درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سگ» ثبت شده است

دو اصطلاح تحذیری در طالقان

سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۲، ۰۸:۳۹ ق.ظ

اصطلاح اول:  کُمُ لانِ چـُـو داکُـردُن

ترجمه لُغوی: داخلِ لونه‌ی زنبور، چوب کردن.

معنی اصطلاح: یعنی دست به کار خطرناک زدن. دردسر درست کردن برای خود و اذیت کردن دیگران.

معادل فارسی: چوب به لانه زنبور کردن یا انگشت در سوراخ زنبور کردن.

 

اصطلاح دوم:  سِگی دُهانِ چـُـو داکُـردُن

ترجمه لُغوی: داخل دهانِ سگ، چوب کردن.

معنی اصطلاح: یعنی صدایِ اعتراض و فحاشی کسی را که ذاتاً هم بداخلاق است را درآوردن. تحریک کردن کسی برای دعوا و فحاشی و درست کردن شَر. شاید شنیده باشید می‌گن: صدایِ سگِ فلانی رو درنیار.

معادل فارسی: با دُم شیر بازی کردن.

 

خلاصه که دوستان، هر دویِ این کارها (چوب کردن داخلِ لونه زنبور یا دهانِ سگ) خطرناک، احمقانه و خسارت آفرین هستند. واسه همینم هست که اجداد ما نهی به انجام اونها کردند. از این اصطلاحات، در گفتگوهاتون استفاده کنید اما هرگز خودتون رو برای تجربه کردن چنین کارهایی به خطر نیندازید.

 

معنی کلمات ناآشنا:

  • تحذیری: برحذر دارنده
  • کُم: زنبور
  • چـُو: چوب
  • داکُردُن: داخل کردن

تهیه شده در گروه طالقانی درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۲ ، ۰۸:۳۹
درجی طالقانی

خاطره خرِ باهوش و وفادار

يكشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۰۳ ق.ظ

به مناسبت روز جهانی خَر! خاطره زیر را تقدیم‌تان می‌کنیم:

آبـّام قدیما یه خر داشت، چَن سال اویی بِ کار کُردی بَ. بعد اون خرِه رِ بَروت به یه وِلیانی.

یه چند ماهی بگذشت.

یه روز گَن‌ننه‌اَم بِدی طِب‌له دِ صدا میا. میشو مِینه خرشان وَگردیه و خودُوش بِشیه طِویله‌ای میان.

آبـّا دی زیمینی سر دِ میا، سیفیده خرشانِ مِینه طِب‌له دَره.

او رِ ناز و نوازش مینه، گَپ میزنه همراش و اِو و واش هامی‌دیَش.

او رِ میگو: باهوشِ خرکُم، تی یِی وفا آدومان دِ ویشتره. با اینکه خیلی تو دِ کار بَکشی‌یَم، اما خیلی وقتان سوآرُت نمی‌گردیَم، میدانستُم خسته‌یی. تو دی محبت بِدی‌یِی و دل دَبُستای.

ایسه الان دی ولیان دِ وَگردی‌یِی طالُقان، چون خانُتی واستان دِلُت تنگ گردی بَ.

 

نقل خاطره از: مسعود محمدی نژاد، از روستایِ اورازان
عکس‌ها از: مهدی ویسانیان
شعر از: سعدیِ جان

_____________پیام بامزه‌ی یکی از دوستان____________

 یکی از همراهان درجی نوشتند:

 این خاطره رو برای گَن‌ننه‌ی خودم (مادر بزرگم) خوندم، برگشته میگه: آها... طالقانی مَک و مالان خیلی ذات‌دارُن. (یعنی باهوشن).

 بهش گفتم: ننه میدانی امروز روزِ خر هسته؟

 بگوت: چه حرفا... مگه خر دی روز داره؟ البت بعید دی نی! به شما امروزیان باشه، کُش و سُنده‌ای بِ دی روز دُرُست مینین!

خلاصه ما از خنده خودمانِ کُش بکشی‌ییم!! laugh

 

_______________نظرات دوستان________________

mail بانو شهناز سلطانیان از دیزان نوشتند:

حالا ما برای زوما همون داماد مثلی داریم، اول عرض کن



این متن از وبلاگ طالقانی درجی به نشانی Darji.blog.ir گرفته شده است. جانم طالقان

_______________نظرات دوستان________________

mail بانو شهناز سلطانیان از دیزان نوشتند:

حالا ما برای زوما همون داماد مثلی داریم، اول عرض کن



این متن از وبلاگ طالقانی درجی به نشانی Darji.blog.ir گرفته شده است. جانم طالقان

_______________نظرات دوستان________________

mail بانو شهناز سلطانیان از دیزان نوشتند:

حالا ما برای زوما همون داماد مثلی داریم، اول عرض کن



این متن از وبلاگ طالقانی درجی به نشانی Darji.blog.ir گرفته شده است. جانم طالقان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۰۳
درجی طالقانی

داستان طنز سگ دو

يكشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۱۷ ق.ظ

دوستی (ش.ن) می‌گوت: چند سال پیشان، پُجُ ( پژو) بَخَرسون مُد گردی‌بَه. طالقانیان، هرکس بازُنشست میگردی، پول باز نشستگی رو هامیدا اول از همه یه پُجُ صفر هامیگیت. البته بعدش سمند، محبوب دل طالقانیان گردی، ولی اوایل تا یه مُفته پول دَس میومی پُجُ میخرسون. الباقی هرچی پول میمانُس، میبَردون طالقان و یکی دو ساله دود میکوردون، آسوده از اینکه دوزار به جز جیره ماهیانه بازنشستگی اوشانیبه نُمانسیه. همه هم ماشالا آدام اسمیت و اُقتصاددان!!

