شعر پاییزی فرشید فلاحی

زِ تابستان گذر کردم به پاییز
خزان لبریز از این رنگ دلاویز
هم او را در ثمر دیدم چه خوش رنگ
هم این را زیر پایم خش خش آمیز
شعر از: فرشید_فلاحی
انتشار: کانال طالقانی ها
زِ تابستان گذر کردم به پاییز
خزان لبریز از این رنگ دلاویز
هم او را در ثمر دیدم چه خوش رنگ
هم این را زیر پایم خش خش آمیز
شعر از: فرشید_فلاحی
انتشار: کانال طالقانی ها
با شمایم، قدر بابا را بدانید حرفهاشو قاب کنید هر روز بخوانید
با شمایم رنگ بابا رو ندیدم روی تاقچه عکسشو قاب کرده دیدم
جنگ که شد بابا رفت و رزمنده شد بهر ناموس و وطن، غرنده شد
دو سه ساله بوده ام رفت جبهه ها شد انیس و مونس رزمنده ها
آنقدر ماند جبهه تا شد کربلایی با غرور جنگید و رفت پیش خدایی
من که یادم نیست مادر گفت به من با لباس رزم بابا شد کفن
مادرم از مهربانیهاش گفت از گذشت و نوجوانیهاش گفت
از مناجات در دل شب با خدا دستگیر بود، با محبت با صفا
چند سالیست از شهادت میگذره بوی عطر آن عبادت میگذره
عکسشو قاب کرده ام هست روبرو پیش عکسش می نشینم با وضو
پیش خاکش میروم با مادرم سایه اش از آسمان، بالا سرم
اشک شوقم می شود از چشم روان افتخار من تویی بابا بدان
من ز دیگر دختران کِی کمترم چونکه اسم یک شهیده بالا سرم
دختر ناز کوچیکت الان دانشگاهیه افتخار من همیشه همان باباییه
سرخاک پدر رفتم، نشستم به مادر گفتمو پیمانو بستم
به تنهایی نشستم روبرویش چشام توی چشش اشکم به سویش
می آمد اشکمو لبخند به لب بود عزیز و جان من بابا پدر بود
نشستم گفتم و گوش داد به حرفام خودم تنها نشسته پیش بابام
بابا یادت میاد رعنات هستم از این دوری تو من خیلی خسته ام
به یاد داری که بودی توی ایوان زدی در آمدم من با دل و جان
گذاشتی ساک و آغوشم گرفتی زدی هی بوسه بر دوشم گرفتی
کنارحوض مادر داد سلامی نگاهش کردی و دادی پیامی
نرفتی تو و با اصرار مادر مرا دور حیاط چرخاندی یک سر
بغل کردی و رو زانوت نشاندی کمی بعد پا شدی، من را دواندی
تو ساکت بود دیدم یک عروسک با یک چادر بهم دادی، گفتی وروجک
بغل کردی و بردی تاب سواری مرا چرخاندی در فصل بهاری
بغل کردی، نشستم در دامن تو دو انگشتم شونه زدخرمن تو
بابا شبها مثل تو دیر میخوابم دلم تنگه، بیا یک شب به خوابم
نه پیر گشتی نه قامت گشته داغون می بینم که نشسته توی ایون
بابا هستی برایم روز و شبها میخونم درس کنارت تک و تنها
بابا درس شهادت خواندنی نیست بابا درس ملامت ماندنی نیست
بابا هرکس نمی تونه شهید شه خریدی خیر دو دنیا رو همیشه
زِ بعد تو، مامان با افتخارت نشسته کنج خانه بی قرارت
چروکیده شد و هم قد خمیده زِ بعد از تو چه رنجهایی کشیده
من و مامان همیشه هم صداییم بدان تا زنده ایم یاد شماییم
همه میگن که یک رزمنده اینجاست یه سردار قوی و توفنده اینجاست
یه رزمنده که تانکها رو هدف رفت هواپیمای دشمن، از ترس در رفت
بابا دوستای تو این رزمندگانند همه همسنگرای تو جوانند
کنارت بوده و همیارت هستند همش من دلخوشم که یارت هستند
