درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

پنجه پیتک

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۲۵ ب.ظ

امروزتان خیلی مُبارُک
میدانید چیب؟
چون امرو علاوه بر اینکه تقویمی میان بنوشتیه: روز بزرگداشت عطار نیشابوری هسته، یه جشن طالقانی دی داریم.

                    🌺 جشن پنجه پیتُک 🌺

ایسه شمایی بِ مختصر میگواَم این جشن چیه و دَرِش چیا مینُن.
پیتک(pitok) در گویش طالقانی دارای سه معنی مختلف می باشد.
۱- جلیقه نمدی بدون آستین که آن را روی لباس میپوشند.
۲- پنج روز آخر فروردین.
۳- تره صحرایی که در اوایل بهار می روید.
4- در زبان طالقانی به خواب کوتاه، چرت، خواب سرپایی، پیتکی خوو نیز می گویند.
طالقان که سردسیره جا هسته، در اصل بُهارش با اندکی تأخیر شروع میبو. ایرانیان باستان دی کلاً 12 ماه سی روزه داشتُن و چون سال 365 روز هسته، 12 تا سی روز میبو 360 روز و آن پنج روز آخر ساله پنجه میگوتُن و جشن میگیتُن. اما جشن پنجه در طالقانِ سردسیر، با یک ماه تأخیر شروع میبو یعنی از 25 فروردین و به آن جشن پنجه پیتک میگون. مردم طالقان این پنج روزه مثل یه هدیه خدایی میدانُن و اونه رِ نه تنها جزوِ سال حساب نمینُن بلکه حتی عمرشانی میان دی حساب نمینُن و خودشانی به میخوانُن: پنجه نه روی سال دره، نه روی ماه نه روی روز، خوشی و عیش ها کن هر شب و روز

طالقانیان اعتقاد دارند هرجوری که پیتکشان بگذره، تمام سالِ در پیش رو، همانجوری میگذره، لذا سعی مینُن خجیره کارانه انجام هادیَن تا سالشان خُجیر گرده. از جمله رسوم طالقانیان در این جشن، اینان هسته:
1-  پیتک گشت: گشت و گذار خارج از روستا که به قول اهالی شگون داره.
2-  پوشیدن لباس نو و تیمیز
3-  باخوردُنِ خجیرترین غذاها و 25 قلم از خوراکیان (شامل او، نان و نمک) که بدنشانه قوی کنه و سالم بمانُن و بقول امروزی طبیبان، سلامتشانه بیمه کُنُن.
4-  بیدار بُماندن و از چُرت و بیحالی پرهیز کُردُن
5-  آشتی کُردُن و رفع کدورتها و صلح و صفا
6-  آزار نرساندن به حشرات و حیوانات نظیر مورچه و زنبور (عقیده شان اینه باکُوشتُن حشرات موذی در پیتک، باعث ازدیادشان میگرده)
7-  تعطیل کُردن کارهای ناتمام و پرهیز از ببافتن و بدوتُن (عقیده دارُن کلاً هر کاری که درِش گره دَره مثل بدوتُن، باعث میبو کارشانی میان گره دکوئه و امورشان پیت باخوره!)
8-  بپُتُن نان مخصوص (پیتک کُلاس، اگردک، گرد)
9-  باخوردُن غذای مخصوص (پیتک پلو)
10-  فرستادن مجمعه برای نو عروس، نُمزه و والدین پیر و اوشانی که با هم قهرُن برای آشتی.
11-   کوُشتی گیری (مردان با هم کوشتی گیری و زورآزمایی مینُن).
12-  تُ باخُوردُن جوانان که عقیده دارِن گره کارشانه وا مینه و به مُرادشان (که اکثراً گیرُردُنه خجیره همسر هسته) میرسن.
13- جمع آوری آب نیسان که میگوان خیلی شفا دار و خاصیت داره.

