درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی روستایی» ثبت شده است

شعر روستا

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۱۳ ق.ظ

به نام آن خدای مهربانم                        تی ب من این حکایت را میخوانم
گله ای دارم عزیز راه دورم                     گمون داری که من سنگ صبورم
عجب دارم ز دست این زمانه                 که گه یار، گهی نامهربانه
قدیمون مردمی دل با صفا بَ                 به لطف و مهربانی آشنا بَ
جوانان در پی کار زراعت                        زناکان آبرو دار قناعت
بیَن مردم همه راضی به قسمت            زمینان سبز از باران رحمت
نجابت بَل میزه سرخ دیمان                   قناعت جیر می کَت پاره جیفان
به سفره گر نداشتن لقمه نانی             ولی دل د می کردن شادمانی
دلم کردی هوای اون قدیمان                  دری کندا منیشتن سرخ دیمان
دری پیش او و جارو میکردون                 می شن مالانی چی دی میکردون



جای چشم وهمچشمی خوشدلی بَ    به جای گچ دیواران کاه گلی بَ
کوفای واش تن هامیدا ارا داسه             وچان با حَظ میخوردن جو کلاسه
سری صبح پا می اسان از زن و مرد        نبه هیچ آدمی بی عار و بی درد
ترکتور یا که ماشینی نداشتن                زمینانه گوی همراه میکاشتن
قدیمان هر کسی کاری بلد بَ                میان مردمان روزی رصد بَ
ز گو گلبانی و گوسفند چرانی                ز پالان دوجی و تعزیه خوانی
یکی او یار و دیگر چاروادار بَ                  تفنگچی به یکی اهل شکار بَ
یکی خشت زن یکی دی گیوه دوز بَ       یکی کهنه گیوانی دور دوز بَ
یکی استای نعل و میخ طویله                یکی کلاس می پت زرد کاجیله
زمستانان بساط کرسی جور بَ              اگه چو دنبه گمره وفور بَ
دم عیدی به شور و شادمانی                میکرد عباسعلی نوروز خوانی




بهار وقتی علوفه کم می آردن                ز صحرا چایر و منجر می آردن
دیگه اون گو بمرد و واره بواُسی              قدیمی راه و رسم کم کم دگردی
به جای واش چینی و گون بار                 میشون شرکت جوانان بر سر کار
چشمه او گرسی بسته بندی                نمی دانی بنالی یا بخندی
اتاقانی کفان ماشینی فرشه                 نمد مالی دیگه یادان د درشه
زمانه گل بگیت درجیه راهه                    نمگویم که کارش اشتباهه
جوان مردی دیگه یاور نداره                     مرام و معرفت مُشتر نداره
پنیر خیکی میان جایی نداره                   ملخ مورچانه را وینای نداره
از آن وقتی که لاتی او بگیتی                 تو گویی مردمان خو بگیتی
دیگه باد تو نمیدی گندمان                     محبت یاد هاکردی ده میان
نکاس لو همه بامان د ور کت                  چپر خرمن داران د بی خبر کت
خانی گل بام دیگه معنا نداره                  پرندی چینه ی سر جا نداره
چه عزت هامینان گرسوزی نور                اسه با چلچراغی سوت و کور



کجه بش اون صفای روستایی                کبلا اله بداشت و مش بمانی
کجین ادمای صاف و ساده                     که تا گیلان میشن پای پیاده
چی گردی اون قدیمانی عروسی            که تا هفت روز میکردن دیده بوسی
چه خوش به ناله ساز و نقاره                 عروسای خوشگل مادیان سواره
بگوتم تا سبک گردم ز غصه                    جوانان ره همین یک نقل بسه
جوان پیر نکن نامهربانی                         همیشه نو نیه تازه جوانی
محبت کن که تا دل شاد گرده                 ز شادی خاطرت آباد گرده
خدارو یاد کن صب تا نمازی                     که این دنیا نداره واپرازی
امیدوارم حسابت پاک پاک بی                 بسی نوروز بیا تن زیر خاک بی




این شعر بسیار زیبا از همشهریمان آقای امیر غرقی می باشد که با صدا و لهجه ی زیبا و مخملی همشهریمان آقای فرشید فلاحی تقدیمتان گردیده است. پیشنهاد می کنیم این فایل صوتی رو از دست ندید.


