پویا محرابی

پویا محرابی
هنرمند خوش قلب و مهربان طالقان و روستای امیرنان بعد از مبارزه طولانی با بیماری سرطان درگذشت...
پویاجان روحت شاد😢💔
پویا محرابی
هنرمند خوش قلب و مهربان طالقان و روستای امیرنان بعد از مبارزه طولانی با بیماری سرطان درگذشت...
پویاجان روحت شاد😢💔
۱۳ دی سالروز شهادت شهید ایوب ذوقی گرامی باد
شهید «ایوب ذوقی» فرزند یعقوب در سال ۱۳۳۲ ش در یکی از روستاهای استان سرسبز گیلان چشم به عرصه هستی گشود. (ایشان اصالتاً از اهالی طالقان البرز می باشند.)
ایوب، دوران تحصیل خود را در طالقان و تهران به اتمام رساند و در سال ۱۳۵۶ ش به خدمت آموزش و پرورش درآمد.
پس از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به رهبری خمینی کبیر (ره) و هجوم بیامان نیروهای متجاوز بعثی به خاک میهن اسلامی از ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹، ایوب نیز همانند دیگر غیرتمندان، عازم جبهههای نور شد.
ایوب ذوقی چندین بار به میدانهای نبرد اعزام شد، اما با اینکه دچار مجروحیت شده بود مجدداً به عرصه شهامت و شهادت بازگشت تا اینکه سرانجام در تاریخ سیزدهم دیماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی در حین عملیات در دریاچه ماهی و سن سی و سه سالگی به آرزوی دیرینهاش رسید و به ملکوت اعلی پیوست.
نامگذاری یکی از کوچه های شهر کرج به نام شهید پر افتخار، ایوب ذوقی
شیخ علی طالقانی معروف به شیخ علی تنها در سال 1247 در طالقان متولد شد .
در 14 سالگی به گیلان مهاجرت کرد . مدتی تحصیلات حوزوی و قدیمه را دنبال نمود و معمم بود . او در پهلوی اول مکلا شد . تنها در سال 1298 در ارتباط تنگاتنگ با میرزا عیسی خان صدیق اعلم به تأسیس فرهنگ دست یازید و در همین دوران به عنوان نماینده معارف لنگرود و مدیر مدرسه نمره 5 لنگرود مشغول به کار شد و در سال 1290 نیز مدرسه اقبال رشت را تأسیس کرد که بعدها به قاآنی تغییر نام یافت .
مرحوم تنها از سوی دیگر جزو مؤسسین مدرسه شمس رشت بود که متشکل از آموزشگاه های اتفاق ، اقبال و سعادت و مقر آن در سبزه میدان بود . زنده یاد تنها در مدارسی چون ترقی فومن و رودکی رشت در سمت مدیر خدمت می کرد .
وی یکی از دوستان نزدیک میرزا بود و با ارائه خواربار به کمیسیون اعانات نهضت جنگل با این خیزش همکاری داشت و مورد احترام میرزا کوچک بود . وی در آنزمان جزو یازده فرهنگی متقدم گیلان واز یاوران میرزا بود. بعد از وی به فرهنگیان و معلمینی چون شادروان ابراهیم فخرایی , صادق کوچکپور گل افزانی ,میرزا اسماعیل پور رسول,سید احمد نقیبی, سید محمد تائب, شیخ علی حبیبی ,گریگور یقیکیان و دیگران باید اشاره کرد که در دوره نهصت جنگل , مدارسی در نقاطی از گیلان چون: فومن, شفت , رشت و انزلی تاسیس کردند و به تعلیم و تربیت بچه های این سامان پرداختند.
