درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طالقانی» ثبت شده است

کرسی یِی بیخ، باخُتُن

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ق.ظ

📌 کرسی پایه ی داستانان
این قسمت: کرسی یِی بیخ، باخُتُن


این داستان، از مایی عمو  هست. خدا رحمتش کنه، نازنین بَ. مهربان... پاک...
آقام میگُت زمستانان شوکی در طالقان میشی یَن شب نشینی. وقتی عمو میومی، همینکه میشی کرسی یی بیخ، چوشمانش دَبَست میگِردی و میخُت. 😴
او ر میگوتیم: عمو هووووی عمو..... اگه خِو میخا کنی، خُب چِب میای شب نشینی؟
همانطور با چُشمان بسته میگُت: پُسر جان! مُنی چوشمان دَبَسته. دُل دِ هُشیاروم پسرررر 😄

خلاصه مواظب باشید از این دل هشیاریها، موقع رانندگی نداشته باشید که یَک راهه میبو آدوم! 😱😁

خدا همه رفتگان رو رحمت کنه و روحشون شاد باشه. مایی چشم و دل دی هُشیار 🌹🌾


✍ نقل خاطره از: آقای حامد نجاری - گوران

➖➖➖☆☆☆☆➖➖➖
کرسی پایه ی داستانان، ان شاءالله، ادامه دارد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۱۸
درجی طالقانی

باران شعری از فرشید فلاحی

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۲۲ ق.ظ

"باران"
باز باران شعرِ من را شُسته است        نکته ها از چشمِ مستت گفته است
چشمِ من با اشک زیبا تر شده            جامِ این ساغر چه میناتر شده
زیرِباران، بید ْمجنون می شود               هر که لیلا شد،دلش خون می شود
عشق در باران مسیحا می شود           قایقِ دل غرقِ رویا می شود
عکسِ چشمانت به چشمم،شهرِعشق  همچو فانوسی بوَد در بحرِ عشق
دست در دستانِ هم در بی کلام          پاسخم گفتی فقط با یک سلام
زیر ِ باران می رویم تا ناکجا                 عقل ها حیران شود از عشقِ ما
بازباران مستِ مستم کرده است         یادِ خوبت می پرستم کرده است
گرچه باران یادِ یاران می دهد              شعرِ من را اشک پایان می‌دهد....

  #فرشید_فلاحی 94/06/23

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۲۲
درجی طالقانی

نمدمالی در طالقان

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۰۷ ب.ظ


برای درست کردن نمد از پشم بره استفاده میکنند.

بره یا بره هائی که میخواهند از پشمشان نمد درست کنند به رودخانه می برند و آنها را خوب می شویند تا پشمشان تمیز شود و بعد از پشم چینی احتیاج به شستن پشم ها نباشد. پس از شستن بره ها پشمشان را می چینند و میگذارند تا خشک شود. پس از خشک شدن باید پشمها از هم جدا شود. برای اینکار استاد نمدمال با اسبابی به اسم کمان پشم ها را از هم جدا میکند.

کمان تشکیل شده است از یک چوب استوانه ای به طول تقریبی 2.5 متر که قطرش در حدود 12 تا 18  سانتی متر است. یک سر چوب کمی خمیده و عصا مانند است و در انتهای دیگرش تخته ای کوبیده شده است که طولش در حدود 30 سانتی متر و عرضش 6 تا 8 سانتی متر است. از سر این تخته به انتهای خمیده چوب رشته نخ مانندی کشیده شده است که آن را از روده گوساله درست میکنند. چوبی هم به شکل گوشت کوب ولی بزرگترین از آن است که قطر قاعده اش حدود 8 سانتی متر و ارتفاعش 12 سانتی است و به آن کمان زن میگویند. کمان زن دارای دسته ای چوبیست که به قاعده بالائی وصل شده و بلندیش در حدود 20 سانتی متر است. برای جدا کردن پشمها از هم آنها را در ایوانی میریزند و نمدمال با دست چپ چوب کمان را در دست میگیرد و رشته روده ای را روی پشمها قرار میدهد و یا کمان زن روی رشته میکوبد در نتیجه پشم ها از هم جدا میشوند و گردو خاک و آشغالی که در موقع شستن بره پاک نشده روی زمین میریزد و پشم ها به هوا بلند میشوند و در گوشه ای روی زمین میریزد.

