درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است

روز خبرنگار

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۵ ب.ظ



یه روز یه حاکم ظالمی به مردم کشورش بگوت:
صادقانه مشکلاتتانه بگِین

حسَنَک جمعی میان دَ راست گردی بگوت:
گندم و شیر که بگوتی چی گردی؟
خانه ای که قولشه هادای چی گردی؟
کار چی گردی؟
مردُم نه نان دارُن، نه امنیت، نه دلخوشی، نه سلامتی

حاکم بگوت: مُن نمیدانستم! ممنون که منه آگاه کُردی. نگران نباش همه چی دُرُست میبو.

یگسال بگذشت...
دوواره حاکم بیامی بگوت: صادقانه مشکلاتتانه بَگِین.
مردم هیچی نگوتن.
کسی نگوت گندم و شیر چی گردی؟!
کار چی گردی؟!
 خانه چی گردی؟!
جمعی میان دَ فقط یه نفر یواشک بگوت:
حَسَنَک چی گردی؟!

🌹روز خبرنگار بر حسنکان عزیز میهن مبارک و یاد شهدای عرصه خبر گرامی باد🌹
 

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۵
درجی طالقانی

داستان قصاب و مفته گوشت

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ق.ظ

 

یه شهری میان، یه ثروتمندِ مردک زندگی میکُرد که اصلاً مردمَ کمک نمیکرد. مردم دی او رَ دوست نُداشتن.
اما همین شهری میان، یه قصاب زندگی میکرد که مُفت مجانی گوشت هامیدا مردم،َ مردم دی خیلی او رَ خیلی دوست داشتن.
القصه مردم همیشه میگوتن: فلانی با اون ثروتش هیچ کسی رکمک نمینه، اما این قصاب، با همین درآمد کمُش بازم میبخشه.
تا اینکه ثروتمندِ مردک از دنیا بَش. هیچ کس اویی تشیع جنازه شرکت نکرد. فقط زُنَکش تنهایی او رَ خاک کرد.
فردای اون روز قصاب دی مردمَ رایگان گوشت هاندا.
بگوتن: چبه گوشت هانمیدیِی، بگوت اون کسی که پول گوشتانه حساب میکرد دیروز از دنیا بَش.
آها عزیز جان، یاد بیریم که زود قضاوت نکنیم