کسب مقام نخست مسابقات کشوری ترانه_آواز رادیو جوان توسط شاعر جوان طالقانی خانم نسترن سادات سیدعلیخانی
واسه چشمی که خیره مونده به در شاید گاهی وقتا رسیدن بده
جای اونی که خونه رو ترک کرد یه مشت استخون و پلاک اومده
یه روز بند پوتینشو بست و رفت نفهمید بند دلم پاره شد
نفس های من بوی خردل گرفت تنم زخمی مین و خمپاره شد
یه عمری باید سایه ی مَردَمو با اسم یه کوچه تصور کنم
جای خالی شونه شو بعد از این واسه گریه با پیرهنش پُر کنم
خدا دستاشو واسه اون باز کرد که آسوده از زندگی دس کشید
با پای خودش رفته بود و حالا رو دستای مردم به خونه ش رسید
#نسترن_سیدعلیخانی
دوم آذر سالروز درگذشت غلامحسین درویشخان (۱۲۵۱ طالقان- ۱۳۰۵ ) اولین درگذشته تصادف اتومبیل در ایران است. یاد و خاطره او گرامی باد.
پدر درویشخان، حاجی بشیر، اهل روستای زیدشت طالقان و مادرش از ترکمانان تکه بود. علت شهرتش به درویش خان این نکته است که پدرش هنگام صدا زدن او همیشه از لفظ درویش استفاده میکرد و همین بعدها بعنوان نام خانوادگیش برگزیده و معروف شد. دوران کودکی را در خانواده دولتشاهی گذراند و در همین خانه مادرش را از دست داد. پدرش با موسیقی آشنا و سه تار مینواخت، غلامحسین را در 10سالگی به شعبه موسیقی مدرسه نظامِ دارالفنون سپرد که به سرپرستی موسیو لومر فرانسوی ایجاد شده بود. او در آنجا خط موسیقی و نواختن شیپور و طبل کوچک را فرا گرفت. پس از مدرسه، ابتدا نزد داود کلیمی تارزن، مشق تار کرد.
پس از مدتی آموزش از استادش، گوی سبقت را از او ربود و به مرتبه عالی نواختن دست یافت، اما حضور در جلسات درس استاد بیبدیل تار، آقا میرزا حسینقلی او را به دنیای دیگری کشاند. آشنایی با برادر بزرگ آقا حسینقلی، میرزا عبدالله نوازنده تار و سهتار، به کارش غنای زیادی بخشید. چندی هم در دسته موزیک عزیزالسلطان (ملیجک) و دسته موسیقی کامران میرزا نایب السلطنه، طبل کوچک مینواخت. کارش در نوجوانی چنان مورد استقبال ناصرالدین شاه قرار گرفت که او را تارچی خطاب میکرد. مهارتش در نوازندگی موجب شد تا او پس از مرگ ناصرالدینشاه به دستگاه شعاع السلطنه پسر مظفرالدین شاه والی فارس دعوت شود.
در سفر اولش به شیراز به اصرار شعاعالسلطنه، با دختر مستشار نظام که در فارس اقامت داشت، ازدواج کرد. حاصل این پیوند 2 دختر بود که اولی در 16 سالگی مُرد. چندی بعد رابطه صمیمی میان درویش و شعاعالسلطنه بهم خورد. از سویی او از اینکه همواره در پناه دستگاه شعاعالسلطنه باشد ناراحت بود و طبع آزادهاش رهایی از بند را آرزو داشت و از طرف دیگر شعاعالسلطنه، برآشفته میشد از اینکه نوازنده خاص او در مجالس دیگران حضور میافت.
هنگام بازگشت شعاعالسلطنه به فارس از رفتن با او سرباز زد. این سرپیچی سبب شد تا از سوی شاهزاده دستور قطع انگشتان این نوازنده صادر شود. اما او به مدد دوستانش و با تحصن در سفارت انگلیس از این بلا رهایی یافت. وی در این دوره به گروه اخوان الصفا و دیدگاههای آنها نزدیک شد و منش و روش آنها را برگزید و به ظهیرالدوله داماد فرهیخته ناصرالدین شاه و مرکز صوفیگری موسیقیپرور آن زمان سر سپرد. او با تشکیل و سرپرستی ارکستر انجمن اخوت، در جهت هر چه مردمیتر کردن موسیقی ایران و کمک و یاری به مستمندان و بلادیدگان گام برداشت.
