صرفِ فعلِ بتوکانتُن
خانم مهری بهزادی از وشته نوشتند:
بتوکانتُم، بتوکانتی، بتوکانت
بتوکانتیم، بتوکانتین، بتوکانتُن!
در دَهوا (دعوا) دی این فعل صرف میبو!
فعلِ بتوکانتُن یا بتوکاندُن = کتک زدن
خانم مهری بهزادی از وشته نوشتند:
بتوکانتُم، بتوکانتی، بتوکانت
بتوکانتیم، بتوکانتین، بتوکانتُن!
در دَهوا (دعوا) دی این فعل صرف میبو!
فعلِ بتوکانتُن یا بتوکاندُن = کتک زدن
برخی واژگان، آهنگِ بخصوصی دارند
یک نغمهی پنهان در پسِ آوای ظاهریِ تلفظ
آهنگِ یک خاطره
یک شوقِ به جا مانده از قدیم
یک دلخوشی کوچک
مثلاً «بـُـسّـواُستُن» که آهنگِ کوفتنِ سنگ بر لاکِ چوبی مادر را دارد
و بویِ خوشِ «جوزِ خورشتی» که پِی سَر میآید!
و رنگِ گرمِ دورِهمیهای خویشانِ آشنا
این روزها کودکانمان از زبانِ مادری چه میدانند؟
عشق و شوقِ آمیخته با نوستالژیهای دیارمان را درک نمیکنند!
جوزِ خورشت مادربزرگ را دوست ندارند!
با خویشان غریبهاند... سال تا سال، رنگِ صورتِ همچو ماهشان را نمیبینند!
حالا اگر تو هم مثل من، دل نگرانِ این زبان و فرهنگ رو به احتضاری!
و دغدغه از خود بیگانه شدنِ نسلمان را داری
یک بار دیگر به گویشِ مادری خود برگرد...
بیا اصلاً از صرفِ فعلِ «بـُـسّـواُستُن» شروع کنیم:
بُسّواُستُم، بُسّواُستی، بُسّواُست، بُسّواُستیم، بُسّواُستین، بُسّواُستُن...
نگو که خیالِ باطل میسّـُواُم، مُن این دیار و این زُوانِ جوزِ خورشتی جور خوش دارُم!
به قلم: سیمرغ
عکس از: عادله میر
بـُـسّـواُستُن = سابیدن
سیاسُت چی هسته؟ 🤫🤥
پییَر: پُسروم میخام بوشوم تی ای بَ خاستوگاری!
پُسر: زُن نیمیخام
پییَر: اگه بیل گیتسی دختر باشو چی؟
پُسر: اوکی حلَه!
پییَر بَش بیل گیتسی لَپ: بیامَم دختَرُتَ پُسرومی بَ خاستُگاری کُنوم .
بیل گیتیس: نه، هانمیدمُش، شرمُندَه
پییَر: خود دانی، وِلی پُسروم مُعاوُنَ یو اِس بانک هستَه
بیل گیتس: خا... اوکی حلَه
پییَر بَش یو اِس بانکی رئیسی وَر و بوگوت: میتانین مُنی پُسرَ اُستُخدام کُنین و اونه پستَ مُعاوُنُت هادِیْن؟
رئیس: چُ خوش اُشتُها! نه که نمیبو!
پییَر: آخه مُنی پُسر بیل گیتسی زاما هستَه
رئیس: تصدقت گردُم آقاجان، اوکی حله
اینه میگون سیاسُت، حَلا بینیشین تُلُگرام و لاینی میان ٫ ودیگرانی بَ جوک بُسازین٫٫٫
با سپاس از آقای شهرام صادقیان، مدیر کانال اصیل طالقانیان
کرسییِی تَش، بَل میزی و پاییزی گرمی دیه جاش کوهستانی میان نبَ ، آلبالوآن از ماتم عاشقانهی پاییز، خون بُرمه میکُوردُن و تبریزی دار از سرما زرد و زال گِردی بَ ، اما اینان چیزی نبَ که بُتانَه کوهستانی مردمَ پا دِ دراُورَه.
