درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدربزرگ» ثبت شده است

هنران نهفته ی اهل و عیال دایی جان!

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۵ ب.ظ

📌 کرسی پایه ی داستانان
این قسمت: هنران نهفته ی اهل و عیال دایی جان!


پیشاپیش از برخی واژگان که در متن زیر آمده، از محضر عزیزان، عذرخواهی مینیم. 🙏🍃

اوایل بُهار بَ، دایی با اهل و عیالش بیامی بیَن طالقان عید دیدنی، مون دی کو همیشه خدا، گت آقامی خانه پُلاس بی یَم. اینم بگوم که زن دایی، غریبه بَ و خیلی با فامیل، بُر نمی خورد. دُترش دی خودشی پِی بِشی بَ.

بعد چند روز دایی وَگردی کارشی سر ولی زُن و وَچه اش همانجه بماندون، به شان خوش بگذشتی بَ.

اصلاً چبه خوش نگذره؟
طفلک گته ننه، صبح پا میستا، بهترین صبحانه با تازه نان و شیر و قیماق و محلی کره و پندیر میورد. بعد باخوردونشان جمع میکورد، میبرد میشورد و ناهاره دوروست میکورد.
بعد ناهار، همه میخوتون کرسی یی بیخ (هوا سرد بَ و هنوز کرسی داشتون) او ظرفانه میشورد و شامه تدارک میدا.

خلاصه این وضع تا یک هفته ادامه داشت و زن دایی دی اصلون به روی مبارک نمیورد که گته ننه ر کمک کنه و همانجور تیریپ میهمان داشت و هیچ، جاش د توکان نمیخورد.

ننه، صبور بَ ولی گته آقا دیگه طاقت نیورد و یه روز ننه ر بگوت: ایمروز عروس باس غذا بَپُچه و ظرفانه بشوره، تو استراحت کن.

گته ننه بگوت نه گناه داره، خودوم دوروست کوردی یَم، گت آقا بگوت: لااقل ظرفانه بشوره و تندی نهیب بزی: های عاروس خانوم! ایمروزی ظرفانی بشوردون با شما هسته.

خلاصه آن روز ناهاره باخوردیم و مون و گت آقا و گته ننه باخوتیم کرسی یی بیخ و زن دایی و دختر دایی، مجبوری بِشی یَن حیاطی دُل تا ظرفانه بشورون.

اما اَندی سرصدا میکوردون و کاسه به کوزه میخورد و تَق توق میکوردون، هیشکَس نتانست باخوسه.
گته ننه آخُر طاقت نیورد بگوت: خودوم میشُم میشوروم، اینان نمیتانُن!
گت آقا نهیب کورد: بُمان جاتی سر 😡 بلد دی نباشون یاد مِیرون.
گته ننه، بَنُشت.

تا صدای بُشکستن بیومی... ننه پایستا بگوت: ای امان الان تمام بشقابانمه میشکنون!
آبا بگوت: زُن! تو ر میگوئم بنیش😡 بدا بشکنون، خودوم بهترشه تیب میخروم.

سرصدا ادامه داشت و گته ننه با نگرانی ذکر میگوت و گت آقا هیع با غیظ، لا اله الا الله😁

تا اینکه یگهو یه گُرومپی صدا بیومی! و بعد سکوت... با عرض پوزش، دختر دایی یی تِلِنگ، درشی بَ 😅
زن دایی بیکار نماند و او دی پشت بندش یه گته ذورت کورد! 💨😆

مون چند لحظه هنگ بی یم و بعد شروع کوردوم به هیر هیر کوردون. آن یکین کرسی پایه دی که گته ننه باخوتی بَ، لحافش میلرزی... ننه دی بیصدا میخندی😂😂😂

گته آقا دیه طاقت نیورد و کرسی لحافه پس بِزی و با غیظ و خنده ی تواَمان بگوت: زُن! پایَست بوشو خودوت به کارانت برس!
این ننه و بَبه، گوزیدن د ویشتر نیَن 😂😂😂😂


✍ نقل خاطره از: همراه درجی
📸 عکس از: مهدی ویسانیان

➖➖➖☆☆☆☆➖➖➖
کرسی پایه ی داستانان، ان شاءالله، ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۵
درجی طالقانی

دلنوشته ای برای پدر بزرگ کماکانی

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ق.ظ

📌 دلنوشته ای برای پدربزرگ

زمستان بود
فصل روسپیدی ها
تو در پشت پنجره

به من غرق در برف بازی نگاه میکردی
من هم به تو و سفیدی موهایت که به قشنگی برف بود

دلت هوس برف داشت
برایت برف و شیره آوردم
تو بازهم با محبت نگاهم میکردی

تو میدانستی که هجرت اجباری
از دل روستا به این شهر پرهیاهو
حتی با وجود این برف ها به
ارزنی نمی ارزد

من اما کودکی بودم
پر از اشتیاق برف بازی

به یاد دارم که دیگر پس از تخریب روستایت، زادگاهت
❤️کماکان❤️
هرگز پایت به طالقان باز نشد

حالا تو پنج سال است که رفته ای
جایی دور در دل آسمانها
باز غریبانه
در آرامستانی دور از وطن


هنوز هم نگاهم میکنی، میدانم
باز هم با لبخند
حالا
من هستم و قاب عکست


پدربزرگ من از آن سد بیزارم، بیــــــــزار
پدربزرگ روزگار دوریت سخت میگذرد، اما من تسلیم مشیت الهی هستم.

روحت شاد، یادت گرامی باد

به یاد پدربزرگ آرمیده دور از وطن: شادروان جلال طیبی


✍🏻 نوشته و با صدای: کوثر طیبی
از روستای کماکانِ همیشه ماندگار در قلبها
🎧 تهیه و تنظیم: آوش قادری - اورازان

دریافت فایل صوتی


*** روستای کماکان از روستاهای طالقان بود که متأسفانه با احداث سد طالقان، برای همیشه به زیر آب رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۰۷
درجی طالقانی