یا پیر جان تکیه کلام درویش بود، او به همه از روی صفا یا پیر جان میگفت. بعدها همین 3 کلمه یکی از القاب درویش شد. او از نبوغی خاص بهره میبرد و همین سبب شد تا برخی از فرمهای موسیقی ایرانی را ابداع کند از جمله میتوان به تثبیت رِنگ و ابداع پیش درآمد و افزودن سیم ششم به تار (به تقلید از مشتاق علیشاه که سیم چهارم را به سهتار افزود که به سیم مشتاق معروف شد) اشاره کرد.
کنسرتهای زیادی با همکاری عارف قزوینی و قمرالملوک اجرا کرد. شمار شاگردانش بسیار بود، ولی تنها چند تن از آنها به پیشرفت و شهرت رسیدند. او به شاگردانی که موفق به طی دوره مختلف درسش میشدند، نشانی به شکـل تـبرزین هدیه میکرد که از مس و نقره و برای شاگردان سطوح عالی، طلا بود. شاگردانی که موفق به دریافت تبرزین طـلا شدند: مرتضی نی داوود، ابوالحسن صبا، موسی معروفی و سعید هرمزی بودند.
به گواه اکثر کارشناسان موسیقی، درویش خان از بهترین آهنگسازان این مملکت بود. مرگ درویشخان، چهارشنبه 2 آذر 1305 بر اثر تصادف درشکه اش با اتومبیل یکی از تجار معروف تهران، هنگام بازگشت به خانه رخ داد. حادثه ای که مشکوک و احتمال عمدی بودن آن می رود.
زمانی که وی درگذشت روزنامه ها نوشتند: تار مُرد. پیکرش در گورستان ظهیرالدوله دربند در جوار ایرج میرزا دفن شد. بر سر مزار وی این ابیات نوشته شده:
درویش اگر از این جهان رفت
مشنو که فقیر و ناتوان رفت
درویش هنرور زمان بود
استاد هنرور زمان رفت
فریاد ز بوستان برآمد
کان بلبل خوش ز بوستان رفت
متن کاملتری از زندگینامه درویش خان را در ویکی پدیا بخوانید کلیک کنید
منتشر شده در کانال طالقانیها
🌷🌷🌷
یه شب بارونی بود. فرداش حمید امتحان
داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن، همینطور که داشتم لباس میشستم دیدم
حمید اومده پشت سرم ایستاده.
گفتم: اینجا چیکار میکنی؟ مگه فردا
امتحان نداری؟
دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ
زدمو از تو تشت بیرون آورد و گفت: ازت خجالت میکشم. من نتونستم اون زندگی که در
شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو
خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه...
حرفشو قطع کردمو گفتم: من مجبور نیستم.
با علاقه این کارو انجام میدم. همین قدر که درک میکنی، میفهمی، قدرشناس هستی
برام کافیه.
🌷🌷🌷
شهید دکتر سید عبدالحمید قاضی میرسعید (آلاله
سرافراز طالقان روستای سیدآباد)
می رسد هر دم به گوش من نوای طالقان
می شود دل خرم از آب و هوای طالقان
من به یاد لاله های پرپر این سرزمین
می زنم
بوسه به خاک شهدای طالقان
شعر از: بهمن
محجوبی
پوستر مزین به تصویر شهدای گرانقدر روستای اورازان
این روستا، بیشترین تعداد شهدا را در میان روستاهای طالقان تقدیم کرده است (38 شهید)
پوستر مزین به تصویر شهدای گرانقدر روستای ناریان
پوستر مزین به تصویر شهدای گرانقدر روستای پراچان
پراچان بیستُ و هفت آلاله داره
زمین از خون هر یک لاله زاره
خبر بر دشمن ایمان رسانید
که هر یک لاله را حاصل هزاره
شعر از: سید اسماعیل افتخاری
پوسترهایی مزین به تصویر شهدای گرانقدر روستاهای دیگر طالقان
توضیح آنکه تعداد روستاها و شهدای عزیز طالقان، بیشتر از آن چیزی است که در این پُست مشاهده می کنید.