اگر ما از تو دوریم، نیستی تنها هزاران گل کنارت گشته پیدا
منم خاطر جمعَم دوستانت هستند شهیدانی که در سنگر نشستند
یکی هم سنگریت باهات هم مزاره کنار خاک پاکت اون کناره
بلند شو یک سری بالا نگاه کن چقدر آلاله روییده، چقدر گل
پدر جان خیلی حرفها با تو دارم رو قبرت یک دسته گل میذارم
میام باز هفته بعد با مامانم من و تنها نذار ای جان جانم
تو دادی قدرت و روحم جوان شد. تو بارانی که از چشمم روان شد
بابا عمه میاد هر هفته، شادم بهم میگه همیشه یاد باباتم
یک چند روزی عمو برد ما رو شیراز گفت تنهایید، بیایید دل را کنید باز
ما رفتیم شاهچراغ، کردیم زیارت نماز خواندیم و جات کردیم عبادت
عمو سر حال و خوب ومهربونه محبت میکنه قدرت میدونه
همیشه اسمتو بر لب میاره داداش داداش میگه و اشک می باره
محرم زن عمو یک دیک آش پخت به یاد تو همش میگفت و میگفت
شهیدان زنده اند الله اکبر به خون غلتیده اند الله اکبر
✍ شعر از: حاج محمدرضا حاج علیان #گلینک طالقان
ننه جان تنور و تَش کن هیمه بارش پای مُن
تازه نان دَبِند میانش هادی وَچّان جای مُن
کوچه رو اوُ
بَزُن و دمی بِنیش سکویی سَر
سر و پَهلو دنی اَم به پیش تو زانویی سَر
چُشمان و
دَبَندُم و بُشُم خیالِ قَدیمان
اون روزان دلی میان صفایی داشتُن آدُمان
لنگه ی
دَروازُمان جُفت نیمیگِردی شُوُ روز
میجوُشی سُماوَرِت با شُعله های کورهِ سوز
همیشُک ایوانی
سَر صُدای میهمان میامی
عطری از محبَت و صفای خوبان میامی
ننه جان گاز
بیامه هیمه دِنی تنوری دُل
سماور دُکوشتیه مُن غصه دارُم، بی بی گُل
تِنوری خاکه
بِنیشت به چینه و ایوانی سَر
سوت و کورِ خانُمان چشمم بُماندی پی دَر
نیم عُمرُم
بِشیئه هیچی نُساتُم دُلی به
زندگی پیاخُتُم حلیم و دُل شَم حُولی به
رستگار
کجه دری نیمه ی عمرت بشیه
روزگار بگذشته و هوش و
حواست دنیه
رستگار چاره
ای نی گلویی سر بغض و بُدار
هر چه بود بگذشتیه تو بذر آبادی بُکار
شعر از: آقای قاسم رستگاری (روستای هرنج طالقان)
عکس از: علی خیری
طالقانی خاک ، مردمشی نیازَه آب و هُواش ، گوهر دُل نُوازَه
دار و درختُش گل بوستانَه مرز و محالُش همه داسِتانَه
ورکولی و گُوگَل و دَه مالُشهَ جوز و سیف و شیلانُک و نانُشه
طویله ای سو مالی بَع بَع میا باغی میان صدای چَه چَه میا
بهار که گِردی ، بلبلان مست میبُون کوکه جوران کوهی میان رَج میبُون
چُشمه ای اُو ، صاف و زلال و سَردَه هر کی باخُرَه. ، دُلُش نیمیخا وَگَردَه
گت ننان و گت آقانی قربان شولا و چار قدانشانی قربان
ای طالقان ، ایشالله آباد باشی البرز ی کوه نگین الماس باشی
✍ شعر از: آقای داود باران چشمه - #خودکاوند طالقان 1397/4/15
📸 عکس: طبیعت زیبای روستای #کرود طالقان از آقای علی رازانی
نیمی دانُم که چاشتَ یا نُهارَ ؟
زِمین سبزَ، گُمانُم نُو بُهارَ
عجب چَل چَل مینه مرغانه با تَش
مینی دُل چایی یی بَ بیقرارَ
گویش زادگاهم👆
#فرشید_فلاحی 97/6/7
قوی باش و لبخند بزن
همچون مادرانی که در دل سختیها، لبخند مهربانشان را به دنیا بخشیدند..!