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۵
درجی طالقانی

چپاک 12: نیچه و خریت

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ

اون روز هیچکس خانه دنه بَ.
حلاوت استقلال بیدون اینکه خودوم حالی یُم گرده در دوران جُوانی یا همان تازه سرکتی چوچوق بِزی بِه
کاناپه یی سر بنشتوم و کیف میکوردوم، حالا چی یِ ی سر کیف میکوردوم نمیدانم، غوله آدومانی جور این سر اون سر میشی یم و انگار حضرت سلیمان این هشتاد متر خانه گردی بی یَم.
گُسنُم کورد و کالا کِتی یَم و لکن اَندا حضرت سلیمانی جور نبی یم که خوان طعام یه هوشتک و مُجیکی پی مونی پیش حاضرایه ، کُفت ویگیرون این اُشکُمو گو اگه دنبو هیچ شری این عالومی دل از آدومیزاد دنبه.
اَص لا بهشت جاییکه که آدومان گسنه شان نگرده، البته آدومیزاده دیگه ، این دنباشه میگرده و یگ چی دیگر خلاصه پدسسوخته گری یِ یب پیدا مینه.
یَخه چالی دل مونی ننه یه چندتا کتلت مونیب بنگتیبه، اورو گرم کوردوم و باخوردوم، ده بار گاز رو نگاه دبی یم که خاموش کوردیمه یا نه، مایی ننه دنبه ولی آثارش و گپانش مونی گوشی دل اچینی زنگوله به گردن سیوس صدا میکورد.
حالا مون اص لا چایی خور نِبی،یم ولی اون روز به رسم عادت آقاجان که غذا گَلش د جیر نِشیه چایی میخواس اویی پیش حاضر باشه بشی یم و یه خرکُشه چایی دی خودومیب بریتوم، حس میکوردوم گت گردی یم و مرد گردی یم و اینکارانه میخوا کنم که زمانه بفهمه مون دی گت گردی یمه، تیلویزیونه خاموش کوردوم و کنترلانه همانجا شومینه یی رپی سر جا بدام که همیشه آقاجان جا میدا، حالا وقتی اوشان دبی ین هرجا تو بَگِی مینگتوم ایلا اونجه.
کم کمک مونی چوشمان خِو میکتانس و بشی یم یه متکا بیوردوم که لپاکوعوم و بَکوعوم. ولی ناغافل بدی یم به رسم سفارشات آقاجان که میگُت هروقت میخوا باخوسی یه شمد و نمد بنگن رواَت مون دی برای اولین بار در نبود آقاجان این کار رو کوردی بی یم، چوشمانوم گرم گردیبه و همچین قُزقُن خِو دبی یم که یه یتیم بماند زنگ خانه رو بزی و خو د بپرسوم.
در رو اوییب نیمیزقل دی نکوردوم چون خانه بریز بپاش به و ننه اینجور موقان آبرو داری میکورد و تا جمع و جور نیمیگردی در رو واز نیمیکورد، حالا کی حالشو داره، ول کن بابا ، یقین آقای مقدم مایی همساده یه و باز میخوا نک و نالش کنه که فلانی مونی پارکینگی جا ماشین پارک کوردیه و مایی آقا اون نفهمه مردکه نهیب کنه.
بِدی یم چندی قشنگ تربیت گردی یم و در نبود آقا ننه چندی اوشانی گپانو گوش بدام... گپانی که وقتی اوشان دباشون یا عمل نیمینوم یا یک کیل دوبور کار مینوم، خلاصه که مونی گوشت و خونی میان بشیبه.
به قول نیچه پدر و مادرها ناخواسته یالانشانه خودوشانی جور بار میورون و به اینکار تربیت نام مینهند
جوامع سنتی جوامعی هسته که کانون خانواده خیلی قوه داره، چون قوه داره پس عادات و خصایل و رذایل و نیک و بد همینطو سینه به سینه پیش میشو.
امیرالمومنین میفرمایند که یالانتانه با اخلاق خودتان تربیت نکنین چراکه اوشان برای نسل و دوره دیگری خلق گردی ینه.
قدیمان تا نود سالگی یالان در بیخ چنه ننه و آقا دبی ین و تاثیر و تاثر دبه.
امبا این دوره فرق کوردیه و جامعه میگرده مخاطب و از مدرسه  بشی ین این هجرت تربیتی آغاز میگرده.
همان تشابه ناخواسته که آقا ننه میکوردون یهو تبدیل به تشابه ناخواسته اجتماع میگرده، کلا مایی تربیت همان میزان ، تشابه ورزی هسه و میگردیم طوطی فرهنگی در توتیای تربیتی جامعه.
از همان اول تقلید کاری مایی گوشت و خونی میان دل میشو و همرنگی جماعت مایی میزان.
اوشانی گو تحقیق مینون نه تقلید
همانانی هستند که نه گفتن رو یادگیتی ینه..
آخه میدانی که آری گفتن  مطلق تنها چیزی هسه که فقط خر و موجودات شبیه خر اورو یادگیتی ینه
قبول اخلاقیات و عادات اگر مبنای عقلانی داشته بو متبرک هسه و خارج از این دایره خریت
شاد باشید🌺

✍ حامد نجاری، گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۹
درجی طالقانی

نقلک: غلام و خواجه

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۶ ب.ظ

یه روز یه خواجه ای، خودشی غلامَ میفرستَ بازار، تا انگور، انار و انجیر بَخَره و زود وَگَردَه.
غلام بَش بازار ولی دیر وَگردی و فقط دی انگور بَخَرُست.
خواجه او رَ خلی بَزّی و بگوت: وقتی تُو رَ کاری دُمّال میفرستُم، باید چند تا کار انجام بُدیِی زود وَگردی، نه اینکه چندتا کاری دُمّال میشی، دیر وَگردیُ و یه کارکنی.
غلام بگوت: چشم، مِمبعد همین کارُ مینُم.

یه چند روز بُگذشت، خواجه مریض گردی، غلامَ بَرُستا دکتر بیارَه.
غلام بَش خلی زود چند نفری همراه وَگردی.
خواجه بگوت: اینان دی کیَن؟
غلام بگوت: خودُت منه بگوتی تُو رَ بَرُستام کاری دُمّال، چند تا کارکن و زود وَگرد. مُن دی تیِی گپِ گوش کُردم. این دکتر هسته بیاردم، تُو رَ درمان کنه، این دی غسّال هسته اگه بَمُردی تُو رَ غسل هادی، این آخوندَ که تیِی نمازَ بخوانه، این دی تلقین خوان هسته، این قبرکَن، این دی قرآن خوان.