با سپاس از کانال طالقانیها و کانون فرهنگی اورازان (بابت شعرها و عکسها)
سید محمد تقیبن سید احمد حسینی اورازانی طالقانی
تولد و وفات: ( ... - ۱۳۲۵) قمری
شهرت علمی و فرهنگی: عالم دینی و فقیه
نسب او به امامزاده سید نصرالدین از فرزندزادگان امام باقر (ع) میرسد. در نجف از محضر شیخ انصاری و علامه سید حسین کوه کمری و دیگران استفاده نمود و از جمعی از علمای بزرگ همچون علامه سید مهدی قزوینی و علامه کوه کمری و فاضل ایروانی و علامه شیخ زینالعابدین مازندرانی و شیخ محمد حسین کاظمی و علامه سید علی ، مؤلف "البرهان" ، و دیگران به دریافت اجازه نائل شد. وی در حدود ۱۳۰۰ ق به تهران بازگشت و به انجام وظائف دینی پرداخت تا درگذشت. او در مسجد ماشاءالله شهر ری جنب قبرستان ابن بابویه مدفون شد. از آثار وی "المظاهرالعقلیهٔ" ، در اصول دین و اجتهاد و تقلید و فروع فقهی است. بر این کتاب اجازۀ فاضل ایروانی و سید محمد تقی قزوینی ، در ۱۲۹۵ ق ، مکتوب است.
بنای قدیمی امامزاده اورازان
📌 آلاله ای از دیار طالقان
زندگینامه اولین خلبان شهید جنگ تحمیلی
امیر سرتیپ فیروز شیخ حسنی در اول خرداد ماه 1331 در شهرستان طالقان در روستای تکیه ناوه، درست زمانی که مادرش برای ییلاق به دیار خود بازگشته بود دیده به جهان گشود و در سن 3 سالگی به دلیل شرایط شغلی پدرش که ارتشی بود، همراه خانواده اش از تهران به شهرستان تنکابن نقل مکان کرد.
در سن 5 سالگی شروع به فراگیری کلام الله مجید نمود و موفق به ختم قرآن کریم و همچنین حفظ چند جزء آن گردید. وی در سن شش سالگی در دبستان رودکی واقع در محله خوبان رزگاه، تحصیلات دوره ابتدایی را آغاز نموده و پس از گذراندن سه سال از دوران تحصیلش به دلیل نقل مکان به شهر تنکابن، در دبستان امام رضا (رضا پهلوی سابق) واقع در سبزه میدان ثبت نام نمود و دوران ابتدایی را نیز در این دبستان به پایان رسانید.
دوران متوسطه را تا پایان کلاس یازدهم در رشته ریاضی با کسب رتبه ممتاز و نمرات عالی در دبیرستان حافظ گذراند، اما از آنجایی که شهرستان تنکابن فاقد کلاس دوازده ریاضی بود، پدرش وی را به تهران فرستاد تا ادامه تحصیل دهد. او هنوز امتحانات ثلث اول خود را به پایان نرسانده بود که پدرش دار فانی را وداع گفت. اما درگذشت پدر که با رنج و درد بسیار همراه بود مانع از به پایان رساندن دوره متوسطه وی با رتبه اول نگردید.
شهید فیروز شیخ حسنی با وجود این که می توانست به راحتی در دانشگاه های دیگر پذیرفته شود، ولی پس از قبولی در امتحانات دانشکده افسری، وارد این دانشگاه شد و پس از سه سال تحصیل به درجه ستوان دومی دست یافت و با کسب رضایت مادرش تحصیلات خود را در رشته خلبانی ادامه داد. پس از پایان دوره آموزشی خلبانی در ایران، برای ادامه تحصیل در سال 1353 به آمریکا رفت و به مدت دو سال در آنجا با گذراندن دوره خلبانی F5 تحصیلات خود را تکمیل نمود.