از کوبیدن کمان زن بر روی رشته کمان آهنگ خاصی ایجاد میشود که نمدمال همراه آن اینطور می خواند:
گلین گله گلین گله  گله گله
و اینرا مرتبا تکرار میکند تا کارش تمام شود.

بعد با یک چوبدستی پشم ها را در گوشه ای جمع میکند. پس از اینکار استاد نمدمال قالب نمدزنی را که پارچه ای از جنس کرباس بطول 4.5 متر و عرض 3 متر است روی زمین پهن میکند و قدری آب رویش می پاشد.

نمدهائی که درست میکنند یک رنگ نیستند و معمولا از دو رنگ متضاد میباشد مثلا اگر زمینه نمد سیاه رنگ باشد برای گلها و نقش ها و کلماتی که باید روی نمد نوشته شود ( مثلا تاریخ نمدزنی یا اسم صاحب نمد) از پشم سفید استفاده میکنند. برای اینکار پس از اینکه روی قالب آب پاشیدند با پشم سفید گلها، نقشها و نوشته ها را درست میکنند و روی قالب میگذارند بعد نوبت به زمینه سیاه نمد میرسد. اول بمقدار کافی پشم سیاه روی نقش ها و گلها و نوشته ها و بعد در اطراف آنها 10 تا 20 سانتی متر میریزند سپس چوبی را در امتداد عرض قالب میگذارند و آنرا با پشم خیلی آرام بدور چوب می پیچند و در گوشه ای به حالت ایستاده میگذارند.

عصر آنرا بر زمین میگذارند به آرامی نمد را از قالب جدا میکنند و باز آن را می پیچند بعد دیگی را پر از آب میکنند و حرارت میدهند تا جوش بیآید. وقتی آب بجوش آمد نمد خام را باز میکنند و مقداری آب جوش رویش می پاشند و استاد نمد مال با پنج یا شش نفر دیگر مقابل نمد می نشینند و با بازوانشان به نمد فشار میآورند و بعد دوباره نمد را می پیچند. اینکار را چندین بار تکرار میکنند و در هر بار آن پنج یا شش نفری که به استاد نمدمال در نمدمالی کمک میکنند عوض میشوند و کسان دیگری به نمدمالی می پردازند. اینکار خیلی دشوار است هم زور و قدرت زیاد میخواهد و هم به علت پاشیدن آب جوش روی نمد و تماس بازو با آن ممکن است پوست بازو بسوزد.

روز نمدمالی، صاحب نمد اقوام و دوستانش را دعوت میکند بساط چائی و شیرینی و شام هم روبراه است و چند نفر نوازنده و خواننده محلی هم دعوت میشوند در بین کار مهمانان به رقص و آواز مشغول میشوند در این مهمانی اغلب نی هم می نوازند.

شب بعد از تمام شدن کار نمدمالی شام میدهند و پس از شام استاد نمدمالی قصه نقل میکنند.
در هر روز یک نمد تمام میشود و اگر صاحب نمد فقط یک نمد لازم داشته باشد استاد نمدمال قصه ای کوتاه میگوید که همان شب تمام میشود ولی اگر نمدها چند تا باشند قصه دنباله داری میگوید که در مدت چند شب تمام میشود.

پس از آماده شدن نمد آنرا زیر یک فرش جائی که رفت و آمد بیشتر است پهن میکنند تا خشک شود. نمدهائیکه درست میکنند معمولا بیضی شکل هستند که طول تقریبی قطر بزرگشان 3 متر و قطر کوچکشان 1.5 متر است.

گاهی یکنوع نمد بزرگتر از نمدهای معمولی هم درست میکنند که آنهم بیضی شکل است و طول تقریبی قطر بزرگش 5.5 متر است. و نمد دیگری هم درست میکنند که بآن کناره (به کسر حروف اول و چهارم) می‌گویند.

