شعرهای روز بهاری برفی 97
سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ق.ظ
خدا، ایمشو شکوفه بی پناهه
تُنُش یخ کُردیه، چون بی لُحافه
نمی دانُم، اگه تقدیرش اینه
آخه یالی بکوشتُن دی، گناهه!
شعر از: مسلم آهنگری - روستای گوران
آخه آلان دی وقته وَرف گردی
متلک دی میان حرف گردی
اگه ورفه، شکوفه چی بگوتی
چبه این همه زحمت صرف گردی
شعر از: فرهنگ باریکانی - روستای باریکان
بهار آمد شکوفه بر سردار
چه خوش باشد به صحرا در بر یار
شدم بیدار من ازخواب دوشین
نشسته برف سنگین بر سپیدار
شعر از: محمدعلی صالحی - روستای سوهان
جانا حدیثِ برف و شقایق ندیده ای
ویرانیِ دوباره ی عاشق ندیده ای
دل را به رسمِ عشق، سپردیم دستِ تو
بر زیر پانهادی و لایق ندیده ای
شعر از: فرشید فلاحی - روستای کولج