درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ اصیل طالقان» ثبت شده است

خوش خبری

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۴۸ ق.ظ

 

مادر بزرگم هروقت زاغچه‌ای را می‌دید که بر بلندایِ خانه یا داری نشسته، می‌گفت: بُخوان کشکریت... بُخوان که خیر و خوش

و این اعتقادی است که طالقانیان به خواندن این پرنده خوش سیما و دلنشین دارند. گویا پیغام‌آور خبری خوش است یا رسیدن عزیزی که چشم انتظارش بودی را مژده می‌دهد. شاید هم مهمانی در راه است.

خلاصه که هر صبح آرزویشان این بود:  ای روزگار با کشکرت ... هر روز بکن تو مشورت

کشریتانِ بِومتانی سَر خوش خبر بُن

 

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی
عکس از آقای همایون

mail نظر ارزشمند همراه درجی

آقای مهدی رضاخانی: در اصل واژه «کشکرک» از زبان پهلوی آمده است. هوشنگ ابتهاج شعری دارد (مرثیه جنگل) که به نام این پرنده در آن اشاره کرده:

بر بال سرخ کشکرت پیغامِ شومی است...

در زبان گیلکی هم به این پرنده کشکرت می‌گویند و آن را خوش خبر دانسته، به ویژه در مورد رسیدن میهمان که به شوخی می‌گویند در قدیم، کارِ تلفن را می‌کرده. شعری محلی در این زمینه می‌گوید:

کشکرت تی صدایه فیشان... می دیل میهمان ناخوایه...!

 

با تشکر فراوان از همراهی دوستان

منتظر دریافت نظرات شما در ذیل پُست‌ها هستیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۴۸
درجی طالقانی

مفهوم غول در زبان‌های مختلف

يكشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۰۶ ق.ظ

«غول» موجودی است افسانه‌ای با جثه بزرگ و قدرت بدنی زیاد که دشمن انسان محسوب می‌شود. با نگاهِ واقعی‌تر، غول موجودی از جنس اجنه و جنیان است که در قابلیت‌هایِ فیزیکی از انسان برتر است اما قوه‌ی فکر، هوشمندی و ادراک انسانی بر او می‌چَربَد. 

در زبانِ فارسی صفتِ غول، به چیزی اطلاق می‌گردد که هیکل درشت و زور زیاد دارد و بعضاً خشن است. از اصطلاحات مرسوم در این زبان، «غولِ بی شاخ و دُم» و «غول بیابانی» است لذا این کلمه در فارسی، بارِ معناییِ ترس آوری با خود به همراه دارد.

حالا اگر یک آدمِ انگلیسی زبان، کلمه «غول» را بشنود، فی الفورِ یادِ آرزوهایش می‌افتد، چون این کلمه در ذهن او یادآور غولِ چراغِ آرزوهاست که با اینکه اصل افسانه آن از مشرق زمین است اما انگاری غربیان بیشتر باورش کرده و به آن پر و بال داده‌اند.

و اما مفهوم «غول» در طالقانی، لطیف‌تر شده و جنبه طنزآلود به خود گرفته است. اینجا دیگر آن غولِ بی شاخ و دمِ ترسناک در کار نیست و حتی قدرت برآورده کردن آرزوها نیز به فراموشی سپرده شده بلکه با یک موجودِ هالو، تنبل و ساده طرفیم که علیرغم هیکل درشت و تنومندش، کار زیادی از او برنمی‌آید. موجودی که به راحتی گول می‌خورد و اسباب خنده اطرافیان می‌شود. از این رو وقتی یک طالقانی به کسی می‌گوید غول! طرف نباید به این توهم بیفتد که از هیکل درشت او ترسیده یا چون غربی‌های خوش خیال، امید به جادوگری او بسته، بلکه باید بداند که در طالقانی، به آدمهای ساده لوح و بی فکر، صفت «غول» یا «غولیل» اطلاق می‌گردد. همینطور اصطلاح «غول غولی کردن» یعنی هالوواری زیستن و کارهای ساده لوحانه، از رویِ بی‌فکری کردن. به عبارت دیگر همان خُل خُلی کردن! است.

 

تهیه کننده متن و پوستر: سیده مریم قادری

نقاشی‌های کارتون از آقایان: رضا باقری شرف (طراح غولیل و غول بی شاخ و دم) و حامد بذرافکن (طراح غول جادو)

 

نظرات ارزشمند همراهان

آقای مهدی رضاخانی: ترکیباتی مثل «خدا غولی» و «دریا غولی» هم داریم. [که اشاره دارد به زیادی این غول بودن!] وقتی میگن: جوان نمرده دریا غولی، یعنی طرف به اندازه یک دریا غول می‌باشد. laugh

آقای شهرام صادقیان: ترکیب وُرِ غول هم داریم. [البته این ترکیب در بعضی روستاها به صورت «غولِ وِر» یا «غول و وُر» هم استفاده می‌شود.]