◀️🎤 برگردان و خواندن متن:
   سید مصطفی افتخاریِ طالقانیِ پراچانی

دریافت کنید 

📝 ویرایش، تنظیم و عکس:
   سیده مریم قادریِ طالقانیِ اُورازانی
    گروه تولید محتوای درجی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۶
درجی طالقانی

داستان گو و گوسفند

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۶ ب.ظ

یه روز گِو یی پا میشکی دی نمی تانه راست گرده پاشی سر بیَسته
کشاوز دامپزشک میاره.
دامپزشک میگو: اگه تا ۳ روز دیگه گِو نتانست پاشی سر بیَسته گِو بَکوشین.

گوسفنداین گپه میشنوَ، میشو گِویی پیش میگو: راس گرد،راس گرد.
گِو هیچ حرکتی نمینه.

دومین روز، بُدِو بُدِو میشو گِویی پیش، میگو: راس گرد،راس گرد پاتی سربیَست.
بازم گِو هرکاری مینه نمی تانه بیَسته پاشی سر
سومین روز دوباره میشو میگو: سعی کن پایستی وگرنه اگه ایمروز نتانی پاتی سربیَستی دامپزشک بگوت باید بَکوشت گردی.

گِو تااین گپه میشنوَ باهزار زور و زحمت پا میَسته
فردا صبح کشاورز میشو مینه گِو پاشی سر اُستا،خوشحال میبو ومیگرده میگو:
گِوپاشی سر اُستا! باید جشن بِیریم...گوسفندَ قربانی کنین

خلاصه اینکه بد زمانه ای گردی، خودتانه نخود هر آشی نکنین

◀️ برگردان و ارسال متن: سیدمصطفی افتخاری طالقانی پراچانی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۶
درجی طالقانی

داستانُک: دو برار

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۷ ب.ظ

دو تا برار بیَن، یه تیکاک زیمین داشتُن که از پیَرشان ارث برسی بَ و اونه ای سر، کشت و کار میکُردُن و زندگیشان از این راه تأمین می گِردی.
یکی از این براران عزب بَ ولی آن یکی زُن و چندتا وچه داشت.
دوتا بِرار، همدیگه ای همرا کار میکُردُن و محصولشان و هرچی در میامه ر نُصم میکُردُن. یه روز عزبه برار خودشی همراه فکر کُرد: درسته که مُن و برارم یه اندازه کار مینیم ولی اویی اهل و عیال زیاده و خرجش دی مُنِ عزب د ویشتره، پس درست نی درآمدمانه نُصم کنیم. او باید مُن د ویشتر ببره.
همینی خاطر، شو که گِردی، یه گته کیسه ی گندم ویگیت و یواشکی بَبُرد برارشی انبار و بریت اونه ای گندم کوپایی سر.
از آن طرف، گتین برار دی خودشی همرا فکر کُرد: درست نی مایی درآمد نُصم گرده. مُن زُنمه بیگیتیم و سر و سامان دارُم اما او هنوز عزبه و کلی خرج، پیش داره و باید یه مالی جمع کنه تا بتانه خودشیب زن بَبره و خانه زندگی درست کنه.
او دی یه گته کیسه گندم ویگیت و یواشکی بش برارشی انبار و بریت اویی محصولی سر.
خلاصه سالها بُگذشت و این دو هر شو این کارشانه تکرار میکُردُن و میدیَن، اوشانی گندم، همیشاک با هم برابره. تا اینکه یه شو، اتفاقی همدیگه ر انباری میان بیدیَن و رازشان لو بَش. یه خورده هَمه نُگاه کُردُن و بعد همینطور کو اشکشان جیر میامه، همدیگه ر دیما گیتُن.

آها عزیزجان، حکایت این دو برار، حکایت خوبی ر میمانه
شاید الان متوجه نگردی.. اما خوبی هیچوقت گُم نیمیبو
دنیا و آخرتی میان میمانه و هم خودته بهره مند مینه، هم دیگرانه

راهِ از "خوبی" به "بدی" بشین، فاصله اش به قد بپرین از یه کیشکه جوی اوعه
اما برای وگردین باید گته اقیانوسان دِ عبور کنی.

