قاشق آهنی که جاش خورشت و آش و آبگوشتی میان دبه...
همان تامین کننده ی آهن مورد نیاز بدن به. به سهولت و بی دردسر و بی خرج اضافه...
ایسه الانان کلی پول دوا و قرص و کپسول هامیدین ولی خبر نودارون که آهنی که قرص و کپسولی همرا وارد بدن میگرده، 99 درصدش جذب نشده خارج میبو. چون هیچ کپسولی تو ر یون آهن هانمیدیه که قابلیت جذب توسط بدن ر داره.

ایسه در ادامه یه کلیپ و یه مقاله شماییب میرسانم.
بینید و بخوانید و به عزیزانتان دی برسانین چون ماییب مهمین و سلامتیتان مایی آرزو هسته.

تک تک تانی قربان
یا حق
✍ سیده مریم قادری طالقانی اورازانی



اُستام (حَسوم) = قاشق آهنی که استفاده ی آن در غذا و به هنگام طبخ، تامین کننده ی آهن مورد نیاز بدن است.
عکس: مریم قادری


حَسوم چیست؟
آهن یکی از مواد معدنی ضروری برای بدن است که شایع ترین علامت کمبود آهن رنگ پریدگی خستگی زودرس افزایش ضربان قلب کاهش مقاومت بدن در برابر عفونت ها و کاهش تمرکز عملکرد ذهنی  است.

حکمای ایرانی از هزاران سال قبل با یک روش بسیار دقیق وساده یک منبع سالم و دایمی آهن را در غذای ایرانیان تعبیه کردند و آن استفاده از کفگیر آهنی است که (حسوم)نامیده شده است.

حسوم را حین پخت داخل خورشت یا آش یا آبگوشت یا آب در حال جوشیدن می گذاشتند و در تمام مدت پخت غذا یون آهن بر اثر حرارت وارد غذا میشد واین آهن با خوردن غذا جذب بدن میشد.

در این روش چون آهن به صورت یون وارد بدن میشود عوارض مصرف آهن موجود در بازار دارویی که آهن آن به صورت مولوکولی وارد بدن میشود را ندارد.

نزدیک به دو قرن پیش حسوم یا حسومچه جزو وسایل ضروری آشپزخانه های ایرانی بوده و با همین تدبیر ساده علیرغم بارداری های زیاد عوارض کمبود آهن در مادران این سرزمین دیده نمیشد.

ولی متاسفانه با غارت سرمایه های فرهنگی و علمی این کشور در مدت سلطه اجانب  بسیاری از روشهای سبک زندگی ایرانی به فراموشی سپرده شد و شاهد هستیم که خانوم ها برای تهیه جهیزیه دختران از سرویس های پلاستیکی به بهانه خط ننداختن روی ظروف استقبال بیشتری می کنند و این در صورتی است که قیمت پلاستیکی این کفگیرها گاها دو یا سه برابر آهنی اش می باشد.

خوشبختانه با احیای مجدد این فرهنگ و علوم مفید و کارگشا زمینه بهره مندی مردم فهیم و مومنمان از این گنجینه مهیا شده است.

◀️ برگرفته از سایت دکترروازاده و هرازنیوز



این کلیپ2نکته داره:
1- برای ارتباط درست وتاثیرگذاشتن برافراد،بایدفرهنگشونو شناخت.
2- مردم ایران قدیم، یه پا حکیم بودند که غذاهاشون درظروف چدنی مسی طبخ میشد و از''حسوم''استفاده میکردند.

  کلیپ را دریافت کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۱
درجی طالقانی

وداع با یار و برگشتن از دیار

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ



طالقانی بشین کو قبلا بگوتم، حالا طالقانی وگردیَنِ بگم.