 

با تشکر فراوان از همراهی دوستان

منتظر دریافت نظرات شما در ذیل پُست‌ها هستیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۶
درجی طالقانی

آداب و رسوم تدفین در طالقان

شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۳۷ ق.ظ

از خاکیم و به خاک دی وِمیگردیم

رحلت از دنیا و داشتنِ زندگی اُخروی، از اساسی‌ترین باورهای مسلمانان است که مردم طالقان هم به آن اعتقاد راسخ دارند. به هرحال، مرگ، جزئی فراموش نشدنی و غیرقابل حذف از زندگی است. از این رو مراسم کفن و دفن در طالقانِ قدیم، خیلی خاص برگزار می‌شده است. رسومی که متأسفانه در حال فراموشی است. در این مقال و مجال، سعی داریم مروری داشته باشیم بر این آداب و رسوم قدیمی، ضمن آنکه آرزوی سلامتی و طول عمر برای همه عزیزانمان داریم.

متن به گویش طالقانی است.

 

اون موقان کو بلندگو و تُلفُن و تُلُگرام دَنُبَه، هر گاه ناغافُل اذانی صدا در میامه، خبر از فوت کسی هامیدا. مردم دَس بُکار میگردَن، به کمک هم قبر میکندون. طالقانی قَبران، قشنگ و گَته و دلبازه. یه اصطلاح دی دارُن که میگو: «قبر مرد تا دوش، قبر زن تا گوش» یعنی قبر مرد ر تا اندازه‌ی کتف یک مرد با قد معمولی می‌کَنُن و زنی قبر ر تا گوشش، یعنی جیرتر میشُن. آخه زُناکان همه جا باید قَهیم باشُن، حتی موقع مردن. این که زنی قبرِ گودتر میکندن، شاید به این خاطره که کفن دزد حالیش گرده زنانه نامی خاکه، غیرت کنه دی کفنی سراغ نشو. در واقع با خاک اون پایین، یه چیزی شبیه تابوت منتها جمع و جورتر میکنُن. آن گودی که ما از بالا مِینیم، پایین جمع و جور و تنگ هسته.

 

قدیمان غسالخانه کو دَنُبَه، معمولُاً میتَ یا در خانُشی حیاط میشوردون یا در روخانَه‌ای کُنار یا در مچُد. میتَ تخته سنگی رو میشوردون. اول با اِو و سُدر، دویّوم با اِو و کافور دستَ آخُور با خالی اِوْ. سپس اونه کفُن میکوردون. کفن که به آن «خلعتی» دی میگُتُن عبارت بَ از لُنگ، پیرهَن و سرتاسری که از پارچه نخی و معمولاً سیفید تهیه می‌گردی. اگه میت، زُن بَ یه مقنعه دی سَرش میکُردُون و یه پارچه دی دور کمر و سینه میبَستُن. بعد اگه میت بُرد یمانی که سوغات مکه بَ یا لباس احرام داشت، اونی همراه دی میپوشاندُن. مستحب بَ اوشانی که به فکر سفر آخرت بی‌یَن، از قبل روی کفن با زعفران و مُشک و گاهی با گِلِ تربت ایمام حسین، دعا، شهادتین یا جوشن کبیر می‌نوشتُن.

 

اگه تابوت داشتُن که چه بِیتَر، اگه دَنُبَه، یه نَمُد مینگَتون چَپَری رو و میتِ اونی همرا به قبروستان میبردون. میت با یه پارچه، شمط یا پتو پوشانده می‌گردی. اهالی دی با بوگوتونَ  اذکار «لا الا الله محمد است رسول و علی ولی الله» او ر مشایعت می‌کُردُن. سپس اونی سریندان نُماز میت میخواندون و پس از تلقین اونَ قبری میان، هامینان. تمام میتان، رو به قبله می‌خُسُن، یعنی به پهلوی راست، در حالی که صورتشان رو به قبله هسته و پاهانشان سمت امام رضا. همه در یه حالت و یه جهت! بعد کفن میتِ پَس مینُن و صورتش دی مینگنُن خاکی سر.

 

رسمه میتی زیر بغلان چو مینگنُن. دو تا چو هسته هم قد که میگن «پَرِ بنی چو» که باید تازه دار دِ بکنن (بهتره چوب بید باشه) و روش آیه قرآن مینویسُن، بعد مینگنن میتی دو تا بازویی بغل. یه بار آبّام دِ سوال کوردُم چُبَه میتی بغلان چو مینگَنُن؟ بگوت شایُد نکیرَ مُنکُرَ اونی همرا بَزونه! اما آبّا شوخی می‌کورد. سنت اون دو ترکه چو، بنا به توصیه امامان هست که فرمودند باعث تأخیر و کاستن از عذاب میت میگرده و اُسمش جَریدَتین هست. در قسمت‌هایی از بدن میت دی پنبه میذاشتُن.


