عکسی از مسیر دیزان به ناریان
#طالقان_زیبای_من
مسیر دیزان به ناریان
◀️ عکس ارسالی از خانم: سوده ادیبی
#طالقان_زیبای_من
مسیر دیزان به ناریان
◀️ عکس ارسالی از خانم: سوده ادیبی
🎑 زندگی روستایی
این خانه ای بَ قراره میهمان بیا 👇👇
قِدیمان، وَختی میهمان میامی خانه شان، هرچی خُجیره خوراکیجات، دولابچه شانی میان، قَییم کُردی بی یَن، اویی بَ میاردُن.
میهمان، نورچُشمی و عزیز بَ. او ر خوش داشتُن و احترام میکُردُن. به واقع فکرشان این بَ که میهمان حبیبِ خداییه، خودشی همرا روزیشه میوره. با قدمش برکت میا و نکبت و بُلا دَر میشو. خلاصه که در حد توان و گاهی فراتر از آن، میهمان داری و آبروداری میکُردُن.
خیلیا رسمشان بَ، همینکه میهمان میرسی، حَلا هر وقت و زمانی بَ، سر صُحب، نُصمه شو، نیمروز، ایزار وا میکُردُن و نان و چایی و پندیر و ماست و این چیزان، مهمان دِ پِذرَیی میکُردُن. میگوتُن شاید میهمانمان گُسنه باشه و روش نگرده. اینطور ضعف دل میگیره تا وقت ناهار و شام.
ای قُربانِ این شعور و محبتشان
🍃🐎🍃🐏🍃🐣 ____ 🌾
دولابچه: گَنجه و کمددیواریهای کوچیک خانه های روستایی
صُحب: صبح
ایزار: سفره
پِندیر: پنیر
پِذرَیی: پذیرایی
گُسنه: گرسنه
تهیه شده در گروه طالقانی درجی
🎑 زندگی روستایی
غروب که میگردی، مالان صحرا د میامیَن و دِه کوچانی میان، گرد و خاک میگردی و صدای حیوانان ِخسته و سیر، همه جا د بلند بَ.
میشان پی وره آن میگردین و ورکولیان طِوله ای میان، ننه هانشانه صدا میکوردون.
زناکانی که شیرواره داشتُن، سطل ومیگیتُن و میشیَن تا شیر بدوشُن و سهمشانه بیورون خانه.
یکی از زیباترین صحنه ها در زندگی روستایی همین غروبدمان و برگشت گله از کوه بَ!
🍃🐎🍃🐏🍃🐣 ____ 🌾
مالان: گاو و گوسفندان
ورکولیان: وره ها و کولیها (بره ها و بزغاله ها)
طِوله: طویله
شیرواره: استفاده شراکتی از شیر که در بین جامعه روستایی، مانند یک تعاونی، در جریان داشت.
تهیه شده در گروه طالقانی درجی
🎑 زندگی روستایی
مردم باصفای روسِتا، معمولاً خودشانی لِنگی همرا، این وَر آن وَر میشُن. وسیله نقلیه شان دی خر و قاطُر و اسبه و گاهی دی یه قُراضه دوچرخُک دارُن.
یعنی روستایی میان، کسی کو دوچرخه داره، پولدار حساب میگَرده. این دوچرخه ای سَر، مثل مالانی سَر، خورجین مینگنُن و وسایلشانه دمینُن اونه ای میان.
آی مُزه داره آقات، ظُهر که میا خانه، اولاً خورجینشی میان، پُر باشه از میوه هانِ تازه برسیِ سرباغی. بعد دی ناهارشه باخوره و باخوسه، تو دی یواشکی بِشی دوچرخه شه سُوآر گِردی و حیاطی میان، دور بَزنی.
یَهنی قدِ دور بزین با سانتافه یِ آخرین سیستُم، مُزه هامیدیه! 😍😋
فقط مواظب باش، بوقشی صدا در نیا که آقا بیدار میبو و تو ر پیامیکنه! 😁😉
🍃🐎🍃🐏🍃🐣 ____ 🌾
لِنگ: پا
میشُن: می روند
مینگَنُن: میگذارند
دمینُن: می ریزند داخل
پِیامیکنه: دنبال میکنه (به قصد گرفتن و تنبیه کردن)
تهیه شده در گروه طالقانی درجی
قریه من قریه پر راز بود.
