درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

قرارانمان...

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

# دل نوشته ی از قدیمان
# بنوُشتُم بُمانَد یادگار
# شمس الله گورانی همان گورانی یال

💕 قرارانمان ...
چه طور مون اون همه فداکاریانته بُتانُم فراموش کنم یادته یک روز صحراسَران یک نفر خبر چین مارَه بِدیبه، مونی تمامه عزیزه کسانه فَش هادای که اگر خبر بَبِرد آقاتی به، یَنی یَنی ما باهم سروکاری نُداریم،عشق و عاشقی در کارنیه، اونی که  ماره بِدیَه اوره گول بزنی که من مزاحمت گردیمه توهم اصلا مونی به دُلُت نَسوت هرچی فَش و ناسزای طالقانی که کتاب لغتی میان دی پیدا نمیگردی به مون بیچاره بدای،راسُشَه بگو از ته دل گو نبه؟
اما بیخبر از اینکه مای همسایی دزدُپُسَرُک که مردمی دار و درخت د جوَر میشو،نمیدانم  صغیر کُجه دارپُشتان قَییم گِردیبَه فَشا نی که  مون بدابییِ ببُردی به  یکراست ننُمی دِسی دُل بِنگِتی به، اینجور رسم عاشقی و دوست بداشتنه؟ وقتی نُمازیَّه سَر بِشییَم خانه بدیم ننم سرش مینی همراه سنگینه، هرچی حرف میان میِوردم خدایا این چِبه با مون بد گِردیه؟ چون هروقت کار بدی میکوردم،ننمی اخلاق عوض میگردی و مینی همرا قاهر میکورد. مونَه مَحَلِّ سگ نمیدا اخلاقش اینجور به آدمه نگاه نمی کورد چون از دروغ خیلی بدُش میامه لال گِردییَم بعدها که با هم آشتی کوردیم میگو پسرجان مردمی دُتری پشت سر حرف میزنون. ای کاش الآن زنده به هرروز دو تا شَب پاتی مونی گوش بیخ می زی. این به مای رسمِ دوست داشتییَن وعاشق هم بییَن، چِبَه ماباید عشقمانه مخفی میکوردیم تا اون همه درد سر بکشیم. گرچه از دست خودم هم ناراحت میگردیم اما وقتی  قشنگ سُرخِوْ سُنجه دیمانته ،قد بلندته  که خیلی مشکل گشابه و با اون درازه دستانت شاخه هانه پیش میکِشی تا خوب سیف بُتانیم بچینیم  ارزش حرف باخوردن و قاهر گردیَنه نه فقط با  نَنُم داشت که هیچ اگه تمام فامیلای طالقان و تهران، شمال وجنوبیِ بِدرد باخور یا بدرد ناخوره  دوست و آشنا دی با مون بد میگردیَن و حرف نمی زیَن دَرُگْدَه