بعد نوبه «پس تلقین» می‌رسی. در هُنگام تلقین شخصی میت تَکان هامیدا. بعد سنگ میچینُن سرش تا به کله میرسه که روی میان گورَ با لانَه یا لَحنه (سنگ پهنی که لَحَد نام دارد. امروزه از بلوک سیمانی به‌جای آن استفاده می‌کنند) میپوشاندون و اونی رو رَ  شُفته میریختون و با خاک قبر پُر میکوردون. بعد بالای مزار، یه سنگی هامینی‌یَن.

 

رسم بَ شب اول قبر اونی رو تَش میکوردون تا کفتاران قبر نُشکافون. می‌گوتُن گورکن و کفتار میا جنازه رِ در میوره تا باخوره، لذا تَش روشن میکُردُن تا جَک و جانور بَتَرسه. بعد، تا هفت شب، میتی بَ فانوس میوردُن و شب تا صبح، قبری سَر، فانوس روشُن میکُردُن.

 

در هنگام تدفین از مشایعت کنندگان با حلوا که که به آن «حلوای پیش خاک» می‌گوتُن و در چلک مییَشتون، پذیرایی میکُردُن. اوشان دی با قرائت فاتحه، سوره اخلاص و صلوات، خیراتِ پاسخ هامیدان.

 شام غریب، ختم، هفت و چُلَه و سال مراسُمَ مخصوص به خود رَ داشت که در این مقال جا نیمیبو.

تصویری از امامزاده و مزار روستای اورازان. عکس از: محمدعلی نادعلی‌زاده - پایگاه خبری جماران

 

رسوم بعد از تدفین:

یکی از بهترین رسوم طالقانی بعد از تدفین، بردن «تَلِ کاسه» برای خانواده ی داغدار است. در اسلام مستحب است همسایگان و فامیل، تا سه روز برای خانواده عزادار غذا بفرستند. در طالقان این رسم اجرا می‌گردی، برخلاف الان که همه دِمیرجُن خانه متوفی و شام ناهار میمانن، در قدیم خانواده‌ی عزادار اصلاً غذا نمیپَت و همسادگان و آشُنایان اوشانیب غذا میبردُن که به این غذا میگُتُن: «تَلِ کاسه».

رسم بعدی، «سَر بتاشیَن» و اصلاح کُردُن بَ. در قدیم، بعدِ هفت، میشیَن صاحب عزایی خانه و او ر عزا دِ درمیوردُن. ولی الان بعدِ چهل، این کارِ مینُن. برای این کار، معمولاً زِنکانی بِ پارچه و حنا می‌بَرُن و مردکانی بِ پیرهن و اوشانی سرِ دی میتاشیَن و اصلاح میکُردُن.

بَد و بیراه‌های مرتبط:
لَتی سر بُشورد!   کافورُت کُنُن!   قُبله‌ای رو هاکِویی!   کفن کورد!   تخته‌ای سر دُکُرد!   عزّات باخُرُن!

 

برخی باورها و حواشی مرتبط:

  • شمطی را که روی میت می انداختن، وقتی آخر کار برمیداشتُن، هامیدان دست یه بچه و میگُتُن بَبُر خانه ولی پشت سرت نُگاه نکن. میگُتُن اگه نُگاه کنه، ممکنه یکی دیگه دی به رحمت خدا بشه.
  • اگه سنگ لَحَد (لحنه) اضاف میامه، میگوتُن ای امان یکی دیگه میمیره.
  • تدفین در بازه زمانی، صبح تا قبل از غروب آفتاب انجام می‌گِردی. اگه کسی بعدِ غروب آفتاب، فوت میکُرد، روزِ بعد، او رِ دفن میکُردُن.
  • اگه در یک خانواده به مدت کوتاهی از هم، دو نفر به رحمت خدا میشیَن، یه عقیقه (گوسفند قربانی شده) رِ درسته دفن میکوردن تا به قولی سومیش باشه و دیگه کسی نمیره و ختم به خیر گرده.

و آخر سخن:

قبل از به دنیا بیومیَن داخل آبیم. بعد وارد هوا می‌گردیم. بعد که بُمردیم میشیم خاکی بُن.  

خدایا این چرخه آب و باد و خاک ر به آتش ختم ناکن. الهی آمین

همیشُک تنُتان ساق

 

مشارکت کنندگان در تهیه این متن:

آقایان شهرام صادقیان، پدرام سوداگری، مهدی رضاخانی، ابوالفضل یزدانی و خانم‌ها سیده فاطمه میرتقی و سیده مریم قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۳۷
درجی طالقانی

دو ضرب المثل مرتبط با هم

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۱۳ ق.ظ

در طالقانی یک ضرب المثل داریم که می‌گوید:

کاهِلِ خَر منتظرِ چاشِّه

به معنای: خرِ کاهل (تنبل) منتظر شنیدن صدای چاش (هُش = فرمان ایست) است.