بوی کهگل با دلم دمساز بود
دود منزلها ز نان تازه بود
درب هرخانه برویم باز بود
وای امروز قریه من شهر شد
آهن وسیمان و آجر نهر شد
نانهای منجمد بر سفره پهن
دربهای خانه بامن قهرشد
یاوران باید زنو کاری کنید
بهر آبادی ز جان یاری کنید
گرچه آمد آهن و سیمان و گچ
مهربانی رابه رگ جاری کنید
-٢٠ خرداد١٣٨٣دفتر شعر طالقانی هرا.
استادمحمدعلی صالحی(طالقانی)
🎑 زندگی روستایی
قدیمان، همه چیشانه، خودشان میدوتُن. کمتر پیش میامه که رخت و لباس و پرده و این چیزانی بَ، خیاط خبر کنُن. زُناکان خودشان اَندی هنر خیاطی داشتُن که خودشانی کارانه انجام هادیَن. اِی هر از گاهی عروسیانی بَ، خیاط سَر میگیتُن یا جاهاز دُرُست کُردُنی بَ، خیاط میاردُن.
چرخ خیاطی و اتو بُخار و دستگاه بُرش و الگو و بوردا و این قُرتی وازیان دی دَنبه. یه کُلِ قیچی داشتُن و یه وَله پیته سوزن، چند متر چیت و چلوار و کرباس. همانه ای همراه، کُل خانواده ای بَ لباس تهیه میکُردُن.
وچکان کو معمولاً لباس نوشان این عید به آن عید بَ. یا همدیگه ای تنگ گردی لباسانه تن میکُردُن، یا بزرگترانی کهنه لباسانی همرا، اوشانیب لباس میدوتُن.
همینه ای واستان، خیاط سر عروسیان، خیلی بر و بیا و رونق داشت و معمولاً خلعتی و سرخریدی پارچه هان، آن موقع بدوت میگردی و عروسی یی بَ، همه نو نوار بیَن.
ای خدا رحمت کنه گذشتگانه، چه سخت، اما شیرین زندگی میکُردُنا.
🍃🐎🍃🐣 ____ 🌾
مِقراض: قیچی
میدوتُن: میدوختند
خیاط سَر: یکی از رسوم عروسی در طالقان
کُل: کُند
وَله پیت: کج و کوله
خلعتی: هدیه ای که داماد یا عروس برای فامیل نامزد خود می فرستد.
سرخریدی: هدیه ای که به هنگام خرید عروسی، برای افرادی که در خرید شرکت دارند، تهیه می شود.
تهیه شده در گروه طالقانی درجی
کُمکم کُن کُمکُم کن، نیَل اینجه بمانم تا بپوسوم
کمکم کن کمکم کن، نیَل از ناچاری مُن زمینانه بروشوم
کمکم کن کمکم کن، طالقانی تو مُنه رها نکن
کمکم کن کمکم کن، بهارِ سبزِ منه عزا نکن
غریبه کوهی میان، سبزی غارت می کنه
از حق مُن و شما، جیفشه گَت می کنه
کوه نماندی شوروکی، آتکی نسل پس دکت
پایست بیو طالقان، تا کوهان نگرسی لت
کمکم کن کمکم کن، گویش طالقانی گپ بزنیم
کمکم کن کمکم کن، دیمِ بدخواهانه مَ چک بزنیم
کمکم کن کمکم کن، تله کابین مینی سَر سُوار نبو
کمکم کن کمکم کن، رعیت بی نوا بی قُرار نبو
بافت ده فرسودیه، چاچی بُن رُندُک مینه
غریبه ماشینشه تو زیمین هوروک مینه
تو رگانم جای خون، شهرویی او میجوشه
وقتی مِینُم که دهی، باغ خود ر میروشه
کمکم کن کمکم کن، ینجه زاران همگی کُلا ببی
کمکم کن کمکم کن، جای آن واش کوپا ویلا ببی
کمکم کن کمکم کن، چشمه ای آن خُنُک او نمیجوشه
اُشکستی جو پی میشی، دی دِنی انگورکان خوشه خوشه
جای جو، لوله هَنان، حیوانان تشنه زبان
جو دنی او بخورون، می میرن حیونکان
درد مُن پیشرفت طالقان نیه
گاز شهری زندگی ر رَچ مینه
کرسی و نفتی چراغ که دود میکُرد
جاشه با گازی چراغ، عوض مینه
مُن میگم حق دهی این وطنه، وطنم حق مُنه، خارجی توریست بیا، وقت راهی شدنه...