◀️ تهیه و تنظیم: مهرانگیز غفوری
منتشر شده در مجله فردوسی - آذرماه 1347
و باز نشر آن در روزنامه ایران - خردادماه 1394



در ادامه مطلب، شرح دیگری از نمدمالی طالقان را می خوانید که از وبلاگ فرهنگستان طالقان گرفته شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۷
درجی طالقانی

مثل شماره 45

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ق.ظ

📌  شهر کوران میشی، یه چشمِتِ دَبست (دَبند)

اگر به شهر کورها میروی، یک چشمت را ببند؛ تا مانند آنها شوی.
معادل فارسی آن: خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو



با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۱۸
درجی طالقانی

مثل شماره 44

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۲۴ ب.ظ

📌  بیامه ابرو ویگیره چُشش کور کُرد:
Biyama abro vigira choshma kor kord


اومد ابرو را درست کند زد چشمش را هم کور کرد. کنایه از کسی که میخواهد نقصی را بر طرف کند اما بیشتر خرابی به بار آورد.


با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۲۴
درجی طالقانی

مثل شماره 43

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ق.ظ

📌  در رَ میزَِنه ، دیوار گوش هَمیدی :
Dara mizana divar gosh hamidi 

به در میکوبه تا دیوار بشنوه
معادل فارسی: به در میگه، دیوار بشنوه.


با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۴
درجی طالقانی

مثل شماره 42

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ق.ظ

📌  زمین بَخِردِه آدِم  داره بن  دَ درمیورَ:
Zemin bokhorde adom dara bonda dar miyara


یعنی آدم زمین خورده درخت را از ریشه می کند. کنایه از اینکه دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.



با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۱
درجی طالقانی

مِیتی زُن بیگیته آن دی چه زُنی!

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۲۷ ب.ظ

🎬 صحنه اول: خاله زُبیده، یکی از دهی پسرکانه مِینه که یه غریبه دُتر همراشه

_ خاله زبیده جان سلام

_ سُلام لیله جان.. مِیتی جانم، خوبی خجیری؟
این دختروک کیه تی یی همرا؟ مُعرفی نمینی؟

_ خاله جان، مونی نُمزه هسته!

_ بَه بَه، به سلامتی، مُوارک باشه! خا کُجانی هسته؟

_ خاله جان شهری آدومه، آن دور دوراااان!

_ خا خیلی خوب، نامُوش چیه لیله؟

_ ناموش بهاره هسته خاله جان


🎬 صحنه دوم: چند لحظه بعد از بِشیَنِ مِیتی و نُمزه ش

_ ای لیله جان، نَناکوت بمیره! بهارُش اینه، پاییزُش کودامه؟!
چندی سیاهِ چغرِ دختر! لَمچش چُو بَ باد کوردیه؟!  خدا به دور... خر مُهره دی دُماغشی میان اوزان کوردیه!

حیف اون قشنگِ خالُک دُترش نَبه؟ خاک بر سرِ تورِ ویشیل! مُونی گرباکی عقل، تو دِ ویشتره! اِی خاکـِی...

✍متن: فرشاد فلاحی - کولج

با صدای: دختر البرز_طالقان   دریافت فایل صوتی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۴:۲۷
درجی طالقانی

داستان عامو رحمت

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۰۹ ب.ظ

📌 داستان عامو رحمت - به گویش محلی روستای مهران طالقان


جَعدَه ی دِلِه اصلاً ماشین به هم نَرِسِمبیِه...
خیکّانی ترکتور، ماسه بار داشته، دیزون دِ اِمبیِه سمت مهران، بعد دی جوستان.
رانندَه ی ریش و گیس دی بلند و کورِ گَرد داشته.
یَی دفعه بَدیمِه، عامو رحمت، ساک و  بُقچِه به دست،  روخونِه ی دَم دِ تاخت کُنه و داد  زَنِه  :
-  دایی هایییییی،    ترکتوره بَدار تا  بَرِسِم ...

