داستان نامزد بازی، قسمت سوم
داستان شیرین نیمزه (نِوْمزَه)وازی (نامزد بازی)
به قلم گورانی یال
با صدای پراچانی پُسر
و اورازانی دُتر
داستان نیمزه وازی (نامزد بازی)
قسمت سُویُم
ایسه الان که خودمی عشق و عاشقیِ تکلیفه روشُن کُردُم، میشیم سرِ داستان و خاطره یک نیمزه وازی دیگه از یکی از جوانهای قدیم گوران، خیلی خنده داره تعریف مینُم. اون آدُم الآن پیر گردیه و الحمدالله زنده یه.
اما داستان نیمزه وازی "ا.س.م". مجبورُم مثل اشخاصی که اختلاس کُردیَن، از حروف بجای اسمشان استفاده کُنُم. (ای بابا، نُمزه وازی کُرده، قتل و اختلاس که نُکرده 😁-ویراستار)
در طالقان نیمزه وازی در بهار وتابستان راحت بَه، چون که دُتران می شیَن صحراها، تره چینی و واش چینی و کارهای کشاورزی. اتفاقاً خیلی هم با صفا و خاطُره انگیزبَه. فقط میمانه اگر اون دتر و پسره که با هم شیرینی باخوردُن یا عقدن، در زمان نیمزه بازی بیرون از خانه کسی بُینه و خبرچینی کنه، کار سخت میبو. اما اون موقعانی عاشق و معشوق کارشانِ خوب بلد بی یَن. (ای بابا، یعنی شیرنی خورده و عقد کُرده دی اینجور مصیبتانه داشتُن؟! 😞–ویراستار)
یکسال اوایل پاییز که خانه ها کرسی دَبه و هوا اونسال پاییز سردتر از سالهای قبل بَه، مردم مخصوصاً اهالی منزل زودتر خانه نشین گردیَن ومایی "ا.س.م" چون پی یَرِ دترک، سخت گیر بَه، پسرک هر راهی میزی، به در بسته میخورد. از این قرار بَه که پیَر دترک، شوکیان جایی دختر رِ میخواباند زیر کرسی، بین خودُش و عیالُش که دست کسی یا همان نیمزه اش به دترک نرسه. دخترک با توجه به اینکه طفلکی بی یَن، اجازه نُداشت سرپیچی کنه و تو روی آقا و ننه اش در بیا. گاهی روزان که "ا.س.م" دترک را پشت پنجره یا جلو خانه میدی، دترک میگو مُن تحت مراقبت ویژه دَرُم باید صبرکنی، ان شاءالهو تابستان میخوایم عروسی کنیم، اندی آبروریزی نکن.
اما مایی "ا.س.م" ول کُن نَبه. (یعنی عاشقش گردیَم-😂ویراستار) تا اینکه یک نقشه میکشه به کمک یکی از دوستانش و اون اینکه نصفه شو از میان دالان خانه پدر دترک پالان قاطرشه که در واقع حکم وانت بار اون زمانه بَه، یک جایی بالای درخت روی شاخه بالای بالا با طناب دَبنده که کسی از ترس جورعَت نمیکُرد بالای درخت بَشوهه چون اون قسمت شاخه باریک وهیچ چوب بلند هم کارسازنبه. بالاخره مشدی متوجه میگرده کار کیه، چند روز مقاومت مینه وتسلیم نمیبو اما چون کار و بارش لنگ میبو، نهایتاً با عیالش صحبت مینه و جای دتره عوض میبو. (خا الان عوُض گِردی، این "ا.س.م" جان به مُرادش بَرسی؟؟؟؟ مُنو حالی نگردی😅-ویراستار) خوش باشین و ساق
قدر آزادی این روزان ر دی بُدانین... هرچند مینی نظر باشه، آن قایمکیان و ترسان لرزان قراران خُجیرتر و شیرین تر بَه.
نویسنده: شمس الله گورانی، گورانی یال
ویراستار: مریم قادری، اورازانی یال
گوینده متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچانی یال
این داستان زیبا با صدای سیدمصطفی افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)
این داستان زیبا با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)