درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طالقانی» ثبت شده است

آیین چَمچه گُلین (چمچه گُلِینُک)

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۲۲ ق.ظ


این رسم و آیین که در سراسر ایران به نام آیین "باران خواهی" یا "عروسک باران" مشهور است، در طالقان هم با آداب و مراسم خاص و ویژه برگزار می شود. البته با کاهش فعالیتهای کشاورزی در منطقه و خیل مهاجرتها و تغییر فرهنگ بومی، شاهد کمرنگ شدن و فراموشی این آیین اجدادی هستیم. اما در گذشته، به کرّارت و در روستاهای مختلف و از جمله زیدشت و کولج و حسنجون، این مراسم برگزار می شده و طبق روایت و گزارشهای به دست رسیده، برگزاری آن به این صورت بوده است:

در سالهای کم بارش، تعدادی از کودکان نابالغ، (که اعتقاد بر این است به خاطر بیگناهی، پاک و ساده بودنشان در درگاه خداوند مقرب و دعاهایشان گیراست) در روستا جمع می شدند و شمایلی (عروسکی) را با پارچه درست می کردند، به اسم چَمچه گُلینک که نام محلیِ نوزاد قورباغه است و در آبهای کم عمق و عموماَ راکد رشد می کند.
البته گاهی این عروسک را زنان و دختران، با چَمچه (ملاقه) درست می کردند و به تن آن، رخت و لباسی از پارچه های رنگی می پوشاندند و شاید، وجه تسمیه این عروسک به چَمچه گلین در این باشد. (چمچه گلین به معنای عروسک ملاقه ای که رخت گلدار به تن دارد).

پس از آماده شدن عروسک، اهالی به اتفاق کودکان، در کوچه های ده راه می افتادند و به در خانه ها می رفتند و یک صدا، آوازی به این صورت می خواندند:

چمچه گلینک در اوردیم
جان دُولینک در اوردیم
الله تو بده باران
بر خلق گنه کاران
گندم کاشتیم خشک شد
هرچی داشتیم خشک شد
گُلای سرخ لاله
از تشنگی میناله
بَذرمان به زیر خاکه
از تُشنگی هلاکه
واران بیا جَر جَر
تو نودونا شَر شَر

دسته آوازه خوان به همراه عروسک، در خانه ها را می زدنند و معمولاَ صاحب خانه، مقداری برنج، یا بلغور و عدس یا نخود و مانند آن، به آنها می‌داد و با ملاقه، آبی به روی عروسک می پاشید.

پس از جمع آوری حبوبات، آشی با آن پخت می کردند و مقداری از آب آن را به نشانه بارش و جاری شدن باران، از ناودانها، به پایین می ریختند. همزمان دعا خوانده و به درگاه خداوند استغاثه و طلب باران می کردند و در آخر، از آشی که به صورت نذر تهیه شده بود، به فقرا، کودکان و دیگر اهالی می دادند.

در اکثر مواقع، پس از این کار، آسمان باریدن می گرفت و قطرات باران سرازیر می شد. کودکان با این کار خود که نوعی استغاثه به درگاه خدا بود، به خداوند می گفتند: اگر باران رحمت نفرستی، ما مجبور به گدایی می شویم.

جالبی این رسم در این است که تقریباً در تمامی استانها و مناطق ایران، به همین شکل و آیین مشابه، برگزار می شود. از خراسان شمالی و مازندران و گیلان گرفته تا زنجان و شیراز و کردستان و دیگر استانهای شرقی، مرکزی و غربی.
بسیاری از مردم‌شناسان و مورخان، این عروسک چوبی و این آیین کهن را نمادی از آناهیتا، ایزدبانوی آب‌ها می‌دانند، که از آن زمان، پابرجا مانده و برخی محققان نیز، قدمت این مراسم را به زمان زرتشت نسبت داده‌اند. به هرحال، آیین باران خواهی در اسلام نیز به صورت کوچیدن به دشتها و اقامه نماز باران، وجود داشته و از قدیم الایام تاکنون، به دفعات بسیار، برگزار گردیده است.