سی سال خودشانه امیدواری میدی یَن که بازنشست گَردوم میشوم طالقان اِچّین مینوم ، اَچّان مینوم.  مرغداری راه مینگنم، اون یکی گاوداری، اون یکی ماهی سرا یو پرورش شتر مرغ و بوقلمون و چه و چه که آخرش دی هرچی پوله تَش میکشون میشو پِی کارش.

 

 

در آن شباب زندگانی، پولانه بوداشتی بی یَم بشوم یه پُجُ هاگیروم. هفت هشت سالی قَناعت و دِسی پیشو بداشتون، ماییبه یه پُجُ صفر کیلومتر میگردی. همین مایی عزم، جَزم گِردی که یَک شِو مرحوم آقام بگت: پسر جان!!

بَتم: جانم آقا جان!

- چب میخوا نازنین پوله هادی یِی پُجُ هاگیری؟!

بَتم: خب چه نوم آقا جان؟

بزرگوار در یک سخنرانی راهبردی  بَگُت: ما گو یه کُله پیکان داریم مارو وَسه !بشو یه وانت هاگیر، اَقَـلَکـَن طالقان میشیی وِمیگردی، این آلاشغالان و کیسه نان خشکانه دکنیم پشتش. حالا میتانی کاسبی دی کنی. دو کَش بار بیوری بَبِری، یَگ عالوم منفعتت میبو. هم طالقان میشی هم کاسبی مینی، بده؟ پُجُ میخوا چه نی رو؟

 

یکسال گذشت. آقاجانی گپو گوش گیتوم. مایی وانت گِردی آقاجان و یک قوم و یک دهاتی مُفته خر! این یکسالی میان، بلکم اندازه ده دوازده تا هواپیما ۳۳۰ فقط بار ببردوم، بیوردوم طالقان، دریغ از یه باک بنزین کرایه. حَله یکسال نگردی‌به، ماشینی صحاب دریمی و اوراق گردی .

وانتو با چندی ضرر هادام بَعش ..

این اولین توصیه  اقتصادی آقاجان بود که با شکست مواجه گردی و بدجور مغبون  گِردی یَم. مایی کمر بُشکُنوس با پیشنهادش.

 

 

مدتی بگذشت. خیر سرم عاشق گِردی یم، بگذریم که کجا و چطو؟

دخترکی اسم شِمین بَ، آقاش بازاری میان از اون قدیمی فرش فروشان. وضع مالی، عالی و خانه یو ملک و املاک اندی داشتون که حسابش دسشان دِ درشیبه. خانه شانی دُل اندی کیلی اوزان بَ  قاطی میکوردون این کیلیان کدام ویلا یو خانه ای شینه. البته مایی خانه دی کم کیلی اوزان نبه!! طالقانی خانه ای دل، خدا بیامرز آقاجانم ستونی سر یه گته میخ طِویله بِزی بَه، مسجد و غسالخانه یو  دهی پمپ آب و راهی سری مستراحی کیلی یانه اوزان کوردی به. همین یک گذر میتانسی وجه مشترک پیدا کنی!

همه چیز دبه خیر و خوش پیش میشی که آقاجان دومین نِصیحت راهبردی رو ارائه بودا، مونه بگت: پسر جان !!!

بَتم: جانم آقاجان!

بَگُت: این دُتَرک تی یِی بِه زون نیمیگرده، هم خودته بدبخت مینی هم  او ره بدبخت مینی، هم خاکو دمینی مایی سر.

- عوهاا چبه؟!

بگت: قِدیم تا حال بگتن کبوتر میخوا کبوتری همرا دباشه، باز دی بازی همرا، غاز دی غازی همرا. آخه یِتیم بی پدر! تو خودوتی خرجی سر بُزاسی چطو میخوا این دترکی خرج و مخارجه هادی یِ ی؟؟ یَگ هفته این دتر پولدارانی چُسان فِسان از چهل سال ننه تی خرج مخارج ویشتره. نکن رو نکن... خودوت جهندوم دِ ماره دی بدبخت مینی .یه کُله خانه داریم اینو دی میخوا بروشیم تی یِی مهر و سکه رو هادی یِ یم زندان دِ دروریمب!

بزرگوار همانجا طلاق بُدا و سکه هانه دی اجرا بنگت و مارو دکورد قزل حصار.

 

 

بدجور ترس ننگت مونی جان؟ هرچی اعتماد به نفس داشتم کُش بکشی بَعش. بِدی یَم  بیراه دی نِمیگو.. اون گِردی که پس بَکشی یَم و چند ماه بعد شِمین خانِم، یه لندهور بی عار و غی رت همرا ازدواج کورد. جویا گِردی یَم تن لش نه کار داشت نه بار داشت  نه سربازی بِشیبه  نه هیچی ، ویه داری جور فقط جَرشی به! شِمین خانِمی آقا دی اوشانیب خانه یو ماشین هاگیت و ویلا بدا و کفت بدا و درد بدا و کار بدا و بَبَرد یه دهنه دوکّان اوییبه هاگیت بنگت اوره کاری سر .

آری، آن خر موذی دامادِ بی وجدان، آن ویه دار بی خاصیت، آن وَرور ناخوشی، آن چالوسی دزد ورزو که عمرش کار نکوردی‌به، آن دزد سگ ایقبال دیگران، راه صد ساله رو جفت بزی بَپَّرس. گوشتی که خیر ناخورد مونی دوندانی بیخ د‌ِ درورد. حلاوت و شانسی که اگر آقاجانی فتوا و بیانات نبه مونی قوسمت میگِردی.

 

 

بعد از اون داسُه‌تان نیت کوردوم روزی پنج مرتوبه بعد نماز واجب  قربه الی الله دو دستی بکتانوم کله ای سر که خاک و تیلان دکنن سرت...! چند وقت واقعا کله رو میکتانسوم و ناراحتی اعصاب بیگیتوم تا بعدش کم کم یادوم درشی.