 تییِ چُشمانی قربان میگردیَم وقتی بورمَه میکوردی شَهروی روخانِی قایُدَه اشک چِشمانانِت دِ مییِومه انگار دَره لاه میا.
یادُت هَسَّه که بعد از مُدِتی سَرِوْ صدا بُخوابُس دوباره مادی دُزی دزی می شیِم صحرا سران روخانه پِی بعضی موقان دی تا یِه نَفرَه میدیِم خودمانه قَهیم میکوردیم چندی خوبُ خوب بَه.
یادُتَ یِه پاییزه روز نیمیدانُم کییِ زمین بَه سیب زیمینی دُرِوْدیم بِشییِم یِه خلوتُه جا دارانی دُل تَشا کنیم سیب زیمینیانه بَپُچیم کیبریت نُداشتیم بَگوتُم همینجه بِنیش تُکام ناخور. من مثل برق بشیم راهی سر یک اورزانی مردُک قاطری پی دبه چُپُق روشن میکورد اواِی کیبریت هاگیتَمِوٰ وَگردیَم چندی اون روز خوش بگذشت تَش دُرُس کُردیم سیب زیمینیان چَندی خوش مُزَّه به، اَمبا نمک نداشتیم گرچه خودُت دینیَی نمک ومزه بیی هزار بار از وُشته ی سرگُل نمک د مینی بَ با نمک تر بیی.چقد ناراحت گردیم تا بِشیی ِ اولین سیب زیمینی ره باخوری پوف ناکُردی داغ بَه تُکُت بَسوت اما وقتی همراه بییِم اصلا دردِ فراموش کوردی ولی من خیلی حالُم بیگیت گِردی. هی عجله داشتی بشیم بشیم میکوردی  میگوتی الآن ننم خواخورمه رایی کوردیه مینی پی. مَیْ دُمآغ دَ دُرِوٰردی.
راستی حِیف نَبَه اون وقتان٬ انگار گوخِو و رویا به.
یادمه بَگوتی پُسرُک بِشی به نَنُت رُ هم خبر بُدابَه، متوجه میگردیی ننه ها آدمی رازدار بییَن وداهانُشان قُرص به. دیگه اونجور مادران کم پیدا می بو. از این حرفان گوشمان پر به ما اَندی همدییِری خاطُرَ میخواستیم که بعضیان حسودی میکوردن.
یِه روز مُن خرسُوار بییَم توهم پِی سرُم٬ صحرا خلوت به بُخواستی مینی پِی سَر سُوار گِردی. خَرَه یِه کیشکاکَ بلندی وَر بُداشتُم٬ تا میخواستی سوآر گِردی صَحَب مرده جاخالی بُدا زمین باخوردی٬ زانوت چند روز درد و ورم داشت. چه قدر آن روز مون آن حیوان زبان بسته رَه با شوشْکْ بِزییَم خدا از سر گناهم بُگذَره. دوست بُداشتُن نباید آدُمَه بی رحم کُنه.
1395/01/26
ارسالی از نویسنده: شمس الله گورانی
با صدای: ابوالفضل یزدانی
ویرایش: سیده فاطمه میرتقی