زمانی که به وطن بازگشت در پایگاه نیروی هوایی دزفول به عنوان استاد خلبان مشغول به آموزش خلبان های دیگر شد و در کنار آن نیز فرماندهی اطلاعات پرواز پایگاه دزفول را نیز عهده دار بود.
در سال 1355 با دختر یکی از همکارانش که در پایگاه نیروی هوایی دزفول مشغول به خدمت بود، ازدواج کرد و سپس در سال 1357 برای دومین بار درست زمانی که دخترش شهرزاد تازه متولد شده بود، جهت گذراندن دوره F 16، همراه خانواده اش راهی آمریکا شد و در تیر ماه 1358 با کوله باری از تجربه برای خدمت به میهنش به کشور بازگشت.
بعد از آن وی دوباره به پایگاه نیروی هوایی دزفول بازگشت تا در آنجا به خدمت مقدس بپردازد. اما با شروع جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق مانع از این شد تا فرزند پرورش یافته در دامان مادر و میهن بتواند بیش از پیش به وطن خدمت کند و در ساعت 2 بعد از ظهر روز 31 شهریور ماه 1359، زمانی که عراق شروع به بمباران پایگاه نیروی هوایی دزفول نمود، شهید شیخ حسنی جهت رسیدگی و آماده نمودن جنگنده ها برای دفاع، مجبور به حضور در سایت پرواز، در حین عملیات جنگنده های دشمن که این امر موجب اصابت دو عدد ترکش به سر و پای شهید گشت.
گروه امداد سعی بر آن داشت که شهید شیخ حسنی را با هلی کوپتر به بیمارستان منتقل نماید، اما حملات طولانی مدت دشمن مانع از این شد که هلی کوپتر تا ساعت 10 شب به پرواز در آید و به علت دیر رسیدن به بیمارستان، وی جان به جان آفرین تسلیم نمود و این گونه بود که اولین شهید نیروی هوایی، شهد شیرین شهادت را نوشید.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
برگرفته از باشگاه خبرنگاران جوان
#مقاله
#اتوبان_جلال!
هر گاه از بزرگراه #شیخ_فضل_الله_نوری وارد اتوبان جلال می شوم بی اختیار یاد خطای تاریخی #جلال_آل_احمد می افتم!
جلال آل احمد در کتاب غرب زدگی خود راجع به اعدام شیخ فضل الله نوری چنین نوشته است: "به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام سرای این مملکت افراشته شد."
این نتیجه گیری غلط جلال را با آب و تاب در کتاب های درسی به خورد دانش آموزان این مملکت می دهند و گناه بردار کردن شیخ فضل الله را به گردن غرب زدگان می اندازند بگذریم که خود واژه غرب زدگی نیز اصطلاحی "من در آوردی" و تعریف نشده است که می توان آن را همچون برچسبی بر پیشانی هر شخص و جریانی چسباند. این واژه من در آوردی از ابداعات سید احمد مهینی یزدی معروف به احمد فردید بود که خود، شیفته ی مارتین هایدگر فیلسوف نازی آلمان هیتلری بود. فردید بین فلسفه پدیدار شناختی هایدگر و عرفان ابن عربی وجه مشترک پیدا می کرد!
داستان شیخ فضل الله نوری اما داستان دیگری است. شیخ فضل الله که در ابتدای انقلاب #مشروطه در کنار سید عبدالله بهبهانی و سید کاظم طباطبایی قرار داشت بعدأ با سید عبدالله بهبهانی اختلاف پیدا کرد و مشروطه را ضد دین تلقی کرد و مشروطه خواهان را مهدورالدم خواند!