نه اینکه درشی باشه، هرگز تا قیام قیامت یادوم دِ در نمیشو، منتها بموردوم اندی کله رِ بکتانسوم .بیصحاب کله ونگ ونگ میکورد تا ایکه کم کم  خسه گردی یم ..شتری که مونی خانه ای پیش باخوتی‌به، آقاجانی مسمال اویی کینی سر تزریقات گردی و شتر ایقباله رَم بودا بَعش.

 

بگذشت و بگذشت

در آن سه روز تعطیلات بهاری آقاجانی همرا راه کتیم به سمت طالقان. آسمانی نیمه ابری که گوردله گوردله ابران آسمانی سر بَل بَل میزی یَن و خونوکه بادی بهاری میوزید .اصولا احوال خوب آبستن بولایه! هرجا بدی یِی کیف دِری مینی، صداتو در نیور که این بی وُفا دنیا حسودیش میبو تُک و دوماغت دِ درمیوره.

بَرِسی یِ یم عوارضی .خیلی شُلُغ بَ. همین صفی میان دِبی یم آهنگ «دنیا ز تو سیرم بگذار که بمیرم دنیا ای دنیا »گوش میدام که آقاجانم بگت: پسر جان!!!

بتم‌: جانم آقاجان!

بگت: تی یُی چوشمان سو دِ بکتیه؟

بتم: نه!! چِطو؟

بگت: کوری مگه پسر؟؟؟ بشو اون لاین، عوهااا چندی خلوت تره.

بتم: چه فرق مینه؟! حالا هجده سانت پس و پیش، خلاصه میشیم دیگه.

حکم کورد ایلا و بیلا بشو اون دست. از همون گیرهای ننه بابایی که نه قابل بحثه نه قابل درک. ما دی بشی یِ یم اون لاین عوارضی، همین ماشینی هوروک دستی رو  بَکِشی یم که یه مینی بوس چنان بِزی، بکتانوس مایی ماشینی کینی سر که شش هشت موتر بَپَّرسیم.

ماشین پهبادی جور به پرواز دریمی و هشت موتر تیکاف کورد. باور کوردونش سخت به که دِسی دِسی خودمان بشی یِ یم اون لاین که مینی بوس بکتانه زوری جور پهن زمینمان کنه!!!!

آقاجان ای آقاجان! خدا رحمتت کنه که اندی مونی به خاطره بنگتی! اگه اندی که خاطره بنگتی، ارث مینگتی، الان کل شرکت گوگل و اپل رو یکجا میخرسوم.

حالا چی گردی مینی بوس بِزی ماره؟

تو نگو عازّات یه پیرمردوک مینی بوسی دل خطا مینه و  راننده که سیککار دستش دبیه شروع مینه بَخِندی ین .سیککاری تَش دِمیکوعه مردوکی میانچان و خشتک و اُشکومی سر و تا بیا تَشه بکوشه ناقص نگرده میزنه مارو ناقص مینه. دو ماه تمام گردن بند طبی دَوَسا بی یَم و‌ آدم آهنی جور راه میشی یم. بگتم دیه جُواب کورد، گردن وِنمیگِردی، اچینی کرگدن و خوکی جور گردن تعطیل گردی، کله رو مگه میتانسی پیت بِدی یِی؟ خشکه چو...

چندی نذر و نیاز به درگاه احدیت که فقط  وَل نگردوم و  شکر خدا بعد از دو ماه یقدی رَژ گردی یم.

البته الهی شکر، آقاجانه هیچ بولا نَرِسی. هرچند این واقعه نقض قوانین فیزیک بَ. چطو گِردی که کلیه نیروی نیوتنی، فقط مونی سر و کین دِ وارد گردی؟؟؟ چطو آقاجانه تِکِیم دی نودا ؟؟؟ این سوالات هنوز مونیبه در هاله ای از ابهام قرار داره.

 

 

دو هفته  خانه نشین گِردی یَم و همان باعث گردی انقلابی در زندگیم ایجاد گرده. خانه نشینی و اعتکاف بایث گردی خلوتی میان، عقل کار بَزَنَم چب اینهمه بولا مصیبت سروم میا، هموش دی آقاجانی نِصیحتانی سر؟ بَنِشتوم پشمانه اتفاقاته واسگلسوم...

آخه آقاجان کجه دِ میدانه کجا بولا بَلی دره، حضرت ابراهیمی جور کارد دمینگنه و دسنگله میدیه جهندومی میان؟؟ حضرت ابراهیم هم یک بار یالشه میخواس بکوشه نه مایی آقایی جور روزی هشتاد مرتوبه گوسفندی جور زمین بزنه. این گِردی که احتمال بدام مونی آقاجان ایحتمالا با اجنده یا یوفاهای کیهانی در ارتباطه. هوش های برتری که در کالبد آقاجان حلول کوردی ین و‌ میدانن کجا بولا میخوا نازل گرده و پیرمردکانی فلنگ کی و کجا درمیشو .

بتم اینطو نیمیبو !! اول اون پُجُ ای سر، پول و مالمه بسوزانس. بعدش شِمین خانِمی سر قلب و احساسمی همرا وازی کورد .ایسه دکتیه جانمه میخوا هاگیره. بدی یَم اینطو پیش بشو بایث بشوم قبرسانی سر باخوسوم .تصمیم قاطع بیگیتوم از این نیروی نِصیحتی آقاجان استفاده بهینه کنم و دولتمردانی جور از تهدید فرصت دروروم و تا مارو نزیه نکوشتیه یا ناقص نکوردیه، هرچی او بگت در یک حربه اُستُراتُژیک خلافشه انجام بدی یم...! اویی بکن، مونیبه نکن باشه یو اویی نکن مونی به بکن. منطق جز این نبه!!! هرکس بیل زن باشه اول خودوشی باغ بیل میزنه. در یک محاسبه سرانگوشتی از میزان موفقیت آقاجان در عرصه های مختلف به این نتیجه بَرِسی یم که هر راهی که او بشیه بحمدالله جز به ترکستان و مغولستان و بیابان خدا ختم نگردیه .پس علم به راه کژ کم از علم به راه راست نیه. توکل به خدا که اهدنا الصراط المستقیم.