کاربرد: این مَثَل در مورد آدمهایی به کار می‌رود که تنبل و از زیرِ کار در رو هستند و منتظر یک بهانه تا کار را تعطیل کنند.

مثال: مایی کارگر دی، کاهِلِ خرِ منتظرِ چاشّه، کرونا رِ وَهانه کُردیه سُ ماهه نمیا کاری سَر.

معادل فارسی: ﺧﺮ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﻌﻄﻞ ﯾﮏ ﭼُﺶ/هُش ﺍﺳﺖ.

در ادامه این مثل، گاهی از یک مثلِ مشابه هم استفاده می‌شود که به طور غیرمستقیم اشاره به مثل اول دارد. آن مثل این است:

چـاشّه ناخوری!

به معنای: فرمان ایست نشنوی!

کاربرد: وقتی یک نفر در حالِ کار است، برای بازداشتن او از ترکِ کار، این مثل را به کار می‌برند. گاهی هم ذکر این مثل، در تمسخر نحوه‌ی کارکردن فرد است. چون به جدیت مشغول کار نیست و این پا آن پا می‌کند که کار تعطیل شود.

مثال:

بچه به مادر می‌گوید: ننه بِین همه مشقانمه دَروم بِنویسُم.

مادر: خا ایسه... بِپّا چاشـّه ناخوری!

معادل فارسی: چِشم نخوری! (خیلی جالبه که معادل فارسی این مثل، چشم خوردن است که از لحاظ تلفظی مشابه مثل طالقانی، چاشّه خوردن می‌باشد. یعنی دو کلمه با معنایی متفاوت و کاربردی یکسان.)

 

تصویر اصلی از: مهدی صادقی

طراحی برای ضرب المثل طالقانی و متن: سیده مریم قادری

گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۱۳
درجی طالقانی

اُجاره حلوا (خوراک هویج)

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۸ ق.ظ

یکی از غذاهای محلی و خیلی قدیمی طالقان که در روستاهای اورازان و اطراف وجود دارد و این‌ روزها کمتر پخته می‌شود، اُجاره حلواست. البته حلوا بودن آن به این معنی نیست که شیرین و جزء شیرینی‌جات باشد. طالقانی‌ها علاوه بر حلواهای شیرین، به بعضی غذاها که حالت پوره دارد، حلوا می‌گویند. مثلاً دوپیازه در طالقان به سیبزینی حلوا مشهور است. این اُجاره حلوا هم خوراکی پوره مانند است که با هویج درست می‌شود. (به هویج در طالقان، اُجاره می‌گویند.)

مواد لازم:

  • عدس
  • هویج یا زردک (همان اّجارّه)
  • سیر ۲‌ق غ سرخ کرده
  • کمی نمک و زردچوبه و فلفل سیاه 

طرز تهیه:

ابتدا سیر را سرخ و عدس شسته شده را به آن اضافه می‌کنیم. همین که پخت، هویج یا زردک را خُرد و با کمی آب، به آن اضافه می‌کنیم. توجه کنید که زردک یا هویج باید بیشتر از عدس باشد.
بعد نمک و ادویه‌ها را افزوده و در انتهای پخت، مواد را با گوشت‌کوب لِه می‌کنیم طوری که همه مواد با هم مخلوط شود. این غذا خیلی آب دار نیست.
بعد از کوبیدن، به مدت ۳ یا ۵ دقیقه روی گاز با شعله کم حرارت ببیند، بعد غذا آماده است. این غذا با نان خورده می‌شود، مثل املت و به خاطر سیر و هویج و عدس خیلی مقویست. قدیمی‌ها کمی قورمه هم داخل این غذا می‌ریختند. اصل این غذا با هویج محلی یا همان زردک پخته میشه.

نوش جان

با سپاس از خانم سهیلا کیان (اهل روستای گته‌دِه طالقان) و کانال طالقانی‌ها

 

طبخ غذاهای محلی قدیمی، راهی خوشمزه و موثر در حفظ فرهنگ و میراث نیاکانمان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۲۸
درجی طالقانی

داستان (واقعی) آقا مدیر

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۵۶ ق.ظ

 

آفتاب هنوز بر ستیغ البرزکوه نتابیده بود که مادران دُنبِلید، کوچه‌ها را آب و جارو می‌کردند و صدای مادرانه در کوچه می‌پیچید که «پسر! پایَُس!» و این فراخوان برای روزی دیگر، شاید آینده‌ای دیگر بود.

صداها گرچه از یک جنس بود، اما بعضاً معنای متفاوت داشت. معنای آرزوی یک مادر برای آینده یک پسر. مثلاً «زاما گردی پایَُس»، «مکه بشی پایَُس»، یا حتی نامشفقانه چون: «هِی گوگَلوان پایَُس»، «اُویار پایَُس»، « پایَُس ورکولی‌یان تی یِی انتظارِ می‌کَشُن». اما بعضی از این آرزوها حتی تصورش هم سخت بود. مثل مادری که به پسرش می‌گفت: آقا مدیر! پایَُس!