چپاک ۱۷: پشمله کُت

يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ

اون شب همه فامیل جمع درومبی بی یَن دایی عزیزی خانه و چهل پنجاه نفری یال و قالی همرا قیامتی گردیبه.
سالی یکبار دایی عزیز همه رو دعوت میکورد و یه ولیمه راه سولامتی میدا. اون سال امبا دایی عزیزی تازه غریبه زوما و خویشانش دی دِبی ین و یه اُزگه همچین مجلس سونگین گردیبه.
آقا جان دی نمدی کلاه بر سر و کت بر تن و تسبیح به دست صدر مجلس بنشتی و هرچی کوردیم اون کُت رو دروره در نیورد که نیورد.اویی گوشان سونگین گردیبه و گب نیمیزی و بیشتر مستمع اصواتی بود که هر از گاهی گوشش میشنوعوس و چشم از تسبیح ومیت و به سمت صدا وِمیگِردی.
ولی تا اخر مجلس اون پشمله کُته در نیورد که نیورد.
یه قدی بگذشت و مجلس به گروههای سه یا چهار نفری تقسیم گردی که هر گُله رَ یه چَکُن رهبری میکورد و این میانان دی کیشکه یالان بمبوروک میزی ین و کوله دکتی بی ین و خلاصه گب به گب وانیمیکت.
پدر و مادرانی وظیفه  دی جز کینی سر سرکلاب بزی ین و به غیظی تصنعی یالی اسمو صدا بزی ین هیچی نبه، اون دی اینه یی واسان که نگن این یال بی پدر مادر کتیه.گاهی دی یک دست انگله به این گَله چموش.
اِبـــی مایی خاله پسر دی موبال به دست  یک کُنار دوره بیگیتیبه و  عسکانی که طی اخرین سفر به انتالیا گرفته بود نشان میدا، تو بَگو همیشه هر خانواده یی دل یه نُنگ خلق خدا هسه و ابی مظهر تجلی اون بَ .مایی گته خالک دی یواشکی اورو میگُت :
.-----خاکان سرت، این سرو کین لوختان کی یون؟ این شیاطینی ور بشی ی ی چو خاک سرت کنی؟ همه پای پیاده میشون زیارت ای اُزاروکی خاک تویی سر دکنن این جهندوم دره کجه یه تو بشی ی ی این یاجوج ماجوجانی ور؟
---- مگه چیه خاله جان؟ بدن انسان جزوی از طبیعته ، هرچی دی طبیعی باشه قشنگه
-----خاک جمیع عالوم تی ی ی سر ، بی تکلیف بی غی ریت
ابی دی با شیطنت میخندی و خاله فاطی دی با اون چهره فربه و مهربانش هم فاحشش میدا و هم هوزوم کوردیبه همه عسکانه بِینه .
اون دست مجلس دی دهوا دبه که مردکان و زنکان  این محاسن و معایب رو دارند و مایی خاله دتر که تازه یک جلد کتاب ژان پل سارتر بخوانسیبه به طرزی مضحک پاراگرافانه حفظ کوردیبه و {هودار پی} یَگ چی بولغور میکورد و با یه تیک عصبی فرفری کفت بیگیته گیسشی همرا که از چارقدش بیرون بزیبه به دور انگشت اشاره هی پیت واپیت میدا
یه چند سالی بَ  دانشگاه آزاد نیمیدانوم کدام کند و کومال درس میخوانس و اندی اویی خیک خانم مهنُّس خانم مهنس دبسا بی ین که خال میکورد این آسمانی کین سوراخ گردیه و او فقط جیرکتیه و از زورِ بار دی گب میزی ی ی اظهار فضل میکورد که زورانه میخوا اینطو گوآله یی دل بنگنی.
حال مون نمیدانوم چهارتا کتاب تربیت بدنی بخوانسون چطو اندی اعتماد به نفس میوره!
به قولی تفاوت و توفیر اوشانی گو تحصیلات آکادمیک دارند با انهایی که تحصیلات و مطالعات مستقل مینون نه در اگاهی و سواد که در همین اعتماد به نفس هسه.
مونی نظر همه این گپان به نوعی واتوره میمانُس، چون زن گردی ین یا مرد گردی ین چیزی نیه که انتخاب باشه و اونچه انتخاب نیه نه میشا اویی سر افتخار کورد و نه بر علیه اون عصیان ورزید
اون سمت مجلس که تازه سرکتان و تازه خویشان دِبی ین اندکی مباحث مُندل بالاتر بَ.
مایی دایی در حال تحلیل فیلم پرنده های آلفُرُد هیچکاک بَ و مستمعین دی الکی سر تِکِیم میدان که یعنی تویی گپانه تایید مینیم و حالی یمان میگرده تو چی میگوی .اگه خود هیچکاک دی مایی دایی یی کُتاری بیخ مینشت حالی یش نمیگردی، مایی دایی منتقد سینما بَ و اویی رشته تحصیلی در مذاق خلق الله به اندازه اَرشته در میان  کشکی ارشته اش موزه نیمیکورد.
مایی دایی زُن دی اچینی زیر نویس تیلویزیون هی این دست اون دست میشی و پدر مارو درورد اندی الکی تعارف کورد و یه بایر موز مایی پس رجه د جیر شی اندی بَشه بی یِیمی.
اصل داستان مایی اقا جان دی طفلک تُک بوداشتیبه و هـــــورت بیست و دومین چایی رو میکشی و بعد از هر هورت یه نفس چاق میکورد و با عینک ته استکانی ، ته استکان رو نگاه دبه که تمان گردی یا نه.
مجلس، تازه کرسی ی ی جور گرم گردیبه که
یهو آقاجان جاشی سر د تِلو تِلو خوران راس گردی و با صدای خش دار و رسا انگار لاتی دل یکی اویی ولگه رو وگردانسیه داد بزی :
-- مون بشوم یَک کُـــــش دکنم وگردوم
اعلام خبر مستراح بشی ین یکی از خصوصیات لاینفک مایی اقاجان بَ
آقاجانی همه چی یِ ی قوه بکتیبه ایلا اویی حنجره
شش دانگ کامل موذن زاده تبریزی جور صدا داشت. اندی نود سال این لاتانی دل شول بکشیبه که کدام پدسوخته مونی زمینی عو رو بیگیتیه با حضرت اسرافیل همزاد پنداری میکورد
تازه زوما دی از همه جا بیخبر مَثَل بی ی یمی بَگه مون دی دروم ، بیلانسبت خودشه چُس کورد و وره کولی جور بپرس اویی پیش و بگت:
__پدر جان کجا میخواید تشریف ببرید من ببرمتون!!!!

مایی دایی که به ضرب و زور تا اون موقع آبرو داری کوردیبه انگاری کارد بنگتی اویی قُرتی بیخ.
با صدایی لرزان زومایی دسته ویگیت و بگت:
_هیچی نیست اقا داماد ، شما بفرمایید ، آقاجون یک مقدار ناراحتی مثانه دارند و سپس با صدای آهسته و محجوب
--- باید برن دستشویی
آقاجان آلفرد هیچکاکی گپو کُشاشی کورد و مایی ننه بزرگ زیر لب از عصبانیت فاهش میدا که مــَــرد... کُفته باخوری... بیستا چایی باخوردی... ای کارد باخوره تویی دَله گنداله خیکه.
روی به یالان کورد و مَثَل یواشکی بگت : مون نیمیدانوم این کدام گدا خانه د فورار کوردیه
اون سر دی صغیران همه سر به جیر میخِندی ین و مایی دایی زُن که قفلک بزی بَ بپروس آبرو داری ، آقاجانه یه دست انگله بزی و کریش بکشی بَبَرد.
فلسفه و دلیل اعلام مستراح بشی ین در جمع در هاله یی از ابهام است. حالا  این هیچی،  آقاجان وقتی اعلام کـــُش میکورد همانجا دست به کمربند و قَزَن شولوار میبرد تا ایکه بَرِسه مستراحی دری دم دیگه وقت تالان نگِردی باشه.اگر مملکت دی اچینی مدیریت وقت میکوردون تو بگو گلستان میگردی.
همه ما خوف کوردیم نکنه این تایمر آقاجان خوراب گرده، اخه دایی عزیزی خانه خیلی بزرگ بَ و احتمال این میشی که آقاجان به تایمر خودوشی کیشکه خانه عمل کنه و نرسیده به مستراح خلاصه شولواره جیر کشه.
تازه زوما دی فقط نگاه دبه و کاملا این صحنه ها و خنده ها براش حایز فهم نبود و به تقلید از خنده و تعجب او دی میخندی و تقلید حالات جمع میکورد.
سن تازه زوما و مایی دایی دتر خیلی زیاد بَ. هر جفتشان دی به یک بلوغ فکری برسی بی یَن و همین امر فهم مشترک اوشانه از پدیده های پیش رو پایین میورد.
آدومیزاد تایی وختی که در حال تکوین و شناخت دور و اطراف و زندگی هسه و سنش هله جوعَر نِشیه میتانه به اتفاق دیگران یک آهنگ زندگی قابل فهم با اون سر محالانش بسازه امبا وقتی دو انسان به کمال برسیه همدیگری دیم دِمیکوعون هر شیئ یا امری واحد معنای متفاوتی براشان داره.
یک جوز دار آقاجانیب یک معنی تداعی مینه و دایی و دایی دتریب یک معنی و تازه زوماییب یک معنی ، ولی معنای مشترک برای تازه زوما بیشترین تفاوته داره تا اوشانه.
کُش و اعلام خبری اون دی هم اَچان.
فردای اون شِو آقاجان حکم کورد اورو ویگیرون ببرن طالقان. طالقانی که اوییب هویت معنایی از خاطرات و حس و حال خودش رو داشت و گاها این انجذاب شدید مایه تمسخر و غرولند یالان دی میگردی که اون خرابه خانه یی دل چی چال کوردی این خُنُکی دل میخوا بشی!!!
اقاجانی طالقان با مایی دایی دتری طالقان خیلی توفیر معنا داشت که بواسطه نبود این اشتراک معنا دیگه پاش طالقان د قطع گردی و میشی ین باغ ساوه که اون کُل زومایی تخم و تبار اونجه د میومی.
آقاجان اون خرابه خانه یی دل  معانی تلخ و شیرین خودشه از مفهوم زندگی در قالب خاطرات چال کوردیبه و بیدون اون اچینی شیر بی یال و دم رو میمانُس.
اون خانه یی دیفالان اورو میبَرد به دورانی که ننه اش ذغالی سُماوره اوییب روشون میکورد تا چایی باخوره و بشوعه دمه جاران گندم چینی کنه و یالانیب اون دیفالان فقط دیفالی قدیمی و کهنه بَ که هرچی سنشان جوعر میشی دستاویز خاطره میگردی .خاطراتی که نسل بعد دی درک معنایی از آن نداشتند
آقاجانی پشمله کُته اویی مرحوم کیشکه برارش از چالوس اوییب بیوردیبه.
پایان