 

فصل تازه ای آغاز گردی ...قرار گردی هرچی آقا بگت خلافش بشوم.

وقتی یکی از رفیقانم پیشنهاد خرید یک مُفته زمین در لواسانه بُدا، برای جواب او‌ دِ چند روز مُهل بیگیتوم. آقا رو بگتم و با مخالفت سرسختی مواجه گردی یم.

بگت: پسر جان تا حال آقات بشیه لواسان؟ ننه ت بشیه لواسان؟  آخه خودمانی طالقان چه بولا داره میخوا بشی اون جهندوم د زمین هاگیری؟! مایی روند آخه اونجاران نیه و اندی بگت تا خسه گردی.

مون دی هیچی اورو نگتم که یانی آها، صَحی، صَحی...

آقاجان وقتی بِدی اویی همرا دگ به دگ دننگتوم سَرچه وِنیگیت.

فرداش زونگ بزی یم رفیقم که آداش سه دانگش مونی. خیلی ترس داشتم اما دلو بزی یم به دریا، بتم درگده اینهمه مال و جانم بسوت این دی رو اَش.

یکسال نگردیبه یکی از این بساز بفروشان زونگ بزی که این زمینه بروشین میخوام درنگنوم یه زمین دیگه ای سر .از این قرار که چون این دوتا زمین تجمیع میگردی میتانس خلاف و غیر خلافه هم بدیه و از این لاکچری ویلاهان بسازه ...

بروتیم... هرچی بنگتی یم چهار برابر ویگیتوم!

اون داسه‌تان تمان گردی و منتظر فرصت جدید گردی یم. مکانیزمی که دِچیه بی یَم گویا ساعت سوییسی  جور میزان کار میکورد. تا اینکه همان رفیقم که برارش مهنس کشاورزی بود و چندی گلخانه یو این چیان داشت پیشنهاد بدا ترکیه د یک نوع کوت (کود) طبیعی و ارگانیک وارد کنیم .بگت: این کوتان  جدید دریمیه و خشکه داری بیخ دکنی دار سبز میگرده و دمه جاری سر دپاچی گلستان میبو ...

بشی یَم بتم: آقاجان اچین .....

آقاجان نگاه عاقل اندر سفیهی کورد بگت: پسر جان !!!

بتم: جانم آقاجان !

بگت: میخوا پوله هادی یِی بشی ترکیه د خر زور و سُر لپه یو تاپاله بیوری؟! بیو بشیم طالقان عمو حرمتتی گاوداری دُل اندی گوآله زور تورو هادی یَم که زورت درایه!! آخه تو چب اچین تِکِیم باخورد گردی یِی؟؟

بتم: خا، چشم آقاجان!

هرچی لواسانی زمینی سر سود کوردی بی یم، اصل و فرعه درنگتوم، رفیقمی همرا شریکی اون بسته کوتانه وارد کوردیم.. هرچی بنگتوم سه برابر بلکم ویشتر ویگیتوم. دو سال مایی کار گردیبه زور وارد کوردون تا اینی که همه گردی ین این کاره یو دست زیاد گردی و سری آخر ضرر بدا ولی در مجموع خوب مونیب بنگت..

 

 

مورد بعدی این به که مایی محله ایی گَل یه بنگاه املاک دبه، یه کلفت کین مردوک اونجا مشاوری کار میکورد. جاده چالوسی بَ، خیلی مایی همرا خوب به. آقاجانی یقه رو بیگیتیبه که حاج آقا پسرته بَگو یه مورد دارم یارو پول نیازه خانه شه میخوا بروشه.

بشی یَم بدی یم یه ویرانه آپارتمان سی سال ساخت، امبا زمینش زیاد و قدر السهم خوبی داره.

آقا رو بتم هاگیروم؟؟؟

بگت: پسر جان!!!

بتم: جانم آقاجان!

بگت: نکن، این کلفت کینه مردوکی حرفه گوش نیگیر اینان کمیسیونی پی درون، اون ویرانه ر سگ دبندی در میشو. نازنینه پوله تش نکش، بیو بشیم طالقان، عمه زیبایی زمین تی یبه هاگیروم هشت ده تا جوز دار میانش دره هیچی نباشه سالی چندی جوز هامیدیه، کُلی تی یبه منفعته!

یاد همان منفعت وانت افتادم. همچی چهار ستون بدنم این اسخوانانم لرز دکت!

بتم: خا ...تی یِی منفعته دی بِدی یِ یم! خلاصه یه جور رَته بودام و مردوکه بَتُم مونیب هاگیر اما آقامه هیچ حرفی نزن.

هاگیتوم!

یکسال گذشت.

احمدی نژادی دوره گردی و قیمت زمین و ملک سه چهار برابر گردی. اون خانه دی همه همسادان توافق بَرِسی ین و قرار بودان که یکجا بروشون و مونی قدر السهم هشت ده برابر پولی گردی که اون آپارتمان بَخَرسی بی یَم...

به برکت آقاجان تقریباً میلیاردر گردی یم.

به سروم بزیبه آقاجانه ویگیروم ببروم لاس وگاس! اما اجل مُهل نودا و آقاجان رحمت خدا بِشی.. بِشی و خیر و برکته دی ویگیت بَبَرد. بیدون میزان و راهنما گردی یَم. بیدون دس چراغ که راهی پیشه روشون کنه. ولی دیگه جهل و جوانی دوران تمان گردیبه و اندی تجربه داشتم که خطا نکنم. چهار پنج سالی دی خودومیب بساز بفروشی میکوردوم. دیگه گیسان سفید و دوندانانی کار گردیبه، نفهمسوم چطو جوانی سر د رد گنسوم و دَکِتی یم سرجیری...

