شعر خواب در خواب
دوش در خواب من آمد صنم دیرینم
دلربای دل و جان و همه ی تسکینم
گفتمش این تویی ای یار و یا تصویر است
نکند بار دگر خوابِ تو را میبینم
گفت خاموش که بر هم نزنی خوابم را
ای که در خواب خوشم خوابِ تو را میبینم
گفتم ای یاورِ من باورِ من می مانی؟
گفت آری که چنین است مرا آیینم
من به خواب تو و در خواب منی تا خورشید
غنچه از باغ لبت تا به سحر می چینم
ای خوش آن خواب که بیدار نگردد پلکی
تا قیامت بوَد این خوابِ خوشِ شیرینم
شعر از: فرشاد فلاحی - کولج طالقان