این دلنوشته/خاطره ی زیبا با صدای ابوالفضل یزدانی تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۰۰
درجی طالقانی

تو از باران بوگوتی یا....

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ق.ظ

سلام، صبح بارانیتان بخیر


نیمیدانم تو از باران بوگوتی
یا باران از تو بوگوت؟!!
که دار نوچه کرد
آسمانی میان تُندراغوش درامه
و....
من عاشق گردییم

شعر: راحیل نیکفر
برگردان به طالقانی: مسلم گرشاسبی، کَش
عکس: محمد آقابراری، وشته

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۱۱
درجی طالقانی

داستان نامزد بازی، قسمت سوم

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۴۳ ب.ظ

داستان شیرین نیمزه (نِوْمزَه)وازی (نامزد بازی)
 به قلم گورانی یال
با صدای پراچانی پُسر
و اورازانی دُتر


داستان نیمزه وازی (نامزد بازی)
قسمت سُویُم


ایسه الان که خودمی عشق و عاشقیِ تکلیفه روشُن کُردُم،  میشیم سرِ داستان و خاطره یک نیمزه وازی دیگه از یکی از جوانهای قدیم گوران، خیلی خنده داره تعریف مینُم. اون آدُم الآن پیر گردیه و الحمدالله زنده یه.
اما داستان نیمزه وازی "ا.س.م". مجبورُم مثل اشخاصی که اختلاس کُردیَن، از حروف بجای اسمشان استفاده کُنُم. (ای بابا، نُمزه وازی کُرده، قتل و اختلاس که نُکرده 😁-ویراستار)
در طالقان نیمزه وازی در بهار وتابستان راحت بَه، چون که دُتران می شیَن صحراها، تره چینی و واش چینی و کارهای کشاورزی. اتفاقاً خیلی هم با صفا و خاطُره انگیزبَه. فقط میمانه اگر اون دتر و پسره که با هم شیرینی باخوردُن یا عقدن، در زمان نیمزه بازی بیرون از خانه کسی بُینه و خبرچینی کنه، کار سخت میبو. اما اون موقعانی عاشق و معشوق کارشانِ خوب بلد بی یَن. (ای بابا، یعنی شیرنی خورده و عقد کُرده دی اینجور مصیبتانه داشتُن؟! 😞–ویراستار)
یکسال اوایل پاییز که خانه ها کرسی دَبه و هوا اونسال پاییز سردتر از سالهای قبل بَه، مردم مخصوصاً اهالی منزل زودتر خانه نشین گردیَن ومایی "ا.س.م" چون پی یَرِ دترک، سخت گیر بَه، پسرک هر راهی میزی، به در بسته میخورد. از این قرار بَه که پیَر دترک، شوکیان جایی دختر رِ میخواباند زیر کرسی، بین خودُش و عیالُش که دست کسی یا همان نیمزه اش به دترک نرسه. دخترک با توجه به اینکه طفلکی بی یَن، اجازه نُداشت سرپیچی کنه و تو روی آقا و ننه اش در بیا. گاهی روزان که "ا.س.م" دترک را پشت پنجره یا جلو خانه میدی، دترک میگو مُن تحت مراقبت ویژه دَرُم باید صبرکنی، ان شاءالهو تابستان میخوایم عروسی کنیم، اندی آبروریزی نکن.
اما مایی "ا.س.م" ول کُن نَبه. (یعنی عاشقش گردیَم-😂ویراستار) تا اینکه یک نقشه میکشه به کمک یکی از دوستانش و اون اینکه نصفه شو از میان دالان خانه پدر دترک پالان قاطرشه که در واقع حکم وانت بار اون زمانه بَه، یک جایی بالای درخت روی شاخه بالای بالا با طناب دَبنده که کسی از ترس جورعَت نمیکُرد بالای درخت بَشوهه  چون اون قسمت شاخه باریک وهیچ چوب بلند هم کارسازنبه. بالاخره مشدی متوجه میگرده کار کیه، چند روز مقاومت مینه وتسلیم نمیبو اما چون کار و بارش لنگ میبو، نهایتاً با عیالش صحبت مینه و جای دتره عوض میبو. (خا الان عوُض گِردی، این "ا.س.م" جان به مُرادش بَرسی؟؟؟؟ مُنو حالی نگردی😅-ویراستار) خوش باشین و ساق
قدر آزادی این روزان ر دی بُدانین... هرچند مینی نظر باشه، آن قایمکیان و ترسان لرزان قراران خُجیرتر و شیرین تر بَه.

نویسنده: شمس الله گورانی، گورانی یال
ویراستار: مریم قادری، اورازانی یال
گوینده متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچانی یال


این داستان زیبا با صدای سیدمصطفی افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)

این داستان زیبا با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۳
درجی طالقانی

داستان نامزد بازی، قسمت دوم

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

داستان شیرین نیمزه (نِوْمزَه)وازی (نامزد بازی)
 به قلم گورانی یال
با صدای پراچانی پُسر
و اورازانی دُتر