تهیه متن: سیده مریم قادری، اورازان
با سپاس از آقایان سید احمد وکیلیان، احمد لهراسبی،
خانمها سیده فاطمه میرتقی و سحر سیدعلیخانی
و گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۵
درجی طالقانی

داستان نامزد بازی، قسمت سوم

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۴۳ ب.ظ

داستان شیرین نیمزه (نِوْمزَه)وازی (نامزد بازی)
 به قلم گورانی یال
با صدای پراچانی پُسر
و اورازانی دُتر


داستان نیمزه وازی (نامزد بازی)
قسمت سُویُم


ایسه الان که خودمی عشق و عاشقیِ تکلیفه روشُن کُردُم،  میشیم سرِ داستان و خاطره یک نیمزه وازی دیگه از یکی از جوانهای قدیم گوران، خیلی خنده داره تعریف مینُم. اون آدُم الآن پیر گردیه و الحمدالله زنده یه.
اما داستان نیمزه وازی "ا.س.م". مجبورُم مثل اشخاصی که اختلاس کُردیَن، از حروف بجای اسمشان استفاده کُنُم. (ای بابا، نُمزه وازی کُرده، قتل و اختلاس که نُکرده 😁-ویراستار)
در طالقان نیمزه وازی در بهار وتابستان راحت بَه، چون که دُتران می شیَن صحراها، تره چینی و واش چینی و کارهای کشاورزی. اتفاقاً خیلی هم با صفا و خاطُره انگیزبَه. فقط میمانه اگر اون دتر و پسره که با هم شیرینی باخوردُن یا عقدن، در زمان نیمزه بازی بیرون از خانه کسی بُینه و خبرچینی کنه، کار سخت میبو. اما اون موقعانی عاشق و معشوق کارشانِ خوب بلد بی یَن. (ای بابا، یعنی شیرنی خورده و عقد کُرده دی اینجور مصیبتانه داشتُن؟! 😞–ویراستار)
یکسال اوایل پاییز که خانه ها کرسی دَبه و هوا اونسال پاییز سردتر از سالهای قبل بَه، مردم مخصوصاً اهالی منزل زودتر خانه نشین گردیَن ومایی "ا.س.م" چون پی یَرِ دترک، سخت گیر بَه، پسرک هر راهی میزی، به در بسته میخورد. از این قرار بَه که پیَر دترک، شوکیان جایی دختر رِ میخواباند زیر کرسی، بین خودُش و عیالُش که دست کسی یا همان نیمزه اش به دترک نرسه. دخترک با توجه به اینکه طفلکی بی یَن، اجازه نُداشت سرپیچی کنه و تو روی آقا و ننه اش در بیا. گاهی روزان که "ا.س.م" دترک را پشت پنجره یا جلو خانه میدی، دترک میگو مُن تحت مراقبت ویژه دَرُم باید صبرکنی، ان شاءالهو تابستان میخوایم عروسی کنیم، اندی آبروریزی نکن.
اما مایی "ا.س.م" ول کُن نَبه. (یعنی عاشقش گردیَم-😂ویراستار) تا اینکه یک نقشه میکشه به کمک یکی از دوستانش و اون اینکه نصفه شو از میان دالان خانه پدر دترک پالان قاطرشه که در واقع حکم وانت بار اون زمانه بَه، یک جایی بالای درخت روی شاخه بالای بالا با طناب دَبنده که کسی از ترس جورعَت نمیکُرد بالای درخت بَشوهه  چون اون قسمت شاخه باریک وهیچ چوب بلند هم کارسازنبه. بالاخره مشدی متوجه میگرده کار کیه، چند روز مقاومت مینه وتسلیم نمیبو اما چون کار و بارش لنگ میبو، نهایتاً با عیالش صحبت مینه و جای دتره عوض میبو. (خا الان عوُض گِردی، این "ا.س.م" جان به مُرادش بَرسی؟؟؟؟ مُنو حالی نگردی😅-ویراستار) خوش باشین و ساق
قدر آزادی این روزان ر دی بُدانین... هرچند مینی نظر باشه، آن قایمکیان و ترسان لرزان قراران خُجیرتر و شیرین تر بَه.