وضع مالی خیلی خیلی خوبی داشتم امبا نه زونی نه یالی نه تفریحی کوردی باشی نه هیچی، فقط دروردوم و بداشتوم. هرچی این سالها سگ دو بزی بی یم هادام یه گته زمین بخرسوم کجا؟ تجریش! منطقه ای که همه قدیمی بازاریان و اربابانی ملک و منزل اون جاران دره. کل دارایی و هرچی این سالها ‌دروردوم یه وام دی هاگیتوم بنگتوم سرش و اون زمین تجریش بخرسوم. دو سالی سرش باخوتوم .پیشنهاد های مشارکتی خوبی بهم میگردی منتها تصمیم بیگیتوم بروشومش و یقدی کیچیکتر هاگیروم ولی بساتنشی سر شریک نگیرم. همه دارای ام اون زمین بود

دار و ندارم. بنگتوم بروشومش که یه دراز مردوک بیومی و به بالاترین مظنه خریدار گردی. خیلی قیافه ش آشنا بود منتها هرچی خودمه بشقالسوم نوشناسی یم.

تا اینکه قولنامه ای سر اسم و فامیلش رو که بگت دوزاریم بکت: شِمین خانِمی شوهر! بی پدر صغیر، چندی خوشتیپ و خوش اُستایل گردیبه.

مفته پول خوب به تنش گوشت گردیبه. ساعت سوآچ و کت و شولوار اصل گوچی و پوجار چرمی فِندی ایتالیایی و انگوشتر جواهر و عینک سنگی ریبن و سوییچ فورد موستانگه همانجا میزی سر مینگت کل ودیعه معامله کامل میگردی. همان ویه دار بیخاصیت که دو زار جیفش دنبه یه نوشابه کانادار هاگیره .همان دزد ایقبال، همان سیا کِولی، همان که نمیدانم کی اوییبه دعا و ورد بخوانسیه!

سه تا چک بَکِشی، من و بیست و پنج سال سگ دو بزی یَن و جوانی و عمر و همه رِ یکجا بَخَرس ... سه برگ چکی همرا!

 

 

آقاجان خودوت میدانی مونی خِویی میان پیدات نیمیگرده؟؟؟؟!!!!

اون جراهی کبوتری تختی سر لم بدای یا غازی همرا انار دان مینی؟؟!!

یِقدی نَموک دپاچ فشارت جیر نکوعه!

اگر شانس و ایقبال پیشانی سر دوباشه، کبوتر که هیچ، سیا توسنگال و خر چسانه دی یگ عمر باز و دالوایی همرا خیر و‌خوش زندگی مینون.

 

دریافت فایل صوتی این داستان- کلیک کنید

فایل اول             فایل دوم

 

داستانِ طنزِ سَگ‌دو

به قلم: حامد نجاری، اهلِ روستایِ گوران

با صدای: سید حکمت قاضی میرسعید، اهلِ روستایِ حسنجون و سیدآباد

ویرایش و تدوین: سید ابوالفضل قاضی میرسعید، اهلِ روستایِ حسنجون و سیدآباد

تهیه پوسترها به طالقانی: سیده مریم قادری، اهلِ روستایِ اورازان

با تشکر از کانال طالقانی‌ها و کانال کشکرت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۰۷:۱۷
درجی طالقانی

دُمی داستانان

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۴۵ ق.ظ

مقدمه:

دُم، عضوی مهم در بدن حیوانات است و علیرغم اینکه از خلقت بشر حذف شده اما جایگاه خود را در کلام و اصطلاحات زبانی حفظ کرده است. تا آنجا که من در مثلها و کنایات جستجو کردم، اکثر اصطلاحات دُم دار، به یک صفت، ویژگی یا فعلِ سرزده از حیوانات خانگی-روستایی اشاره دارد. حیواناتی نظیر خروس، سگ، گربه، روباه و ... که یا همدم انسان در زندگی روستایی هستند و یا دشمنانی همزیست و شریک در ماحصل دسترنجشان.

در متن پیش رو، اصطلاحات و مثل‌های دُم دار با گویشِ طالقانی گردآوری و سعی شده تا توضیح مختصر و آنجایی که الزام ایجاب می‌کند، داستانِ مربوط به مثلها به صورت خلاصه بیان شود. بسیاری از این اصطلاحات آمده، در زبان فارسی نیز کاربرد دارند. البته ادعایی درخصوص کامل بودن متن نداریم و به مانند همیشه، امکان اینکه واژه یا اصطلاحی جامانده باشد، وجود دارد. لذا قدردانِ دوستانی خواهیم بود که در تکمیل این نوشتار، یاریگر ما و فرهنگ غنی گویشی دیارمان باشند.

 

 

اصطلاحات:

  • کُلِ دُم: ناقص و ناجور.

 مثال: شُلوارتی قَد خوب بَه. اَککَل بَبُردی هادای خِیاط، او دی کُلِ دُم کرد و پس هادا.

  • دُم کُلُفت: آدمِ مایه‌دار و صاحب نفوذ. پولدار و قدرتمند.
  • دُم باریک: (با وسیله دَم باریک و آن دُم باریکِ مدرسه موشان فرق داره‌ها) آدمِ وُرِموذی، مرموز و آب زیرِ کاه.

 مثال: این خالُکُت دی عَجَب دُم باریکیه. چارتا خانه بَخِری هیشکَس خبردار نگردی.

  • دُم کَل: کسی که پیرو و طفیلی فردِ دیگری است. «دُم کَل گیتن» یعنی کسی را به دمِ خود بستن و با خود این وَر و آن وَر بردن.

 مثال: این زُنُک هرجا میشو، خوآرزاشه دُم کَل میگیره و میبره!