چون ما همین دهاتِ سمت شهرک دریم، بالاهانه نمیدانم، حتما حس و حال وَگردنشان با ما فرق مینه، جراهان مناظر بکر و نابی داره، در مسیر، مُن که جراهان میشم، وگرد سر، اندی مینم تا جوستان خودمه برسانم. دی جوستان به بعدش ضدحاله. چپ و راست از صبح، هرکی زنگ  بزی و جواب هاندای، باید جواب هادی و تک تک توضیح که آنتن نداشتم و غیره...
بگذریم... مُن خسبان دِ که بار و بنه ره دمینم صندوق عقب، قبل بنیشتن ماشینی میان، چند تا نفس عمیق میکشم و بعد مینشم ماشین میان. در که دمیونده، میدانم قشنگِ خسبانمان حالا نه منه، بلکه همه همشهریانِ پشت، دعای خیر مینه و میگو: خداجان لیله کانمه توره بسپردم.. به سلامت برسان خانه شان.
این حس دو طرفه یه. مادی ماشین استارت میزنیم، یه مقدار که دِهِ رد مینیم و دور میبیم، پس وگرد مینیم و میگیم: بمان سلامت و سرسبز چون سرو سهی.
اونجه به بعد دی باز حواسمان به جلو و رانندگی نی، هی آینه ای میان، پشت سر و ده و باغان و قشنگِ کوهش مِینیم تا برسیم شهرک. شهرک دی یه آمپر بنزین نگاه مینیم که نیاز به شارژ داره یا نه. اگر وک وچه همرامان باشه، این بستنی نحمتی ور میداریم و دست مینیم به جیب مبارک و یه بستنی میخریم و میگیم این بستنی ره هامیدیم، فقط بشرط اینکه راهی میان گب گب نکنین و بیلین در سکوت برسیم خانه.
برعکس طالقان بشین که خیلی شور و اشتیاق داریم و همش خوبی و خوشی و بگو بخند و حس مثبت هسته، وگردیَن مصیبتیه خودشیب. لب و لوچه جیرکته و سگرمه هان تو هم و کافیه یکی شروع کنه حرف بزین. آدم سَریع ترش مینه و با پرخاش میگو: خا وسه اندی ور ور نکن، مغزمانُ پوت کردی...
القصه همون بستنی فروشی ور دِ که راه میکویی، دیگه زیبایی ره نمینی و هرچه بدی هسته و ضعف و کمبود تو طالقان به چشمت میا و اصلاً انگاری دوربینت روشنه که فقط زشتی ره بینی. خیلی غریضیِه، دست خودت نی.
همون شهرک دی پینگ پونگ بزینِ مخ شروع میبو. ای بابا اینان دی بکوشتن ماره با این پل بساتنشان! محیط زیستی بغلی دست اندازان و چاله چوله هانه مینی باز غر میزنی این دی بی صحب جاده شان! چندی بی عرضه هستن که یه جاده ره نمیتانن تعمیر و نگه داری کنن. سدی نزدیکیان که میرسی دیگه نمیتانی خودته کنترل کنی و دلتی میان میگی ای کله پدر ....... چیه بی صحب اصلا چه نفعی مردمی به داره و داشت که اینه بساتن!
یاد حرفای یکی از فعالان محیط زیست دمیکوی که هفته ای چند تُن زباله، اطراف سد دِ جمع مینین و کلاً دیگه زباله دستشان دِ خارج گردیه و نمیتانن جمعش کنن و این یعنی تخریب محیط زیست...
دلتی میان میگی: کاش دفعه بعد که میام، یه حادثه پیش بیا و این دریاچه و نینُم و طالقان مثل همون قدیمان باشه....کاش کاش بگوتنی که میدانی هیچ موقع نمیگرده و یه آرزوی محاله.
خلاصه دی تا ایست بازرسی ره که برسی همش دری تو ذهنت مسولانی سر غر میزنی...
ایست بازرسی به بعد یه کمی افکارت آرام میبو. شیشه ماشین جیر هامیدی و میلی بادی به احساس باخوره. تا میرسی آخرین پیچ گردنه رِ و امیدت طالقان دِ قطع میبو. آینه ای میان، طالقانِ نگاه مینی و میگی خداجان یعنی مینی عمرم به زندگی میبو تا باز هفته دیگه بیام طالقان؟؟؟
گردنه دِ که جیر میشی، افکار اینچنینی میا سراغت: چبه من خودمه اون وَران آواره کردُم؟ چبه بشیم غریبی و غربتی میان زندگی مینم؟ ای کُفت گرده اون پول و نانی که اونوران دِ درمیارم. مگه مردمی که بماندن طالقانی میان، بد زندگی مینن؟
اگر کارمند باشی میشی تو این فکر که انتقالی هاگیری. اگر شغلت آزاد باشه، میگی میام همون کسب و کار طالقان راه مینگنم...
اگر کارگر باشی میگی بازخرید مینم و میام طالقان دوتا بز میخرم و میدارم..
خل خلی فکر و خل خلی تصمیم میگری. تصمیم هایی که میدانی هیچ وقت نمیتانی جامعه عمل بپوشانی و سر آخر عصبانی میبی..
بعد خودته گول میزنی و میگی عیبی نُداره، بازنشست میگردم میام طالقان میمانم..
و یه لبخند رضایت زیر لبت میا و دوباره میشی تو رویا و آرزو که اگر بعد بازنشستگی وگردیم طالقان اِل مینم و بِل مینُم....
خلاصه میرسی به زیاران و یه کوچیک ترافیک دوباره افکار زیباته مخدوش مینه. زیاران دِ که در میشی، باز به یاد کار و وام و قسط و چک و خانه سازی و همکار و رییس و مرئوس و غیره دِمیکوئی....
اتوبانی میان که میرسی حالا به سمت تهران یا قزوینش فرق نمیگردی، دیگه غرق در زندگی خسته کننده شهری گردیِی
تا یک تهطیلی دیه و دوباره پر بکشین به سمت یار و دیار