نویسنده: شمس الله گورانی، گورانی یال
ویراستار: مریم قادری، اورازانی یال
گوینده متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچانی یال


این داستان زیبا با صدای سیدمصطفی افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)

این داستان زیبا با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۳
درجی طالقانی

داستان نامزد بازی، قسمت دوم

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

داستان شیرین نیمزه (نِوْمزَه)وازی (نامزد بازی)
 به قلم گورانی یال
با صدای پراچانی پُسر
و اورازانی دُتر


داستان نیمزه وازی (نامزد بازی)
قسمت دُویُم


بین مُن و اون دخترک، یک رابطه حسی و عاطفی خوبی بر قرار گردی، اما چه فایده که اون دوران، زود گذر و مثل خُو میمانه.
یک روز دخترک مُنو بگوت: فلانی تو پسر خوبی هستی، اما چه فایده، ما نمی تانیم به هم بَرسیم. بگتم: چُو بَه؟ یک جواب هادا که یخ بگیتم. راستی دختر عاقل و آینده نگری بَه. بگوت: صغیر و یتیم، هیچ فکر کُردی تا تو مرد گِردی و سربازی دِ وَگردی و بشی شهر یا تهران کاری سَر، مُن دوتا یال (وچه) دارُم. مگه میبو؟ به خانواده ام چی بگوَم که مُن فلانی را دوس دارم و هیچکیِی زن نمی گردُم تا اون درسش تُمام گرده؟ چقدر ساده ای لیلی و مجنون و عزیز و نگار، صدتا مشکل و گرفتاری گریبانشان بگیت، چه برسه به ما. همینجور که میگوت زمانه سرنوشت آدماره عوض مینه، اما مُنی گوش بدهکار نَبَه. تهدید کوردُم: هرکی حرفِ تو رِه بَزنه، اُشکمشِ پاره مینُم و از این حرفان. اونی وَر خودمه یک گته لات نشان بُدام که اِل مینُم و بِل مینُم، چاقو میزنم و خنجر میخرُم و از این لاف وگزاف و هارت و پورتان. 🔪 که اگر اون موقع دخترکی آقا یک چک مُنی گوشی بیخ میزی، بُرمه کنان می شیَم خانه مان. چند روزی دی از در خانه، ترسُم دِ بیرون نمیامیَم.
بگذریم.... دخترک وقتی کلاس ششم رِ تُمام کُرد، چون طالقان  برای ادامه تحصیل دتران دبیرستان نُداشت و مختلط دی رسم نَبَه، قالی بافی بلد بَه وخانه شانی میان، قالی همیشه بار مینگَتُن و قالی قشنگ می بافت. راستش بگم خودش هم خیلی قشنگ به. خلاصه اینکه مُن دبیرستانِ منگلان کلاس نهم میخواندم که طرف عاروسی کُرد و مُن دِ زودتر بَشه تهران. دست بر قضا شوهرش، فامیل دورشان بَه و  یه خُجیر آدُم. سالها بعد که در طالقان همدیگره بدی یِیم و اونا دختر بچه ی خوشگلی داشتُن (ننوشی پِی بِشی بَه گمانُم-ویراستار) بعد از احوالپرسی چون دختره شجاع وشوخ هم بَه، مُنی وَر به شوهرش بگت: فلانی فکر نکنی که مُن تُرش میگردی یَم و جز تو خواستگار نُداشتم. همین آدم دوازده، سیزده سال بیشتر نُداشت از مُن خواستگاری کُردی بَه. مُنی بَه حاضر بَه همه ره بکوشه. یادش بخیر ... شوهرش دی آدُمِ با جنبه ای بَه، خیلی بخندیِ یم.
ادامه دارد...