دریافت فایل صوتی

دریافت فایل صوتی با کیفیت بالاتر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۱۰:۱۳
درجی طالقانی

آبدنگ و آسیاب

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۶ ب.ظ

در گذشته، یکی از کار ابزارهای مورد نیاز، آبدنگ هایی بود که توسط آن، برنج، اَرْزَن و گندم را پوست می کندند و می کوبیدند. از آنجایی که این دستگاه، با نیروی آب حرکت می کرد، می باید در کنار رودخانه کار گذاشته می شدکه اهالی روستاهای دور نیز برای تهیه آرد از این آسیاب ها استفاده می کردند.

گاهی یک شغل، به ‌دلیل انحصاری بودن یا استفاده از وسیله‌ای که همه به آن نیاز دارند، می‌تواند یک جایگاه مهم و کاربردی برای دارنده آن ایجاد کند. مثلاً در یک روستا کسی که «آبدنگ» یا آسیاب آبی که برای پوست کندن و سفید کردن برنج است، داشته، به‌دلیل انحصاری بودن و نیاز همه افراد به آن، ارباب یا خان منطقه می‌ شده است و همه به دلیل نیازشان، به او، وابسته می‌شده‌اند و اصولاً این وسایل مهم، همواره در تملک اشخاص بانفوذ قرار می‌گرفته است.

این آسیاب ها، بر اساس اصول سنتی، توسط نجارها و استادکارهای ماهر آهنگر ساخته می شد و در مسیر رودخانه ها نصب شده و به کار گرفته می شد. آب به پره های چوبی و یا فلزی برخورد نموده و به کمک یک شافت (محور) نیرو به سنگ آسیاب منتقل می شد.
گندم ها و موادی نظیر جو، برنج و غیره نیز در قسمتی از سنگ که دارای سوراخ بود، ریخته می شد و از زیر سنگ به صورت آرد شده با سبوس بیرون می آمد.

آسیابان نیز معمولاً مردی میانسال و عادل بود و همه مردم، به عدالت او جهت تقسیم کارمزد و سهم مشتری از آرد، ایمان داشتند. چنین فردی مسئولیت آرد کردن گندم ها را به عهده می گرفت.
از مناطقی که از این نوع آسیاب ها وجود داشت، می توان روستای آبدنگسر دهستان لات لیل را نام برد.



📌 کلمات و اصطلاحات طالقانی مرتبط:

آسیو سَرُک (assi yow sa  rok) = سر آسیاب (ک انتهایی به جهت علامت تحبیب، تصغیر و الفت آمده است.)

آسیوو و آسیوو وان: آسیاب و آسیابان (قدیمان هر دهی یه آسیوو داشت یه آسیوو وان) مثلاً گته ده دو تا آسیاب داشته که کنار هم بود. یکی متعلق به طایفه «کیان» و دیگری متعلق به طایفه «بگان» و مزرعه آسیوسرک، پشت این دو آسیاب قرار داشت.

آبدنگ: از تبدیل حرکت دورانی یک چرخ که توسط نیروی آب به حرکت در می آمد، به حرکت عمودی، جهت پایین و بالا بردن یک چوب بزرگ و کوبیدن آن روی گندم، جهت تهیه بلغور هست. به عبارت دیگر، آسیاب آبی را آبدنگ و آسیاب پایی، را پادنگ می گفتند. (آسیاب یا با نیروی آب حرکت می کرد یا با نیروی انسان و حیوانات اهلی نظیر خر و قاطر)
در صحرای کولج، تقریباً هم مرز با شهرک، یک آبدنگ قدیمی بود و آنجا به آبدنگ سران مشهور است.

اهرُک و اهرُک کشی: آسیاب دستی خانه را اهرُک می گفتند که معمولاً جهت تهیه بلغور از آن استفاده می شد.

سایر کلمات و اصطلاحات: اجین زدن و دست چال.
اجین ندارت اهرُکت، بلغور کن، شلغور کن!

آسیووسروک سنگه سروک کیپ: از آنجا که وقتی وارد آسیوو میشدی، باید دهانت را می بستی تا آسم و دل تپش نگیری و جلوی دهانت را کیپ میکردی. یعنی سنگ رویین سخن بگوید که سخنش آرد تحویل می دهد! و لطفأ بقیه ساکت. زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم....

