آقاجانی دستان
تنور زندگی گرم از دستهای پر تلاش توست پدرجان
در طالقانی به این کلمات میگیم:
تنور: تـَنـدور زندگی: زُندُگانی یا زیندگانی دست: بال، دَس پدر: پییـَر، آقا
عکس از: علی شفیعی
تنور زندگی گرم از دستهای پر تلاش توست پدرجان
در طالقانی به این کلمات میگیم:
تنور: تـَنـدور زندگی: زُندُگانی یا زیندگانی دست: بال، دَس پدر: پییـَر، آقا
عکس از: علی شفیعی
به دنیا بمان وچشم واز کردن، مای دَس نی
بَمردن و چشم دَوَستان دی مای دَس نی
ولی این این دنیا رَ با چشم واز نگاه کُردن خودمانی دَسه
هر جور به دنیا نگاه کنیم همون جور نتیجه مِیریم.
چشمته وا کن عزیزجان
این روزا زیمین خیلی قشنگ گردیه
#اولین_روز_سال_کاری خیلیها به خیر و خوش
برگردان متن: سیدمصطفی افتخاری پراچانی طالقانی
عکس از: مهدی ویسانیان
پرنده ای نام؟ پری شاهرخ
محل زندگی؟ آبادی حصیران طالقان
عسکه کی بیگیته؟ خانم نادیا آقابیگی
مناسبت انتشار عکس؟ روز جهانی محیط زیست
از کی تشکر مینیم؟ پیج حیات وحش طالقان
و آخر اینکه: #طالقانی_هوا_ر_همه_جوره_
#روز_حیات_وحش_گرامی
خب به سلامتی اول اسفند ماه دی بیومی و آغاز جان کَنُشِ خانه تُکانی، رسماً اعلام گِردی.
ای اُوواره گَرده این کرونا که همه چی رِ تَهطیل کُورد اِلا این خانه تکانی ره
حَلا اوقات تلخی ناکُنین تا یه شعر که آقای شهرام صادقیان عزیز برسانده ر خدمتتان تقدیم کنیم.
🔻 شُعر مخصوصَ مردوکانی خانَه تُکانی
می توکانوم خانه رَ چون زُلزُلَه چون که خانم، کردَه اینُک وُلوُلَه
گفتَهَ پوسوت می کَنوم ای نازُنین یا میشوری، یا میسابی، یا همین
راه دیگَه، جِلِوْ پایُم نُهاد راه نَه، یُک چاه در راهُم نُهاد
او بوگوت یا هر چه مُن گویُم شود یا کو فردا مُهر مُن اُجرا شود
گفتَمُش: ای نازنینَ مَنزُلُم هر چه گویی، بی کلُک مُن تابُعُم
دیگه با مُن اینجوری گپ ها نَزُن چاکُروت هستُم، زِ مُهروت دَم نَزُن
هر چه باشو، پول مبل و البَسَه کمتر از میزان مُهر خالصَه
هر چه گویی، هر چه خواهی مُن کُنُم هر چه رَ کو خواستی مُن جمع کُنُم
شیشه رَ ، پرده ها رَ ای عزیز کل منزُل بهد آن گردَه تیمیز
آخُروش هم جای مُزد در مایی جیف میتُکانی هر چه هست در مایی جیف
با سپاس از آقای شهرام صادقیان، مدیر کانال اصیل طالقانیان
در فصول گرم و معتدل، که گوسفندان به صورت دسته جمعی در کوه به سر میبرند، دامداران فرصتی مناسب برای تولید محصولات لبنی دارند. یکی از این محصولات، پنیر است که در طالقان، به صورت پِنیر یا پِِندیر تلفظ میگردد و یکی از روشهای تولید آن به این صورت میباشد:
پس از دوشیدن شیر گوسفندان، آن را از صافی عبور میدهند تا از آلودگیها جدا شود. سپس شیر را در ظرف بزرگی گرم میکنند و بعد به آن مایه پنیر که در زبان محلی به آن رُشِه یا اَرشه گفته میشود، اضافه میکنند. حالا نوبت به پتو پیچ کردن شیر میرسد که ظرف را لایِ پتو یا شولا (لَک و لایِ خواب) میپیچند تا در جای گرم، نیم ساعت تا سه رُبع، استراحت کند!
بعد از این مرحله، پنیر به شکر ژلهای در میآید که آن را در کیسههای پارچهای ریخته و روی چوب (درست مثل عکس) آویزان میکنند تا آبِ آن جدا شود. بعد از 10 – 12 ساعت آویزان بودن، پنیرِ بدون آب را در قطعات کوچک، داخل ظروف سفالی یا گِلی و یا دَبـه ریخته و با آب و نمک میپوشانند. پنیر بایستی حداقل 40 روز در آب نمک باشد تا قابل استفاده شود.
از آبِ پنیری که در مرحله آویزان کردن از پنیر جدا شده، میتوان دو محصول دیگر تهیه کرد.
اولی لور است که با جوشاندن آب پنیر به دست میآید. (سابقاً در درجی درباره لور مطلبی منتشر کردهایم که میتوانید آن را از این لینک بخوانید.)
محصول دوم که از جوشاندن طولانی مدت آب پنیر حاصل میشود، قره قروت است که در طالقان به آن سُج میگویند.