نویسنده: شمس الله گورانی، گورانی یال
ویراستار: مریم قادری، اورازانی یال
گوینده متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچانی یال

این داستان زیبا با صدای سیدمصطفی افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)

این داستان زیبا با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۲۳
درجی طالقانی

چپاک 4: تولستوی

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ


چپاک تعریف میکورد: اسفند ماه که میگِردی مایی قُلنجه رگان دی میگیت و باد میکورد و عزا مصیبت سرمیکت. مایی خاخور شِوهر کوردی به و اون سال هرچی کُنده کوری به مایی گردن بار گردی به .اون روز ساعت هفت صُحب مایی ننه مشمعانو دست گیت و هی قیژژژ...قیژژژ بعدش بشی قزقان و قابولومبه هانی سر و تَرَق و تُرُق....کلا طالقانی ماران استعداد خاصی در خِو د راس کوردون بَبان دارند.
خلاصه که مارو راسّا کورد و بیگیت کارگری که ده روز بمانسسیه عید گرده و گرد گیری و کُفت و زهر مار .
تو مونه بَگو بشو زروری کله رو دُندانی همرا شخم  بزن ولی این خُله وِلی کارانو نکن.هنوز که هنوزه نَفهمسوم لک و لایی پشته یی چغری چیه که میخوا شش دست اون بیخه دست پیته یی همرا بُسّویی!
مایی ننه دی زیدی(وسواسی) بَه و همچین میخواس اویی چوشمی پیش بسّویی که انگار سگ کُش بکشیه.
کارانی که سخت به مون دی یک کیل دو بور میکوردوم و نهایت یه فاهش میکشی و یه راحت کار دیگه مونه میدا.
یادوم د در نیمیشو اونروز ما بِشی یِ یم رپی سری آلاشغالانه ویگیریم و تر تیمیز کاری کنیم که ناغافل آقاجانی قِدیمی رادیو دو موج مارک سونی وَراگیت مونی پِری دیم و  جیرکت و یه قشنگه بُشکُسنی صدا ازش درومی.
آقاجانی رادیو بُشکُست، آقاجانی همدم بُشکُست، آقاجانی معشوقه بُشکُست
باورم نیمیگردی. زمان هُسّا بَ و مون دی از ترس خشک گردی بییم.
استخوانانم اچین گردیبه خشکه چو و قابل نبی یم تِکِیم باخوروم.
آقاجانی رادیو دو موج که یه جلد بپوسیه چرمی دی داشت مونی پایی بیخ کِتیبه و انگار دروم نُماز میت اقامه مینوم و اویی نعشه نگاه دبی یم.انگار رادیو مونه خنده میکورد و به زبان حال میگوت باریکلا پسر. خوب بزی یِی. ایسه صبرا کن که آقاجان بیایه و مونی دادِ خواهی رو مینه .
اونروز بفهمسوم که زبان حال که اندی این شاعران ،شعرانی میان میگوعن چیه؟
وقتی  انقلاب جانت دکوعه اونوقت زبان قاله یادا مینی و بلبل باغ احوال و حال میگردی.
یا مقلب القلوب و الحوال حالا چه خاک سر کنم؟ اگه آقاجان بفهمه مونه داری تُک اوزان مینه میکوشه گوو
این فیلمان وسترنی جور که مردکه اعدام مینون همانطور تصور میکوردوم که یه سفید طناف مونی گردن دره و دروم طِو میخورم.
دعای تحویل سال رو پیشواز بخوانسوم و حولیب اون بیصحابه رادیو رو بنگتوم رپی سر و درشی یم.
اصلا به مون چی؟آقاجان اگه بَگُت، مون دی رَته میدی یم که چه بدانوم؟
امبا مگه میگِرده؟ مونی کارنامه اعمال سیاه سورماله. این گند و گه کاریان جز مُن کی یِ ی کاره؟
اوشان دی گو غول نی یُن. اصلا شایدا هیچیش نگردی باشه. خدارو شکر اون بپوسیه جلد چرم رادیویی سر و کینه دگیتیه.
