چوچُک و واران
چُچوکْ واران دِ بُپُرسی:
تی ای کار چی یَه؟
واران با لُطافُت جواب هادا:
ناتریک بِیزَین آدُمانی کو آسُمانَ خُدا رَ یادا کُردین!
با سپاس از آقای شهرام صادقیان و کانال طالقانیها
چُچوکْ واران دِ بُپُرسی:
تی ای کار چی یَه؟
واران با لُطافُت جواب هادا:
ناتریک بِیزَین آدُمانی کو آسُمانَ خُدا رَ یادا کُردین!
با سپاس از آقای شهرام صادقیان و کانال طالقانیها
خدایا منه به جایی برسان که هیچ چیز، به جز رضایت خودت، منیبَ مهم نباشه
خداجان من خودمی دله به چیه این دنیا خوش کنم؟
منی دل خوشه که تو دائم منی همراهی وگرنه من با این دنیا چکار دارُم؟
خداجان این آشفته بازاری میان محتاج یه نگاه هستم
چقدر خوبه که اون نگاه، خودتی نگاه باشه
مثل همیشه صبحه با یاد خودت شروع مینم و سلام مینم به مردم دیارم طالقان و تمام هموطنان عزیزم
صبحتان بخیر
روزتان پر خیر
عاقبتتان همه خیر
TaleghaniDarji
♡°°~♡°°~°°°♡°°~♡
◀️ ارسال متن: سیدمصطفی افتخاری
📸 عکس از: زهرا بیگدلی
زیمین لَرزه یه تلنگره
یه ناتریک
که یادُمان بیا زندگی کوتاهه و وَخت رفتن هر آن میتانه باشه
که ویشترک عزیزانمانی هوا ر بُداریم
این سوز و سرمایی میان، هموطنان مصیبت دیده ر یادا ناکُنیم
هرچی میتانیم کمک برسانیم
مخصوصاً اهدای خون، این زمان بهترین کاره
گاهی تصویری قدیمی، چون شولایی پشمین به دوشم می افتد، تا خستگی دویدن های رزومره و سردی ایام را به یاد دوران زلال کودکی التیام بخشد.
عطر مادربزرگ آن دمی که از سر سجاده برخواسته و بوی مشک ناب بنشسته بر پیراهن اش؛ رایحه ای بود که به روانم، طعم آرامش می بخشید.
بوسه ی گرم او بر صورت یخ گرفته ام، از تشویش تمام شدن تابستان را خوب به یاد دارم.. اوئی که دامن امنیت اش به گستردگی دامنه ی دماوند جولانگه خیالم بود...
شاخ و بال آرزوها کوتاه بود و سقف دلخوشی ها بلند بلند؛ انقدر بلند که هیچوقت گمان نمی کردم، که سرم از سایش سقفی آزرده شود!
رفته رفته بدنبال هویت اجتماعی؛ سایه ها گسترده شدند و وزن گرفتند، سایه هایی ساختگی از تعاریف اجتماعی؛ انقدر بدوشم سنگینی کرد که سالهاست در دخمه ی ذهن، دولا دولا قدم بر میدارم..
با گذر عمر در جایگاه بزرگترها قرار گرفتم و حال و هوای کوچه پس کوچه های خیال، سرد و تاریک و ترسناک شد..
نگران باید بود در جامعه ای که، نامرئی های درون انسان همچو صداقت و نجابت و مهربانی، از برایمان ارزش گذاری نمی شود و همه با اشیاء بی جان طبقه بندی و قیاس میآبیم.. در چنین محیطی سخن از عشق ، محبت ، آزادگی و تعالی انسانی هذیانی محض است و شعاری بیش نیست!!
زندگی میدان مسابقه ای نیست که بی امان بدویم و وسواسانه قدم هایمان را بشماریم ..
باید بال بگشود و همزمان با موسیقی منظم هستی رقص موزن رفت و پرواز نمود..
این نقش ماندگار که در دل وطن نمود شولای خاطرات چو حریری به تن نمود
آن سوتک خیال که قرار از دلم ربود آوای کودکی چه غریبانه می سرود
این کاروان عمر به رهم ساربان نداشت افسوس که رهروی بجز آن اشتران نداشت
معنای زندگی ز حقیقت کناره کرد آنکس که جای جهد به دعا استخاره کرد
رونق گرفت نقاب به بازار پر فروش برلب چه های وهوی و زدل سینه ها خموش
هر کس به بند خویش گرفتار و درهم است در بند بی حصار در افکار مبهم است
پیغام رستگار به منادی نهان رسید از گوش جان شنو که چه ها درخفا شنید
بیهوده سر مپیچ به گریبان روزگار در خود فرو کشان تب بی تاب انحصار
از سینه پر گشا به فرا سوی آسمان حیف از مقام دل که نشیند در آشیان
متن و شعر از: آقای قاسم رستگاری (روستای هرنج)
عکس از: زنده یاد مسعود رستگاری
این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.
