شعر از دور چه پیدایی
پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۴ ق.ظ
از دور چه پیدایی، پیداست که می آیی
مهمان به چه زیبایی! من هم به چه شیدایی!
من خسته ز تنهایی، تو شهره به هر جایی
من ذره ی رسوایی، تو آن همه بالایی
من قطره ی جویایی، تو چون خود دریایی
من ریگ کف پایی، تو کوه هویدایی
من بسته به هر مایی، تو فردی و بی تایی
من هویم و گه هایی، اما تو چه گویایی
هر پرده که بگشایی، یادآور موسایی
من گرم خودآرایی، تو خوشگل و رعنایی
چون چهره که بنمایی، انگار مسیحایی
من هستم و شبهایی، هر لحظه به نجوایی
در سینه چه غوغایی، غوغایی و سودایی
شاید که به فردایی ، تو آن چه بفرمایی
✍ شاعر:
استاد عبدالناصر میرچی طالقانی
۹۵/۰۹/۱۸