بالاخره عامو نَفَس، نفس زَنون بَرِسیِه
دو تا آهِنِه صندلی رانندَه ی دو طرف، گتِه چرخونی سَر دَبیِه .هر دو  جوعِر شیمی بَنیشتِمی اوشونی  سَر، مِن شِمبی مِه تهرون،  عامو رحمت دی دهه محرم، خواسته بَشِه «کوجور»  مُخالف خونِ قَهّاری  بیِه.
آهینِه صندلی و ترکتور دی هَمِش اَمارِه راستِه بِنِه کُوتِمبیِه!
هر چی چاشت و ناهار، پِلا خورِشت بَخوردِه بی می دِلِ و رودِه و اِشکِم دِ جوعِرِ مابیِه، دَبیِه اَمَی گَلی سَر  !!

خلاصه صَدتا بَلا  بَمَردِمی تا بَرِسّی می «جوستون»!
اِسا مَگَه جوستون دِلِه ماشین به هم رِسِم بیِه؟
 سیّد جومعلی، اَخم داشتِه و مَردِمِ نفت روشِم بیِه .صفّی دِلِه، خر و قاطر، دبّه و بُشکِه دی اِلا ماشاالله... یَی نیسان تیش دَبیِه سمت شهرک !
مِن و عامو بپِّرِستِمی باری پَشت.. اِسا ساک وی وَر و  بُقچه دی وی بَغَل دَرِه.

نِیسان، جادّه ی دِلِه چوطور زوزه کَشِن بیِه! ناغافل، جوستونی پِشت بَزا تُرمُزی سَر... چندتا ژیگولِ پِسِرَکِ ناز بَداشت. سُوار بَبینیه بیِه مانِه باری دِلِه اَمَی وَر....
 عامو رحمتی بُقچَه ی گوشه دِ شَیپُوری لوله دِرگامِه بیه. جوستونی پِسَرکُن، یَ قَدی اَمارِ اِشِن بینِه... یَ قَدی شیپوری لوله رِه، گاهی خودشونی همراه دی پِچ پِچ  هاکُن بینِه..
یکی شون که جَختی پُرّ روتَر بیِه بوتِه:  عمو جون، خیلی چاکریم، شرمنده، شما نوازنده اید؟
عامو رحمتی عَینَک دَبیِه وی فِنی تِک!  وچاکِ وَراَنداز کوردِه و جواب بَدا: نَخَیر پِسر جون!

وَچاک وِل کن نَبیِه، هَی شیپورِ اِشِن بیِه، اَدی بَپُرسیِه :عمو جون، میشه اون ساکسیفون رو بدی بزنیم؟
عامو رحمت اوّل با تَعَجِب، کلّه رِه می سمت چرخ هادا، یواش بوته :چی گونه؟ ساکسی کُفت...!!؟
همونجور که تقلّا کُومبیِه شیپوری لوله رِ بُغچَه ی دِلِه جا بَدیِه ولی نَبومبیِه جواب بَدا :نَه خَیر پِسَر جون، این شَیپور مَذهبیه!
پایان قسمت اول


قسمت دوم

پسرکُن خند مبینِه. یکی شون شیپوری لوله رِ دَست کَشِنبیِه. یکی دی هَی اُصولِ دّین پُرسِن بیِه. عامو رحمت بَدیِه خَیر، ایشون وِل نَکُندِه، دست دَکُوردِه قَباشی جیفی دِلَه، یَی گَتِه کاغذِ دَراُردِه و بُوتِه: الله اکبر، الله اکبر،  شَیپورِ وِل کُنین، یَک چیزِ بهتری دارم، شعره!
بعد دی عَینَکِشِه فِنی سَر جابجا کورده .
اون پِسِرَک که پُرروتر بیِه، یَی چَک خودِشی دیمه بَزا و بوتِه: عمو جون این تن بمیره اینو بی خیال! شعر خوب نیست، ساکسیفون رو بده یه حالی کنیم!
 عامو رحمت دی اصلاً  چپاک اهمیت ندا و خودِشی کارِ هاکُن بیِه. درازِ کاغَذِ وا کورده و شروع کوردِه خونِستِن: ایران، محیط معتدل و خوبِ آسیاست، هر قریه اش، قشنگ و فرح بخش و دل گشاست...

