بهشتی در بهشت: بهار در طالقان
طالقان اِی طالقان اِی طالقان ذره ذره رفتهای در جانمان
بی تو مِی مستی نیارد در سری پس بمان با ما دیارِ عاشقان
شعر از: استاد عبدالناصر میرچی
طالقان اِی طالقان اِی طالقان ذره ذره رفتهای در جانمان
بی تو مِی مستی نیارد در سری پس بمان با ما دیارِ عاشقان
شعر از: استاد عبدالناصر میرچی
خدایا طالُقان چِندی عزیزه چِقَد آب و هواش، موگون تِمیزه
بُومُوردُم بیصَحَب شهری میان که مینی دل هر دَقه هُرّری میریزه
شعر از همشهری جلیلمان: استاد عبدالناصر میرچی
عکس از: دکتر سعید ملک کیانی
عَکسه نشانُش هادام
بگوت: خدایی خیلی قشنگه...
با غرور، سَرمه جوعَر بیوردُم و بگوتم:
میـنی نـازنیـن دیـآره...!
عکس بالا از: امیر رجبی
بُلند داد میزَنُم هرکی بُدانه که هرچی که گَرستُم بی وَهانه
خودُم هیچ و خودُم هیچ و خودُم هیچ هَمُّوش از خاکِ پاکِ طالقانه
شعر از: استاد ناصر میرچی، از اهالی روستای میر طالقان
عکس از: خانم مهتا قاضی، از اهالی روستای حسنجون و سیدآباد طالقان
گنجی ندیدم ای دوست، الا به رنج بسیار
توفیق اتفاق است؟ هرگز چنین مپندار..!
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🔻شعر از: عبدالناصر میرچی طالقانی
از دور چه پیدایی، پیداست که می آیی
مهمان به چه زیبایی! من هم به چه شیدایی!
من خسته ز تنهایی، تو شهره به هر جایی
من ذره ی رسوایی، تو آن همه بالایی
من قطره ی جویایی، تو چون خود دریایی
من ریگ کف پایی، تو کوه هویدایی
من بسته به هر مایی، تو فردی و بی تایی
من هویم و گه هایی، اما تو چه گویایی
هر پرده که بگشایی، یادآور موسایی
من گرم خودآرایی، تو خوشگل و رعنایی
چون چهره که بنمایی، انگار مسیحایی
من هستم و شبهایی، هر لحظه به نجوایی
در سینه چه غوغایی، غوغایی و سودایی
شاید که به فردایی ، تو آن چه بفرمایی
✍ شاعر:
استاد عبدالناصر میرچی طالقانی
دلبران دل می برند و دل سپاران دل دهند
من کجای قصه ام وقتی که جان و سر دهم ؟
سلام صبح سرد پاییزتان بخیر همراهان جان.
شعر:استاد عبدالناصر میرچی_میر
درود بر هم دیاران مهربان
تلألو آفتاب بر دَره ی هزار رنگِ خزان زده ی طالقان، زیباییِ خاک پاکمان را صد چندان کرده است.
صدای خش خش برگهای بر زمین ریخته، از سپیدارهای سر به فلک کشیده، در میان همهمه و هیاهوی طبیعت بی نظیر شهرمان، آوازی شنیدنی سر می دهد که رامشگر هستی، برای آرامش مان، با کوبه های پر طنین طبیعت، ساز میکند.
طبیعت دلچسب پاییزی، در این اورمزدشیدِ چهارمین روزِ آذر ماه، آغوش رحمت گشوده است و به خود میخواندمان.
با عطر علفهای وحشی دشت و بوی سرمازده ی درختان سیب و گردو، که رخت سبز از تن برون کردند و خود را یکسر، به فصل هزار رنگ خدا سپرده اند، تا قلم نقاش قهار هستی، به دلخواه لونی از الوان بی پیرایه و دست نیافتنی اش بر آنها بپوشاند.
چشم بگشایید و از این هنرمندی یگانه پروردگار، حظی وافر برید که هر صبح، نشانه ایست از صنع دادار بی همتا.
صبح بخیر طالقان
صبح بخیر طالقانی
تنور دلتان گرم ☀️🍃
متن: آقای امید. م - مهران
با صدای: دختر البرز - طالقان دریافت فایل صوتی
عکس: ابوالفضل یزدانی - خسبان
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ
در این هوا که گرفته است
و گاه، بارانی است
هوا، هوای زیارت...
هوا خراسانی است ♡
شعر: سیدتقی سیدی عکس: فرگل آزادی
دلم شکسته، دلم را نمی خری آقا؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا؟
اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم؛
تو آبروی کسی را نمی بری آقا ...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
شهادت امام مهربانی تسلیت باد
ترس پرواز ندارم که چه آید به سرم
بشکند بال و پرم گر به هوایت نپرم
شعر: استاد عبدالناصر میرچی
🌾بی تابم و تن در تب
بی خواب توام هرشب
باز آی و ببین ای جان
دیگر من و جان بر لب🌾
💫شب خوش همراهان جان💫
شعر: استاد عبدالناصر میرچی_میر
آمدی باز ، چه چیز دگر از ما ببری ؟
ما که قبلن به تو دادیم دلی تا ببری
بردی و هیچ نگفتی به من ساده ی خام
قصد داری که دلم را به تماشا ببری !
دیگرم هیچ نمانده که به دردت بخورد
جل پلاسی که نیرزد ، توی دارا ببری
بسته بودیم دلی کندی و بردی به کجا؟
نکند امده ای دست و سر و پا ببری
مثل سمساری و اسقاطی بنجل خرشهر
تن مستعمل ما را ، همه یکجا ببری
جسم بی دل تن مرده ست همان بهترکه
همه اجزای من مرده ی تنها ببری
ببری یا نبری ، هیچ نگویم چه کنی
تو خودت فکر کن اینک نبری یا ببری؟
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
استاد ناصر میرچی
این روزانی طالقانی یانی دستانی داستان
جوز و رنگ و بوی سیاه
چنان به یاد موی تو ام
گوئیا که شب شده است
شبی بلند که طعنه به یلدا زند
چه کوتاهی!؟
✍ عبدالناصر میرچی