اون روزی نماشدیر، میشاست زمزمههایی بشنوست. جوانانی جمع، کوه و کمر و پیش بومانی سر، شاید دی دَرجی ریز ریز میخندی! آخه تنها ناظر این خروشِ احساسِ عاشقانه که اون روزان حیا حاکمیت میکورد او بَ ! شال، دریجه دِ جیر میشَه و میفهماند که حَلا عشق و محبت مردمی دلی میان درَه.
اُسا بزرگ امیری باخوندنه شروع کوردی بَ :
«امیر بگوته می کار چه زار ببیه، می پوستینه کُلا خردهی شال ببیه»
زراَنگیسی سنجاق سینه، مسی اَفتابهی میان دِ دراومه و دلشی میان غم جا کورد، چه فال خوش یمنی !!!
امیری خوان از نو بَگوت:
«تیر ماه بگوته می سینزه چره سنگینه هر کی آب ویگیته خوشته ماری اولینه
انگشتر نقره فیروزه اونی نگینه بهشته قربون ببُم، چه جای نازنینه»
ماه فرنگی فیروزه انگشتر افتابه دِ دراُومه، خجیر بَ ، بترکیه سیبی خُجیری!
اون شِو صدای شادی کوهی میان دَپیت، صدای دق الباب همسایه کاسه آن، خاطرات پخش گردی
ترش گُرچ و ترش ماست، تا اینکه تابستان کسی رِ گرمی نکنه. مردمی دهن چَره عزیز و نگار و زرانگیس و امیری مثل آیهی ربانی گردی بَ .
تیرماسیزده یادگاری از ایرانیانی که سرخوشی شان گوشِ فلکِ کَر کوردی بَ مُبارُک.
توضیحات:
در این متن از یک جشن و چند رسم قدیمی نامبرده شده که با کلیک کردن روی هر کدام، میتوانید درباره آن، بیشتر بخوانید.
تیرماسیزده: جشنی باستانی که در آبان ماه برگزار میشود. بیشتر بخوانید کلیک
درجی سران: انداختن شال از دریچه سقف به داخل خانه و ... بیشتر بخوانید کلیک
فال امیری: فال با دوبیتی و کوزه. بیشتر بخوانید کلیک
همسایه کاسه: رسمی که در آن، همسایهها برای همدیگر غذا و خوراکی میبرند. بیشتر بخوانید کلیک
متن از آقای محراب عارفی
نقشهای قدیمی و هزار و صد ساله، که سرزمین دیلم و طبرستان و نواحی همجوار آن شامل جرجان، طالقان و ری را نشان میدهد.
سرزمین دیلم و طبرستان، همان نواحی جنوبی دریایِ مازندران، شامل استانهای گیلان، گلستان و مازندران امروزی است.
طالُقان و ... یوردی سَر و ... کَلهای وَر و آقاتی کُنار
هیمه و ... سُر و ... لَپّـه و ... سیا کیتیری و ...
یه اُستُکان تِشی چای
مُن زُندُگی رَ در هِمین یه اُستُکان تِشی چای بِیدیَم
متن از: آقای شهرام صادقیان
عکس از: خانم فاطمه شمس
انجمن خوشنویسان خبر داد: پرونده استاد غلامحسین امیرخانی، به عنوان گنجینه زنده بشری خط نستعلیق، واقع در موزه میرعمادِ مجموعه فرهنگی سعدآباد، که توسط شورای ثبت میراث ناملموس و حاملان آن، ثبت ملی شده بود، ابلاغ گردید.
به گفته یکی از اساتید خوشنویسی، استاد امیرخانی یک لقب و یا یک واژه نیست، بلکه یک مفهوم اجتماعی است. یک منشور چندوجهی است که فرهنگ، هنر، ادب و مهربانی از آن ساطع میشود. به حق ایشان را «پدر خوشنویسی معاصر ایران» مینامند.