باز دلم طاقت نیورد و بشی یم یواشاکی اون سرنگونه روشون کوردوم که بِینوم ساق و سالمه یا نه.همین دگمه رو بِزی یم صدا بُدا  انگار خری کینی باد درشیه.نویز دکتیبه.به زبان حال میگُت بشو رد گن صغیر پدسسوخته
ای خاکان سرومی؟ خدایا مگه نیمیگوعن بی کسانی کس خدایه این چه بُلا ولی بَه مایی سر بیومی؟
آقاجان در دِ دلومی و دوتا نان سنگک دستش دبه خودوشی کُتله قدی قاعده.
همین دلومی شروع کورد فاهش و کتره که اون گُه به ریش شاطر پول خاشخاشی بیگیتیه و سنگک ساده اورو بدایه و زیر بار نشیبه و مایی گور به گور شانس و اقبال تورتوریش رو ماییب بیوردیبه
مایی آقاجان کلا یالانی همرا زُبانی همرا گپ نیمیزی و ویشتر دست و لگه یی همرا اختلاط میکورد.خودوشیب سیستم تربیتی داشت که اول میزی بعد سوال میکورد ولی خب  خداییش دی بنگری ما دی اویی احترامه داشتیم.این دوره یی یالانی جور نبی ی یم اگه یک روز جانومو دلوم اوشانه نکنی تورو کینه پشت مینون.
سفره پهن گردی و اون روزی آبه گوشت مونی پس رجه د جیرشی،امبا سفره یی سر مونی خیک که سیر گردی بَه یادوم کت یه کتابی بخوانسوم چند وقت پیشان از جناب تولستوی،اون میان بگتیبه:  گاهی صراحت لهجه بیش از هرگونه تجاهلی ریشه در دروغ دارد. انگار مفتاح الفرج گردی .
همان کُتابی دل دی بنوشتیبه پدر و مادران با اینکه میدانند اوشانی یال دروغ میگوعه ولی باز دروغشانه باور مینون.
نور امید مونی دل دکت.الهی قربانت گردوم تولستوی جان خدا رحمتت کنه ینی میگرده ؟
مایی آقاجان که تولستوی نخوانسیه. اگه مون د بَپورسی خیلی قاطع و با صراحت لهجه و محکم کُتمان مینوم
اگر یک در هزار دی فوکر کنه دورو میگوعم طبق این قاعده تولستویی باوور مینه
الهی که حور و پِری چالی میان دباشی تولستوی جان.
آقاجانی خیک که سیر میگردی عادت داشت یه متکا بنگنه و اون صحاب بمورد رادیو دو موج رو
 گوششی بیخ بنگنه و رادیو اخبار بگه و او دی باخوسسه، همینطو کورد و حال مون دی زیر چوشمی اورو بُداشتوم.
همین لو گردیو رادیویی دگمه رو بِزی، انگاری گو گاو گَله باد بزیه،آقاجان ترس د شش متر بپروس . سرنگون صدای ضد هوایی میدا
ای خدا خودوت مونه یاری کن. مونی تُک و پر ترس د خُشک گردیبه.
یه اُزگاک اورو دست و پر بِزی بدتر گردی. ای خدا خودوت فوریاد برس.
جلد چرمی ره واز کورد و بِدی که بعلییییی رادیو بُشکُسیه
تو بگی کوچکترین فوکر و تانی کنه نکورد
صاف بیومی مونی طروف
  یتیم این چیه؟
یا جناب تولستوی
مون دی خیلی حق به جانب و محکم وایسامو طبق گفته تولستوی با صراحت لهجه بگتم: چی شده آقاجان؟ مون اینه دست نِزی یم. مونی کار نیه. اگه مون بشکسی باشوم توره میگوعم. میخوا بزنی بزن ولی مونی کار نیه
اندی محکم و جانان بگتوم که خودوم باورم گردی مونی کار نیه
آقاجان یک تأنی کورد و یه نگاه به اون کفن کورد و یه نگاه دی مونه کورد و همچین شپاتی رو بخوابانست مونی گوشی بیخ که روح تولستوی و هفت جد و آبادش اون دنیا مونی دیمی جور تًش بیگیت.
خفه گرد صغیر پدسسوخته چطو مونیبه بلبلی دی مینه؟ بی صاحِب، گردی یِی؟
آقا دکت مونی پی و یه چندتا لگه و شپاتی باخوردوم فورار کوردوم
ای که گور به گور گردی تولستوی
اقلکن خودومی عقلمندی همان اول فورار میکوردوم و اندینا کتک نمیخوردوم.
آقاجان تولستوی بخوانسی بَه ولی از کتاب روزگار...