آقا مدیر برخاست. کوله بارش را بست و به سوی آرزوهای مادر حرکت کرد. گام‌ها را باید بلند برمی‌داشت. چون در مسیری که نه جاده‌ای بود و نه ماشینی، باید خود را قبل از تاریکی، به آبادی می‌رساند. آبادی یی که فردایش دنیای دیگری بود، دنیایی در حال عوض شدن...

 

 

سال‌های اول قرن چهارده هجری شمسی، نزدیک به صد سال پیش، ایران در تب و تاب آشنایی با مدرنیته بود. ماشین، سینما، مدارس جدید و حتی عده‌ای به فکر ساختن دانشگاه بودند. اثرات این تحولات، تا روستاها هم رسیده بود و آقا مدیر یکی از فرزندان تحول در زمانه‌ی خویش بود.

او درس خواند و فارغ‌التحصیل شد. با مدرک ششم ابتدایی که قدیمی‌ها معتقدند معادل لیسانس امروز است. حالا شوق آموختنِ آموخته‌ها در درون آقا مدیر موج می‌زد. او به آموزش و پرورش طالقان اعزام شد. آموزش و پرورش طالقان، جایی را بهتر از دنبلید برای آقا مدیر نمی‌شناخت. البته قبل از حضور او، دنبلید به همت بزرگانی چون مرحوم پرویز رضایی، صاحب مدرسه‌ای به سبک جدید شده بود.

آرزوی مادر برآورده شد. مدیر جوان، کارش را آغاز کرد. هم معلم بود و هم مدیر، (به همین علت به او آقا مدیر می‌گفتند.) ادبیات، ریاضیات، علم اشیاء، تاریخ و جغرافی درس می‌داد و همزمان، مدیریت مدرسه را هم برعهده داشت.

آقا مدیر، امیدها در دل و آرزوها در سر داشت. سخت‌گیر بود و به نظم، بسیار اهمیت می‌داد و بعضاً تنبیه هم می‌کرد. از مدرسه تا کوچه و خانه، مراقب بچه‌ها بود. صف بستن، نه تنها برای رفتن به سر کلاس، بلکه برای رفتن به خانه هم بود و نباید تا در منزل، به هم می‌خورد. همه این سخت‌گیری‌ها و نظم افراطی و تنبیه، به خاطر این بود که دغدغه تربیت و فردای بچه‌ها را داشت. آنها را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: سواد، نخودچی نیست که من توی جیب شما بریزم، خودتان باید تلاش کنید، زحمت بکشید تا یاد بگیرید.

آقا مدیر، سمبل تحولات روستا بود. مدرسه جدید ساخت، جاده ساخت، در لوله کشی و برق رسانی، نقش مهمی ایفا کرد. یک جورایی انگار که او، روستا را مدیریت می‌کرد. ظاهرش هم مظهر مدرنیته در ده بود. کت و شلوار می‌پوشید و کراوات می‌زد. والبال بازی می‌کرد و اینها در روستاهای آن زمان، سنت مرسوم نبود. اما در عین حال، آقا مدیر هرگز از اصل خود و سنتها جدا نشد. اهل مسجد و منبر بود. قاری قرآن بود، نوحه می‌خواند و سینه می‌زد. بانی اصلی مراسمهای محرم و صفر و ماه رمضان بود. هر رمضان، دعیه را از حفظ و با صوتی دلنشین در پشت بلندگوی مسجد می‌خواند، طوری که همه اهالی ده از آن بهره‌مند شوند.

آقا مدیر، مرد رسانه بود. پشت میکروفن که قرار می‌گرفت، مثل یک گوینده حرفه‌ای سخن می‌گفت. فن بیان و چینش کلماتش فوق العاده بود. من مطمئنم اگر ایشان، تریبون مهمتری در اختیار داشت، یکی از گویندگان مطرح کشور می‌شد. تُن صدا و دکلماسیون بی نظیری داشت.

آقا مدیر، باسواد بود. قلم خوبی داشت. بیشتر مکاتبات اداری روستا توسط او انجام می‌شد. از نظر سواد عمومی از هم‌طرازان آن دوره‌ی خود، بسیار بالاتر بود.

او عاشق کارش بود و نسبت به پیشرفت و موفقیت بچه‌ها احساس مسئولیت می‌کرد. برای جذب معلم از سپاه دانش تا آموزش و پرورش، بسیار تلاش می‌کرد. از معلم‌های جوان چون فرزند خود نگهداری می‌کرد و برای بسیاری از آنها، از ازدواج تا تشکیل خانواده همت گمارد.