داستان نیمزه وازی (نامزد بازی)
قسمت دُویُم


بین مُن و اون دخترک، یک رابطه حسی و عاطفی خوبی بر قرار گردی، اما چه فایده که اون دوران، زود گذر و مثل خُو میمانه.
یک روز دخترک مُنو بگوت: فلانی تو پسر خوبی هستی، اما چه فایده، ما نمی تانیم به هم بَرسیم. بگتم: چُو بَه؟ یک جواب هادا که یخ بگیتم. راستی دختر عاقل و آینده نگری بَه. بگوت: صغیر و یتیم، هیچ فکر کُردی تا تو مرد گِردی و سربازی دِ وَگردی و بشی شهر یا تهران کاری سَر، مُن دوتا یال (وچه) دارُم. مگه میبو؟ به خانواده ام چی بگوَم که مُن فلانی را دوس دارم و هیچکیِی زن نمی گردُم تا اون درسش تُمام گرده؟ چقدر ساده ای لیلی و مجنون و عزیز و نگار، صدتا مشکل و گرفتاری گریبانشان بگیت، چه برسه به ما. همینجور که میگوت زمانه سرنوشت آدماره عوض مینه، اما مُنی گوش بدهکار نَبَه. تهدید کوردُم: هرکی حرفِ تو رِه بَزنه، اُشکمشِ پاره مینُم و از این حرفان. اونی وَر خودمه یک گته لات نشان بُدام که اِل مینُم و بِل مینُم، چاقو میزنم و خنجر میخرُم و از این لاف وگزاف و هارت و پورتان. 🔪 که اگر اون موقع دخترکی آقا یک چک مُنی گوشی بیخ میزی، بُرمه کنان می شیَم خانه مان. چند روزی دی از در خانه، ترسُم دِ بیرون نمیامیَم.
بگذریم.... دخترک وقتی کلاس ششم رِ تُمام کُرد، چون طالقان  برای ادامه تحصیل دتران دبیرستان نُداشت و مختلط دی رسم نَبَه، قالی بافی بلد بَه وخانه شانی میان، قالی همیشه بار مینگَتُن و قالی قشنگ می بافت. راستش بگم خودش هم خیلی قشنگ به. خلاصه اینکه مُن دبیرستانِ منگلان کلاس نهم میخواندم که طرف عاروسی کُرد و مُن دِ زودتر بَشه تهران. دست بر قضا شوهرش، فامیل دورشان بَه و  یه خُجیر آدُم. سالها بعد که در طالقان همدیگره بدی یِیم و اونا دختر بچه ی خوشگلی داشتُن (ننوشی پِی بِشی بَه گمانُم-ویراستار) بعد از احوالپرسی چون دختره شجاع وشوخ هم بَه، مُنی وَر به شوهرش بگت: فلانی فکر نکنی که مُن تُرش میگردی یَم و جز تو خواستگار نُداشتم. همین آدم دوازده، سیزده سال بیشتر نُداشت از مُن خواستگاری کُردی بَه. مُنی بَه حاضر بَه همه ره بکوشه. یادش بخیر ... شوهرش دی آدُمِ با جنبه ای بَه، خیلی بخندیِ یم.
ادامه دارد...

نویسنده: شمس الله گورانی، گورانی یال
ویراستار: مریم قادری، اورازانی یال
گوینده متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچانی یال

این داستان زیبا با صدای سیدمصطفی افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)

این داستان زیبا با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۲۳
درجی طالقانی

داستان نامزد بازی، قسمت اول

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ق.ظ

داستان شیرین نیمزه (نِوْمزَه)وازی (نامزد بازی)
 به قلم گورانی یال
با صدای پراچانی پُسر
و اورازانی دُتر