سلام، صبحتان به
خیر
در این عکس می بینید که سنت و تجدد، به کمک هم آمده تا چرخ روستا بچرخد!
عکس از: مهدی ویسانیان
پا در گِل و سر در اَبر... به دنبال تو اَم !
عکس: سید طالقان، از مرتضی قاسمی
دیدی آن قهقه ی کبکِ خرامان، حافظ که زِ سر پَنجه ی شاهینِ قضا، غافل بود
عکس: خودمانیِ کُوک (کَبک)، از سعید ملک کیانی
ننه جان و آقا جانی خانه، هامون کافه ی دِنجیه کو، قهوه آنُوش حرف نوداره!
البت به جا قهوه،
ننه جان همیشه ما رِ چایی هامیدیه :)
عکس از: مهدی ویسانیان
بُشکُته چینیانی هَمرا، گَلبَند و گوشوار می سازُن
خا دی کسی پول نُداره طلا مَلا بَخره :(
هیچ وَقت گُشگِ لانَ چُو دُنُکُن !
یه قشنگه خنده کُن... آها عزیز جان! ایسه الآن، خداجانی دوربینی پیش دِری...
عَسک ایمروزتان پُر از لبخند
قِدیمان، هر خانه ای میان، یه سطل مُرغانه دَبَه.
سد زیبایِ میراش، در یک روز پر از رنگِ تابستونی،،، آرامش گرم و ناب و فراخ این سرزمین
عکس از آقای مهدی فقیهی (روستای میراش طالقان)
یواش یواش، فصلِ انگور گِردی...
دی وَچانی بَ قشنگتر از زُمانی که میشُن طالقان، وجود نُداره!
یادُوش بخیر... مایی دهه شصت و هفتادی طالقان بِشیَن ها...!
عکس از: مهدی ویسانیان
دیزانی سُرخِ خاک و کَبودِ گُلانُش... ای جانُم طالقان
عکس از: جعفر آقااحمدی (روستای دیزان طالقان)
مقصد رسیدن است، بهانه است جاده هم، تا آمدن به سوی تو یک راه لازم است
یک چشم هَم زدن، ره صد ساله رفتن است در عشق، این توقف کوتاه، لازم است
شعر از: امیر اکبرزاده عکس: جاده ای روستایی در طالقان، از امیر احمدی
سد زیبا... سد غمگین!... دلتنگِ کماکانِ مغروق جانم طالقان
عکس: سد طالقان و روستای زیر آب رفته کماکان از آقای سهراب
این دی لاکچری ترین استخرِ خصوصی دنیا
به زُلالی چُشمانُت... به لطافت خنده هانُت... خُنُک و دلچسب... وَچگی هامونی رفاقتی جور
عمری گذشت و عشقِ تو از یادِ من نرفت... دل همزبانی از غمِ تو خوبتر نداشت
شعر از: فریدون مشیری
روز میلاد حضرت معصومه
دختر امام موسی کاظم علیهماالسلام
و روز دختر مبارک
ترانه «دختر»
با صدای: آوش قادری (اهل روستای اورازان طالقان)
شعر از: خانم اشرف حکیم الهی (اهل روستای هرنج طالقان)
ویرایش: خانم میترا صیادی (اهل روستای امیرنان طالقان)
این ترانه زیبا را دریافت کنید (دانلود)
ننه قُوربانِ آن گیسِ حناییت
برنجی سینی و قندان و چاییت
مایی به دیمِ تو ماهه ننه جان
موبارُک باشه این عیدت، عزیزجان
شعر از: سیمرغ
عیدتان مبارک بندگان خوبِ خدا
دو تا خیکچه پر از قورمه - دو چشُمان بى بَرمه
سه تا پیلک تمام روغُن - یکى از تو، یکى از مُن
سه تا پوستِ پر از پِندیر - یکیش شور و دوتاش سر تیر
یکى قُزغان، پراز جزک - یکى ظرف تمام لورک
یکى کوپا، فقط اسبس - سه تا اَمبام فقط گورَس