استاد غلامحسین امیرخانی در بهمن ماه سال 1318 در طالقان به دنیا آمد. پدرش (زنده یاد رستم امیرخانی) معلم بود.
او در مراسم بزرگداشت خود درباره تاثیر پدر و مادرش بر زندگی خود گفته بود: «مادر و پدر من از نظر ویژگیهای انسانی نمونههای خیلی خیلی درخشان نسل خودشان بودند. مادری که از نظر عاطفی بینظیر بود و پدری که از نظر صبر و متانت شاید کمنظیر. اگر چیز کوچکی از آنها به من ارث رسیده باشد، به عنوان سعادتی است که ما به عنوان توفیق الهی از آن نام می بریم. اما حتما دهها شرط در کنار هم قرار میگیرد تا آن توفیق را به وجود میآورد».
زمانی که وی پنج ساله بود، به همراه خانواده به تهران آمدند و پس از اقامت یک ساله در تهران، به یکی از روستاهای اطراف قزوین و سپس طالقان عزیمت کردند. غلامحسین، کلاس اول دبستان را در زادگاهش گذراند. سپس خانواده مجدداً به تهران بازگشتند. او مابقی دورانِ ابتدایی را در خیابان ظهیرالاسلام، مدرسه مسعود سعد گذراند. دوره دبیرستان را همراه با کار، در کلاسهای شبانه طی کرد. در سال 1338 و از سن بیست سالگی، با استاد سیدحسین میرخانی آشنا شد و با تأثیر از استادش به صورت حرفهای به سمت خوشنویسی گرایش پیدا کرد و به آموختن این هنر پرداخت. سپس با ممارست فراوان توانست در این هنر، سرآمد شود.
در سال 1340 در اداره کل هنرهای زیبای وزارت فرهنگ و هنر سابق (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی امروز) با سمت خطاط استخدام شد. چهار سال بعد و در سال 1344 زمانی که انجمن خوشنویسان ایران تأسیس شد، از اعضای هیأت موسس آن گردید و از همان دوران، به عنوان مدرس در این انجمن، به تعلیم خوشنویسی مشغول شد. در مدت زمانی کمتر از یک دهه و در سال 1353 موفق به دریافت درجه استادی خوشنویسی از انجمن گردید. سال 1358 به درجه «استاد ارشد» نائل شد. در همان سال، ریاست شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران را برعهده گرفت.
او تاکنون کتابهای زیادی را با خط منحصر به فرد خود تحریر کرده که از جمله آن میتوان به گلستان سعدی، دیوان حافظ، رباعیات خیام، دیوان خواجوی کرمانی و فرازهایی از شاهنامه اشاره کرد. او در نگارش خط نستعلیق، از ریز و درشت، دستی قوی و مهارتی مثال زدنی و فوق العاده دارد. او را یکی از برترین نستعلیق نویسان حال حاضر ایران میدانند. استاد مقالاتی را نیز در زمینههای مختلف خوشنویسی تدوین و شاگردان بسیاری را تربیت کرده است. از جمله مهدی فلاح، کرمعلی سالخورده، امیراحمد فلسفی، علی اشرف صندوق آبادی و جواد بختیاری. ایشان در دهها نمایشگاه فردی و گروهی در داخل و خارج از کشور، از جمله انگلستان و فرانسه شرکت نموده است.
در سالهای 1378 و 1388 (برای دو مرتبه)، نشان درجه یک فرهنگ و هنر ایران به ایشان اعطا شده است. همچنین در سال 1381 به عنوان چهره برگزیده همایش «چهرههای ماندگار» انتخاب گردید. در سال 1395 نشان شوالیه، بالاترین نشان فرهنگی کشور فرانسه، به دلیل تلاش ویژه در راه اعتلای فرهنگ و هنر، به ایشان اعطا شد. در سال 1398 نیز خیابانی در تهران (در محدوده شهرآرا) به نام ایشان نامگذاری گردید. همچنین فیلم مستندی با نام «قلم عشق» درخصوص استاد به کارگردانی خانم سمیرا رجبی ساخته و با اتمام کامل مراحل فنی هماکنون آماده نمایش شده است.
