البرز مرا می خواند...
البرز مر ا میخواند
آن همدم تنهایی و سکوت
آوردگاه فراز و
فرود
پیلابور
کل سنگ
سی چشمه
تیغ چال
آزاد بر
دینه رود
شیر بشم
شاه البرز
مرا صدا می زنند
گیسوان سبز گرز و کما
منتظر نوازش دستان منند
آلاله های سرخ و زرد و سفید
بر بام بلند البرز
چشم انتظارند
در فضای عطرآگین از بوی پونج
زنبق ها
با لبخند
به استقبالم ایستاده اند
کوله ام کو ؟
باید بروم
و با جامی از برک
الرگ
آب گوارای دراز چشمه را بنوشم
شعر: حجت الله مهریاری
ارسالی از: سیده فاطمه میرتقی
طالقانم وطنم خاک پاکم آن بهشتی که خدایم وعده داده آرزو دارم تو باشی
عکس: شهناز فلاحی