✍🎤 متن شعر، خوانش و ویرایش صوتی: مسـلم گـرشـاسبی - کَش
به همراه شعر و دکلمه پاییز
با صدای: مسلم گرشاسبی_کش دریافت کنید
عکس: ندا کلانتری
-- مش رحمان
مش رحمان
پاشو پاشو در می زنند!
گمانم وانت نیسان مدیار سبو لاغی هست که کاه پرسی آورده...
مرد چشمانش را گشود
چند لحظه گیج و منگ دور و برش را نگاه کرد
کجا بود؟
صدای بی هنگام زن، انگار روح او را از دنیای دیگر کشان کشان باز گردانده بود
کجا بود؟
سعی کرد به یاد آورد
خواب کوتاهش، کم کم به یادش آمد
پاییز بود و وقت شخم دیمزار
مشته در دستش و دار و جت روی شانه، یک جفت ورزای قبراق که با سبزعلی تکلی داشت
و گاو آهنی که تازه دم کوتان شده بود و سینه دیمی زار قاسم در را میکاوید، برای کشت گندم دیم
و او که مشته در دست، با ناز و نوازش ورزوها می گفت: "هووو ماشاالله میانه لو هووو ورلو"
و لبخند به لب، گندم های رسیده را می دید که زیر چپر خرد می شوند و بچه ها را منتظر نوبت چپر سواری اند...
چپر؟
زهر خندی بر لبانش نشست. همین چند شب پیش بود که پسر کوچکش از او پرسید: "بابا چپر یعنی چی؟"
و او پس از توضیح گفت: "پسر جان برای چه میپرسی؟"
و پسر جواب داد: "تو گروه طالقونیا پرسیدن و کسی نمیدونه چیه!!!"
-- مش رحمان
مش رحمان دارند صدات می کنند...
با کرختی از جا بلند شد و بیرون رفت
مدیار بود و وانت کاه پرسی
-- مش رحمان سلام اینم کاه
سلامش را جواب داد و گفت: "ممنون، بله، آه"
مدیار گفت: "مشتی حالت خوب نیست، میگم کاه تو میگی آه؟"
جواب داد: "بله آه"
و با آهی سنگین، تپه های روبرو را نگاه کرد که حالا به بهانه سالها بایر ماندن از دست روستاییان در آوردند و شدند منابع طبیعی¡¡¡
و چند سال بعد را تصور کرد که همه آن گندمزارهای قدیم می شوند مثل شهرک مهستان و بچه های طالقان اگر کوچ نکنند، شاید فقط سرایدار آن ویلاها باشند¡¡¡
در درجی دور هم جمع شدیم، برای اینکه بچه هامان از یاد نبرند طالقان و فرهنگ و زبانش را👇👇
┏━━ 🏠🏠🏠 ━━┓
👈 لینک کانال درجی 👈 TaleghaniDarji
┗━━ 🌾🌻🌿 ━━┛
✍ نویسنده: فرشاد فلاحی - کولج
عکس: اصغر ادیبی - دیزان
🎤 با صدای: فرشید فلاحی_حسن جون
🎑 زندگی روستایی
قدیمی زندگی کوردون، مُن و تو نُداشت.
زُن و مرد، دوشادوشِ هم، عین دوتا بِرار کار میکوردون و زندگی ر میساتُن.
غم و شادیان، به واقع تقسیم بَ
کسی منم نداشت... همه چی ''ما'' بَ
همینی واستان، روزگار، علیرغم سختی ظاهری، در باطن همه شانی بَ آرامش و راحتی فکر و روح داشت.
این دوتا ر عَسکی میان بِینین!
خرشانه هیمه بار کوردیَن و با ریسمان و کَشی دمیبندن..
🍃🐎🍃🐣 ____ 🌾
هیمه: هیزم
کشی: طناب پهن مخصوص بار بستن خر و قاطر
تهیه شده در گروه طالقانی درجی
سقفهای چوبی و دیوارهای کاهگلی آن خانه ی پر از صفا
چه امن و بی دغدغه می ماند..
بزرگ نشو پسرک ساده دل روستایی
که روزگار دو در دو ی انگشتانت،
پیروزمندانه میچرخد...
مریم قادری - اورازان