✍ نویسنده : حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۰
درجی طالقانی

دلتنگتم آبا جان

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ

هِیع آبّاجانم
دلم آن قشنگه خندهانتیب یه ذَرّاک گردیه

افسوس ندانستیم یه گُله جا، تی یی کیشکه خانه ای میان، گت ترین جای بهشته

آبا.. ما ر دعا کنیا
تو دستت دنیا د کوتاهه و ما دستمان تو د
اما خدا دستگیر و مهربانه
دستمانه به هم میرسانه

دلم تیب تنگه... تنگ

متن: سیده مریم قادری   #اورازان
عکس: مجید دربندسری
عکس تزئینی است

این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.



ترجمه:

هیع پدربزرگ جان، دلم برای اون خنده های قشنگت، یه ذره شده.

افسوس ندونستیم یه تیکه جا، تو اون خونه کوچیک تو، بزرگ ترین جای بهشته.

پدربزرگ، ما رو دعا کنی ها، تو دستت از دنیا کوتاه است و ما دستمون از تو، اما خدا دستگیر و مهربونه و دستای ما رو به هم می رسونه.
دلم برات خیلی تنگ شده.. خیلی تنگ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۴
درجی طالقانی

چپاک 7: آقاجان

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۱۴ ب.ظ

 

چپاک تعریف میکرد: خدا آقاجان رو رحمت کنه. اون سال آقاجان از طــالقان تشریف بیوردیبه تهران و قرار بــود  سه روز مایی خانه رحل اقامت بنگنــه...
همــان تنها سه روزی که در کل زندگیم نخوابیدم و زوزه خواب میکشیدم.

شب اول آقاجان بَنـُشت و کلی گپ و خنده و خاطره و شام و میوه و چاییشو که باخورد و  همین نوبت به صحبت کردن ما بَـرِسی  یهو راس گِردی بِـشی اتاقی دل و یه متکا دست گیت بیورد بَنگت وسط پذیرایی و بگت :عروووووس مونی لک و لا رو بیور ... پایسین ...شما صغیران پدر شِو رو دروردین... عقربه های ساعت شهادت میداد ساعت  هشت نشده.
آقاجان  هَله ساعت هشت نگردیه ..
پایَس...پایَس کمتر ود ود کن ، شما هیچی یتان آدومی پی نشیه
دقیقا حس مرغی رو داشتم که شبانگاهان بهش میگن : جا جا جا و دِمینونش طویله یی دل
از اراده آقاجان برای باخوتون تا خاموشی کامل ، کلا سه دقیقه طول بکشی . خانه گردی بَه اچینی سرباز خانه و حالا مایی دوشوک رو دی بنگتون آقاجانی کُناره
آخه کی ساعت هشت میخوسه؟ یقین الان طالقانی کرگان دی هنوز ناخوتی ینه. اون زمانان موبال و این چیان دی دنِـبه آدوم سرش گرم گرده و جغدی جور بموردوم اندی سقف و در و دیفال رو ظلماتی دل ، ذل بِـزی یم.
هی پرپتی بزی یَم.. هی این لَپ اون لَپ کوردوم  ...هی جان بکنسوم .. خِو مگه میا؟
حالا آقاجان همین سرش برسی متکایی سر باخوت...
به چه مکافات و جانکنش همین چشمم گرم شده بود  که یهو آقایی خُر و پوووف درومه... نه از این سوسولی خُر و پووفان بلکم که زمین مونی کینی بیخ میلِـــرزی...
دست به دعا جَــروردوم  که ای خداوند رحمان و ممنان ، آخر چه گناه کبیره یی کردم که اینطور آزمون الهــی مونی سر نازل کوردی...
یه دو ساعتی اُپــرا بزی و یه تِکِیم باخورد و خر و پوف قطع شد.
خب الحمدالله
یک ربع بعد یهو  راس گردی به سمت مستــــراح
حالا نصف شب انگار خبرنگار واحد مرکزی خبر  او دِ سوال کوردیه لطفا دلیل دستشویی رفتنتون رو اعلام کنید
با صدای بلند  خودوشی پیش داد میزی : اِنـــــدی این بیصاحابه چایی رو هــادان ما باخوردیم حالا تا صحب راه دریـــم ...
انگار نه انگار ما آدومیم و اون کنار کَپــه مرگی گذاشتیم
حالا تاریکی دل خانه رو فُــرمان نیه و مختصات رو اشتباه کرد و  بجای مستراح در رو واز کورد بدی حمام هسه... داد بزی مرتضـــــــی....
جــــانم آقاجان... نوکرتم ، غلام پدرتم .. تورو خدا داد نزن نصفه شبه ، همه خِـــو درون آقاجان.. دوازده واحد آپارتمان بیدار گردی ین ،بلات مونــی سر بیو اینطروف بشی یم لامپ آنه روشون کوردوم و اسکورتش کردم تا عملیات تمان گرده...
تقریبا ساعت دو نیمه شب بود و خوابم برده بود که یگهو لوستر پذیرایی با هجده تا لامپ پنجاه وات روشن شد.
وحشت زده از خواب پریدم و قلب صنوبری چونان مرغی کین میتپید.
آقاجان با عینک ته استکانی به ساعت ذل زده بــود.
ساعتی که اعدادش به حروف یونانی بود و هرچی آقاجان تقلا میکورد حالی یُش نیمیگردی ساعت چنده!!!
داد بزی مرتــــــضی  ، این بیصحابه ساعت چنده؟ اذان گـــردیه؟
--- نه آقاجان... ساعت دو هست... داد نزن تورو خدا ، همــه خِــو درون ، من نوکرتم بیا بخواب من خودم برای اذان بیدارت میکنم
به چه گیریفتاری و مکافات بردمش سر جاش و لوستر رو خاموش کردم.
به این فکر میکردم که واقعا من با اشیا داخل اتاق فرق فارقــی ندارم .
یک ساعت نگذشته بود که آقاجان دوباره بیدار شد و بشی مستـــراح، دوباره لوستر رو روشن کرد و ساعت رو نگاه کرد و غرولندی بــِزی و این وضعیت تا اذان صبح چند بار تکرار گـِردی.
حس میکردم نیاز شدیدی دارم که گریه کنم. گاهی مردها دوست دارند گریه کنند واقعا دلیل موجهی برای گریه نکردن نمیدیدم ، واقعا چرا مردها نباید گریه کنند؟
اذان شد و آقاجان حبشی جانم اذان جانانی زد و دو رکعت نماز نود دقیقه یی با وقت اضافه و صدای رسا بخوانست و قرآن دست گیت یه ختم انعام دی کورد و دیگه آفتاب بزی بَ که بیگیت باخوت..
ای خدا. من چجوری دو ساعت دیگه باید  بشوم کاری سر ؟!
فردا شب و پس فردا شب رو  چیکار کنم ؟
بگتوم شاید بِشا ، بشی ین انباری یا خر پشته،
سه روز و سه شب نخوابیدم و زندانیان گوانتانامویی جور شکنجه یی بَکِشی یم که اعتراف به عملیات تروریستی یازده سپتامبر دی میکوردوم اگه بجاش یک ساعت خِـــو من رو می دان
هر وقت میشوم آقاجانی خاکی سر اندی سُنگی همرا میزنم رو سنگ مزار که تُلافیش درایه و نتانه باخوسه...
اینکه خِـــــو د راسا کنمش و بگم : آقاجان نـــــوکرتم...
دلم برات یــــــه ذره شـــــــــده
کجـــــایی که بیای و تویی ورخُسب گردوم آقاجـــان
روح جمیع رفتگان این آب و خاک شاد
به قلم: آقای حامد نجاری

این داستان با صدای حامد نجاری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۱۴
درجی طالقانی

چپاک 5: جِن و ننه

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ق.ظ

چپاک تعریف میکورد:

حدود سال ۶۹ یا ۶۸ بَه که مایی ننه رباب، حَله رحمت خدا نشیبه. اون دوره، خانه یی دتر بی یَم و حَله این عزراییله غوله مردوکی دَس  دَنکتی بی یَم. قیافه م بَدَک نَبه، خوش اندام و چشم و ابروم دی ننه می پی بشیبه. فقط مایی دوماغ آقامی پی بشیه که اورو دی دو سال پیشان عمل کوردوم و تنها مایه نقطه ضعف و عذابه بَکنسوم بعش.