در ادبیات فولکوریک، ترانه ها و حکایات جالبی از نامزه وازی سر آسیاب (سرآسیوو.....این دنگی سر اون دنگی سر رعنا) و نیز شبهای اَهرُک کشی نقل شده است.

🙏 با سپاس از آقایان علی صفاری زیدشتی، آریوبرزن کیان، فضل اله دُری و سایر عزیزانی که در تهیه این مطلب ما را یاری نمودند.

TaleghaniDarji
⚜__________:::__________☆
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۶
درجی طالقانی

زندگی روستایی: لَک و لا

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ

🎑 زندگی روستایی

لَک و لا یکی از مهمترین وسایلِ زندگی و داشته های مردم قدیم و روستائیه. یعنی هرچی خانه شانی میان دَنباشه (از وسیله و لوازم زندگی) لَک و لا (لحاف و دوشُک و مُتّکا) به وفور دَره.
چون اوشان هم خودشانی تَک و تیل و اَهل و عیال زیاد بَ، هم رفت و آمد و مهمان دارِ آدُم بیَن.
الآنی جور نَبه که سال تا سال، کسی کَسشی خانه نمیشو، اگر دی بشوئه، تا آخُر شو ومیگرده و باخوتُنی ب، نمیمانه.
از این نظر، لحافدوزی دی یکی از مشاغل پرکار و مهم در زندگی روستائی و قدیم بَ. البت خیلی از زُناکان، خودشان این هنره بلد بیَن اما لحافدوز حرفه ای و مرد دی دَبه.
علی الخصوص جوانان دمِ بختی که میخواستن لَک و لا بدوجن، خودش یه خُجیره مراسم و دورهمی داشت...
هیع.. خوشا به حال همان وقتان... به سادگی و با کیشکه وَهانه، مردم خوش بیَن.
ایسه الان میشُن از این پشم شیشه ای لَک و لا میخرُن جاهازی بَ. درسته سبکه اما بیصحاب دُلُش که میخوسی، انگاری کَک دمیکوئه جانتی میان.. بالُشش دی، یه لا کاغُذ وامیشو... کله ات پَسا میکوئه! 😩
مُن گو حساسیت دارُم.. منیب از آن گَته سنگینه پَشمی لاحاف دوشُکان بیورین لُدفَن!! ☺️


🍃🐎🍃🐣 ____ 🌾

لَک و لا: رختخواب
تَک و تیل: فامیل و طایفه و بستگان
کیشکه وَهانه: بهانه ی کوچک
دُلُش: داخلش
دِمیکوئه: میوفته
وامیشو: شبیهه، مثلِ ... میمونه

تهیه شده در گروه طالقانی درجی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۲
درجی طالقانی

ابزار آلات: قیاسه

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ق.ظ



این که مِینین نامش "قیـاسـه" هسته
اینه ی همراه، واشانَ کوله بار یا خری سر، بار میکردیم.
البت، یه بندِ چرمی دی داره و بیشتر کشینی همراه استفاده میبو!
ارسالی: سیدمجید سیدعلیخانی، سنگبُن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۱:۴۲
درجی طالقانی

زندگی روستایی: چراغ گردسوز

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ق.ظ

🎑 زندگی روستایی

تا همین چند سال پیشان، روستاهان کو برق دَنبه.
خانه هاشانه تا وختی اَفتو آسمانی میان دبه، با نور طبیعی روشُن می گردی.
با همین درجی و دریجه های سقفی و پنجره هان
شوکیان دی با یه کیشکه گردسوز یا فانوس (موشی/اینگلیسی)
اما همین کیشکه چراغی دور، یه عالمه وَچه و گته آدُم مینشتین و از هر در و سخنی، گَپ میزین. تا کِیانِ کِی، صداشان میامه. صدای خنده هاشان و صدای گپ بزیَنشان.
اچینه الآنان نَبه که یه گته خانه ای میان، که شُش تا چُراغ و لامپ و لوستر و شبخواب روشنه، دو تا نهایت سه تا آدُم و یه وچه، هرکدام یه گوشاک کز کُردین و لام تا کام گپ نمیزنن و تا قُورت دل شینَ گوشیشانی میان.
خانه هانه انگاری خاک مُرده بیگیته... هر از گاهی دی اگه صدایی در میا، صدای بحث و مشاجره و دَهوا هسته...