یه دار، بَنشت پَییزی وَر و بگوت:
مینی گیسانه رنگی کُن
او دی، وَلگانشی سَر، حنا بُندا
یه دار دیه، خاطُرخواهِ بُهار بَ
تُنُکه گیسانشی پَلو، دو تا نوچه بُدا
شَهروی زیندگی، ادامه داره
ایسه تو انتخاب مینی، بُهاری باشی یا شوریده و رنگی رنگی
✍&📸 متن و عکس: سیده مریم قادری
#اورازان
روزهای پاییزی اگر رهگذرِ کوچه ای روستایی باشی
از آن روستاهایی که زندگی هنوز در رگهایش جریان دارد...!
بوی کاهگِل از تار و پود روستا، به مشامِ جان می رسد
بویی قدیمی...
پر از عشق
و خاطرات کودکی...
بی گمان همه ی ما روستایی زاده ها، بوی کاهگل را دوست داریم...
شاید به خاطر الفت دیرینه ی اوست با دل
و شاید هم به خاطر عادت آینده ی ماست با او به هنگام آرمیدن در خاک!
هرچه باشد، این روزها، روستاها بوی کاهگل می دهد...
بوی همبستگی مردمان روستایی،
به پیشواز فصل بارش رفتن
و زمستانی سرد، اما گرم از صمیمیت و محبت را در کنار هم گذراندن...
این روزها
چه حال خوشی دارد روستاهامان
حال دل همه تان خوش
◀️ سیمرغ
🌾🍁🍂
نُگاه
کُن،،،
بِین
زندگی چندی قشنگه!
جورواجوره
رنگانه داره
روزانش
خُجیرن
ماهآنش
بِیتر
سالانُش
کو عالی
همه شان
دی راهیَن و پیش میشُن
و تو
اوشانی میان، خوبیها ر تجربه مینی
بَعد دی
کو لِنگانت بیستان
همانجه...
خدایی پیش دری
او دیمِ
ماهشه پیش میوره
و تو او
ر ماچ مینی
تا حال،
به زندگی، اینجور نُگاه کُردی یِی
ایمتحان
کُن عزیزجان
🌾🍁🍂
نگـاهی
تـازه به زنـدگی
📝 برگردان به طالقانی: گروه تولید محتوای درجی
📸 عکس از: بابی انصاری
خوب ببین...
زندگی
زیباست...
رنگارنگ
است...
روزها
خوبند...
ماه ها
بهتر و سالها عالی تر و در گذرند....
و تو
تمامی خوبی ها را تجربه میکنی...
قدم هایت
که ایستاد...
روبرویِ
خدایی...
رویِ
ماهِ خدا را همانجا ببوس.
پیرو صوت آقای فلاحی تو کانال درجی که خیلی هم قشنگ بَه و به جا بگوتی بیَن که لقمه باید حلال باشه، مینی فکر برسی اینانه شماییب بازگو کنم.
حَرامه مال، نه رشد دارَه نه برکت
درباره حرامه مال حدیث داریم، میگو: «حرامِه مال، رشد نمینه، زیاد نمیبو، اگه دی رشد کنه، هیچ برکتی نداره.»
حرامه لقمه، حتی امام معصومی گپانه دی بی اثر مینه.
امام حسین «علیه السلام» پیش از ظهر عاشورا، با سپاه دشمن زیاد گپ بزّی اما هیچ کدام اثر نُداشت. آخرش حضرت بگوت: چون شمای شکم پرگردی از حرامه لقمه، منی گپان شمای سر تأثیر نمیندی.
حرامه لقمه حتی مای نسلی سر دی تأثیر میندی.
نمیبو که باحرامه لقمه عبادت کُرد.
پیامبر«صلی الله» فرمایشی داره: «کسی که مال حرام میخوره، مثل کسی هسته که اُویی سر ساختمان میسازه.»
پس به حرام متوسل نگردیم، اگه میخوایم به روزی حلال برسیم، نباید راه حرامِ انتخاب کنیم.
بعضی آدمان هستن که خیلی تند رانندگی مینُن، به خیال این که زودترَک به مقصدشان برسن، غافل از این که راهی سر، تصادف مینِن هیچ وقت نمیرسن خانه. این حکایت روزی دروردَن بعضی آدما هسته.
معصومین فرمایش کُردُن که آدمی روزی، معلوم و معین و مشخصه. میزان و مقدار و کیفیتش. ایسه این آدم میتانه این مقدار روزی ر حلالی راه د به دست بیوره، یا حرامی راه د کسب کنه.
خا سخن کوتاه مینم.
ما خدا رَ شکر مینیم که طالقانی هستیم و حلال خور، اجدادمان حرام خوری نداشتن، نسلشان دی سالم گردی
ولی باز باید حواسمان به کوره شیطان باشه عزیزان.
✍🏻 سیدمصطفی افتخاری، پراچان
وقتی چشمانمه دمیوَندُم
منه خِو نمیبره
ولی در عوض تو ر َبا خودش میاره
هر چند که من و تیِی فاصله زیاد باشه
شِوتان خوش
آرام و آسوده باخوسین
📸 مجید دربندسری