◀️ تهیه کنندگان:
       فرشید فلاحی #کولج   و
       سیده مریم قادری #اورازان

 

توضیحات در خصوص آیین چمچه گلین، از بانو فلاحی

فایل صوتی را دریافت کنید

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۲
درجی طالقانی

مثل شماره 52

يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۹ ب.ظ

📌  گوسبَفند هرچی لاغر بو، شو کی پشمشی سر می خُسه
Gosfand harchi laghor bo pashmoshi sar mikhosa

گوسفند هر قدر هم که لاغر باشد، روی پشم خودش می‌خوابد. این مثل را در مورد افرادی می زنند که با فقرشان می‌سازند و دست نیاز پیش دیگران دراز نمی‌کنند. (عزت نفس دارند.)

با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت



با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۹
درجی طالقانی

مثل شماره 51

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۴۷ ب.ظ

📌  مهمون، اول شو طلا ، دوم شو نقره ، سوم شو مس ، چهارم شو خرس
Mehman avvale shav tala dovome shav noghra sevome shav mes charoma shav khers

مهمان در اولین روز و شبی که آمده، مانند طلا عزیز است. در شب دوم مانند نقره گرامی، در شب سوم مانند مس، کم بها و در شب چهارم مانند خرس پر زحمت و مخل آسایش است.
معادل فارسی: مهمان گر چه عزیز است ولی همچو نفس، خفقان آرَد اگر آید و بیرون نرود.

جالب اینجاست که در این زمینه، حدیثی هم از حضرت رسول اکرم _صلی الله علیه و  آله و سلم_ نقل شده که میفرمایند:
مهمانی روز اول حق مهمان است و روز دوم وسوم و پس از آن صدقه به شمار می آید. سپس فرمودند: هیچ یک از شما بر برادرش وارد نشود که او را به گناه وادارد. پرسیدند چگونه او را به گناه وا میدارد؟ فرمودند: چندان نزدش بماند که چیزی نزدش نباشد بر او انفاق کند.
پس شیرین برو شیرین بیا تا رفت و آمدها بی ضرر باشه

با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت و خانم قادری - اورازان



با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۷
درجی طالقانی

مثل شماره 50

چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ق.ظ

📌  اویی مُرثیه رَ  واگیر نُکُن

مرثیه و سینه زنی، یه دوبندی یا یک بندی داره که سینه زن ومستمع تکرار میکنه و با واگیر، مرثیه خان بر سر ذوق میاد و بیشتر و بلندتر میخونه. مصداق: مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. به این ترتیب این مثل یعنی: شما مهر تایید بر حرفهای او نزن. صحبتهاشو گوش و تایید نکن.

یک کاربرد دیگر این مثل زمانی است که کسی میخواهد گلایه کند که کسی به حرف من گوش نمی دهد و می گوید: کسی مایی مرثیه رو واگیر نمینه!

با سپاس از آقایان احمد لهراسبی - لهران
                         علی صفاری - زیدشت



با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۲
درجی طالقانی

سردار سرافراز اسلام: سید حمزه میرتقی

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۳۱ ب.ظ

در روز میلاد حضرت اباالفضل العباس و بزرگداشت مقام جانباز، دوربین شبکه البرز مهمان خانه سردار سرافزار اسلام، سید حمزه میرتقی (طالقانی اورازانی) بود.

در این برنامه با سردار که هم از جانبازان دفاع مقدس و هم از جانبازان دفاع از حرم اهل بیت می باشند، همسر و فرزندان ایشان گفتگو شد و در نهایت، بانو میرتقی، همسر سردار، با طبخ غذایی محلی از دیار طالقان، به نام مرجو خورشت یا خورشت عدس، از اهالی شبکه البرز پذیرایی کردند.