داستان نیمزه وازی (نامزد بازی)
قسمت اوُل



قدیمان رسم بَه در طالقان و گوران، جوانها یعنی پسراکان می شیَن نیمزه وازی. اوندی شوکیان که تاریک باشه، هیچکی نینه. دختراکان مثل امروزی روزگار که کلاسشان بالا بشیه و هنوز ازدواج نکردین، آرایش پارایشی پِی دَرُن و ابروشان چارتراش مینُن نبی یَن. کی قدیمی دُتران اینجور بی یَن. یالکان خیلی خجالتی و با حیا بی یَن.
ما کلاس ششم ابتدایی بی یم، گورانی مدرسه جوری مسجدی روبرو ساختمان، مالِ میرزا مهدی خان منوچهری بَه، اون روزگار گورانی مدرسه اجاره ای یا کُرایه ای بَه، کلاسی میان یک ردیف دخترکان نُشتی بی یَن، یک ردیف دی پسرکان، خودمی دلی میان یکی از اون دخترکانه دوست داشتم. بقیه پسرکان دی همینجور، پیش خودُم نقشه می کشیَم اگه نمردم و گَت گردیم و درسم تُمام گردی و سربازی کوردُم و  ساق و سالم وَگردیم و بشیم تهران، کاری سر، دوباره می شم اونی خواستگاری. اما خدایی ما پسرکان دست و دلمان پاک بَه. تعصب داشتیم چون همه یک خانواده بی ییم.
سرتان درد نیورُم، بعد از مدتی ترس و لرز و دل دل کوردُن، همان دخترکی که خیلی دوس داشتُم، یک روز در یک  جای خلوت، که کسی متوجه نگرده، هرجور گردیه چشمانمه دَبُسام، کلفتره ای بگُتم: میخوام ان شاء الهه دیپلم هاگیتُم و تهران کاری سر بشی یَم، بیام خواستگاریت، منی زُن میگردی؟
پیش خودُم فکر میکوردُم که اگر جوابش دی نه بَه، ایراد نُداره، بعداً خودمی عُرضه رِه نشان میدی یَم، راضی میگرده. یک دفعه بدی یَم یک کچیکه خنده کُرد، بُدو بَش. تازه مُن سرصاب گردیم چَپاک دی مُن دِ بدش نمیا. یعنی دل به دل راه داره که هیچ، رفت وآمد دی میشا کُردُن.
چند روز به کلاسی سر و خانِی میان، معلم و ننُم و آقام حرف می زیَن، مونی گوشان هیچی رِه نمی شنواُس. یک روز معلم بگوت بیو پای تخته این مساله رِه حل کن. راس گردیم کلاس دِ درشم، معلم بگوت: کجا میری؟ دست به آب داری، باید اجازه هاگیری. مون خیال کُوردی بیَم، معلم بگتیه: بشو دفتر گچ بیور. البته مخفی نمانه درسم خوب بَه، کلاس ششم که گوران حوزه امتحان نهایی روستاهای اطراف دی بَه، اون سال شش نفر خرداد قبول گردی یَن و مُن شاگرد اوُل گردی یَم.
ادامه دارد...

نویسنده: شمس الله گورانی، گورانی یال
ویراستار: مریم قادری، اورازانی یال

گوینده متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچانی یال

این داستان زیبا با صدای سیدمصطفی افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)

این داستان زیبا با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۸
درجی طالقانی

طالقانی قدیمی نقشه (نقشه قدیم طالقان)

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۲۸ ب.ظ

 

طالقان خانه و درجی، صفایش       سزا باشد کنم جان را فدایش

همه عشق مرا اینجا نهادند           بریزم عمر خود را هم به پایش

 

شعر: سیده مریم قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۸
درجی طالقانی

آقاجانی خانه

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

آقا جانی خانه کجیه ؟



جایی هسته که همیشه منتظرت هستن و چشم به راه بیمینت  می مان
جایی هسته که بی هیچ قید و شرطی دوست درن
جایی هسته که چه زود برسی  چه دیر، همیشه از بیدینت خوشحال موبون
جایی هسته که هیچ وقت بزرگ
 نیمی گردی همیشه وچه می مانی
جایی هسته که سفرههمیشه تیبه تکه نونی دره
و
چیی وصبحانیش مزه ای دیگه همیدی.
امن ترین و آرام بخش ترین مکان هسته
حتی اگر پدر و مادرا خیلی دی  پیر گرستی بون

باتشکر شهرام صیادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۹
درجی طالقانی