🍃🐎🍃🐣 ____ 🌾

کیشکه = کیچیک = خُردَک: کوچک
موشی = اینگلیسی: فانوس کوچک
گـَته = پیلا: بزرگ
گوشاک: گوشه، کُنج
قُورت: گلو
دَهوا: دعوا

تهیه شده در گروه طالقانی درجی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۲
درجی طالقانی

داستان مشتی گـل 🌺 بـانـو

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ق.ظ


داستان مشتی گـل 🌺 بـانـو
به گویش محلی روستای مهران طالقان


زمستونی صبحی آسمُون، مِه داشته. کرسی لَشِه ی دَور نیشته بیمی. سماور دی قُل زَنبیه، همه بدجور لُقمه زَمبیمی. ننه با حرص گُمبیه: وَچه جون تی پیِر، گَو و گوسِند، کوه دِ نیِه ما! از  قدیم بوتوِنه: پنیر یعنی کم گیر!!
دریج دَری باغِ اِشِم بیه می، مش گل بانو دَبیِه ریزِ هیمانِه جمع هاکومبیِه. می ما ر ،  سَرِ دِرگا بَردِه و داد بَزا: مش گلبانووووو مش گلبانو.. هایییییییییییی
پیرزن دُلادُلا راه کَتِه سمت خونه. هیمانِ بِنِه کوردِه دَری گَل.گالِشی برفِ دی هولِک بَدا و دِلِه ما و بوتِه: تی بَلا می کُتی خوره! چیِر زحمت دکَتی خواخور.
ولّای گوشه گوشه دِ ، قَند و چای و کشمش در اورده و بِنِه کوردِه سفره ی سَر
می ماری صدا دَرِه ما: مَرخا مَگَه تِرِه نوتِمِه ایجه قند و چای نیور؟؟ یتیمی مال نیِه گو!
مش گلبانو بَخَنِستِه و دستِشِه بَبَرد ه دَهَنی وَر، و اَدی بوتِه: تی بلا می کُتی خورِه  شِما کُلفت مِندِ نی!
بعد، کَتارِه شِ سِفت بَداشته و خودشِه از درد، پیت بَدا: دِندونِم خَلی درد کُنه!
بعد خُونه دِ دِرگاما، و یواش نفتِه پیتی سَر بَنیشتِه. یَی اِسبی تا جیف دِ دَر اُرده دَوَستِه دِندونی کَش نَخی تِکِ هادا می ماری دست و بُتِه:  بَکَش این بی صصحّبِه دردِ دندان را تَبَر باید تبر!
می مار دی تارِ با قُوّت بَکَشیِه! دِندون توکون نخورده
می بِرار و خواخورون دی جمع بَبینِه معرکه ی دَور  اوشون دی هر کَمین یَی نَبَرد تایی همراه بَزانِه! ولی نه! دِندون حرکت نَکوردِه!
عمه گلبانو همون دَردی دِلِه غَش غَش خنده کتِه و بوتِه: بی صّحَب، آدِمی دِندون نیِه گو! خَری دِندونِ موندِ نِه!
وَچان همِه گَتِه بَخَنِستِنِه. می مار، وَچانِه اَخم کوردِه و بوتِه: خواخور جون بلا نسبت شما
من معرکه ی وسط دولّا، عمه ی پیش، اِستِه بیمه وی وازه دهنی دِلِه رِه اِشِنبیه مه بعد بوتِمه: ننه.. ننه.. ننه تارِه هادین مِن دی بَکَشِم؟ مار بوته: یَی تَمِنِه! مش گلبانو: تارِه ها دا می دست، تِه دی بَکَش! اِهِه بَکَش. تی بلا می کُتی خوره!
مِن دی هَی بَکَشیمِه هی بَکَشیمه، نفس پَس هاکتِه. حالی نَبیِه مِنِه گو! گَتِه بوتِمِه: عمه راست بُتی آدمی دِندون نیه، گو خری دِندونه!
عمه گلبانوی کتار وا بیه هَی خَندِمبیِه!
یَک دَفعه بدیمِه می کینی وَر بد جور سوجماسّه! ننه یَی سِفته چِبِلیک مِنِه دَی تِه و بُوتِه: اَی بی تَکِلیف! اَی بی تَربیِت! عمه گلبانو بوتِه تِه گو نَوینی بَویی! گُم بَباش
مِن چِبِلیکِ مَقَرِ هَی مالِم بیه مه! جَمعِ وِل کُوردِمِه بَیشِمِه پَیِ شَیطونی و بازیگوشی!
اوشون دی همون جور، نَوبت به نَوبت تا رِه کَشِن بینه.تا بالاخره.یَی دِرازِ دِندون کَتار دِ دِرگاما!
🌺 تـــمــــوم 🌺