 

 

 

طرز تهیه مرجو خورش اینجا

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۱
درجی طالقانی

مثل شماره 49

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۲۷ ب.ظ

📌  حرفزَنی دل خوشه، خانه (خانه اش) خُراب

کسی که زیاد حرف میزند، دل خوش است اما خانه او خراب است.
کسی که زیاد حرف میزند (و منم دارد)، فقط دلخوشی اوست، و اِلا که روزگارش خراب است، نه آنگونه که او می نماید آباد.

با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت



با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۲۷
درجی طالقانی

مثل شماره 48

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۲۵ ب.ظ

📌  تی یی ِ تَش ما  رَ گرم نکُرد،  تی ییِ دود ما رَ  کور کُرد
Tiyai tash mara garm nokord tiyai dod mara kor kord


آتش تو ما رو گرم نکرد که هیچ ! دودش چشم ما رو کور کرد.
کسی که بخواهد کمکی بکند اما ضرر زیادی برساند.
معادل فارسی: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت



با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۲۵
درجی طالقانی

مثل شماره 47

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۴۶ ب.ظ

📌  خر بیور، باقلا بار کن

این مثل در موقعی گفته می شود که یک نفر از طرف آدم پرزور و قوی تر از خود ظلمی می بیند و چون زورش به او نمی رسد ناچار حکم او را می پذیرد.

و حالا حکایت این مثل به لهجه شیرین گته دهی:
یک کشاورز خلی باقلا بکاشته بیه، و وره برداشت کرده بیه و زمینی سر وره کوفا کرده بیه ٬ کوفای پلی خو دبیه.
یک گته مردک ٬ نخاشت نبیشته آدمه ٬ بشیه خدشی خرجینه ٬ باقلا پرکرده ٬ دره شمبیه ٬ که کشاورز خو د  پارسسا ٬ بوته : هی نرخر ٬ گوگل ون  دره چی هاکندی.
مردک عصبونی ببیه ٬ ضامن داره چاقو  ره  دربیورده و کشاورز بوته ٬ زیاد گپ بزنی  تی  سر برینگنه مه.
کشاورز بدیه : وی جون در خطر هسسه. مردک بوته : خره بیار ٬ باقلا بار کن.


با سپاس از آقای آریوبرزن کیان - گته ده




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۴۶
درجی طالقانی

طنز انتخاباتی

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۹ ق.ظ

 

این روزان اگه بدیِین یکی زل بزّی شمای چشمانی میان، بدجور نوگاه کُرد، بعد دی یه سلام واحوالپرسی گرم داشت، آخرسر قاه قاه بخندی، اصلا نترسین.
اینان کاندیدای شورای شهر هستن
 😂😂😂

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۴۹
درجی طالقانی

داستان پیغام بهار - قسمت سوم

چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۰۳ ب.ظ


عقلم ناتریک میزه: گلبهار، حواست باشه، به این زودیان خو دِ راست نگردیا... بیداری، هرگز قشنگتر از این لحظه نی گلبهار.. این دمِ غنیمت دان...

- دُختر عمو جان.. چه خبران از کار و بارت؟ اینجه تنهایی چا مینی؟ چیب عیدی بَ نشی یِی طالُقان؟

-- تی یِی چُشم اُنتظار بی یَم رضاجان!

یه قشنگه خنده کُرد... از همان خنده هان که مینی دِلِه دمیپاشه حلقمی میان!

- مگه میدانستی میام؟

-- آها... میدانستُم... میدانستُم خدا به حرمت ایمام رضا مینی حاجته هامیدیه!  سمنویی میان یه دانه نُشکُسته بادام بَ... اون مینی نصیب گِردی... امبا نیت کُردُم تی یی همراه باخورُم!

- خا پ حلا بشو یه چایی بیور... اونه ر دی بیور...

-- نه.. نه رضاجان... میترسُم تا بشُم چایی بیورُم تو بِشی... بُدا همینجا بُمانُم... خیلی دلُم تیب تنگه رضا...

- مینی دلی اَندا؟

-- نه.. ویشتر...    تو بِشی یِی زندگیتی پِی... مُن بُماندوم با این کوهِ غم!