 هرکی مونه و ننه مه  همرا میدی، زیر لب میگت ننه ش خودوش د قشنگتره! البته خداییش دی بنگری راست دی میگتن،  اون دوره دترکانی قیافه یه مشت پشم و بزموی بیخ آفتاب و مهتاب نمیدی، تایینکه  نوموزه نیمیکوردی کسی جُرهَت نیمیکورد نه ابرو ویگیره و نه ایصلاح و بند و سرمه و سفیدابی ور بشوعه.

هفده سالوم به که مونی ریش سبیل، آقام د ویشتر گردیبه و ابروآن دی  یَک ریه اُسبُسی  جور .

شایدا مسخره بیا امبا که بزرگترین جذابیت ازدواج مونیبه، آزادی مخصوصاَ در آرایش و دگش کوردون قیافه م بَه، یکی دی اینکه بوتانوم از این اُپُل داره مانتوهان تون کنوم! هرکی اون دوره نوموزه میکورد از اون اپل دار مانتوهان تون میکورد و ماییبه بدجور عقده گردیبه.

 یه چندتایی خواستگار داشتوم ولی آقام حکم کوردیبه که یا طالقانی شوهر مینی یا هیچ.

یَگ عمر مرد رویاهایی پی دبی یم که فیلم زورویی جور اسبه سوار گرده بیایه تا اینی که  این غوله مردوک سروکله ش پیدا گردی که کُل خری همرا،  بیومی مارو ویگیت بَبُرد. اینی که میگم کُلِ خر، نه اینی که بخوام دورو بَگَم. صغیر روز خواستگاری مایی کُل شُل  شومارو بنگتیبه یه قراضه  موتوری پشته یو  تشتِ خیکشه بیورد.

آقام میگوت: دختر جان حالا درسته وضعش اندا خوب نیه امبا اول زندگی همینه رو، انشالا بشید خودتانی خانه زندگی  سر یقدی تلاش و همت کنین درست میبو، مگه ما چی ی ی همرا شروع کوردیم؟ اینان همشهری ین ، جد و آبادشانه میشناسیم و از این کاله گپان

 مون دی گو حالی یوم نبه، بَتُم خا. چه میدانسوم همه این حرفان کشکه؟؟! الان دنیارو بدیم و بفهمسوم کسی که بدبخت باشه تا تهش بدبخته، یک در هزار اگه پولدار دی گرده باز دی بدبخته، این استخوانان که سیر نبو دنیا رو دی هادی ی ی باز گسنه یو بدبخته.

البت حق د نگذریم، مایی مردوک خوش تیپ به هنوزش دی با همه بدبختیان  خاطرشه میخایم.  روز خواستگاری  یه شلوار خمره یی تون کوردیبه از این چین داران و پشت مو بنگتیبه و فوکول دی داشت و خواستگاری دل هر پنج دیقه یه باری چهار انگوشتی همرا فوکولانه دل میکورد و میکشی پیشانی سر و طِو میدا و همانجا مایی دله بَبَرد.

یالانیب که تهریف مینوم مونه خنده مینون امبا اون دوره مد اینطو به و مد دی کارش همینه که پوته جوانانی کله یی دُل، دکنه چی قشنگه و چی نیه یا چی الان قشنگه و الان نیه. خلاصه دو موتر پارچه یو پوجارو یگ جور میخوا بروشون دیگه. فقط این بیصحابه پول ما د بدجور فورار مینه وَ ایلا الهی شکر.

 (وِمیگردیم سر اصل داسُتان)

دوتا گته برارانوم زون ببردی بی ین و فقط مون عِو مصطفی کیشکه برارم  بومانسی بی ی یم ننه یی خانه. جنگ تازه تُمان گردیبه و اون دوتا گته برارانوم هنوز کله شان داغ به و بقولی حزب الهی بی ین. همچین پیرهنی یقه یی دگمه ر خلیته یی جور دِموَسون که لقمه نان و پندیر اوشانی گل د جیر نیمیشی. یه سه چهار سالی اون د بعد طول بکشی تا کله شان داغی د بَکَت  ولی مایی پی یَر و ماره دروردون.

معمولاَ زُمُستان که میگردی، مایی آقاجان و ننه رباب، طالقان د می ی یمی ین تهران و یه چند روزی یالانی خانه دوره میشی ین و هر خانه دی یه هفته ده روز میمانسون . این یه هفته ده روز مایی عاروسسی به که آقا ننه مایی خانه درون و این یتیم مصطفی اندی اوشانه کوری میدا و شوخی میکورد که مایی پلینجاران خنده د درد میگیت.

آقاجانی همرا اَندا جُرهت نیمیکورد امبا ننه رباب خیلی مهربان و ساده  به و اص لا نه مارو نِهیب میکورد نه تشر میزی، هیچ..!

جواننمرد مصطفی دی اورو کار میگیت و شوخی میکورد و مایی  خنده این یه هفته ده روز قطع نمیگردی.

 مصطفی خعلی شیطان و چموش یال به و یک دیقه  یک جا  قورار نمیگیت، کینشی دل فوت فوتک دبه. خعلی رفیق وازی میکورد  و هرچی که مایی گته برارانِ حزب الهی،  اورو محدود میکوردون او دی  اوشانی لج و در میورد و خلافش میشی. اصن هرچی اوشان میتون نکن او میکورد و هرچی میتون بکن اویی گردنی بیخ کارد دمینگتی نمیکورد. همه د بدتر درس نمیخوانس و فقط مسخره وازی و شیطانی ی ی پی دبه.

آقام عصبانی میگردی اورو میگت: هر خانه یی دل یه اچینی نونگه گند گه یال میخوا دباشه. ایسه مایی شانس این وسط  تو ماییبه علم مداق گردی ی ی.

 

اون روز ظهر هوا بیگیتبه و بدجور باران شوش میکشی، حدود ساعت ده صحب دایی رضا بیومی و ننه و آقا رِ بیورد سرا دا و مایی ننه و آقا رو ویگیت بَبرد و همرا بشی ین کرج ختم، ختم نمیدانوم کی یَک که اینجور موقان، بموردونی وقت که میگرده همه یگ جور مرده یی  تون تون فامیل میگردون.

اوشان بشی ین و ما دی ننه یی دوشوکه سر جای همیشه گیش تلوزیونی بیخ بنگتیم و آقاجانی پشتی و مقر رو دی مستراحی نزدیکی برپا کوردیم .آقاجان یه اُزگه قند داشت و همیشه خدا راه دبه. هر سال دی یگ هفته طول میکشی که مایی خانه یی دل  حمام و مستراحه اشتباهی دل نشوعه و تا می ی یمی یادگیره دوره تمان میگردی و میشی ین اون یکی یالانی خانه.