✍ نوشته: ابوالفضل یزدانی طالقانی خُسبانی
📝 ویرایش، تنظیم و انتخاب عکس:
      سیده مریم قادری طالقانی اورازانی
گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۰
درجی طالقانی

سقوط طیاره

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ق.ظ

🔰🔰 طنز طالقانی 🔰🔰

یه طالقانی مَردا طیاره ای همرا بَش سفر. ✈️ 
از قضا طیاره سوقوط کُرد و همین یه نفر زنده بُماند اما دَکَت یه جزیره ای میان که فقط زناکان آنجه زندگی میکُردُن و از همه ی مردان دی بیزار بیَن.

رئیس جزیره بگوت: ما باید اینه رِ اعدام کنیم. همه دی موافقت کُردُن.

قبلِ اعدام او دِ بپرسین: آخرین خواسته ات چی هسته؟

مردُک بگوت: خواهش مینُم کسی مُنه اعدام کُنه که زشت ترین زُن این جزیره باشه و خودُش دی قبول کنه که زشت ترینه.


ایسه چند سال بعد خبر بیوردُن که مردا زنده هسته و جزیره ای میان، دوکانی واکُرده و خدا رو شکر دی، اوضاعش روبراهه.😄😄😄😂😂😂




🔰 ارسالی از: بانو سهیلا

طراح عکس: سیده مریم قادری     

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۹
درجی طالقانی

ایلیاتی ببره

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۴ ق.ظ



قدیمات مای ده، دستفروش دوره گرد و کولی وار میامین. انبر و خاک انداز و سیخ کباب و گاز انبر و انبر قند و خیلی چیزان میاردن.
جنوبی بین، همه زناکان سیا توئه و قد بلند. ما میگوتیم: ایلاتان بیامین.
چون وچه بی یم، خیلی دی اوشان د میترسی یم.
اخه اون وقتان هرکی ننه باباشی حرف گوش نمیکرد میخواستن وچه ره بترسانن میگوتن: ایندفه ایلاتان بیامین تو را هامیدیم ایلاتان ببرن😉😂

یادومه یه روز همین ایلیاتیان بیامین حسنجون. خو اون موقان شهرک یه قهوه خانه دبه و دهانی میان گو به اون صورت چیزی دنبه. حالا این بندگان خدا دی گرسنه و تشنه.
آنروز بیامین ما دری گل، بساط پهن کردن. ظهری موقع گردی، گرسناشان ب هیچی نداشتن ناهار بخورن. مادی اون روز دبیم نان دبندیم.
نان دبندانی روز دی یه دیگ آش بار میکردیم تنوری سر.
ننه دلش اوشانیب بسوت و بوگوت: چنتا تازه نان و گته کاسه آشه ببر این بندگان خدا بخورن.
بوگوتم من میترسن نمیشم.
خلاصه هر کاری کورد مون نشیم. آخر سر خودش ببرد. اندی دعا کردن و یه قند انبر دی اورو هادان.