- نگو گُلبهارم... ایلاهی بمیرُم تی یی غمه نِینُم... مُن دیه اینجه درُم... بُخدا مینی وضع تو د بهتر نَبَه... ایسه بیومیَم بُمانُم...

صدای زنگ تیلیفُن رضاجانمی گپانه قطع کُرد...

ای خدا... یعنی کی هسته این نصفه شبی؟...!
 نمیَلُن اقلاً خواب و رویایی میان، عزیزمی همرا گپ بزنوم و جختی آسوده باشُم...!!!


تیلیفُن یه بند زنگ میزی...
رضا بگوت: نمیخوای جوابشه هادی یِی؟

بگوتُم: نه... میترسُم پایستام، خو دِ بَپُرُم... این قشنگه رویا تُمان گرده!!

رضا باز خنده کُرد... از همان خنده هان...
مُنه بگوت:
گُلبُهار جان، پایست گوشی ر جواب هادین...
این دیه خواب نی...
بِین...
مُن حی و حاضر چُشمتی پیش دَرُم...
اینه خواب نی.. حقیقته... یک حقیقت شیرین...

آن ور خط، گُلابتون، خوآرُم دبَه...
صُداش از هیجان میلَرزی...
درحالیکه سعی میکُرد یواشتَرَک گَپ بَزنه مُنه بگوت:
گُلبهار... مشتُلُق هادین..
ایمشو عمو اسماعیل زنگ بِزی، عیده تبریک بگوت...
بعد دی یه خبر خوش هادا...
میدانی گلبهار... رضا وگردیه ایران... الان تهران دَره...
امبا میخوان بیان طالُقان...
آقا میگوت عمو حرف تی یی خواستُگاری ری دی پیش بَکشیه...
هوووی کُجه دری دُختر...؟
پایَست چمدانته دَبَند بیو طالقان...
رضاجانت دره میا طالقان......

رضا ر نُگاه کُردُم که با شوق تماشام میکُرد...
یه قطره اشک، قشنگه تصویرشه تار کُرد...
تُندی پلک بِزی یَم تا جیر کوئه...

- رضا...؟ عمو اسماعیلی رضا... او.. الان... همینجه... مینی... روبرو... مینی... وَر دَره...
خدا بُخواه... با هم میاییم طالُقان...

گلابتونی جیغ، هوا بَش...

***


اتوبوس زوزه کشان، سر جوعَری منتهی به گردنه ر پیش میشی...
از وقتی یادومه، هربار این راهه میامیم، بیقرار و بیتاب بیم!
کلا هرکی این اتوبوس و این راهی میان دبه، بیقرار ب.
اینبار اما برای رسیدن به طالُقان جانم، بی تابتر بی یَم..
با اینکه عزیزمی وَر نُشتی بی یَم و او با یه قشنگه لبخند، نُگام میکُرد...

بَرسی یِیم به شُرشُرُک...
همانجه که همیشاک ماشینان میستن تا اولین خجیره اوی طالقانه مهمان وجود کنن.

تا گردنه فقط چند پیچ دیه باقی بُماندی بَ...
این گردنه ر که رد مینی... دیه هرجای طالُقان که باشی.. هر دِه و روستایی... فَرقی نمینه.. دیه خانه ای میان دِری...

رضا بگوت:
چار ساله طالقان جانُمه نِیدی یَم.. خدا میدانه چقدر شما دو تاییب دلُم تنگ بَ...
آنقدری که اگه تا آخُر عمرم دی نگاتان کُنُم دلُم سیر نمیبو...
میدانی قشنگترین تصویر دنیا کدامانه گُلبهارجان؟
تی یی عَسک... این سبزه زاران طالُقانی میان...
کنار همین بوته هانی که قُرمُزه گُل لاله داره و مُن هیچ جای دُنیا و ایران، نظیرشه نِی دیَم....
با لباسان محلی...
با همان خنده شرمین که یادوم نمیا کی مینی دله تاراج کورد!
اینه قشنگترین تابلو نقاشی خدایه که منیب بُساتیه...