غیر اون آقاجان مایی خانه یی مستراحه چون خیلی گته و دلواز به خیلی دوست داشت. خودشانی مستراح طالقان دل خیلی تونگ و لوغ بَ. مصطفی دی همیشه مسخره میکورد که کلاً همه مستراحان طالقانی دل اچینه. شاید به این خاطر که زمین اونجا ناموس د سرتر هسه و زورشان میا  ویشتر از پنجاه در پنجاه سانت متعلق به مستراح گرده. کاسه هان همه دیفالی بیخ هسه که وقتی شولواره در میوری و میخوا  نزول اجلال کنی کین ورامیگیره دیفاله همینطو مسح مینه تا جیراهی یا  مشغول فکر و خیال هسی که دیفالی خونوکی کینه پشت د برق از سه فاز ت میپرانه.

خب این بیصحابه کاسه ر پنج سانت میان تر بنگن، جانوت در میشو؟؟؟

 تا ما آقاجانی لک و لا ر  برپا کنیم اون سر ننه رباب دوتا ساک وسیله هانشه دوشوکی بیخ و پشتی ی ی پشته جا بودا که یک دس مینگنه هرچی میخوا دروره. از تسبیح و جا نوماز و ناخن گیر و مقراض تا  درزن تا و نوبات و زنجفیل و توت خشک و کوعول و قرصانش.

ننه رباب از جوانی جن د خیلی میترسی

گویا جوانی ی ی دل یک شو، نماشتیه سران برارشی همرا شهروک د میخواسه بیایه بالا طالقان که جزنی زیبینانی سر یا همان اولین پیچ بعد شهرک به سمت بالا طالقان، اون دار و درختانی دل یه جن بدیه و از اون موقع جن و تاریکی د خیلی میترسی و هیچ وقت بومی سر یا سردی سر نمیشی. قدیمی طالقانیان میگتن اسم این جن جیرانگنه جن هسه. یانی هرکی این جن رو بِینه معمولا از داری سر یا نکاسی سر یا طیاره یی دل یا یه بلندی جیر میکوعه و سقط میگرده یا اینیکه آواری بیخ جان میدیه. رو این حساب ننه یی پیش بعد شصت سال جنی اسمو میبردی رنگ دیمش وله رو میگردی.

 

 

 

 

 

 

یه دوساعتی میگردی که ننه آقا مستقر گردی ین و هشتاد تا چایی اوشانیب بیوردوم باخوردون، مصطفی یتیم دی فقط بنشتیبه حرکات ننه آقا رو میدی و خنده د غش کوردیبه. طفلکیان هیچ کار دی نمیکوردون امبا هرکسی رفتارش متناسب با محل و جغرافیای زندگی خودش هسه و وقتی مکان زندگیش عوض میگرده  گایی رفتار و عادات و خصایل و فکرش در تضاد با محیط جدید مضحک و نامانوس و گاهی خنده دار میگرده. همانطو که ما طالقان میشی ی یم مارو میگتن  تو تهرانی یالی بلد نی ی ی و مارو خنده میکوردون.

مصطفی هی میخِندی و ننه دی میگت: ای کفت کاری، چب میخندی؟ پسروک دیوانه گردیه

مثلا ننه یی درگیری با دوشوکشو میدی که دوشوکی بیخ مشمع جا میدیه و دو واره یگ چی ی ی پی میچرخه  و یادا مینه کجه جا بودایه یا چایی شه نعلبکی دل چنان پوف میکورد که نصمه ش فرشی سر میپات. یا وقتی راس میگردی با کین راس میگردی و تا ده قدم کمرش دولا به و مصطفی میگت انگار هواپیما میخوا از باند تیک آف کنه و بعد از ده قدم کامل وامیستا

یا آقاجان وقتی میخواس مستراح بشوعه اول میشی حمام بعد میدی اشتباه بشیه دواره میشی مستراح و  پنج دقیقه کلید برقی پی دبه و وقتی برقو میزی و در رو واز میکورد یه ده دیقه اول فقط نگاه میکورد انگار وارد کلیسای جامع فلورانس گردیه و مسحور معماری رنسانسی گردیه. بابا چهارتا دیفال و یه کاسه توالت اخه چیو دو ساعت نگا دری؟

بعدش دو دسی همرا چهارچوب رو میگیت و کله رو جیر مینگت و پای چپ ی همرا وارد میگردی. نیم ساعت با همان پا دمپایی یانه وله رو میکورد که پا کنه و خلاصه دل میشی. وقتی بیرون دی میخواس بیا دواره چهارچوبه میگیت و دمپاییان که به پاهانوش بچسبی به اندی لگه میزی تا درایه و اندی بیصحاب بیصحاب میکورد که مصطفی خنده د باد دمیکت . اقاجانی پشته هرکس میخواس مستراح بشوعه باید گالنگسی همرا دمپاییانه پیش میورد .

صغیر بنشتیبه انگار فیلم سینمایی هسه و فقط میدی و میخِندی

هی اورو میتوم مصطفی نخند گناهه امبا بی تکلیف آدوم فقط میخِندی.

 ظهر گردیبه امبا آسمان سیاه و غضب کورد به، بدجور باران میبارست

اتاقی برقانه روشون کوردوم و ننه بگت : ثریا جان قربانت گردوم این تیل ویزونه دی روشون کن بِین اذان گردیه؟؟

خدای من پروژه اذان گردیه و نگردیه شروع گردی

 

چند روزی میگردی که مایی آقا یه قشنگه تیلویزون رنگی بخرسیبه  مدل پارس که یه پختله کنترل دی داشت . اون دوره کنترل  یه چی عجیب و غریبی به و معجزِ میمانوس. هیچکس فامیلی دل تا حال تیل ویزون کنترلی ندیبه و خود ما دی اولش گوتوروم بزیه و با تعجب اویی همرا کار میکوردیم. اچینی فیلم تخیلی میمانوس و باورمان نمیگردی غیرِ مصطفی یی  دست و شصت پا وقتی تیل ویزونی پیش لش کوردیه دی میشا کانال عوض کوردون. البته دو تا کانال ویشتر نبه، کانال یک و کانال دو

 

وقتی ننه مونه بگت تیل ویزونه روشون کن یهو مصطفی بپرس و کنترله دستشی دل قایم کورد و یه گته سیا دگمه تلویزونی بیخ دبه و با دگمه روشون کورد. یه اشاره شیطنت آمیز مونه بودا که بفهموسوم یه غلطی میخوا کنه. بعشه ننه یی ور و با خنده یی که فقط مون میتانسوم زیر پوستش تشخیص بدی یم بگت:

--ننه ننه

--هاا جان

-- مایی همساده بالایی خانوش جن دکتیبه و از ترسش خانه رو بروت بعش ، جن راسته؟

-- آهاااا؟؟؟!!!!

-- آها، هی میگفت مایی خانه جن دکتیه و شوکی جن میا اتاقان و کمدانی درو واز و بسته مینه و هی تیلویزونه خاموش روشون مینه و اندی بترسی ین که خانه ر بروتون بشی ین

-- ها جان ، جن دره ، قرانی دل دره ، جوانی سر یکبار بدی یمه ، بسم الله بَگو، قران بخوان ورت نمیا

ننه یی واکنش اونقدری نبه که مصطفی رو راضی کنه و دو واره بگت:

هی میگتن جن میا مایی تلویزونه خاموش روشون مینه، خلاصه که بدبختان خانه ر بروتون بشی ین

فهمیدم صغیر چه غلطی میخوا کنه. یواشی بتم مصطفی نکن ، گناهه ، ننه میترسه سکته مینه بیا و درستش کن

هرچی بتم گوش نیگیت و خنده های شیطانیش قطع نمیگردی

نومازه بوخوانسون و نهارو دی باخوردون و آقا جان اون سر لپا کتی و ننه دی ‌یه مشت نوباته که دایی رضا خراسان د ننه یب سوغات بیوردیبه ، دکورد دامنشی دل و دسی همرا خرد میکورد و مشمعی دل مینگت .

مصطفی برقانه خاموش کورد و بگت ننه ما میشیم میخوسیم کاری نداری؟

-- نه رو بشو باخوس

هی بتم مصطفی نکن آخه مگه ازار داری؟ گناهه ب خدا ، البته ته دلوم دی میخواستم بدانم ننه چی مینه .