بُهار

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۹ ق.ظ

🌸  بُهار

بهار زودتر بیو، دلُم بگیت که باخُته منی وجود، هزار شوق و آرزو.
بهار زودتر بیو. بهار زودتر بیو.
طالقانیان و کلا کوهپایهِ ی مردم، یه تکیه کلام دارن که خجیر نی، البته به نظر من. حقیقتش فلسفه بگوتنشِ درست درک نمینُم. میگن: سیاه بهار بیامه. نمیفهمم این گپ شان کنایه از چی هسته، شاید از سر نداری این حرفِ میزنُن. شاید دی به دلیل کار زیاد تو فصل بُهار اینه میگوَن. شاید دی به این دلیل که مَک و میوه دِنی، میوه های پاییز و زُمستان، بهاری باد که دیمشان میخوره، میگندن و بدرد نمیخورن. تا دو سه ماه باید صبر کنی تا پیش رَس میوه هان از بلاد گرمسیر بیا، که برخلاف ظاهرشان، چنگی به دل نمیزنه. مثل توت فرنگی که خیلی خوشبو و شکیله، اما دلچسب نی.
بگذریم، گپ اصلی دِه منحرف نگردیم. مُن این سیاه بهار بگوتنی فلسفه، حالیم نمیبو که هیچ، اصلاَ از بیخ و بُن با زُبان بیاردُنش دی مخالفم. بهار یه دانه هسته. زیبا، شکیل، سبز بهار. آها عزیز جان، سبز بهار دَره میا. این زُمستانِ سوت و کور که روز کوتاهه و شو بلند و روزی میان فقط کوشکورُت و غُرابی غچ غچ صدا میا و شو دی شغالی ناله و گرگی عوعو، دَره میشو. سیره قشنگِ صدا روزی میان و بلبل هزار دستانی آواز شو بگوش میرسه.
اسفند هسته و بهمنی وَرف او میبو. بوی بهار میا. بنفشه غنچه مینه و پونه در میا. شکوفه های نازنین دارانی سر میشکوچه. سیپید، زرد، صورتی. برعکس زمستانی ابری هوا، بهار میا طالقانی آسمان ستاره پُر میبو. روخانه گَل او زلال و پاک میبو. پرنده ها لانه میسازن و کورِ موش زیمین دِه سر در میاره. عکسِ زُمستان که افتوشم سرده و تابستان که گرم، آدُمه خوش میا این قدیمه خانه هانی کَندای سر، آفتاب دیم بنیشه و از ته دل نسیمِ بکشه سینه شی میان.
آها سبز بهار دره میا. مالداران مال دَر مینُن جمانی ده دران. باغداران نهال میکارن و جو در مینن. پرنده ها مستی مینُن. آدُمی دل میخوا پَرپَرُکی جور، دوتا نرمِ بال داشته باشه، قشنگ و چند رنگ، سبکبال این بوته گُلان دِه بَپُره اون غنچه ی سر. یا بلبلکی جور، این باغ دِه بشی اون باغ. یا دم لاسکه ی جور، این روخانه سَنگانی سَر دِه وُشت کنی و جیغ شادی بَکشی. آها عزیز جان، سبز بهار میا. همانی کو میگن بهار خانم فصل زایش و تولد. جانِ بُهار زودتر بیو...


متن: ابوالفضل یزدانی از خُسبان

عکس: الهه تاجدینی از حسنجون

با صدای: فرشید فلاحی از کولج

ویرایش: سیده مریم قادری از اورازان


کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی TaleghaniDarji) مجاز است.


این متن زیبا و ارزشمند با صدای غزل گونه ی فرشید فلاحی تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۳۹
درجی طالقانی