آقا مدیر، به روز بود. آن روزها که در شهرهای بزرگ هم اکثریت مردم گواهینامه رانندگی نداشتند، او گواهینامه گرفت و اتومبیل خرید. ژیان آهار که برای ورودش به دنبلید، جشن گرفته و قربانی کردند. همان ژیان شد وسیله ایاب و ذهاب همه‌ی مردم روستا.

 

 

آقا مدیر می‌گفت: من جز خدمت به این مردم، کاری نکرده‌ام. اسناد و اقوال هم جز این گواهی نداده است. او عاشق خدمت به مردم بود. مخصوصاً برای مدرسه از هر اتفاق جدیدی به وجد می‌آمد. اولین روزهای طرح تغذیه رایگان، به مدت یک هفته هر روز به شهرک می‌رفت تا اینکه یک روز ظهر، سر صف، وقتی دانش‌آموزان انتظارش را می‌کشیدند، با دو کارتن بیسکوئیت ویفر خودش را رساند و با چه شور و شوقی، بسته‌ها را بین بچه‌ها توزیع کرد.

آقا مدیر وقتی عازم سفر حج شد، همه بچه‌ها به اتفاق اهالی روستا، او را تا سر جاده، بدرقه کردند. او بچه‌ها را به صف کرد و صورت تک تکشان را بوسید. در استقبال بازگشت ایشان هم دوباره همین صحنه تکرار شد. آقا مدیر همه شاگردانش را فرزند خود می‌دانست.

تا اینکه بعد از سالها خدمت صادقانه، آقا مدیر شریف، بازنشسته شد. او یک معلم نمونه بود، با اینکه موقعیت این را داشت که زمین بخرد، تجارت کند یا با ملاکان و تجار شریک شود و زندگی مجلل برای خود بسازد، اما هرگز به سراغ این کارها نرفت.

آقا مدیر، آقا مدیر بود و آقا مدیر ماند.

 

 

ارسالی از سوی آقای مهدی رضاخانی، اهل روستای دنبلید طالقان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۵۶
درجی طالقانی

گندم برشته

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۲۲ ب.ظ

 

یادُوش بخیر قِدیمان
هر ماه، یکی یِی خانه، زائو داشتُند
اینی واستان، گندم برشته دُرُست میکُردُن، میگوتُون شیرِ زائو رَ زیاد مینه

ایسه الان همه اینان آرزو گردی

 

 طرز تهیه گندم بیربیشته (گندم برشته)

امروزه زیاد می‌شنویم که گندم یا نان، قوتِ لایَموته ولی در گذشته، گندم واقعاً قوت لایموت بود و بیشتر از هفتاد درصد غذایِ مردم، از گندم به دست می‌آمد. گندمی که آردِ پختنِ انواع نان، شیرینی‌ها و کُولاس‌ها رو می‌داد و همینطور در غذاهای مرسوم، مثل آش و بلغور پلو مورد استفاده قرار می‌گرفت. برکت خداوندی، حتی در تنقلات و خوردنی‌های تفننی مردم، جایِ خودش رو پیدا کرده بود. یکی از این تنقلات خوشمزه و خاطره آفرین، گندم برشته است.

گندم برشته رو برای روزهای خاص، مثل شبهای چلّه، جشن چهارشنبه سوری و ایام عید تهیه و استفاده می‌کردند. همینطور برای زن زائو، با این استدلال که شیر مادر رو زیاد می‌کنه، گندم، برشته می‌کردند. یه کمی زمان که پیشتر اومد، خوراکی توجیبی بچه‌های مدرسه می‌شد اما اوج عزت گندم برشته، برای روزهای عید نوروز بود.

قدیما عید که می‌شد، کار بچه‌ها این بود که بِرَن دمِ درِ خونه‌ها و «هیب هیب» کُنان، از صاحبخونه گندم برشته بگیرند. گندم برشته‌ای که به قول معروف: خیلی مُزّه می‌دا.

حالا هم که دمِ عیده، می‌خواییم طرز تهیه گندم برشته رو براتون بگیم، شاید در میون این شلوغی‌هایِ آخر سال، وقتی برای درست کردنش پیدا و بچه‌های امروز رو به مزّه رویایی اون، مهمون کنید.

برای این کار به مقداری گندم کامل، یعنی گندمی که پوست کنده نشده نیاز داریم. کفتر بازا این نوع گندم رو خوب می‌شناسند چون برای کبوترهاشون از اون نوع می‌خرند.

گندم رو پاک کرده و می‌شوریم و بعد به مدت حدوداً دو روز، تو آب نمک و شیر می‌خوابونیم. می‌تونید برای خوشمزه‌تر شدن گندم، به این آب نمک و شیر، کمی زردچوبه و حتی آب پنیر اضافه کنید و بهتره که تو این دو روز، گندم رو تو یخچال نگه دارید. راستی، مقدار نمک هم به اون اندازه باشه که گندم، مزه برداره و وقتی می‌چِشی، شوریش رو نشون بده.