سه تا کِندیل پر از گندم - سه تا غَلبیل یکى هم کُم
چارتا کیسه جوِ مامان - دو تا هم مَرجوى دُروان
سه تاکیسه، تِلى دیمى - دوتا آبى یکیش دِیمى
یکى امبام، پر از بلغور - سه تا دبه فقط از لور
دو تا امبام از دارچین - یکى مخلوط، یکى نَرمین
یکى دیگر، زِ زنجافیل – خریدارى، زِ میکاییل
سه تا بَرکر، پر از سُنجه - چارتا بقچه، تو گنجه
دوتا کیسه پر از لَخچه - یکى اشکاف پر از بُخچه
سه کیلومتر فقط رشته - یه مقدارى نمکِ وشته
سه کیسه آرد از گندم - یکى نیمدانه هم چندم
چَن تا کولى دوتا دوخور - دوتا داس و دو تا چو بُر
یکى ورزای رویین تن – دو تا داهول چوبین تن
دو تا ماگو، آبس، قسّر – دو تا چارپا، زرد و احمر
چارتا کولى، همه ریقُن – دو تا بز، بلگوش و رِشکُن
یکى کره خر، یک مادیان – دو تا پالان دوخت ناریان
یکى دار و جت و بلکى - دوتا پت، المبه، یک الکى
گوله پر،بُز مو تا، ریسمان – تندور و انبر و دیزیندان
سه تاکیشه تفنگ ِ قُرمُز - یکى اوسار، اِى بى اِس تُرمز
یه فانوس،علاالدین، یک لَمپا - سه تا کربیت و فندک سر پا
دو تا داس و دمرغول هم سوه سنگ - یکى فوته حوله، سه تا لُنگ
چارتا کوزه، دوتا تول و یکى گنگ - پنچ تا بادیه، دو تا لیوان، یکى تنگ
دو تا مجمع، یه آفتابه، یه اَفتو – لبالب پرزِ آب جوب، مُفت اُو
یه گونى پر ز قند و آبّ نبات - یه کیسه چایی و یه کم دواجات
سه تا لیست دِگر مامور نوشته – مفصل، جزء به جزء، با زور نوشته
به تفکیک بسته های غذایى – یدکى، باغبانی و کذایى
اینا رو لیست کُردین، هاداین اوقاف - بازم دنباله داره، اوف و ای واف
براى یک شب دیگر یه روزى - اگر عمرى دهد مشدى سیروسى
◀️ ارسالی از شاعر: آقای سیروس علوی نیا #خودکاوند
برف بهاری
آمدی جانُت
دَر آیه پس چبه حالا چرا این
همه وَلگ و شکوفه آمده بالا چرا
در زمستان خو دِبیی با اینهمه کوه و کمر چونکه بیداره درختان کردیشون دولا چرا
من که در یادم دِنی وَهمن بیا فصل بُهار این همه سرما و بوران دی بیا والا چرا
دور گردون گِرد گردی
عقلشه از دست بُدا در بهارش دی
زمستان گردیه برپا چرا
شعر از: فرهنگ باریکانی (صالح)
28 فروردین 1397
عکس از خانم ریحانه
آنون قدیمان مردمانی وضع مثل مردم بیه کی ایجوری مردمی، مردمی میان گم بیه
ورف دی خودیشبه وقت زمانی داشت خوب کی زمستان به بهار و بهار میزی ماره چوب
زمین سبز گیردیه او داران شکوفه کردن تمام ورف بیامه او همه را کرد یسره مایبه حرام
کیه ما بدین او این دلی درده بگوتن آونانی که عاقل بین هر چی داشتن بروتن
همه درشین این خرابده بشین شهری میان اونان که بماندین همیشه دارن الامان
جمع گیردین بیشیم خدای ور مثل کچل قدیم یا زمان کن مثل قدیم یا بگو مادی در بشیم
شکوفه دار باغانی میان
شورک والک کوهی پی این
زمان ورف کی بدیه این همه سال گیردیه طی
شعر از: بنیامین
ابراهیمی طالقانی
5 اردیبهشت 1397