طالقان قشنگ

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۲۱ ب.ظ


طالقان قشنگه

باران بیا قشنگه

برف بیا قشنگه



غروبش قشنگه

آسمانش قشنگه

زمینش قشنگه

بهارش قشنگه

تابستانش قشنگه


ای خدا جان خلقتتی قربان



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۱
درجی طالقانی

به سوی یار و دیار

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ب.ظ


آقا ما این خراب شده تهران و کرج ده که حرکت مینیم به سمت طالقان دیگه کیلومتر ماشینه نگاه نمینیم. همچین حرصی همراه پدالک فشار هامیدیم. حدودأ هشت دقیقه سر میرسم سه راه زیاران شرکت گوشت. دوباره گاز میریم میرسیم این ایلوندی مغازه که پاتق خرید طالقانیانه. یه کم آت آشغال میخریم. تا برسیم ابراهیم آباده. ابرام آباده که میرسیم همچین بفهمی نفهمی این هوای طالقان میای، خودکار مخصوصا اگر فصل گرم سال باشه این آمپر جیر میا. دیگه ماشین خودش راه بلده. نه حرصی همراه گاز هامیدیم. نه اون استرس و حالت غریبی شهر داریم. یه آرامش اهورایی پیدا میبو.

گردنه ره یواش و بیخیال فارغ از دنیا و بدهی و کار قسط و وام و مریضی و کوفت و زهرمار آدمی یاد دنی. آها هر از گاهی این سرنکته کامیونان آدمی جلو دمیکون اون حس آرامشه ره خط خطی مینن. فقط دلت میخواه چشمان دوندی و فحش هادیی.

البت خوب فش. گته ماشین ده جلو میزنی و باز اون حس خوبه ومیگرده. میرسی گردنی سر دقیقا اونجه ای که تابلو به دیار طالقان خوش امدی این تابلو ره که میرسی اون حس آرامش تبدیل میگرده به حس اطمینان. حس عشق. حس دوست داشتن. یه شادی طبیعی عجیبی پیدا میبو. یاد وچکیان دمیکوی. عشق های دوران جوانی. کوچا گردی. گوگل بانی. هر از گاهی زیر لب میخندی. اگر یه غریبه همراهت باشه. دلشی میان میگو عجب دیوانه گردیه، بیخود میخنده.

بیخیال مردمان دنیا
هی یار دروم میام
خودمی دیار دروم میام

همین افکار میان سیر مینی میرسی ایست بازرسی ره. بی صحب یه بد دست انداز داره. ماشین صدا در میا. من همیشه یادم در میشو این گته دست اندازه. رشته افکار خوب کلا بر بیت میبو. دیگه اینجه به بعد میشی تو نقشه بکشین که برسیم محل چه کنم . کی ور بشم. من معمولا نقشه شکار سهره و کبک میکشم. البت الان کو شکار ممنوع گردیه. اگر شکار آزاد گردی دوتا تله دست ساز و ساده یادتان هامیدیم که زناکان دی راحت کبک بگیرن. یکی از گردنه ای ویژگیان اینه که وقتی میرسی گردنه ای سر ماشینی شیشه خود بخود جیر میا حالا هرچی هوا میخوا خونیک باشه، باشه.

وقتی میرسی این شهرکی پلی دم این او شاهروده مینی. حال فرق نمینه گل او باشه. صاف باشه. میگی خداجان برسیم خودمی عزیز طالقانه. برسیم خودمی مظلوم طالقانه. خودمی قانع طالقان. میرسی شهرکی قدیمی پمپ بنزینی دم دیگه شادیه برسیه به اوج شیش هشت میزنی. اینجه به بعد دیگه کور گرد مینی تا برسی محل. وقتی میرسی یواش اینور اونور نگاه مینی کسی تو ره نینه دزدانی جور دل میشی. خنک خانه میان. این فصل طالقانی کار زیاده. یا سر بیتنه. یا واش خورد کردن. اگر آشناهان بینتان گلاویزن. اینجه به بعدشه دیگه حالیت نمیبو تا میای خانه ره گرم کنی. باید وگردی. اصلا ماتم میگیری میل نداری ماشینه روشن کنی.

اگر طالقان به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم‌❤️❤️❤️

تهیه گروه تولید محتوای درجی
با تشکر از آقای ابوالفضل یزدانی

کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی TaleghaniDarji) مجاز است.

این متن ارزشمند با صدای رضا بریری تقدیم به شما (دریافت کنید)



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۱
درجی طالقانی