میر میرانم
میر میرانم شه شاهنشهان
چون برآرم واژه ها را بر زبان
شعر من از این دهان تا آن دهان
روزگاری شهره گردد در جهان
این منم دانی که عبدالناصرم
بر همه نوعی سرودن قادرم ؟
از دوبیتی یا که تک بیت و غزل
مثنوی هم می سرایم چون عسل
این منم آری جهان این را بدان
شاعری هستم ز خاک طالقان
مادرم بلقیس بود و من سبا
بر تمام خاک من فرمانروا
آن زن پاکیزه ی روشن ضمیر
نان شیرینم ازو دارد خمیر
از پدر گویم بله قنبرعلی
صوت او در خاطرم هردم جلی
او که درویشان رفیق محضرش
جملگی مردم همه دور و برش
افتخارم مادر و وانگه پدر
تاج فرزندی شان دارم به سر
اهل میرم زادگاهم شهسوار
بی قرارم بی قراری بی قرار
حربه ام در جنگ اهریمن قلم
وه چه می رانم قلم همچون بلم
بیرقم هنگام سازش گفت و گو
از قلم چون می چکانم عطر و بو
این همه گفتم ولی اینک شنو
تا که خرمن چینی از بخت درو
من اگر چه میر باشم در سخن
همچو مورم ناتوان برجان و تن
گر خدا بخشیده بر من گوهری
گاه گاهی بر دکانم مشتری
" این همه آوازها از شه بود"
" گرچه از حلقوم عبدالله بود"
من کی ام یک ذره ی کوچک ازو
او که اینک داده اندک آب رو
گربه خود می نازم ازدریای اوست
قطره ای هستم که جویم بحردوست
هر یک از ما پرتوی از نور او
ورنه کی تابیم حتا کور سو ؟
پس اگر گفتم که اینم یا که آن
فخر من بر خلقت انسان بدان
هر یک از ما ذره ای زان آینه
کو فرو بشکسته خود را یک تنه
تکه ای از او من و یک تکه تو
قطره ای کوچک منم یک چکه تو
جمع انسان و نبات و جانور
گوشه ای از فن آن صاحب هنر
پس بپیچد هر زمان از ارغنون
یک صدا ، انا الیه راجعون
شعر از: عبدالناصر میرچی