گردنه ای پیچ، به سرجیری بَرسی...
یواشک بگوتُم: به خانه خوش بیومی یِی عموپُسرجان...

رضا با نگاه گرم و مشتاقُش نُگاه کُرد...
- آها عمودُتر جان، تو دی..
اینجه برای همیشاک مایی خانه یه... بیومیَم بُمانُم تی یی وَر... این قشنگه خاکمی میان....

بوی خاک واران خورده ی دیار، مستم کورد.
تا ته ریه این مشک آگین بو ر جا بدام.

رضا بگوت: راستی نمیخوای بُدانی دیشو چُطو تی یی خانه ر پیدا کُردُم؟

دیشویی اتفاقان، دواره ذهنمی میان بیومی...
شب بَ... اولین شب بُهار...
مُن خانه تنها بیَم، زِنگ بِزیَن...
رضا بَ.. آها... مینی رضاجان، دری پشت دَبه...

بعد زنگ بِزی عموم بیامی، چمدان بستیم و تاریک صُبح، راه کِتیم سمت طالقان...

ولی راستی رضا چُطو مُنه پیدا کُردی بَ؟

گلابتون بگوت عمو زنگ بزیه طالقان، با آقام گپ بِزی بَ..
حُکماً او مینی آدرسه هادا بَ به عموم.. او دی به رضا...

رضا بگوت:
نه گُلبُهارجان...
مُن قبل سال تحویل، خانه د بیرون بیامیَم...
با ننه ام حرفُم گِردی و برای اینکه خدای نکرده گپی سخنی از رو عصبانیت نگواَم، بیومیَم میدان...
همینطور خیابانانی میان سرگردان بیَم تا غروب گِردی...
چون از صُحب هیچی ناخورده بی یَم، یه رستوران پیدا کُردُم و دُلا شیَم...
انگاری افتتاحش بَ...
منیب منوی غذا بیوردُن...
باقالی پلو با گوشت... تا اینه ر بُخواندُم اشکُم درامه...
بعدی زرشک پلو با مرغ...
همینطور لیسته بُخواندُم تا ته...
به تَه که برسی یَم، یقین کُردُم این لیسته تو بنوشتی یِی....
بدو بیومیَم صاب رستوران د سوال کُردُم کی این لیسته تایپ کُردیه...
خوآرُش بگوت: مینی رفیق..
او دِ تی یی آدرسه بیگیتُم و تا تی یی خانه، پرواز کُردُم...

چُشمانُم تعجب د گرد گردی...
بگوتم: آخه رضا جان، تو کُجه د بُفهمُستی آن لیستی تایپ، مینی کاره؟ مگه عین دستخط، دستتایپ دی داریم که منحصر به هر فرد باشه؟

رضا خنده کُرد و بگوت: ای تی یی دستخط و دستتایپه با هم قربان...
 آها داریم... بیو خودُت بِین...

و جیفشی میان د یه تا کُرده کاغُذ بیورد و هادا مینی دست...

لیست غذاهان بَ...
از باقالی پلو و زرشک پلو تا انواع کُبابان...
خُب اینان که چیز خاصی نَبه و ثابت نمیکُرد تایپش مینی کاره..
تا برسی یَم ته لیست...
آن ته لیست، بنوشتی بَ: رضا.. رضاجان.. تو ر خوش دارُم!...
آآآآآآه... گلبُهارتی دل، این بُهاری میان خیلی بیگیته...
پَ کُجه دری رضا جان؟

❤️❤️❤️

دُواره نگاهُمان به هم قفل گردی و دوتاکی بلند خنده کُردیم...

آسمانه نگاه کوردوم و زیر لب بگوتم:
خداجان شُکرت، همان موقع هم که خودمان حواسمان به کارانمان نی، باز تو هوامانه داری...♡



🔚 پایان
      سرخوش و بهاری باشید 🔺


📝 نوشته: سیده مریم قادری
      #اورازان

این داستان در کانال طالقانیها منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۰۳
درجی طالقانی