یه چند دیقه صبرا کورد تا همه جا ساکت گردی و مطمن گرده ما باخوتیم.

آقاجانی خر و پف که همیشه کتمانش میکورد درومی

ننه دی نوباتانشی همرا خله ولی میکورد.

مایی قدیمی خانه یه اتاق داشت که با یه در بزرگ دو لنگه چوبی از پذیرایی سوا میگردی و میانش  پنجره های شش ضلعی با شیشه های  رنگی دبه . اون موقان همه خانه هان از اون دران دبه

صغیر هنوز هیچی نگردیه خنده د غش کوردیبه و قایمکی درو یقدی واز کورد و کنترلی همرا تیلویزونه روشون کورد .

یهو صدای آقای قراعتی با اون شوخی های اسلامی بلند گردی  و ننه همین کله رو وگردانس که بینه چی گردیه تیلویزونه خاموش کورد.

 

ننه رباب اول بیست ثانیه به صفحه خاموش تیلویزون  ‌و بعدش به آقاجان که اون دس ختیبه و خرخر میکورد خیره گردی

انگار این عالومی دل هرچی گرده آقاجانی تخصیره

دوواره مصطفی بزی روشون کورد و ننه باز کله رو وگردانس و چشمش به جمال آقای قراعتی روشون گردی و باز بزی خاموش کورد.

دواره ننه آقاجانه نگاه میکورد امبا این بار نه به عنوان کسیکه هرچی گرده اویی گردون بار کنه. شاید نگاهش ویشتر تمنا دبه  که آقاجان هرچی باشه اویی پشت و پناهه و شاید هیچوقت اندی بودن آقاجان اورو دل گرم نیمیکورد

دوواره بزی روشن و خاموش کورد و اینبار ننه بپروس و داد بزی:

-- عزیز آقا هووووووی عِزیز، عِزیز ،هووووی

آقایی گوشان سونگین به البته خودش قبول نداشت و میگت مونی گوشانه باد بیتیه، بشی اورو تِکِیم بدا و راسا کورد   و بگت:

-- مررررد ، این خانه یی دل جن دکتیه، تیلو ویزونه بِین هی خودوشیب روشون خاموش میگرده

دواره مصطفی بزی روشون خاموش کورد و ننه یی رنگ رو اچینی بماندیه میت سفید گردی، آقاجان عین خیالوش نبه، بگت: زن چبه واتوره میگوی؟ اُتُصال کوردیه و راس گردی دوتا یواش  بزی تیل ویزونی کله یی سر

دواره مصطفی بزی ‌روشون خاموش کورد

ننه داد بزی : بیو اچینا بیو اچینا کار نودار

آقاجان عصبانی گردی و داد بزی : چب اندی وُروُر مینی تو ،دهنته هم گیر ،اُتُصال کوردیه اُتُصال

--چیو اُتُصال کوردیه؟؟؟ جُن دکتیه. جُن

آقا کلاهشو یه عقب جلو بدا و بشی همچین بزی تیلویزونی کله یی سر انگار  قرضه خواهشه بدیه

-- ای تی ی ی صحاب بمیره

یه صدای ترک باخوردون شدید  بیومی که آقاجان دی با اون کر گوشی بشنوعوس، همه ساکت گردی ی یم، انگار زمان واستایه و هیچکس حرکت نمینه، مایی خنده خشک گردی و مصطفی با چشمانی از کاسه بیرون بزیه و بهت بزیه انگار مونی تخصیره بگت: تیلویزونه بوشکوس؟!!! ای خاک بر سرت ثریا آقا تیلویزونه بوشکوس

بتم : خاک تو سر خودت به مون چی مربوطه؟ پر روی خر

مصطفی بپرس و  به یه بدبختی آقاجانی پیشو بوداشت .

 نازنین تیلویزونی کله یی سر قشنگ یه ترک باخورد و دوتا از خارانش دریمی

شوکی آقا بیومی به یه بدبختی بتیم که تلویزونه آقاجان بزی بوشکوس

آقاجان دی از مستراحی دری دم داد بزی : اُتُصال کوردیبه اُتُصال

آقا بشی تیلویزونه نگاه کورد و وگردی فقط مصطفی یی چوشمی دل زُل بزی، نمیدانس چو گردیه امبا میدانوس هرچی گردیه مصطفی یی گوری بیخ د درمیا، کمربند و درورد و دکت مصطفی جان

از این اتاق به اون اتاق پیا میکورد و از هر پنج ضربه یکی مصطفی یی سرو کینه ورامیگیت و صدای آخ آخ مصطفی انگار مونی دلو خونوک کوردی باشی کیف میکوردوم

 هی میزی و داد میزی چه گهی باخوردی مونه بگو بینوم چه گهی باخوردی

میدانسوم دردش نمیا و چو خور چاروکی جور فقط داد و بیداد مینه

 او دی داد میزی مون نکوردی یم امبا که یگ نیروی ماورایی خدا به پی یر و ماران بودایه که یالانی راست و دورو رو  حس مینون و نیازی به توضیح نیه

 

دو سال بعد اول ننه رباب رحمت خدا بشی و چند سال بعدش آقا جان بمورد.

مصطفی دی چند سال پیشان جاده هرازی دل تصادف کورد و رحمت خدا بشی

یکسال بعدش دی ننه م غم باد بیگیت بمورد

گته برارانوم ولی درن و الحمد الله  خیلی وضعشان توپ گردیه . خلیته رو هر از گاهی واز و بسته مینون و کوباب بره یو خاویار ماشالا گلشان د راحت تر از اون دوره یی نان و پندیر جیر میشو.

آقا دی خیلی پیر گردیه و هنوز دی اون تیلویزون دره و با اینی که کار نیمینه و خود به خودی خاموش میگرده  ببردیموش طالقان . ده بار آقا ببردیه جوستان و شش تا تلویزون بخرسونیب اورو خرج کوردیه امبا وقتی داغ میگرده خاموش میبو.

نمیدانوم شاید دلش نمیا  مصطفی یی شاهکاره الک کنه.

 از اون روز یه آقاجان بومانسیه و مون عو اون بایر تیلویزون و آقای قراعتی 

 هممان جز آقای قراعتی جانمان درشیه و ترک باخوردیم

تیل ویزون دی هر ساعتی یگ بار خودوشیب داغ مینه و جان میکنه  خاموش میگرده

نمیدانم حالا اُتُصال کوردیه یا جن دکتیه

 

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۲۷
درجی طالقانی

چپاک 1: دُگدر پسیانی - قسمت سوم (آخر)