نویسنده: حامد نجاری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۰
درجی طالقانی

داستان نامزد بازی، قسمت اول

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ق.ظ

داستان شیرین نیمزه (نِوْمزَه)وازی (نامزد بازی)
 به قلم گورانی یال
با صدای پراچانی پُسر
و اورازانی دُتر


داستان نیمزه وازی (نامزد بازی)
قسمت اوُل



قدیمان رسم بَه در طالقان و گوران، جوانها یعنی پسراکان می شیَن نیمزه وازی. اوندی شوکیان که تاریک باشه، هیچکی نینه. دختراکان مثل امروزی روزگار که کلاسشان بالا بشیه و هنوز ازدواج نکردین، آرایش پارایشی پِی دَرُن و ابروشان چارتراش مینُن نبی یَن. کی قدیمی دُتران اینجور بی یَن. یالکان خیلی خجالتی و با حیا بی یَن.
ما کلاس ششم ابتدایی بی یم، گورانی مدرسه جوری مسجدی روبرو ساختمان، مالِ میرزا مهدی خان منوچهری بَه، اون روزگار گورانی مدرسه اجاره ای یا کُرایه ای بَه، کلاسی میان یک ردیف دخترکان نُشتی بی یَن، یک ردیف دی پسرکان، خودمی دلی میان یکی از اون دخترکانه دوست داشتم. بقیه پسرکان دی همینجور، پیش خودُم نقشه می کشیَم اگه نمردم و گَت گردیم و درسم تُمام گردی و سربازی کوردُم و  ساق و سالم وَگردیم و بشیم تهران، کاری سر، دوباره می شم اونی خواستگاری. اما خدایی ما پسرکان دست و دلمان پاک بَه. تعصب داشتیم چون همه یک خانواده بی ییم.
سرتان درد نیورُم، بعد از مدتی ترس و لرز و دل دل کوردُن، همان دخترکی که خیلی دوس داشتُم، یک روز در یک  جای خلوت، که کسی متوجه نگرده، هرجور گردیه چشمانمه دَبُسام، کلفتره ای بگُتم: میخوام ان شاء الهه دیپلم هاگیتُم و تهران کاری سر بشی یَم، بیام خواستگاریت، منی زُن میگردی؟
پیش خودُم فکر میکوردُم که اگر جوابش دی نه بَه، ایراد نُداره، بعداً خودمی عُرضه رِه نشان میدی یَم، راضی میگرده. یک دفعه بدی یَم یک کچیکه خنده کُرد، بُدو بَش. تازه مُن سرصاب گردیم چَپاک دی مُن دِ بدش نمیا. یعنی دل به دل راه داره که هیچ، رفت وآمد دی میشا کُردُن.
چند روز به کلاسی سر و خانِی میان، معلم و ننُم و آقام حرف می زیَن، مونی گوشان هیچی رِه نمی شنواُس. یک روز معلم بگوت بیو پای تخته این مساله رِه حل کن. راس گردیم کلاس دِ درشم، معلم بگوت: کجا میری؟ دست به آب داری، باید اجازه هاگیری. مون خیال کُوردی بیَم، معلم بگتیه: بشو دفتر گچ بیور. البته مخفی نمانه درسم خوب بَه، کلاس ششم که گوران حوزه امتحان نهایی روستاهای اطراف دی بَه، اون سال شش نفر خرداد قبول گردی یَن و مُن شاگرد اوُل گردی یَم.
ادامه دارد...

نویسنده: شمس الله گورانی، گورانی یال
ویراستار: مریم قادری، اورازانی یال

گوینده متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچانی یال

این داستان زیبا با صدای سیدمصطفی افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)

این داستان زیبا با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۸
درجی طالقانی

جشنواره لاله ها

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ق.ظ

بُدا هر رو صبح که خو دِ راست میگردیم
دلمانی درجی رو  ویگیریم
فریاد کنیم که هاااای زندگی: سُلام