✍ ارسال متن و انتخاب عکس: سیده مریم قادریِ طالقانیِ اورازانی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۷
درجی طالقانی

داستانی از مثنوی معنوی: مرد و سگ

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۷ ب.ظ

یه عرب مردک یه سگ داشت که دبه میمرد....  راهی سر نیشتی به و سگی به برمه میکرد.
یه گدا اونجه ده رد میگردی.عرب مردک ده بپرسی.چبه برمه مینی؟؟؟؟

عرب مردک بگوت این سگ که مینی منی هسته خیلی باوفایه سگه...روزان منی به شکار میکرد و شوکیان منی به نگهبانی هامیدا...دره بمیره...

گدا بگوت سگتی درد چیه؟؟ دندان بخورده یا زخم داره؟؟؟

عرب مردک بگوت.نه گرسنگی ده ضعیف گردیه دره بمیره...
گدا بگوت خدا توره صبر هادیه..
دبه میشه که یه کیسه عرب مردکی پشت بدی....بپرسی اون کیسه چیه؟؟؟؟

عرب مردک بگوت  نان و غذا... گدا بگوت پس چبه هانمیدی سگ بخوره نمیره؟؟؟

عرب مردک بگوت.نان و غذاره سگم ده ویشتر دوست دارم..برای این نان و غذا پول هادامو بعداز این دی باید هادیم..
ولی برمه کردن و اشک بریختن سگی به مجانیه...

گدا بگوت...خاکان تی یی سر..
اشک   خون   دل هسته و به قیمت   درد و رنج که به آب زلال تبدیل گردیه....اشکی ارزش   نان  ده خیلی ویشتره.....
مولانا جلال الدین بلخی..

خا نتیجه گیری اینکه....
بعضی آدمان حاضرن از جسم و جان و روح و شادی و آرامش خودشان ده بزنن..

ولی یه ریال همین آرامشی به خرج نکن..حالا بعضی آن حالا بدتر آرامش بی حاضر نین وقت و زمان بندین و تنبلی مینن..

حالا یه گروه سوم دی درن که آرامش و شادی به غرور و گردن کجی دارن و حاضر نین بشکنن.
اینان نمی دانن که مال و ثروت و غرور و زمان باید آدم بداره..نه آدم اینان بداره..
دایم دی حساب کتاب مینن و حول و ولا درن که دارایی شان کم نگرده..

نکته :
حضرت مولانا: بعضی آدمان سگ اموالشان هستن....

✍ برگردان به طالقانی: ابوالفضل یزدانی، خُسبان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۰۷
درجی طالقانی

مجموعه داستانهای صوتی خاطرات رمضان

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ب.ظ

🎤 با صدای: محمد حبیبی نویزکی

طراح پوستر: سیده مریم قادری اورازانی



داستان اول:   💠 عمه خانم 💠

دریافت کنید



داستان دوم:   💠 آقاتی سیاه ساعت 💠
به صورت صوت تلگرامی در کانال موجود است.




داستان سوم:   💠 ننه ای تهرانی مهمان 💠

دریافت کنید



داستان چهارم:   💠 22 بهمن و فرار مادیان 💠
دریافت کنید 



داستان پنجم:   💠 22 بهمن و آقاجانی خانه 💠

دریافت کنید



داستان ششم:   💠 زیدی عمه زاما 💠
دریافت کنید 


داستان هفتم:   💠 مسابقه تلفنی 💠
دریافت کنید

خاطره طنز  💠 تعطیلات تابستانی 💠

🎤 با صدای: محمدحسین رضایی
از روستای سنگبن

✅ کاری از گروه طالقانی درجی

 طراح پوستر: مریم قادری
دریافت کنید


داستان زولبیا

🚩   شب احیاء در ده خبری میپیچد:

ایمشو مسجدی میان زولبیا پخش مینن!
ایسه کسی دی نمیدانه زولبیا چیه!!!

