شعر بی رمق
قلم قلم به تو نزدیک می شوم، آری
و بی رمق تر و تاریک می شوم ،آری
چو شیخِ شهر، شدم پندگویِ دیگریان
قمر قمر پرِ نورم، ولی به مشتریان
منم منم که به بار آمدم به نور و سرور
کجاست آن همه شیدایی و شراره و شور
کجاست دختر باران و رقص و رنگ و بهار
بگو بگو چه شد ای روزگارِ لاکردار
جهان جهان پرِ دردم ز جای خالی تو
چُنان نی ای بنوازم، سرودِ نالیِ تو
کجاست راه اساطیریِ زمان و درخت
زمین زمین منم و این مسیر ساده و سخت
بغل بغل به برم کش، وَ در شراب انداز
تمام مسئله ام را بدین سراب انداز
که لای لاییِ طوفان نشسته در جانم
زمان زمان تو نباشی، دمی نمی مانم
شعر و صدا: بانو سارا شیرجی_روستای مرجان
میکس و مونتاژ: آقای مهدی علاالدینی_هشان