طالقانی خوشگل مَثَل
خود، خودی بهتره، خود میدانه
طالقانی خوشگل مَثَل
ازا قند
اون میگویی انگار دری دهنت همرا آهنگ بزنی
معنی: هرکس، صلاح و بهترِ خود را خود می داند
معادل فارسی:صلاح مملکت خویش، خسروان دانند
خود، خودی بهتره، خود میدانه
طالقانی خوشگل مَثَل
ازا قند
اون میگویی انگار دری دهنت همرا آهنگ بزنی
معنی: هرکس، صلاح و بهترِ خود را خود می داند
معادل فارسی:صلاح مملکت خویش، خسروان دانند
آش پُشتِ پایِ عزیزانِ به حج رفته
ان شاءالله که به سلامتی بشُن و وگردُن و ما رو دی، نوودآنی بیخ دعا کنن...
در بین طالقانیان مرسومه که هرکسی به حج میره، بهش سفارش میکنند که حتماً زیر ناودون طلا، برای دیگران دعا کنه.
حاجی ها هم که بر میگردند، همگی یکسر رو این قضیه تأکید دارند که: نودانی بیخ، دعاتان کردیم!
این قضیه کم کم به صورت یک اصطلاح متداول دراومده و گاهی که یک نفر از دیگر میپرسه: فلان جا یادم بودی؟
طرف (به شوخی) میگه: آها... نودانی بیخ یادت بیَم یا دعات کُردُم.
نودانی بیخ (زیر ناودون) هم همون حجر اسماعیل و زیر ناودون طلای کعبه است که محل استجابت دعاست و در زیر، عکس اون رو می بینید.
حضرات بُشنیبین: پول زغالتانه بیارین. حمامی زغال تمام بیبی. اگر پول زغال نیارین حمام می خوسه. فردا نوگین ماره نگوتیه هااااایییییییییی
جار زدن وسیله اعلان عمومی، در زمان های قدیم بود. در طالقان این کار به وسیله پاکار انجام می شد. بدین شکل که پاکار بالای ساختمان های بلند در نقاط مختلف ده می رفت و اعلان عمومی را با صدای بلند اعلام می کرد. و بسته به اهمیت اعلان آن را تکرار می کرد.
چند نمونه دیگر از جار در دنبلید:
حضرات بشنیبید: ...حسن عاموی کشی ریسمان گوم بیبی ، هرکی پیدا کُردی بیاره تحویل بدی هاااااااااااااااااااااااااا یییییییییییییییییییییییییی
حضرات بشنیبین: از پس فردا "رجه" آزاد می بو ، گوکل می شو رجه، هر کی واش داره رجه بیاره ، فردا نوگین ماره نگوتیه هاااااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییی
حضرات بشنیبین: ورزوان بیامینه ده، بیاین ورزانه تحویل گیرین هااااااااااااااااااااااااییییییییییییی
حضرات بشنیبین: فردا بیاین جوی سر ، ما جو در کنیم هااااااااااااااااااااااایییییییییییییی هرکی یه بیل و کلند همراش بیاره هااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییی
ارسالی: آقای مهدی رضاخانی #دنبلید
ایسه الآنان با موبایل جار جارانشانه مینُن
این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.
📌 گوسبَفند هرچی لاغر بو، شو کی پشمشی سر می خُسه
Gosfand harchi laghor bo pashmoshi sar mikhosa
گوسفند هر قدر هم که لاغر باشد، روی پشم خودش میخوابد. این مثل را در مورد افرادی می زنند که با فقرشان میسازند و دست نیاز پیش دیگران دراز نمیکنند. (عزت نفس دارند.)
با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت
با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.
Telegram.me/taleghanidarji
📌 مهمون، اول شو طلا ، دوم شو نقره ، سوم شو مس ، چهارم شو خرس
Mehman avvale shav tala dovome shav noghra sevome shav mes charoma shav khers
مهمان در اولین روز و شبی که آمده، مانند طلا عزیز است. در شب دوم مانند نقره گرامی، در شب سوم مانند مس، کم بها و در شب چهارم مانند خرس پر زحمت و مخل آسایش است.
معادل فارسی: مهمان گر چه عزیز است ولی همچو نفس، خفقان آرَد اگر آید و بیرون نرود.
جالب اینجاست که در این زمینه، حدیثی هم از حضرت رسول اکرم _صلی الله علیه و آله و سلم_ نقل شده که میفرمایند:
مهمانی روز اول حق مهمان است و روز دوم وسوم و پس از آن صدقه به شمار می آید. سپس فرمودند: هیچ یک از شما بر برادرش وارد نشود که او را به گناه وادارد. پرسیدند چگونه او را به گناه وا میدارد؟ فرمودند: چندان نزدش بماند که چیزی نزدش نباشد بر او انفاق کند.
پس شیرین برو شیرین بیا تا رفت و آمدها بی ضرر باشه
با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت و خانم قادری - اورازان
با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.
Telegram.me/taleghanidarji
📌 اویی مُرثیه رَ واگیر نُکُن
مرثیه و سینه زنی، یه دوبندی یا یک بندی داره که سینه زن ومستمع تکرار میکنه و با واگیر، مرثیه خان بر سر ذوق میاد و بیشتر و بلندتر میخونه. مصداق: مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. به این ترتیب این مثل یعنی: شما مهر تایید بر حرفهای او نزن. صحبتهاشو گوش و تایید نکن.