در ادامه با صوت محلی و برگردان فارسی این داستان، همراه باشید.

آسمون صبح زمستونی، مه داشت. دور کرسی نشسته بودیم، سماور قل می زد و همگی با ولع، لقمه میگرفتیم و میخوردیم. مادر با حرص گفت: بچه جان، گاو و گوسفندان پدرت که از کوه نیومدند! از قدیم گفتن: پنیر، یعنی کم بگیر!
از دریچه باغ را نگاه می کردم.
مش گل بانو، داشت چوبهای ریز و جمع می کرد، مادرم سر بیرون برد و داد زد: مش گلبانوووو.. آی مش گلبانو... هااااییی
پیرزن، دولا دولا، راه افتاد سمت خونه. هیزمها رو گذاشت کنار در و برفهای گالشش رو تکوند و داخل اومد و گفت: درد و بلات به سرم، چرا به زحمت افتادی خواهر جان؟!
و از لای گوشه چارقدش، مقداری قند و چایی و کشمش درآورد و گذاشت سر سفره.
صدای مادرم دراومد که: نمیخواد.. مگه نگفتم اینجا قند و چای نیار، مال یتیم که نیست!
مش گلبانو خندید و دستشو برد سمت دهنش و گفت: درد و بلات به سرم، شما عیالواری (و خرج و مخارجت بسیار)
بعد، دهنشو محکم گرفت و از درد، به خودش پیچید و گفت: دندونم خیلی درد می کنه!
بعدشم از خونه بیرون اومد و آروم، روی یه پیت نفت نشست. یه نخ سفید، از جیبش درآورد و بست به ته نخ دندون کش و داد دست مادرم و گفت: بکش... این بصحابه. دردِ دندون را تبر باید تبر!
مادرم هم با قدرت نخ رو کشید.. ولی دندون تکون نخورد.
برادر خواهرام هم جمع شده بودند دور معرکه، اونام هرکاری کردن و هر ترفندی زدند، دندون از جاش حرکت نکرد که نکرد.
عمه گلبانو، تو همون وضعیتی که درد می کشید، غش غش می خندید و گفت: بی صحاب، دندون آدم نیست که... مث دندون خر می مونه!!
بچه ها، از این حرف، همگی بلند خندیدند. مادرم به بچه ها اخم کرد و گفت: خواهرجان، بلانسبت شما
من، وسط معرکه، کنار عمه ایستاده بودم و داخل دهن بازش رو نگاه می کردم. بعد گفتم: ننه.. ننه.. ننه نخ و بده منم بکشم؟! مادر گفت: نمی تونی!
مش گلبانو، نخ رو داد دستم و گفت: بکش.. آها بکش... دردت به سرم!
منم هی کشیدم.. هی کشیدم... اونقدر که از نفس افتادم.  حالیمم نبود که (چه حرفی درسته چه حرفی غلط) بلند گفتم: عمه راست گفتیا، دندون آدم نیست که... دندون گاو و خره!!
عمه گلبانو با دهان باز، همی میخندید.
یه دفعه دیدم که پهلوی باسنم، بدجور می سوزه. ننه، یه نیشگون سفت از من گرفته بود و گفت: ای بی تکلیفِ بی ادب، عمه گلبانو بگه، تو که نباید بگی... برو گم شو (از جلو چشام!)
منم در حالیکه جای نیشگون رو می مالیدم، جمع رو ول کردم و رفتم پی شیطونی و بازیشگوشیم.
اونام همینجور هی نوبت به نوبت، نخ رو کشیدند تا بالاخره، یه دندون دراز از دهان عمه بیرون اومد...