با سپاس از سههزارکام
قیامت کردهای با آتش و آب
و آن گندم که چیده دستِ بابا
اگر چه سوخته انگشتِ دستت
میانِ کوچه پیچید عطرِ خوشِ نان
های کودکان
بنویسید در دفترهای مشقتان:
تنورِ زندگی با آتشِ وجودِ مادر، نان دارد!
روزِ تمامی مادران و مهر بانوانی که تنورِ زندگی از محبتشان گرم است مبارک
از سیمرغ
آی طالُقانی قُربان، اون قِدیمانی قُربان نَنه جانی تِـنوری، پِنـجه کَشـانی قُربان
وقتی بُهار میگِردی، گَشتُ و گُذار میگِردی یارُمی همراه بِشین، صَحرا سَرانی قُربان
سَرسَبز گندم زیمینان، گُل همه جا فُراوان سـبـزیِ صَـحرایـی و آلالَـکانی قُربان
باران میبارُست شُرشُر، از صبح تا بعد از ظُهر غُرغُر رَعد و برق و رِنگین کَمانی قُربان
صفایی داشت تابُستان، بشین سمتِ طالقان اون بار و بِندیلان و زَک و زیلانی قُربان
گاراژ عظیمی و آن خَنجَریی اتوبوس طالقانی جادهایی آن کورِ گَردانی قُربان
سلام صلواتی همراه، میرسیم تا رَجی سر صلوات و ذکر و تسبیحِ پاکِ دُلانی قُربان
با هم میشیَن زیارت، دسته دسته جوانان پای پیاده بِشین تا بادامُستانی قُربان
میرزا حیاطی داری سُرخ توتان و جوزان حوّا نَنَاکی باغی شیلانوکانی قُربان
چَم چَم گُلی میکُردیم شاید باران بُباره چَم چَم گُلییی وازی و بُلغور پُلانی قُربان
آواره باد که میزی، فصل پـَییز میامَه هرکی یک جا دَر میشه مُسافُرانی قُربان
به انتظار میماندُن که تابُستان بیایه دوباره همراهی با جانِ رفیقانی قُربان
مدرسه وا میگِردی وَچان میشین مَدرسه آقای مُدیری دَستی تَرکه چُوانی قُربان
کوشتهای سَر میربیتُن، قُورمه و چزک میکُردُن یَخنی و آبگوشتک و قُورمه گُلانی قُربان
زُمُستان که میگِردی، وَرف میامه تا زانو ناچولوکان دِ اوزان یَخ لولهآنی قُربان
کُرسی به پا می کُردُن، تمامِ اهل روستا اون تِنوری گرما و کُرسی پایانی قُربان
وقتی که عید میامه، چو مُزه داشت طالُقان عیدی و عید دیدنی، نوروز خوانانی قُربان
مینی همرا بُخوان تو، قِدیم طالقانی قُربان نَنه جانی کله و تَشِ دودانی قُربان
شعر از: بانو اشرف حکیم الهی
عکس گل از: بانو فریبا سوداگری
خُشکه گُلی در جیف و محبتی در سینهام!
یه شاه کَرُم غُصُه دی شانُهمی سَر
لِک و لِک جیر میام تا تییِی خانهای دَم
دَم و دودُت برپاست
های و هویت هواست...
مُنه یک چای هَدین تا بنیشُم تَشی وَر
دلمی بَ نِی نوازی بکُنُم
آخه میدانی... عشق جایُش تِنگه!
ایده گرفته از شعر حسین منزوی – عکس از دروجان
شق ّالقمری! معجزه ای! تکّه ی ماه لا حَوْلَ و َ لا قُوَّةَ اِلّا بِالله!
خندیدی و بر گونه ی تو چال افتاد از چاله در آمد دلم، افتاده به چاه
سلام_صبح_و_عاقبتتان_بخیر_
ایلاهی زندگیتان همیشاک روشن بو
تا هیچ چاهی میان نکوئین
اِلّا چال گونه ی یار
سرکار خانم زری مهرانی نوشتند:
(مطلب دود) عالی بود. حس بودن در روستا و صبحهایی که میرفتم خونه مامان جان و وقتی میدیدم از پشت خونه، دود تنور و عطر نون پیچیده، حالم خوب میشد و قدمهامو تند میکردم و مامان جونم رو مشغول پختن نان میدیدم، برام تداعی شد. قلمتون توانا دوست عزیزم.
درجی: سپاس بانوجان خوش ذوق و مهربانم
استاد فرشید فلاحی نیز شعر «باید بروم...» خود را فرستادند:
باید بروم، شهـــرِ شـما دود گرفته است هرکسکه دلیداد به کس، زود، گرفته است
راهی شدهام ســوی دیـاری که نشانش تصویرِ بهشتــی که زِ معبــــود گرفته است
از شهـرِ شـما پُــل زدهام تا دهِ زیــبا دل عاقبــت اینجـا رهِ مقصـود گرفته است
باید بــروم عطـر علـف میکِشَـدم تا آنـجا که دلـم آینــه از رود گرفتــه است
فانوسِ شب و راهِ سکوت است و به من یار بخشیده دل و هرچه که غم بود گرفته است
چشمانِ من از شعــر رسیدن شده لبریز دستـانِ تو را واژهی بــدرود گرفتــه است
درجی: سپاس استاد و سایهی سَرِ درجی