  • دُم نگو جُم‌کُتُن: جُم‌کُتُن همان بُوم کوتان (بامبرو) سنگی است که برای کاه و گل کردن بامها در خانه‌های روستایی از آن استفاده می‌شود. پس معنایِ این اصطلاح می‌شود دُمی که شبیه جُم‌کُتُن، سنگین و بزرگ است. باز هم کنایه از آدمی صاحب نفوذ و مال‌دار.
  • دُمُ دار بِزی‌یَن: کنایه از مُردن.

 مثال: زُنُکِ هَمساده یه خروار خودشیب لُباس بَخری‌بَ. سیاروز خبر نُداشت میخوا هِمین فردا دُمِ دار بَزُنه.

  • دُم دُراُردیه: کنایه از عدم اطاعت کردن زیردست از بالادست. زرنگ و مستقل شدنِ آدم فرومایه. از حد خود تجاوز کردن.
  • دُم تُکان میدیه: آدمی که دنبال فرصتی برای شروع بابِ آشنایی و البته وِلیس دِلیسِ (منفعتِ) خود است. خود رو صمیمی نشون دادن.

 مثال: رئیسی از دستِ کارمند زیردست خود شاکی است و می‌گوید: این مَردُک دی ماییبه دُم دُراُردیه، تا دیروز هِی دُم تُکان میدا و جانم قُربان میگوت. ایسه الان که بِیدی مُن دَروم میشُم یه اداره دیگه، دی مایی سُلامِ دی علیک نمی‌گیره.

  • دُم دُم کُردُن: تقریباً همان دُم تکان دادن است. اصطلاحی در شرحِ حالِ کسی که منتظر است دیگری نفعی به او برساند. کسی که دارد خودشیرینی می‌کند یا خود را به کسی نزدیک کرده به طمعِ غنیمتی.
  • دُمشه بِنگی کولُشی سَر بَش: یعنی ناامید شد و رفت. مأیوس و مغلوب شدن.
  • دُمِشِ چو کُرد: کنایه از قهر کردن یا خود را جمع و جور کردن و رفتن. (چیزی شبیه ماست خود را کیسه کردن). جالب است بدانید دم چوب کردن در فرهنگ تهرانی، اصطلاحی برای مُردن است. (اشاره به جُمودِ نعشی. اگه معنی جمودِ نعشی را نمی‌دانید لطفاً در گوگِل جستجو کنید.)

 مثال: دیشو عاروسُمِ توپّوز بِزیم (یعنی زدم تو پوزِش! توپوز زدن همان تشر زدن است)، دُمِشه چو کُرد و بَش.

 mail پیام ادمین: آی خوش خوشانتان میبو برای مثالها دی اصطلاحات جدید رو مینیما..wink

  • دُمشی سَر نُشتی: یعنی منتظر و مترصد فرصت برای انجام کاری بودن.

 مثال: این دُتَرک رِ اینجور آرام و بی زُوان نِین که هر چی میگوئی جواب هانیمیدی، دُمشی سَر نُشتی تا یه فرصت گیر اُره بَشوروتُ و بنگنه طُنافی سر (...تا خُشکِ چو گِردی/تا اَفتو خُشک گِردی)! devil

  • دُمشی هَمرا جُوز میشکی: کنایه از خیلی خوشحال بودن و اوضاع را بر وِفق مراد دیدن.
  • دُم به تله هانمیدی: کنایه از زرنگ بودن و در دامهایی که دیگران سر راه گذاشته‌اند، نیُوفتادن.
  • دُمشِ بِربی/ دُمشِ قیچی کُرد: کنایه از رسوا کردن و برچیدن بساطِ آدم پُررو و موذی.

 مثال: اگه به موقع دُمِ این مَردُکُ میربی‌یِی، اِندی پررو نمی‌گردی که راست راست راه بشو و پولته هاندی.

  • دُم بریده: آدم مرموز، موذی، زرنگ و ناقلا. ضرب المثل مرتبط با این اصطلاح این است: سوال کُردُن خُرس، لیله میزا یا تُخم مینه؟ بگوتُن این دُم بریده دِ هر چی بگی بَرمیا!
  • گِءُوئی شاخ و دُم: کنایه از آدم قوی و تنومند، اما بی فکر. معادل غولِ بی شاخ و دُم.
  • با دُم شیر بازی کوردُن: دست به کار خطرناکی زدن یا خود را در وَرطه و خطر انداختن. با بزرگان در اُفتادن.
  • دُمشی بیخ سسته: کنایه از آدم زبون و ترسو و سست عنصر که عرضه و توانایی کار ندارد و متزلزل است.
  • پا رو دُمِ کسی بِنگی‌یَن: اذیت کردن کسی و در کار او دخالت و ایجاد مزاحمت کردن.
  • سگه با دُمُش می‌خوره: کنایه از گرسنه بودن بسیار و یا حریص بودن به طوری که به کیفیت آنچه پیش رویش قرار داده‌اند، بی‌توجه است.

 مثال:  مادر به دخترش می‌گوید: این غذا که بَپُتی شوعَرُت می‌خوره؟ دختر: آها.. چُبه ناخوره؟ سگِ دی با دُمُش می‌خوره. surprise

 

 

ضرب‌المثل‌های رایج:

دُمِ خروس، جیفت دِ بیرون بِزیه: کنایه از برملا شدن یک دروغ. سندی برای اثبات دروغگو پیدا شدن.

دُمِ خروسه باوُر کنیم یا قسمِ حَرضَتِ عباسه؟: این هم در ادامه ضرب المثل قبلی است. وقتی یک سند غیر قابل انکار برای دروغگویی وجود دارد ولی باز هم دروغگو، با قسم و آیه خوردن سعی دارد طرف را قانع کند که راست می‌گوید.

داستان این مثل:  مردی خروسِ یک نفر را دزدیده و زیر لباسش قایم کرده بود. وقتی او را دستگیر کردند، علیرغم اینکه دُمِ خروس از زیر لباسش پیدا بود، باز قسم می‌خورد که دزدی کار او نیست و خروسی ندیده!