🌺 تـــمـــام 🌺

✍ نویسنده: ایوب مهرانی، مهران
🎤با صدای:صادق مهرانی،مهران  دریافت کنید
↩️ برگردان فارسی: مریم قادری، اورازان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۰۹:۰۱
درجی طالقانی

خرمن

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ق.ظ



برای آماده کردن محل خرمن، زمین مسطحی که قبلاً محصول آن برداشت شده است را آب می بندند تا کاملاً خیس شود و سپس آن را با کاه اَندود، لگد کوب می کنند تا کاه با گل های سطح کامل گردد و سپس آن با پارو که نوعی خیوه ساخت خودشان و از پوست و چوب درست شده است، به وسعت خرمن، آن را صاف می کنند و پس از چند روز این محل، خشک و آماده خرمن می شود.

بعد از آن، گندمهای مزارع را در آن جا جمع آوری و کوپا می کنند و در فرصتهای مناسب، گندم را در خرمن، پهن کرده و با کمک دو گاو نر (وَرزو) با دستگاه مخصوص خرمن کوب که به آن چپر می گویند، گندم را خرمن می کنند.

در این هنگام، معمولاَ یک نفر در بالای  چپر می ایستد و گاوها را در خرمن، هدایت می کند که به او، چپروان می گویند و یک نفر نیز در اطراف خرمن، ضمن بر هم زدن گندمهای نیمه شکسته، مراقب گاوها است تا از خرمن خارج نشده و خرمن کوب را بگردانند.

✍ نویسنده متن: علی صفاری - زیدشت



در آن خرمن، که جانِ من، در آنجا خوشه می‌چیند
همه عالم و مافیها، به نیم ارزن نمی‌دانم
از آنم سوخته خرمن، که من عمری در این صحرا
اگرچه خوشه می‌چینم، ره خرمن نمی‌دانم
#شیخ_عطار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۰۸:۱۵
درجی طالقانی

بوم گردون

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۲ ب.ظ



کسی یادُش میا، نفت چه گران بَ؟
ننه چارشب میدوت، آقا جوان بَ..!

شما ر یاد میا، در پشت بومان؟
بومه گردون چی بَ، عزیزِ یالان؟

✍شعر: آقای مسلم گرشاسبی _کش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۲۲
درجی طالقانی

زندگی روستایی: ساجه

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ب.ظ

 زندگی روستایی

روستاییانی زندگی ساده بَ. همه چیشان خاک و خُلی میان.
این طفلی زُناکان، اَندی باید خانه و حِیاطشانه هر روز تیمیز کُنُن، جانشان در میشو.
ایسه الان تیمیز مینی، دُواره مِینی خاک دَره!
اما با وجود خانه هان گِلی و خاک و خُلی که هر روز دَره و تُمان دی نمیبو
دلانشان صافِ صافه
تیمیزِ تیمیز...
اِچینه چُشمه ای او...
یا آسُمان بی غبار و دودشان

آها عزیزجان، این زُنُکِ عَسکی میان بِین!
با اینکه هر روز ساجه میکشه و باز گرد و خاک دَره، ناامید نمیبو...
شهریانی جور دی، جارو برقی نُداره که یه هُورت بَکشه و تُمان..
باید خم گرده... اما اویی خمیدگی، نشان عزت و سربلندیشه.. همانطور گو خاک و خُل خانه شان، نشان پاکی دست و صافی قلبشان.

🍃🐎🍃🐣 ____ 🌾

تیمیز: تمیز. پاکیزه
ساجه: جارو

تهیه شده در گروه طالقانی درجی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۳:۲۶
درجی طالقانی

دُترکی ظرف بَشوردُن

پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۵ ق.ظ


هی دُتَرجان
نیَل آن کُرگان، کَف اُو باخورُون
خودُت دی زودتَرَک ظرفانه بَشور، وَگَرد خانه
آن تابه وَله پیت گِردی اَندی آنه ر بُسواُوستی..!


متن و انتخاب عکس: سیده مریم قادری - اورازان


ترجمه:

هِی دخترجان

نذار اون مرغها، آب کف آلود بخورن

خودت هم زودتر، ظرفها رو بشور و برگرد خونه

اون ماهیتابه هم کج و کوله شد از بس که اونو سابیدی!


این عکس و متن، در کانال طالقانیها منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۵
درجی طالقانی