با آرزوی سلامتی و توفیقات بیشتر برای استاد
چشمه تروزان
چشمه تروزان که در مسیر صعود به قله سات قرارداد، معروف است که یکی از سردترین چشمههای منطقه طالقان میباشد. البته قله سات مسیرهای صعود مختلفی دارد و این چشمه در مسیر یکی از آنهاست.
آب این چشمه به قدری سرد هست که بیش از چند ثانیه نمیتوان دست را در آن غوطه ور کرد. از گذشته بومیها شرط داشتند که چه کسی تحمل جمع کردن ٧ سنگ ریزه از درون چشمه را در یک نوبت غوطه ور کردن دستانش دارد.
متن از: آقای سبحان زمانی (روستایِ سِگران)
عکس از: آقای علی محمودی (روستایِ کَرکَبود)
منبع: کانال طالقانیها
توضیحات درجی:
قله سات به ارتفاع 4،015 متر در منطقه طالقان واقع شده است و قلههای شاه البرز در شرق، سیالان در شمال و منطقه تخت سلیمان (عَلَم کوه) در غرب این قله قرار دارند. پوشش گیاهی این کوه شامل انواع درختان میوه در ابتدای مسیر و در طول راه، بوتههای گزنه و آویشن و کنار مسیر چشمه پونه و گیاهان وحشی است.
در ذکر پوشش جانوری آن میتوان به گرگ، شغال، خرس، روباه، خرگوش و برخی از انواع حشرات و خزندگان اشاره کرد.
این قله از مسیرهای مختلفی قابل صعود است که مهمترین مسیر آن از روستای کَرکَبود، گِزینان، بُزَج و نَویز میباشد.
بییَل خودومی حال میان دَباشُم. اُفطاری بُوخُوردمه تا نـآق! نمیتانُم پایَسُم!! ارسالی: آقای شهرام صادقیان
قِندیل – یخلوله در بهار ارسالی: خانم رقیه صفی
بازی محلی «خر پشت خر وازی» - محل: پشت بامِ کبل عبدالرسول، طالقان – سال 1358 ارسالی: آقای مهدی رضاخانی
یقیناً این دَسپُخت َ هیچ رُستورانی میان، پیدا نمینین ارسالی: آقای شهرام صادقیان
کالنَک: نان محلی سبزیجات کانال: ناریان بهشت من
پاک سرگردان گِردییِم!
دَسانمانه بَشوریم، وزیر نیرو مکدر میگرده... نشوریم، وزیر بُهداشت برزخ میبو
خانه بُمانیم، به دیرَک قُبایِ وزیر اقتصاد بر میخوره... دَرشیم، دُگتُران ناراحت میبُن
زُنده بُمانیم، دولت ناراحته که هنو میخوا یارانه هادیه... بمیریم، مُرده شوران غُرغُر مینُن
نمیدانُم سَرِمِه بِیرُم کُدام بیابان دَرشُم؟!
ارسالی از: آقای مهدی رضاخانی
خداجان
وقتی متوجه گردیَم عاشق بندههای خودوت هستی، مُنَم خیلی غریبانه تیِی عاشق گردیَم
وقتی بُفَهمستم بخشنده هستی، گناه کار گردیَم
تا بفهمستم وفاداری، مُن بی وفایی کُردم
ولی هر کجا بشیَم، سرشکسته وَگردیَم
تا بَدیَم مهر گرمی داری، سردترین وقتان تیِی سراغه بیتُم
ولی...
نمی دانم تو مُن دَ چی بدیِی که همچنان میبخشی؟
منی توبه رَ قبول مینی و مشتاق مُن هستی؟
ای عزیزجان
با وجودِ یه اَچینی نازُنین خدا، نگرانی معنا نُداره
روزهاتان پر از دلارآمی
وَگردان متن به گویش پراچانی: آقای سیدمصطفی افتخاری
عکس از: آقای ابوذر جانعلیپور