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ب.ظ

فرداش ساعت پنج صحب خو د راس گردی یم بشوم میدان گلاب به روتان کش دکنوم
بدی یم آقاجان نوشتیه کُت و‌شولوار  دی تون کورد و نمدی کلاهه دی سرش بنگتیه و تسبیحی همرا ذکر میگو و  منتظر که مون راس گردوم بشیم مریضخانه
ساعت پنج صحب
همین مونه بدی داد بزی ناصُررررر
--هیسسسس آقاجان هییییسسس یالان خو درون هیسسس
-- کی میخوا بشیم؟
-- آقا الان ساعت پنج صحبه کله پزی نیه گو ویگی باخوس دگدر ده د زودتر نمیا همه تی ی ی جور مرغ سحر  نیون گووو
-- آها؟؟؟
--آهاااا
به یه مکافات کتشو دروردوم تا باخوسه و ما دی یه گُله بَکِوعیم
تا ده صحب روز جمعه نود بار داد بزی ناصُررررر ناصُررررر
ای ناصر بمیره تو راحت گردی
همچین صُر صُر دی میگت احساس میکوردی سرلپه یی و میخوا دکنتت تندوری دل
ناصر باد دکوعی یه روز جمعه کفت کوردی مارو
صبحانه رو خورده ناخورده کفت کوردیم و ماشینی همرا ببردومش دگدر
مطب دگدر مرادی یه چندتا کوچه ما د جیرتر به
مطبی پیش برسی ی یم و بتوم آقاجان پیاده گرد
-- اینجه کجه یه؟
-- بیوردومت خراسان زیارت ، خب دگدری مطب اینجایه دیگه پیاده گرد
یهو اون گته چوشمانوش عینکی پشت سه برابر گت تر گردی و داد بزی
-- مگه مون تی ی ی مسخره یوم؟ مگه مون تی ی ی الافوم؟
--بسم الله... مگه نگتی مونه ببر مریضخانه؟؟ خب این دی دگدر
-- این جیراهیانی دگدر چه به درد میخوره؟ مونه ویگی ببر جراهی ی ی دگدران ، ساق دگدران جراهی درون ، راه کِو ، راه کِو اینان ه دکن آقاتی سر
آبّااااریکلا تووو .... مونیبه بالا شهری گردی ی ی؟ از یه طروف خنده م گیتیبه از یه طروف غیظوم جرمبی به مونیبه آقا با کلاس گردیه
هرچی کوردوم که آقا ، تصدقت گردوم دگدر جر و جیر نوداره ،گوش نیگیت که نیگیت
حکم کورد یا مونه میبری جراهی یانی مریضخانه  یا همین راه د میشوم طالقان
بتم آخه آقاجان جراهی دگدرانی مریضخانه رو مون چه میدانوم چیه؟
کجابه کجایه؟
صبح جمعه محل غریب دگدر کجه د گیروروم تی ی یبه؟
بگت خوب میدانی، تو یتیم اگه میلت باشه که نر گو رو دی میدوشی، مونه ویگی بَبَر دگدر پستانی ی ی ور
-- جان؟ دگدر پستانی چیه اقاجان؟ پسیانی پسیانی
یادوم کت سه ماه تمام اسم دکتر پسیانی مایی خانه یی دل دبه و همیشه از رفت و آمد به مطلب دکتر پسیانی خانه یی دل نالش میکوردوم که چندی دور هسه و بالا شهر هسه و چندی اویی تعریفه میکوردوم
نگو مایی آقا جان تمام مدت ضبط کوردیه ایسه الان تحویل بدایه
بدی یم نخیر، مثل اینکه این تو بمیری از اون تو بمیری یان نیه و تا دستش به پستانی نرسه مارو ول نمینه.
به ناچار سر خرو کج کوردوم به سمت جراهی
خیابان ولیعصر نسبتا خلوت بود و میدانسوم دکتر پسیانی صبح جمعه ها بیمارستان خاتم الانبیا دره
به چه ضربه زور جا پارک گیروردوم و نوبت بیگیتوم و آقا ره ببردیم دگدری ور و یه دوتا قرص ویتامین بونوشت و تا خانه برسی یم پنج غروب گردیبه
مطبی دل یواشکی دگدر رو بتم که مایی آقاجان الکی ویانه کوردیه یه دوتا قرص بدین این مایی جان د دست ویگیره
یه هشت ده بار دی اورو به بلاغت و فصاحت تمان دگدر پستانی خطاب کورد
تختی سر باخوتیبه دگدر اویی کمر فشار میدا میگفت اینجات درد مینه پدر جان؟
اودی میگفت :پستان جان بشو جیرت تر
بشو جیرت تر
همانجایه بیصحاب
دیگه دگدر پسیانی ور نشی یم
خجالتوم د
آقاجان دی سال بعد همون موقان رحمت خدا بشی
اما هنوز وقتی کار سونگین مینوم کمری فوریاد در میا
دیه سونگینه کارانه قابل نیوم

یادگاری که از این گنبد دوار بماند

نوشته: حامد نجاری - گوران

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۳۷
درجی طالقانی

چپاک 1: دُگدر پسیانی - قسمت دوم

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۳۰ ب.ظ

یه چرخ اتاقی دل بزی و اتاق د درشی.
همین در که دَوَس گردی کمر و دیسکی فوریاد دریمی
هم اچین مسحور و گوتوروم بزیه بومانسوم، یهو بدی یم دگدر مونه میگو آقاااا آقااااا کجایی؟؟
بتم : ها ،جان چیه بفرما ،باخوسوم ؟تخت کجه دره؟
بگت لازوم نکوردیه بیو این تی ی ی نسخه
میشی این پیچ و مهره ماسوره هانو میگیری میوری ، آلمانی داره و ترک داره و چینی ، آلمانی همه د بیهتره

بتم دگدر جان پیچ و مهره چیه؟ مگه جلوبندی سازیه؟ بُ خدا جووانوم مونی جلوبندی عیب نکوردیه از عقب بزی ین
بگت : فردا بیور و پس فردا عمل واییلا اگه بکِتی ی ی و ناقص گردی ی ی خوتتی گردون دره

بتم دگدر جان شما گو نه معاینه کوردی  نه عکس بدی ی ی چطو تشخیص عمل بودای؟
پدسسوخته اسم خودتو بنگتی دگدر؟ گانگسترهای سیسیل دی اچین متقلُب نیون
حیف ،اون چهل و پنج  تومون ویزیتی که تی ی ی کارد بزیه خیکی دل دکوردوم
البته اینانه دلم د بتوم .

بعد  او دی یه هشت ده تا دگدر بشی یم  تا خلاصه یکی مارو یه دگدر معرفی کورد  کجا؟
تجریش
دگدر پسیانی
خدا خیرش هادیه بگت عمل نیازی نیه و یه ده جلسه فیزیوتوراپی و استخر ماییب بونوشت و یه سری ورزش های خاص بودا تا اینی که کم کموک وَلی د دریمی یم و رژ گردی یم

اون روز دی کاری سر د بشی بی یم عکس بیگیتوم و دگدر پسیانی رو نوشان بودام  و الحمدالله درمان و فیزیوتراپی افاقه کوردیبه
خسته و کوفته برسی یم خانه
همین درو واز کوردوم بدی یم آقاجان سجده کوردیه
اول فک کوردوم دره نوماز میخوانه ولی نوماز نمیخوانست  و دبه جاشی سر د راست میگردی.
این مدت که مونی کمر وَل گردیبه دگدر دستور بودا به که وقتی میخوای راس گردی دستت رو تکیه بدین زیبینی سر و فشار به کمرت نیور.
آقا جان دی یادگیتیبه البته به خودوشی روش.
میخواس راس گرده دوتا دستانه مشت میکورد زیبینی سر و
کینو میدا هوا و پاهانه تیر میکورد و پنج دیقه همانطو خشکش میزی تا بتانه قوه دکوعه و راس گرده، انگار رضا زاده یه میخوا المپیکی دل وزنه بزنه.یه پنج دیقه از خشتک مبارک بصورت سرواکین دنیا رو نگاه میکورد و راس میگردی.

وقتی منو بدی در همان حالت سجده و کین در هوا کله رو کج کورد و از پشت عینش که چوشمانه ده برابر کوردیبه منو بدی
اچینی ورزویی که یوغ و دارجتی بیخ کله ش جیرکتیه و زیر چوشمی یَگ ور صاحبشو نگا مینه
داد بزی یم سلام آقاجان سلام
آخه آقایی گوشان دی کر گردیبه و آدومی ناف باد دِمیکت تا یه چی اوره حالی گرده
--علیک سولام
-- خوبی؟رچی؟
اهمیتی به احوالپرسی نودا و بگت:
--
اینان چیه؟
پاکت بزرگ عکسها رو که حواسم نبه دستم دره رو بالا بیوردوم و بتم اینان؟؟؟
--آها
-- عکسه عکس...عکس .. کمرمی عکسه ببردوم دگدر نوشان بودام
--آها؟
-- آها
آخرش نفهمسوم حکمت این آهای تعجبی طالقانیانی فرهنگی میان چیه؟؟

وقتی آها رو بتم آقاجان فشنگی جور بپروس
تازه بفهمسوم چه خاکی دکوردوم سرم
ننه م دی از اون سر داد بزی ای تی ی ی کلا رو کفون نکنن بین میتانی شر درست کنی؟
آقاجان وقتی بدیبه مونی کمر عیبور گردیه اودی حسودی ی ی سر الکی کمرشو شال و چادری همرا دِم میوست و گیر بودابه که مونه ویگیرین ببرین مِریضخانه
مون دی الکی قول بودا بی یم که این صفلا که بشی یم همرا میشیم
وقتی بفهموس دگدر بشی یم
اون شب چنان روزگاری از ما سیاه کورد که از زاده شدن پِشیمان گردی ی یم
آی شما آدوم نی ی ین
آی مونه میخوا این خانه یی دل بکوشین
آی مونی کمر لاب گردیه یه دگدر زورتان میا ببرین
آی یال گت کوردی یمه
آی کی ی ی به
آی چی ی ی به
آی ایمامزاده بساتوم خصم جانوم
آی مون بمیروم شما راحت گردین

چنان دهنی از ما آسفالت کورد که آخرش بتوم آقاجان گه باخوردوم هُرت باخوردوم .فردا همین فردا همرا میشیم دگدر
به یه بدبختی و جانکنش اوره وعده یی همرا ساکت کوردیم
ننه م بگت اینه رِ تا دگدر نبری امیدشو ونمیگیره ، فردا این مردوکه یه سر ببر همین دگدر مرادی ی ی ور یه فشارشه ویگیره یه دوتا کفتیبه قرص ویتامین اورو هادیه بلکم مایی جان د دست وگیره.