بعد از دو روز اونو آبکشی کرده و اجازه می‌دیم تا آب اون بره و کاملاً خشک بشه.

یه سینی روحی یا ماهیتابه برداشته و روی اجاق گاز، با شعله پایین می‌گذاریم، گندمها رو توش ریخته و تفت می‌دیم. این کار رو میشه حتی روی بخاری، چراغ والور یا آفتاب خیلی تند هم انجام داد. در مدت تفت دادن، مرتب گندمها رو هَم می‌زنیم تا خوب برشته بشَن.

حالا گندم برشته ما آماده است و میشه به رسم قدیمها، اونو با مقداری توت یا کیشمیش (ترجیحاً صمغ آبادی کیشمیش) قاطی و نوش جان کرد. بسم الله...

 

 

✍ دستور پخت و عکسها از: آقای نورالدین مهرانی

با سپاس از بانوان پروانه جوکار، زری مهرانی، آقای مهدی رضاخانی و طالقانی وچکان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۲۲
درجی طالقانی

عروسک‌های بومی و محلی طالقان

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۴۱ ق.ظ

 

یکی از جلوه‌های قابل تأمل در فرهنگ‌های اصیل، «عروسک‌های دست‌ساز یا بومی محلی» آن فرهنگ و جغرافیای خاص می‌باشد. مدارک و مستندات تاریخی ثابت می‌کنند که عروسک‌ها در تمدنهای باستانی نظیر ایران، مصر و یونان، مورد استفاده قرار می‌گرفتند. همچنین باستان‌شناسان معتقدند که عروسکها، از قدیمی‌ترین اسباب‌بازی‌های شناخته شده تاریخ بشر می‌باشند.

تاکنون عروسک‌های باستانی زیادی از مقابر و گورهای قدیمی کشف گردیده که عمدتاً از جنس چوب، خاک رُس، عاج یا پارچه‌ بافته می‌باشند. برخی از این عروسک‌ها در کنار کودکان به خاک سپرده شده و لباس مرسوم در همان دوره زمانی، را بر تن داشته‌اند.

البته عروسک‌ها همیشه بازیچه‌ای برای بچه‌ها نیستند و گاهی اهمیتی خاص برای بزرگ‌ترها هم دارند. تا جایی که نیاکان ما بیش از دو هزار و پانصد گونه عروسک را ساخته و از آنها به‌عنوان نمادی آیینی استفاده کرده‌اند. بعضی از این عروسک‌ها، سازنده آرزوها و درخواست‌های بزرگترها هستند و اغلب از آنها در مراسم مذهبی، آیینی و حتی سحر و جادو استفاده می‌شده است.

در طالقان و فرهنگ بومی این منطقه نیز، عروسک‌های دست‌ساز، بازیگر توانایی در عرصه هنر و فرهنگ هستند. مادران طالقانی، اغلب با ابتدایی ترین وسایل دمِ دست خود، بازیچه‌هایی برای فرزندان خود می‌ساختند که از جمله آنها عروسک‌های بومی دختران طالقانی است.

علاوه بر عروسک‌های بازیچه کودکان، یکی از مهمترین عروسک‌های آیینی طالقان، «عروسک باران» یا همان «چَمچه گُلینک» است که برای درخواست باران از آن استفاده می‌شود. درخصوص این آیین بیشتر بخوانید کلیک

عروسک دیگری که بیشتر در مازندران ساخته و مورد استفاده دامداران منطقه از جمله روستاهای دامنه نشین البرز قرار می‌گیرد «عروسک تادونه» است. این عروسک زیبای چوبی، از گونه بسیار کمیابی از درختهای جنگلی، به نام «تادونه دار» ساخته می‌شود که میوه آن را «تادونه» می‌نامند و نام فارسی آن «داغ داغان» است.

بنا به گفته اهالی، این درخت، جزء درختان مقدس به شمار می‌آید و اعتقاد بر این است که چون گونه درخت، بسیار کمیاب و چوب آن محکم و سفت است، اگر سالهای سال بماند، هیچ گزندی نمی‌بیند و به دلیل دوام بالایی که از آن برخوردار است، عروسک ساخته شده از آن را نماد خوش‌یُمنی، پایداری و ایمنی از گزند چشم زخم و چشم نظر می‌دانند.

این عروسک که اسکلتی چوبی دارد، با نقش‌های زیبا و ساده، که جلوه‌ای خاص به آن بخشیده، تزئین می‌شود. عروسکی که نمایانگر روح بزرگ و هنرپرور جنگل‌نشیان سخت‌کوش و دامداران پر استقامت البرزی است.

