کودکی رنگی رنگی با طعمی رنگینَکی (هم نَقلُک هم خاطُره هم آشپزی)
بچه بودم و تازه سواددار میشدم که خواهرم منو با دنیایِ خوندنیها آشنا کرد. اولش کتابهای قصه و شعر و بعد یک روز که از مدرسه به خونه اومد، برام یه مجله کوچولو گرفته بود به اسم «کیهان بچهها». از اون روز در کنارِ دنیای قشنگِ خوندنیها، پا به دنیایِ جذابِ «حل کردنیها» گذاشتم و شعر و قصه و جدول شد محبوبترین همبازیهای کودکیم. و لذتی عمیقی که در کامِ جانم نشست تا همین امروز باقیست. به همین خاطر، تا آخر عمر مدیون خواهرم، سرکار خانم مینا قادری هستم و از شما درخواست میکنم در دعاهایِ دمِ افطار و وقتِ سحرِ خودتون، ما رو یاد و شریکِ زمزمههایِ طلب سلامتی و عاقبت بخیری کنید.
ایسه با این مقدمه میشیم سرِ وقتِ مطلب اصلی که میخوام شماییبِ بِنویسُم اما آنِه دی خودُش یه کیشکه مقدمه داره! (باز کانالِ عَوُض مینُم و به فارسی میگوئَم همه رِ حالی گَرده).
یادم میاد ماه رمضون بود و «کیهان بچهها» به دست، لَمیده بودم و یکی از داستانهاشو میخوندم. داستان درمورد یه دختر بچه روستایی بود که بعدِ کلی دعا و نذر و نیاز، خدا بهش یه برادر داده بود و برادرشو خیلی دوست داشت. حالا تولد یک سالگی برادرش بود و دخترک میخواست به شیوه شهریها و اعیونها براش تولد بگیره. به همین خاطر همهی فامیل رو دعوت کرد اما تو روستای کوچیک و دور افتادهی اونها «کیک تولد» وجود نداشت و دخترک هم اصراااار که باید کیک تولد باشه. حتی رفت به تنها دُکـّان بقالی دِه و میخواست از این کیکهای صبحانه کارخونهای بخره که اونم نداشتند.
دخترک غصه دار و ناامید به خونه برگشت و اونقدر گریه کرد تا خوابش بُرد. عصر که از خواب بیدار شد، دید کلِ ده که فَک و فامیلشون بودند تو خونه جمعند و یِهو یادش افتاد که کیک ندارند اما رویِ چراغ والورشون یه سینی بزرگ «رنگینک» بود که مادرش درست کرده بود برای تولد. دخترک از خوشحالی بالا پایین پرید و به این ترتیب تولد برادرش به خوبی برگزار شد. بعد از تموم شدن متن اصلی داستان، اون زیر صفحه با یک فونت ریز نوشته بود: رنگینک= یک جور حلوایِ خرما که در جنوب کشور تهیه و مصرف میشه.
من هیچوقت «رنگینک» ندیده بودم و با این داستان و توضیح پانویسش فکر میکردم که یک چیزِ خیلی خوشمزه و رنگی رنگی باید باشه تا اینکه بعد از سالها که گذشت، فهمیدم رنگینک، یک چیزِ خیلی خوشمزه است ولی رنگی رنگی نیست.
خا.. حَلا میرسیم به دستورِ پختِ رنگینک
مواد لازم:
- خرما (که میتونه رطب مضافتی یا خرمایِ دشتستان، بوشهر، آبادان یا هرجایِ دیگه باشه، فقط خرمایِ خشک نمیشه)
- روغن شامل روغن مایع و روغن جامد یا کره (بهترینش روغن ارده کنجد و روغنِ زرد یا کرهیِ گاوی است.)
- آرد گندم
- کنجد، هِل و کمی شکر و دارچین درصورت دلخواه
خرماها را شُسته و تو سبد میریزیم تا خشک بشَن. بعد هسته اونها رو گرفته و از وسط باز میکنیم و تویِ یک سینی به صورت پَخت شده، میچینیم. (تو سینی، پوسته خارجی خرما زیر و قسمت داخلیش رو باشه). بعد به اِزایِ هر ده تا دونه خرما، حدود سه یا چهار قاشق غذاخوری آرد لازم داریم. آرد رو الک کرده و تو تابه میریزیم و رویِ شعله ملایم، تَفت میدیم تا رنگش برگرده و طلایی-نخودی بشه. بعد روغن جامد یا کَره رو میریزیم و یک قدری هم روغن مایع اضافه میکنیم چون این حلوا، باید کمی شُل و کاچی مانند باشه. آرد رو تو روغن خوب سرخ میکنیم و اونقدر هَم میزنیم که یک دست بشه و فاقدِ آردِ گلوله شده باشه. آخرِ سر بهش هِلِ پودر شده و در صورت تمایل مقدار کمی شکر (ترجیحاً شکر قهوهای) و دارچین میزنیم. دقت کنید که اصلاً به شکر نیازی نیست و اگر حلوایِ خیلی شیرین دوست دارید، ازش استفاده کنید، اونم در حد نمک پاشیدن!
حالا حلوایِ شُل رو از رو اجاق برداشته و همونطور داغ داغ، رویِ خرماها میریزیم و با قاشق صاف میکنیم و روش، کنجد میپاشیم. یک لایهی خیلی نازک از حلوا رویِ خرماها رو بگیره کافیه. بعد، سینی رو داخل یخچال (حداقل یک ساعت) میذاریم و اجازه میدیم تا سفت و خنک بشه.
نکتهها:
میتونید خرماها رو هسته بگیرید و داخلش گردو بذارید و همونطور درسته، تو سینه بچینید و روش این حلوا رو بریزید. اینجوری شیکتر میشه ولی من طعم اون مدلی که یادتون دادم رو بیشتر میپسندم. راستی میزانِ آردِ حلوا رو میتونید کمی بیشتر هم کنید ولی به نظرم همون سه تا پنج قاشق به ازایِ هر ده خرما، کافی و عالیه.
من به یادِ اون خاطره کودکیم، رنگینکم رو با ترافلِ رنگی، تزئین کردم، ولی در اصل، تزئینش همون با کنجده.
نوشِ جانتون، دمِ افطار ما رو در دعاهای خیرتون شریک کنید.
سیده مریم قادری، اورازانی دتر