مایی خر از کُرّه‌گی دُم نُداشت: یعنی ما از قصد و غرض خود منصرف شدیم چون امیدی به عدالت و صحت قضاوت نداریم. (این مثل یه درازِ داسُتان داره که در این مجال، نمیتانیم بیوریم. شرمنده، باز میتانین گوگِلی میان جستجو کنین.)

موش سوراخی دُل نمیشه، جارو دَبُست به دُمبُش: یعنی برای حل یک مشکل و مسأله، مشکلی بزرگتر درست کردن. کار را سخت‌تر کردن.

روباه شاهُدُت کیه؟ بگوت: دُمَم: وقتی میخوان که ادعای یک نفر رو زیر سوال ببرند یا بگویند که او سند و مدرک جعلی ارائه کرده این مثل را به کار می‌برند. همچنین وقتی می‌خواهند کنایه بزنند به اینکه در امر قضاوت و شهادت، ساخت و پاختی صورت گرفته و شاهد به اندازه مدعی، بی اعتبار است.

دنیا دُمُش درازه: یعنی دنیا، حالاحالاها ادامه داره که فرداشو کسی ندیده. کنایه از اینکه کارهای دنیوی، ممکنه در آینده خیلی دور نتیجه بده. تقریباً معادل این مثل که میگن: چرخ و فلک گِرده و بازی‌های بسیار داره. مثلاً از این اصطلاح، زمانی استفاده می‌کنند که میخوان آدمی رو دلداری داده یا اونو به صبر دعوت کنند، میگن: نگران نباش، دنیا دُمُش درازه... بالاخره نتیجه کار (بعد از مدتی) نمایان میبو.

دستش به دُمِ گِو بَنده: کنایه از اینکه به آدم قوی و پرنفوذی وصله که در مواقع خطر می‌تونه کمکش کنه. معادل اصطلاح فارسی: دمش به دمِ بزرگانِ بنده.

شیر بی یال و دُم و اُشکُم: در موقع نقصان کار و کامل نبودن یک امر، این مثل را به کار می‌برند.

داستان این مثل که در مثنوی معنوی آمده: روزی مردی به حمام رفت و از دلّاک خواست که روی کمرش، عکسِ یک شیر، خالکوبی کنه. دلاک تا شروع به کار کرد و اولین سوزن را زد، مرد فریاد زد که چی میکنی خیلی درد داره. دلاک گفت دارم دم شیر رو نقش میکنم. مرد گفتم نمیخواد بدون دم باشه. بعد دلاک رفت سروقت شکم، باز مرد تحمل نکرد و گفت شکم هم نمیخواد. و به این ترتیب دلاک وقتی خواست یالِ شیر رو نقش بزنه، باز مرد گفت که یال هم نمیخواد. دلاک عصابی شد و گفت: شیر بی یال و دُم و اشکم که دید؟   این چنین شیری خدا، خود نافرید.

 

 

ضرب‌المثل‌هایی که شاید کمتر شنیده‌ایم:

شالی دُم، زرنگی دِ تله‌ای میان دَره: دُمِ روباه، از زرنگیشه که تو تله گیر کرده. این مثل دو وَجه داره: یکی میخواد بگه که علیرغم زرنگی زیاد، بازم ممکنه که یک نفر داخل مشکل بیوفته. به عبارت دیگه تو زرنگی هم دست بالایِ دست بسیاره یا سرنوشت از همه زرنگتره. در وَجه دیگه‌اش میخواد بگه: با وجودیکه اون آدم در مشکل افتاده ولی این موضوع هیچی از شایستگی‌هاش (زرنگی‌هاش) کم نمی‌کنه.

داستان این مثل: روباه زرنگی بود که هرچی دام سر راهش میذاشتند، نمی‌تونستند اونو گیر بندازن. مثلاً سر راهش چاه کندن ولی روباه از روی چاه رد نشد. طعمه سم آلود براش گذاشتند، بوی سم رو فهمید و اونو نخورد. آخر سر تله گذاشتند. روباه برای اینکه تله رو آزمایش کنه، دُمش رو به اون نزدیک کرد که ناگهان در تله گیر کرد. همین گیر کردن دُم در تله، نشون میداد که روباه اونقدر زرنگ بوده که کامل تو تله نیفته ولی بازم دست سرنوشت اونو از طریق همین دُم، گرفتار کرد.

تی‌یِی ریش بهتره یا دُمبِ سگ: چون در قدیم، داشتن ریش پرپشت، نمادی از آدمِ متشرع، فهیم و متشخص بوده، این مثل کنایه‌ایست به آدمی که علیرغم ظاهر موجه، اعمال خوبی ندارد و خیری از او نمی‌رسد لذا دُمِ سگ از او کارایی و خیر بیشتری دارد.

داستان این مثل: از بهلول سوال کردند: ریش تو بهتره یا دُمِ سگ، گفت اگر این ریش (که ظاهری متشرع و خوب به من داده) منو از آتش جهنم نجات بده (یعنی واقعاً هم آدم خوبی باشم) که ریش من بهتره، وَ اِلّا که دُمِ سگ.

ذکر این یک نکته هم جالبه که طالقانی‌ها به آدمِ ظاهر فریبی که خودش رو خوب و بافضیلت جا می‌زنه میگن: خَرِ ریش!

ماهی از سَر گـَنده گردد نی زِ دُم: یعنی عامل فساد و تباهی یک جمع، بزرگان و عقلا و روسای آن جمع هستند نه افراد عامی و سطح پایین. این مثل نیز، مصرعی از اشعار مثنوی معنوی است.