 

نوشته: حامد نجاری - گوران

 


 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۳۰
درجی طالقانی

چپاک 1: دُگدر پسیانی - قسمت اول

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۱۸ ق.ظ

چپاک تعریف میکورد:

 
خسه و کوفته کاری سر د برسی یم خانه
کار یه طرف و این بیل بزیه کمر بیصحاب یه طروف
داستان از آنجا شروع گردی که چند ماه پیشانوش فوتبال سالنی میان یکی از مایی همکاران که گاو اویی پیش پرفسور هسه  بجای توپ خری جور لگه بزی مایی کمری سر و مون دی سابقه دیکس کمر دی داشتوم و همانجا بیصحاب کمر بیگیت و مایی دیکس جاش د دریمی
یه هفته خانه یی دل باخوتوم و دو ماه آزگار این دگدر و اون دگدر راه دبی یم

دگدر دی قدیمی دگدران
یه قسسوم بقراط میخوانسون
یه وجدانی دبه یه دلسوزی دبه اما همه این چیانی دوره تمان گردیه. پول و پول و پول حرف اول و آخر هسه.

پس از اون حادثه اولین دگدری که بشی یم  از اون پدسوختان به
همین مطب د دلشی یم بگت چی یته؟
بتوم هیچی آقای دگدر وَل گردی یم
-چطو؟
- فوتبال سالنی میان یه گاو اصیل ایرانی دو رگه از خطه لرستان و مازندران لگه بزی مونی کمری سر و عازات راه نمیتانوم بشووم
-سابقه دی داشتی؟
-بله آقای دگدر
عینکشو انگوشتی همرا جرکشی و مونی دفترچه بیمه ر واز کورد و شروع کورد به انشا نویسی
حالا مون دی چشم بداشتوم مَثَل مارو بَگِه بشو اون تختی سر دراز بَکش یه معاینه یی کنه یا دوتا انگوشت مایی کین و کمری سر بکشه دلمان خوش گرده اینهمه ویزیت بودایمه اقلا مارو یه انگوشت بزیه یا دکوردیه فرقی نمینه .
 
پنج دقیقه نه اون گب بزی نه مون گب بزی یم
فقط مینْوشت . درد همه اعضامه اچین کوردیبه خشک چو  و گایی وختی  نفس جرو جیر نیمیشی.
یگ هفته پیرزونوکانی جور که طالقانی دل عصا به دست دوقد گردیه با زاویه نود درجه راه میشون  و هر از گاهی دس چویی همرا ولگانی بیخ جوزی پی درون  راه میشی یم
یه ساعت بزرگ از این منگوله داران اتاقی کنج دبه و این منگوله هی تکیم میخورد و مون دی محو توماشا گردی بی یم
در حالت خلسه از درد به ساعتی آونگ خیره گردی بی یم
درب اتاق آقای دگدر واز گردی و منشی دلومی ، سبحان الله که منشی نبه تو بَگو حور بهشتی در د دلومی، مرلین مونرو دِلومی.
ظریف و قد بلند که اون پاشنه دار پوجارانوش زیبایی اندامشه چند برابر کوردیبه. یه تنگه سفید روپوش تون کوردیبه با نوارهای صورتی و وقتی راه میشی انگار اسب عربی قبل از مسابقات ابوظبی دره خودشو گرم مینه .
چوشمانوش عسلی و کشیده بِه
لبانوش اناری جور سرخ و غنچه یی جور لطیف و محجوب . ادغام همه اینان با دیمان  و آرواره  قدرتمندش زیبایی رو به سرحد کمال برسانسیبه
یه قشنگه قورموزه ماتیک دی بزیبه که با اون قشنگه بکاشتیه ناخنانش هم رنگ بِه و البته بر دستان و انگوشتان بلند و کشیده ش اون کبود رگانش نوشان از سیمین تن بودن میدا
وقتی راه میشی مانکنانی جور ضربدری پاهانشو مینگت که به عالم و آدم و موجودات نوشان بدیه حق با کیه
راه نمیشی
رقص میکورد ،جهانداری میکورد، سلطنت میکورد
اچینی امیران دقوم میزی و تو بَگو بیومیه  جهان د  سان بِینه
تق تق تق
نه، تق چیه؟
دو ر می کرن سل لا
انگاریکه پیانویی کیلی یانی سر  موتزات میزی
البته تا حال موتزات گوش نودا بی یم امبا چی بَگَم؟
شماعی زاده یو عباس قادری که تشبیه این کمال نیمبو؟

البته تا حدی الهه ناز بنان بدان ترقص اندام اهورایی میومی
هیتلر اگه اورو میدی نمیگت حق با کسی هسه که قدرت اویی دس دره. میگت حق باتویه عزیزم ،جیگرم تو فقط کین طِو بدین راه بشو
حالا مون دی اصن کمر درد یادوم درشیبه
دیکس کجا دبیه
درد کجه دبیه؟
به جان هرچی مرد هسه یک نظر امبا پیوسته ویشتر ندی یم و زیر لب قرآن میخوانسوم
فتبارک الله احسن الخالقین
ولقد خلقنا الانسان من سلاله من طین
فتبارک الله احسن الخالقین
عمروم د اندی قرآن سر نیگیتی بی یم
تازه حافوظ خوان دی گردی یم
چه خوش صید دلوم کوردی بنازم چشم مستت را
که کس کرکان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد

صدای فنجان قهوه ترک که دگدری پیش میزی سر بنگت مونه هشیار کورد
قهوه یی بو با عطرش قاطی گردیبه و پس رجه می دل احساس گرمی میکوردوم

دگدر دی زوری جور که از گِویی کین زیبینی سر دمیکوعه صندلی چرمی یی سر پهن گردیبه
یهو احساس کوردوم این دگدر چندی زشت و کریه هسه
تا چند دیقه پیش اندی کریه المنظر نبه
این لعبتی ور نهایت مقامش گَرُن بز بَ
اصن همه چی همینطوره؟
 فکر و عقیده دی همینطوره
تا هم جنسشی ور قرار نیگیتی باشه فک مینی چندی قشنگه و بی عیب و نقصه
همینکه دیگر فکر و عقیده هانی ور قرار گیت یگهو عیبوری و لکیزه گی یانوش مشخص میبو
به همین خاطر هسه  که رادیکال های مذهبی  و عقیدتی جرهت نمینون کله شانه جرورون
میترسن مرلین مونروهان اوشانه درنگنن جهندوم
کله شانه دمینون ورفی دل و هرچی جز چوشمشانی پیشی ورفه انکار مینون و ناحق میدانون
تازه همه یی یقه رو دی وِمیرون که تو دی ایلا و بیلا  میخوا مایی جور گردی تا خدارو خوش بیایه
همه عالم و آدوم گه باخوردی ین فقط ما  آدومیم

نترس بابا
جهندوم د نترس
تو خودوت همین الان جهندومی ونجه ور کنده یی

 

نوشته: حامد نجاری - گوران

 

 


 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۱۸
درجی طالقانی