بُدا اجازه هاندیم عادت بیا زندگیمانی میان، جا خشک کنه
بُدا از امرو، از این بارانی روزِ بُهاری
خودمانو قول هادی یِیم
کو زندگی ره زندگی کنیم....
از تک تک لحظاتش دِ لذت بَبریم و تکراری دَس دِ فُرار کنیم....
بُدا هر روز صبح، دوباره عاشق گردیم...
انگار کو امرو مایی اولین روز تولد هسته
دوباره بودنمانی خاطر، خدا رِ شاکر باشیم
دوباره خودمان را ....حسمان را.....بودنمان را.....زندگی کنیم

سلام  خوجیر صبح همتان بخیر
این لاله های البرزی دی پیشکشتان

متن: سحر سیدعلیخانی، سنگبن
عکس: شهناز فلاحی، کولج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۴
درجی طالقانی

انتظار

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

یالُکی چُشم به راه...

انتظار:
قدیمان، البته نَ خیلی قدیمان
نمُک، سنگ نمک بیه ، برنج چند ساعت اونی دیم میخوساندن تا کم کم شور گرده
غذان چند ساعت هامینان شعله ای سر تا  جا کِووَ
یخ آگیت، علا ٕالدین و والوری پیش یا کرسی ای بیخ مینیشتیم تا کم کم جانمان گرم گرده
دوربینی عکسانی ب، یک هفته، یک ماه منتظر   میماندیم تا فیلمش تمان گرده و ظاهر کنیم
آوازانی ب صبر میکردیم و ذوق داشتیم تا لس انجُلس د بیایه کاست گرده تا گوش بِدِیْم
قلک داشتن مردم، پولانی همرا حرف میزیَن
حلیمی ب باید تا زُمُستان صبر میکُردیم
و روز سر میزِیم محله مانی پست خانه، سربازه وچانمانی نامه ای پی
تلفنی دم مینیشتیم،  زنگی منتظر با اولین زنگ جخد میپُرستیم اونی سر

اُنتُظار مَهنا داشت
دقایق سرشار بَ
هر چی یه صبوری میخواس تا پیش آیه، تا زمانُش بروسه، تا جا کوِوَ، تا قوام ایه،غذا، خرید،تفریح ، سفر، خاطره، عشق

«انتظار» مردمِ قدر دان کُردی بَ
حالا بفهمستم چو بَه این روزان کسی «قدردان» نیه !!
برگردان مطلبی به نقل از دکتر مجید بسطامی

انتظار همراه شوقه
اصلاً شوقی معنی به عربی میگرده انتظار
"اشتقلک کتیر" کو وائل کفوری، عربانی گته خواننده میخوانه یعنی کو مینی دل تیی ب زیاد تنگ گردیه
اَمبا انتظار که دَنباشه، شوقی دی دِنی، زندگی خالی میگرده و بی مُزه
مثلِ فست فودانی که تندی آماده میگرده امبا گَننه ای جا دَکته آش، یه چی دیه هسته...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۱
درجی طالقانی

کوهنوردی و طبیعت گردی در البرز: آزادبَر

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۴۰ ب.ظ

آزادبر

یه وقتایی دلت شهر و آدمانش د بیگیته. می خی بزنی در تپه بشی خودتی ولایت ولی می نی حوصله راه بشین دی نداری ٬ از جاهای تکراری و شلوغ هم خسته گردیی آن وقت که بایستی خلاقیت بخرج هادی و راههای قدیم و جاهای بکر رو امتحان کنی. یکی از این راهها مسیر آزادبر به طالقان که هم بکر هم جاهای دیدنی زیاد دارهِ. کیلومتر ۶۰ جاده چالوس جاده میشو آزادبری به٬ در بین راه از دهات های نسا و کهنه ده رد میبی٬ قبل از  کهنه ده غار یخ مراد مینی و بعد از ده نی آبشار زیر چم.مسیر آزادبر جاده دو طرف میبو که تو می سمت طالقان٬ گردنه عسلک صاف جیر اومیی میرسی گراب و گته ده. نکته مهم اینه که حتما ماشینتان مجهز بو یا از این شاسی بلندان باشه. خوش خوشان بشین و سبزی پی بچینین یه صبح به غروب راه داره ولی اگه بکوب بشین آزادبر تا گراب ۲-۳ ساعت راه ویشتر نی. خوش بگذرانید و از طبیعت لذت ببرین.