 

 

گَر بُری گوش و گَر کَنی دُمبَم، بنده از جایِ خود نمی‌جُنبَم: یعنی به هیچ وجهِ مِنَ الوجوه، تن به انجامِ کاری که از من میخواهی نمی‌دهم. ممانعت از فرمان بُردنِ کسی یا تنبلی زیاد داشتن.

خری که از خری وابُمانه، یال و دُمشه باستی بِربینُن: یعنی کسی که از هویت و اصالت وجودی خود فاصله گرفته و رفتارِ با همنوع خود را نمی‌داند، بایستی از جمع، طرد شود و قابل معاشرت با دیگران نیست.

سگ، دُمشی همراه زیر پاشو جارو مینه: این مثل دو وَجهی است. یک وجه آن دلالت دارد به اینکه فردی خودکفاست و با دارایی‌های اندک و تلاش خود، کارهایش را انجام می‌دهد و به دیگران وابسته نیست. اما وَجه دوم آن که با تأکید بر اصطلاحِ «زیر پایِ کسی را جارو کردن» به معنایِ «زیرآبِ کسی را زدن و موجب اخراج او از کارش شدن» است، به این دلالت دارد که یک آدم، خودش بهترین کسی است که می‌تواند زیرآبِ خود را بزند و به عبارت دیگر، خودش با دست خود، موجبات بدبختی و اخراج خود را فراهم کند.

قاشُق بُساتُن کاری نُداره، یه مُشت میزنی گود میبو، دُمشِ میکشی دُراز میبو: این مثل درخصوص افرادی به کار می‌رود که ادعا می‌کنند کار دیگران چندان سخت نیست و آنها هم از پسِ انجام آن برمی‌آیند. که البته زِهی خیالِ باطل.

یه گَز شاخ، بهتر از هزار زَرع دُمه (یا یه وجب شاخ، بهتر از دو متر دُمه): یعنی یک وسیله کوچک اما کارآمد داشتن، بهتر است از داشتنِ هزار وسیله به دردنخور. البته می‌تواند اشاره به این هم داشته باشد که در موقع نزاع و سختی، شجاعت (و یا یک پشتیبانی‌کننده و همرزم) داشتن بهتر است از داشتنِ مالِ بسیار.

چُشم روباه که گرگی دُمِ بِینه، حساب خودشی پی و دُمبه رِ مینه: یعنی درس عبرتی همیشه جلوی چشم یک نفر بودن به طوریکه نتواند دست از پا خطا کند.

داستان این مثل: گرگ و روباه و پلنگی با هم همراه و همسفره شدند. پلنگ شکار می‌کرد و گرگ شکار را تقسیم کرده، با هم می‌خوردند. اما گرگ بدجنسی می‌کرد و قسمتهای خوبِ شکار را برای خود برمی‌داشت. عاقبت پلنگ عصبانی شد و گرگ را داخل مردابی انداخت به طوریکه گرگ خفه شد و فقط دُم او از مرداب بیرون ماند. از آن به بعد، روباه با ترس و لرز، بهترین قسمت شکار شامل پی و دمبه را به پلنگ می‌داد و خود به پست‌ترین قسمتها بسنده کرد. چون همیشه، دُمِ گرگِ بیرون مانده از آب که نشانگر عاقبتِ بدِ بدجنسی کردن در تقسیم خوراک است، مثل یک مایه‌ی عبرت، جلویِ چشمش بود.

گربه‌مانی دُم نیم زرعه: کنایه‌ایست که به یک آدم  تنبلِ از زیر کار در رو که حال و حوصله اطاعت از فرامین را ندارد، می‌زنند.

داستان این مثل: این مثل از آنجا شکل گرفت که اربابی هر دستوری به نوکرش می‌داد، نوکرِ تنبل، پی آن دستور نمی‌رفت و آن را با حواله دادن به گربه خانگی، رفع و رجوع می‌کرد. مثلاً به او می‌گفتند: ببین بارون میاد یا نه، میگفت: نمیاد چون گربه مون خیس نیست! یا می‌گفتند: برو یه سنگ سه کیلویی بیار گندم بکشیم، میگفت: از گربه استفاده کن، سه کیلوئه! در آخر هم وقتی ازش متر برای اندازه‌گیری پارچه خواستند، گفت: با دمِ گربه اندازه بگیرید که نیم زرعه! ارباب هم عصبانی شد و گربه را از خانه بیرون کرد تا دیگر نوکرِ تنبلش دستاویزی برای تنبلی نداشته باشد. بیچاره گربه که تاوان تنبلی نوکر را داد!

ما با دُمِ بَکـّـَند بشی‌یِم اما شما دی دِه آباد کُن نی‌یِین: کنایه از اینکه ما در این قضیه، دچار گرفتاری و ضرر شدیم اما شما هم از آن خیری نخواهید دید.

داستان این مثل: این مثل مربوط به دوستی خروس و سگی است که تصمیم گرفتند یک دهِ متروک را آباد کنند. غافل از اینکه این دِه، مأمن و جایگاهِ زندگی روباهی شده که مایل نیست خلوت و آرامش خود را از دست بدهد. لذا روباه با حیله به خروس می‌گوید که آماده همکاری با آنهاست. ولی در یک فرصت مناسب، خروس را به دندان می‌گیرد که با مداخله سگ برای نجات خروس، مجبور می‌شود فرار کند. اما در این حادثه، دُمِ روباه که سگ آن را گاز گرفته بوده، کنده می‌شود. در آخر کار، روباهِ دُم بریده به آن دو می‌گوید: مُن کو با دُمِ بَکَّند میشُم زندگیمی پِی، اما شماهان دی دِه آباد کُن نی‌یِین.

 

تهیه کننده متن و طراحی پوستر: سیده مریم قادری (اورازان)

طرح اصلی کارتون اول: از تسنیم نیوز           طراح اصلی کارتون دوم و سوم: محمدعلی رجبی - خبرگزاری فارس

گروه تولید محتوای درجی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۴۵
درجی طالقانی