پررو پِسِرَک، همون شعری وسط، هَی یواش نالِه کومبیِه: عموجون،  مرگ من بی خیال شو...
 عامو، عَینِکشِ بَیتِ و بوتِه: به خرجِتون نرفت اِهِه! خاب، پس حالا اینو گوش بدین:
ای که زد آب و هوای بَدِ تهران به سرت، خاکِ عالم  به سرت!
شُدی آواره، وطن کرد چنین در به درت، خاکِ عالم به سرت!
بُرو امروز صفِ سنگکی و داد  بِزن، جیغ و فریاد بزن
گوشتِ قلّابی زِ قصاب، خریده پسرت، خاک عالم به سرت!

چَپاکُن خَندَی دِ غَش کُن بینِه، شعری وسط، مَسَط بَپِّرِس ِنِه و بوتِنِه: عموجون خیلی حال دادی، دم شما گرم، ساکسیفونو که نمیدیش بزنیم، پس حداقل خودتون بزنید!

نَیسان، جادَه ی کورِ گَردِ راسّ  هاکوردِه بیِه، همه، دَکَتمی کُل کُل،  بَرِسّی بیمی اوانَک!
خُدای تِه بَی دور کُن، مِنُ و عامو، خَلی سال بیِه ایچینی چُمَک نَدی بیه می.
عامو رحمت، یواش یواش دَبیِه بی طاقَت بَبو و بوتِه: لا اِلهَ الا الله، باش! پِسر جون، دَست بَیر...
پّررو پِسِرَک تا دَهَنِشِ اِندَفِه وا کُوردِه،  عامو ناغافِل سَرِشِ می سَمت چَرخ هادا و خودِشِه دی خَلاص کُوردِه و اوشُونِه بوته: (اِشارِه بِه   مِن) این دایی رو ببینید! شَیپور زَنِ نُمرِه یَکِ  طالقُونه!!!
بعد عامو، حُولّی، بُقچَه ی کورِگِرِ هاچّیِه و  دِرازِ شَیپورِ هادا می دَست!
-  دایی..! اِهِه،  بَزِن بیِه شِم!

مِن تَمُومِ عُمرِم نَه شَیپور دَست گیته بیمِه نه بَزابیِه مِه!
عامو و پِسَرکُنی دَهَن، هَموچون وا بیِه و  مِنِ تماشا کُن بینِه... دُنِستِه مِه، این شَیپوری زَدَن، کارِ هرکسی نیِه. دِلِم، شُروع کوردِه به تَپ.. تَپ زَدَن. تَمُومِ جُونِ مِه جَمع هاکُوردِمِه تِکِ پَری دِلِه، شروع کوردمه زدن 
دُدّ...رو....دوووووووووووووووو د

خُدا مِنِه رحم کُوردِه و شَیپورِ صِدا دَپیتِه!
 عامو رحمتِ خَلی خُوشِ ما بیِه. و شَیپورِ هایته و اَدی دِلِه زا بُقچَه ی میون.

غَریبِ چَپاکُونی گوش، دَبیِه کَر بَبو و کَلّه شُونِه دو دَستی داشتِنِه: داداش دَمِ شما گرم، جون مادرت بَسّه!
خُلاصِه بَرِسّیمی شهرک!

🔚  تــَــمـــوم  ☑️
ا______________ا

✍نویسنده و خوانش متن: ایوب مهرانی، مهران
دریافت فایل صوتی قسمت اول

دریافت فایل صوتی قسمت دوم

کاری از گروه طالقانی درجـی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۱۳:۰۹
درجی طالقانی

مثل شماره 41

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

📌  میان  گزنا، میدان ازنا:
Miyan gazna maidan ozna
از درون مانند گزنه، خشن و گزنده و از بیرون همچون گشنیز لطیف.کنایه از ظاهر خوب و باطن خراب افراد.
معادل فارسی: از دور، دل میبره، از نزدیک زَهره.


با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۱۰:۰۰
درجی طالقانی