امروزه در هجوم اسباب‌بازی‌های بی‌کیفیت و تُهی از اصالتی که از کشورهای دیگر به ایران وارد می‌شود و همراه خود، موجی از بدآموزی‌های فرهنگی ملل بیگانه را به دنیای پاک و نقش پذیر کودکان می‌آورد، توجه ویژه به عروسک‌های بومی و محلی، رسالتی است مهم که بر دوش یکایک فرهنگ دوستان و خانواده‌های ایرانی گذاشته شده است.

باشد که پاس‌دار فرهنگ ناب و میراث ارزشمند نیاکان خود باشیم.

 

منابع: باشگاه خبرنگاران جوان و روزنامه گسترش تجارت

 

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

 

در ادامه صوتی با صدای خانم میرزکیئی درباره عروسک‌های قدیمی را می‌شنویم

کلیک کنید

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۸ ، ۱۰:۴۱
درجی طالقانی

فال امیری (یا فال کوزه)

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ق.ظ

 

 

امروز مرسوم است که افراد برای تفأل، دیوان حافظ شیرازی را باز می‌کنند. اما در قدیم، علاوه بر تفأل به کتاب‌هایی چون دیوان حافظ و سعدی و حتی شاهنامه، در بسیاری از روستاهای البرزکوه، نظیر روستاهای طالقان، مازندران و گیلان، یک نفر که مشهور به «امیری‌خوان» بود در مراسم‌های دورهمی حضور می‌یافت و از قصه‌های معروفی چون امیرارسلان صاحب قران نامدار یا امیر حمزه و ملک بهمن و مانند اینها اشعاری را که معمولاً به صورت دوبیتی بودند، می‌خواند و برای افراد «فال امیری» می‌گرفت. امیری‌خوان حدود 80 تا 100 رباعی امیری را در خاطر داشت و از حفظ بود و با آنها برای اهل خانه فال می گرفت.

شیوه فال نیز به این گونه بود که در شب، هر کس نشانی را از جمله سنجاق سر، گل سینه و یا  انگشتری خود را درون کوزه می‌انداخت و دختر بچه‌ها که نماد پاکی و زیبایی بودند، دست را درون کوزه می‌برده و برای امیری خوان نشان را در می‌آوردند و امیری‌خوان نیز یک دو بیتی، برای صاحب آن نشانه، به عنوان فال، می‌خواند.

جالب است بدانیم که آیین مشابهی نیز در میان زرتشتیان وجود دارد که به آن «چک و دوله» می‌گویند و در جشن تیرگان اجرا می‌شود.

بدین ترتیب که دختربچه خردسالی انتخاب شده، کوزه‌ای خالی را بر می‌دارد و به سرچشمه یا قنات می رود. در راه نباید کلامی حرف بزند یا اشاره ای بکند. حتّی اگر عطسه کرد باید برگردد و مسیر را دوباره برود. سپس کوزه را از آب پر می کند و به خانه می آورد. روی دهانه این کوزه، دستمال سبز ابریشمی انداخته و گره می‌زند. آنگاه کوزه سفالین را به نزد تمام افرادی می‌برد که آرزویی در دل دارند. آن افراد باید چیزی مثل انگشتر، گوشواره، سنجاق، موگیر و سکه در آب کوزه بیندازند. آن دختر، کوزه را به زیر درختی همیشه سبز چون مورد و سرو می‌برد و در آن محل به حال خود وا می‌گذارد.

در روز جشن تیرگان، همگی در محلی گرد هم می‌آیند. دوشیزه یاد شده کوزه را از زیر درخت سبز به میان جمع بر ‌می‌گرداند و بانوان با صدای بلند و به نوبت دوبیتی‌هایی که به یاد دارند را می‌خوانند و دوشیزه خرد‌سال، در پایان هر دوبیتی، دست خود را به درون کوزه برده و یکی از اشیاء را بیرون می‌آورد و صاحب آن شیء طبق شعر و دوبیتی خوانده شده، فال خود را در می‌یابد.

 

منابع: پایگاه‌های اطلاع‌رسانی ایسنا و ایران بانو

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۸ ، ۱۱:۰۹
درجی طالقانی

رسوم طالقانی: حُرمت آب

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۳۹ ب.ظ


در طالقان، طی سال یه روزهایی هست که در اون روز، زمینها رو آبیاری نمی کنند.
چون اعتقاد دارند آب آزاده و نوبت کسی نیست که آب رو به زمینش بندازه.
روزهایی مثل 21 ماه رمضان
مثل تاسوعا و عاشورا
مثل چهل و هشتمی روز
در اون روزها اصطلاحا میگن آب مودله...یعنی آزاده.

آزادمردمان طالقانی حرمت خیلی چیزها رو نگه میداشتند.
حرمت آب
حرمت عشق
حرمت محرم
حرمت امام شهیدان
همان امامی که فرمود: اگر دین هم ندارید، لااقل آزاده باشید.


با سپاس از آقای مسلم گرشاسبی از اهالی روستای #کش طالقان



TaleghaniDarji
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۹
درجی طالقانی