عکس و متن: سید فاطمه میرتقی، اورازان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۴۰
درجی طالقانی

راهی دیگر برای طالقان

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۳۲ ب.ظ

راههای رسیدن به طالقان زیبا

شاید بعضی از همشهریان عزیز ندانن که علاوه بر همین راه معمول برای آمد و شد به طالقان .دوتا راه ماشین رو دی دیارمان داره.یه راه که سمت بالا طالقانه که به جاده چالوس میخوره.حالا سر فرصت به اون دی میپردازیم.یه راه دی از سمت پایین طالقانه که به قزوین و اتوبان میرسه.این دوتا راه نسبت به  راه معمول همین که زیاران ده به سمت طالقان میاین کمی دورتره.اما چندتا مزیت داره که حتما باید هرکدام این راهان ده یه بار بشین.اولین مزیت اینه که اگر خدای ناکرده این راه معمول بنابر دلیلی دبست گردی و بند بیامه بدانین کدام ور ده بشین که به کار و زندگیتان برسین.دومین مزیت دی این هسته که تمام روستاهای سرزمین آبا اجدادیتانه میشناسین.سومین مزیت دی استفاده از مناظر طبیعی این دو راه هسته.حالا راه پایین طالقان به قزوین معرفی مینیم خدمتتان.
از گلینک که حرکت کنین برسین به سمت شهراسر که مناظر طبیعی زیادی و هم منظره دریاچه سد و تاج سد مینین.از کلانتری شهراسر به سمت کش و لهران از سمت لهران به مزرعه نظرآباد میرسین بعد مزرعه نظرآباد وجین رود و اونجه ده به سمت روستای میر. دو راهی میر به سمت اوچان. که مناظری مثل جاده چالوس داره.بعد اوچان به مزرعه سدجلال که گاوداریها و دامداریهای بسیاری دره.از اونجه به سمت کلاه رود و سربالایی کجیران که جاده تقریبا جنگلی هسته.راستی کجیران دی یه امامزاده داره میتانین هم یه زیارت کنین هم استراحت کوتاه.کجیران ده که در میشین.به قریه انگه که آخرین روستای طالقانه میرسین.بعد گردنه انگه دیگه قرآت طالقان و استان البرز تمان و به استان قزوین وارد میگردین.که اولین روستا در ملک قزوین غریب مزرعه هسته. چندتا روستا ده که رد گردین به شکرناب و جاده چناس بعد به سمت اتوبان دوراهی زرچ بستان و انجیلاق و اتوبان تهران قزوین و کوندج میرسین.اتوبان هم میتانین به سمت قزوین و هم تهران بشین.تقریبا مسیر حدود هفتاد کیلومتره.خانه پرش دو ساعته از طالقان به اتوبان میرسین.در ضمن تقریبا کل مسیر آسفالت و خجیر راهه.حدود سه کیلومتر بین میر و اوچان خاکی هسته که البته چاله چوله نداره که ماشین خراب کنه.خدا بدارتان حتما برای تنوع دی گردیه یه بار این راه ده بشین.

متن: ابوالفضل یزدانی
عکس: رضا گرشاسبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۳۲
درجی طالقانی

معرفی یک ابزار قدیمی: دهر

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۲۳ ب.ظ

قدیم که نیروی کار طالقان ده میشه شمال یکی از مشاغل برنج چینی به. شمال این وسیله رَ  که او اِی. همرا. بُجْ(ساقه های برنج رسیده). میچینن. که همین شیء. مورد نظرَ
اسمُش  دَهْرِ هسته. هنوز هم در خیلی از خانه های قدیم طالقان این وسیله به یادگار از اون ایام.واقعا گتران خیلی زحمت کش بین.طالقان ده پیاده راه میکتن بشن شمال برنج چینی و کارگری یه لقمه نان حلال زن و وچه به بیارن.گترانی نه دیمه بلکه دستشانه باید ماچ کرد‌.

عکس متن: سید عباس افتخاری، پراچان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۲۳
درجی طالقانی