✍ متن از: شهناز فلاحی از حسنجون
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۴
درجی طالقانی

کاسنی

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۹ ق.ظ




این قشنگه گل کاسنی هَسه!
از خواص دارویی این گیاه، در روایات و احادیث پیامبر گرامی، فراوان یاد شده.
طالقان روستای آرموت، سید مجید سیدعلیخانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۹
درجی طالقانی

کُمِ قَلواری

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ق.ظ

در قدیمی طالقان، دستفروشانی میامیَن که به صورت گروهی، دهی میان دور میزیَن و وسیله ی فروششان، انواع الک بَه (خوردا الک یا پیلا الک).
همه ی این دستفروشان  زُن بی یَن و همه دی سیاه سیاه، که فکر کُنُم از استانهای مرزی میامیَن طالقان، ایچینِ این کولیانِ امروزی.
وقتی این زُنکان میامیَن دهی میان، دهی مردم میگوتن: کُمِ قَلواری بیامی یعنی دستفروشِ اَلَک اومده.
از اون موقع به بعد، پایین طالقانی روستایان، وقتی یه زُنی که سیاهپوست یا سبزه هَسته رَ  مِینُن میگن فلان مردی زُن یا اون زُنُک، ایچینِ کُمِ قَلواریان. یعنی فلان خانم از نظره رنگ پوست مثلِ دستفروشانِ قدیم هست.

✍ متن از: احمدلهراسبی از لهرانِ بزرگ
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۵
درجی طالقانی

صمیمیت طالقانیان

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ق.ظ

خدا میدانه که چند روز پیش با خودُم به این فکر میکردُم که:

چطور ممکنه که اهالی بیش از ۸۴پارچه آبادی٬ طالقان پراکنده ی همه جای ایران هستن...

در ایران شهرستانهای زیادی وجود داره که شرایط مهاجرتی مشابه طالقان داشته باشه...

اما یه فرق اساسی کاملا قابل احساسَ و اون نکته مهم اینه که:

کمتر میشنویم و یا سراغ داریم که از دیگر بلاد بتانن مثل طالقانیان به لحاظ قلبی و قرابت فرهنگی یکپارچه باشن...

ممکنه مثلا گروههایی مجازی یا حقیقی از هم محلی هانشان داشته باشُن ٬ اما دیده نمی بو کسانی که در یک شهرستان بزرگ با روستاهای متفاوت از هم زندگی کنن یا اهل اوجه باشن و بتانن با هم ارتباط برقرار کنن...

تنها جایی که به لطف تلگرام صُحاب😜😂 بدی یم که وقتی وارد گروههای حقیقی و مجازیش میبی ٬علی رغم اینکه حتی افراد هیچ شناخت قبلی هم نسبت به یکدیگر ندارُن٬
اما انگار سالهای سالِ که همدیگر و میشناسن و میتانن به راحتی حرفهای هم رو بفهمُن...

اصلا اکثریت مردم طالقان چه نسل امروز و چه نسل دیروز دارای فرهنگ٬ منش و اخلاق و رفتار مشترک هستُن که این باعث نزدیکی قلبها به هم هسته و به یقین نمیتوان در سایر نقاط کشور نمونه هایی این چنینی پیدا کُرد😊

ستون فقراتُم جا به جا گردی😄😄😄 چقد گپ بزی یَم...😂😂😂

✍ متن: سیدعباس افتخاری، پراچان
عکس: محمد آقابراری، وشته 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۴
درجی طالقانی

عروس و افطاری شومار

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ق.ظ

🔰🔰 طنز طالقانی 🔰🔰


یه تازه عاروس، هر چی ماه رمضانی میان او ر بگوتُن بُشو شومارتی خانه، نَشه.
تا آخرین شو، آن دی دو دیقه بمانست به افطار، میشو شومارُشی خانه.
به شومارش میگو: خالُک جان، اگه کاری داری بگو تُرَ کمک کُنم.
.
.
شومارُش یه نُگا او ر مینه 😒😒
و میگو: بُشو اون گوشه بیَست اذان بَگو
بعد دی کیسه دست گیر، فطریانو جمع کن😏😏😏

😂😂😂😂😂



🔰 ارسالی از: سید مصطفی افتخاری پراچانی
طراح عکس: سیده مریم قادری اورازانی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۶
درجی طالقانی