🎤 نقل خاطره: آقای محمد رضایی از سنگبن
دریافت کنید



داستان: 💠 تعزیه خوانان در راه فشند 💠

🎤 با صدای: محمد حبیبی نویزکی

 طراح پوستر: مریم قادری

دریافت کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۰۰
درجی طالقانی

هیچ مُزد زیادی بی حکمت نی

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۰ ب.ظ



یه روز موشان، دور هم جمع گَردیَن تا یه نامه بَنویسُن و بَرستُن گربه ی خانه، تا دیه گربه اوشانه اذیّت نکنه.
یه موشُ بگوتن: تو این نامه رَ بَبُر،صد تومن دی تو رَ حق الزحمه هامیدیِیم.
موش یه کم فکر مینه و میگو: نه! مُن نمیبَرم.
میگنک چیدانی؟
میگو: مای خانه تا گربه ی خانه راهی نی، راه به این نزدیکی، کرایه به این سنگینی، حتماً یه اَمّایی میانُش دَرَه

✍ 🎤 برگردان و خواندن متن از: سید مصطفی افتخاری، از روستای پراچان
گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۱۰
درجی طالقانی

میوه فروش و پیرمردک

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۱ ب.ظ



بَشی بیَم میوه فروشی، یه مسنِّ مردک دی بِما بی، دَسانش دی تاول دَوَستا بی، معلوم بی که گارگرَه، یه کیسه شیلانَکِ مرغوب و درشت بیت و بُندا ترازو اِی سَر.
فروشنده بگوت: ۲۷۵۰۰ تومن، پیرمردک که انگار شکّه گرده بیی، بگوت :مگه چند کیلو هسته؟
فروشنده بگوت: دو کیلو دَ یه ذُرّاک ویشتر، پیرمردک که دهنش وابمانستُبی بگوت: مگه کیلویی چنده؟
فروشنده جواب بدا:۱۲۵۰۰تومن!!
بیچاره مردک باخجالت بگوت: من فکر کردم کیلویی ۱۲۵۰تومن هسته! نه آقا نمی خوام.
کیسه رَ هموجه بندا بَش...

فروشنده با یه پوزخند شاگردشَه بگوت: بیو این شیلانک ۱۲۵۰ تومنی رَ بریز جاشی سَر، هر دو تا شانی خنده صدا دی بَش تا آسمان، بعد وَگردی بایه قیافهٔ طلبکارانه منه بگوت: عجب دیوانه هایی پیدا میگردُنا.
جواب بُدام: به گمانم دیوانه نَبی، احتمالاً خیلی سال بی که میوهٔ نوبرانهٔ تابستانه نخرُستِه بی، نمیدانست قیمتش چنده، شایدم فکر کرد شما حرّاج کُردین، اون دی خیلی خوش شانس بی که میتانه یه ذره خانواده شیب بَبُرَه.
چیزهایی که لازم داشتم بخَریَم، میوه فروشی دَ بمام دُرگا، من بمانستم که به کدوم یکیش فکر کنم،
آبراهام مازلویی گپی یاد دَکَتُم که چطور عزّت وکرامت آدُمان گِرُو نیاز اولیه و مادّیشان دَرَه!
هرکس دَ میپرسی چیدانی روزه مِیری، همون جواب کهنهٔ همیشگی رَ هامیدی،برای اینکه با ضعیفان وگرسنگان همدردی کُنُم!
کدوم مستمند،کدوم وَچه یِ خیابانی، کدوم زن بی پناه صبح (سحر) بیدارمیبو، یه سفرهٔ هفتاد رنگی سر مینیشَه
تا خِرخِره میخوره، بعدتا غروب، کولری خُنَکِ بادی دم میخوسه، افطاری وقت بازم بساط غذای رنگارنگ خودشه پهن مینَه؟؟

👈 آها عزیزجان... هدف از روزه داری، تنها اجابت فرمان خداوند هسته.. فرمانی که مثل تمام فرمانهای دیگه ی خداوند دانا و حکیم، حکمتهای بسیاری دُلش دَره. که یکیش باخبر گردیَن از حال و روز مستمندانه... یکیش تمرین تقوا پیشه کُردُن... یکیش نه بگوتُن به خواهش نفس... یکیش سلامتی روح و سلامتی تن...
👈 آها عزیزجان، اگه میخِی از رمضان کریم، بیشترین استفاده ر ببری و پیروز این میدان گِردی، ویشترک به یاد فقیران باش.. کمی از رنگ و لعاب سفره تان کم کن و به اوشانی اساسی نیازان بَرَس.
الهی که همه تانی تن سالم بو. 🙏

✍🎤 برگردان و خواندن متن: سیدمصطفی افتخاری، از روستای پراچان
📝 تنظیم، ویرایش و انتخاب عکس: سیده مریم قادری، از روستای اورازان
گروه تولید محتوای درجی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۱
درجی طالقانی