یک کاربرد دیگر این مثل زمانی است که کسی میخواهد گلایه کند که کسی به حرف من گوش نمی دهد و می گوید: کسی مایی مرثیه رو واگیر نمینه!
با سپاس از آقایان احمد لهراسبی - لهران
علی صفاری - زیدشت
با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.
Telegram.me/taleghanidarji
📌 تی یی ِ تَش ما رَ گرم نکُرد، تی ییِ دود ما رَ کور کُرد
Tiyai tash mara garm nokord tiyai dod mara kor kord
آتش تو ما رو گرم نکرد که هیچ ! دودش چشم ما رو کور کرد.
کسی که بخواهد کمکی بکند اما ضرر زیادی برساند.
معادل فارسی: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
با سپاس از آقای علی صفاری - زیدشت
با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.
Telegram.me/taleghanidarji
📌 خر بیور، باقلا بار کن
این مثل در موقعی گفته می شود که یک نفر از طرف آدم پرزور و قوی تر از خود ظلمی می بیند و چون زورش به او نمی رسد ناچار حکم او را می پذیرد.
و حالا حکایت این مثل به لهجه شیرین گته دهی:
یک کشاورز خلی باقلا بکاشته بیه، و وره برداشت کرده بیه و زمینی سر وره کوفا کرده بیه ٬ کوفای پلی خو دبیه.
یک گته مردک ٬ نخاشت نبیشته آدمه ٬ بشیه خدشی خرجینه ٬ باقلا پرکرده ٬ دره شمبیه ٬ که کشاورز خو د پارسسا ٬ بوته : هی نرخر ٬ گوگل ون دره چی هاکندی.
مردک عصبونی ببیه ٬ ضامن داره چاقو ره دربیورده و کشاورز بوته ٬ زیاد گپ بزنی تی سر برینگنه مه.
کشاورز بدیه : وی جون در خطر هسسه. مردک بوته : خره بیار ٬ باقلا بار کن.
با سپاس از آقای آریوبرزن کیان - گته ده
با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.
Telegram.me/taleghanidarji
📌 برارزُن بِفَرماست
در ماه خرداد سال 1349 بعد از امتحانات نهایی سال ششم دبیرستان، یک روز دایی محمد پیشنهاد کرد که با هم به طالقان برویم. من هم که سالها بود به طالقان نرفته بودم، پیشنهادش را قبول کردم. با هم به شهرک رفتیم و از آنجا پیاده به حسنجون و از آن طریق، به آرتون، به منزل یکی از فامیل ها رفتیم. یکی دو روز در آرتون بودیم.
بعد از چند روز، از طریق دنبلید به سمت روستای کَش رفتیم. دایی مادرم و دایی محمد (که نامش علی بود و به علیجان معروف بود) و فامیل های مادرشان در روستای کش زندگی می کردند. خیلی سبکبار و سرحال به سمت کش رفتیم و به منزل دایی علیجان وارد شدیم که مغازه ای هم در کش داشت. دایی علیجان مرد بسیار فهمیده، خوش سخن و شوخ طبع بود (شوخ بودن خصلت خانوادگیشان بود، چون خواهرش، یعنی مادر بزرگ من هم که خواهر همین دایی علیجان بود این خصلت را داشت). روستای کش در مسیر یک دره در غرب روستای سوهان قرار دارد و یک جوی پر آب که از کوههای البرز سرچشمه می گیرد، از وسط روستا می گذرد و موجب آبادانی و سرسبزی روستا است.
دایی علیجان چنان خوش صحبت بود که هر شنونده را به خود جذب می کرد. یک خاطره یا در حقیقت یک رویداد را برای ما تعریف کرد که بعدها حاصل آن را به صورت ضرب المثل بین افراد خانواده خودمان به کار می بردیم و اما این رویداد:
دایی علیجان می گفت: یک روز یک الموتی برای من پنیر و کره آورده بود (چون خودش مغازه داشت برای فروش) و من حین کمک به خالی کردن بار قاطرها و احوالپرسی درباره وقایعی که طی مدتی که با همدیگر ملاقات نداشتیم، صحبت نموده و خبرها را رد و بدل می کردیم، در همین اثنا، یک مشتری برای مغازه آمد و من رفتم که مشتری راه بیاندازم، همسرم برای آن الموتی چای آورده که من رفتم مغازه، حدود یک ربع طول کشید تا برگشتم نزد آن آقای الموتی و دوباره شروع کردم به صحبت و گفتن رویدادها و خبرهای گذشته، ولی تا می آمدم که قضیه ای را توضیح بدهم، طرف می گفت: بُرارزُن بِفَرماست (زن داداش فرمود، منظور همسر دایی).
دایی علیجان ادامه داد، پیش خود گفتم: آخه بُرار زُنی چَنَه را دِبَندُم (چونه زنِ برادر را ببندم، منظور بستن دهان یا چانه مرده است)، در این یک ربع چقدر حرف زد. به همین علت، دایی به زنش می گفت: کامران مشایخی! (کامران مشایخی خبرنگار ایرانی رادیو، ساکن لندن بود که گزارشهایی برای رادیو می فرستاد).
ضرب المثلی که بعدها بعنوان رمز بین افراد خانواده خودمان بکار می بردیم و برای بیان حالت افراد پُر حرف و خبر پراکن، همان « بُرار زُن بِفُرماست » بود.
همه کسانی که به نحوی از آنها در این خاطره یادی شده است به رحمت ایزدی پیوسته اند.
🌺🍃 روحشان شاد 🍃🌺
◀️ خاطره ارسالی از :
آقای حجت الله مهریاری - آرتون