#محمدعلی_شاه قاجار هم که با برقراری مشروطه حکومت بی قید و شرط پادشاهی خود را در محدودیت می دید از فتوای شیخ فضل الله و چند تن از امام جمعه های همگام با وی استقبال کرد و کودتایی را سازماندهی کرد که حاصل آن به توپ بستن مجلس و اعدام بسیاری از مشروطه خواهان بود که شیخ آنها را مهدورالدم خوانده بود.
کودتای محمدعلی شاه که شکست خورد شیخ فضل الله به عنوان تئوریسین شرعی کودتا محاکمه و اعدام شد اما نکته مهم این است که در این محاکمه و اعدام هم "غرب زده ها" نقش اصلی را نداشتند بلکه این ماجرا توسط خود روحانیون کارگردانی می شد!
۱ - مکاتبات بین سید عبدالله طباطبایی و سید کاظم طباطبایی با علمای نجف باعث شد که مراجع تقلید نجف (معروف به آیات ثلاث) در تلگرافی که در تاریخ ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری فرستادند شیخ فضل الله نوری را "مفسد" اعلام کنند! حکم مفسد بودن شیخ فضل الله امضای آیت الله العظمی محمد حسین نجل میرزا خلیل، آیت الله العظمی محمد کاظم خراسانی و آیت الله العظمی عبدالله مازندرانی را دارد!
۲- قاضی دادگاهی که شیخ فضل الله را محاکمه و به اعدام محکوم کرد "شیخ ابراهیم زنجانی" بود. این مرد ۲۰ سال در حوزه علمیه نجف علوم دینی خوانده بود و شاگرد آخوند خراسانی، شیخ محمد لاهیجی و حاجی میرزا خلیل بود!
* * *
این که اعدام شیخ فضل الله نوری اقدامی غلط بوده یک مسأله است و این که این کار غلط را به گردن کسانی غیر از آمرین و عاملین آن بیاندازیم امر دیگری است. بحث درست و غلط بودن این اقدام یک بحث تحلیلی و حقوقی است که هر فرد و جریانی بسته به گرایش سیاسی و فلسفی خود می تواند رأیی متفاوت داشته باشد اما این که این اقدام را از دوش کارگردانان اصلی آن برداریم و به دوش دیگران بیاندازیم تحریف تاریخ است و تحریف تاریخ در سطح کلان و اجتماعی باعث افکار بیمارگونه، تصمیمات غلط و حرکت های اجتماعی بیمار می شود.
چندی پیش دیدم که "نهاد کتابخانه های عمومی کشور" کتابی با عنوان "سر دار" به قلم نوه شیخ فضل الله نوری در تیراژ یکصد و پنجاه هزار نسخه چاپ کرده است. گرچه زیر عنوان کتاب آمده است که این کتاب "گزارش تحلیلی از بر دار رفتن آیت الله شیخ فضل الله نوری" است اما کتابی است برگرفته از خاطرات نزدیکان و مریدان شیخ که توسط نوه ایشان نوشته و در سال ۱۳۵۵ منتشر شده است. این که چنین کتابی با این شدت یکسونگری پس از گذشت حدود ۴۰ سال در تیراژی صد برابر تیراژ متعارف کتاب در ایران توسط یک نهاد دولتی چاپ شود و به رایگان در کتابخانه های کشور توزیع شود دیگر خطای فردی مرحوم جلال آل احمد نیست بلکه یک حرکت سازماندهی شده است.
جالب اینجاست که با وجود این که در دو جای این کتاب اشاره شده که عکسی از صحنه بردار شدن شیخ فضل الله موجود نیست و عکس های موجود جعلی هستند باز هم طرح این کتاب منقوش به عکس جعلی صحنه بردار کشیده شدن شیخ فضل الله است!
چگونه انتظار داریم ملتی که تاریخ خود را نمی داند تصمیمات درست بگیرد؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت ها:
۱- برای شناخت بیشتر افکار احمد فردید و جلال آل احمد پیشنهاد می کنم کتاب "هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید" به قلم محمد منصور هاشمی از انتشارات کویر را بخوانید.
۲- شرح تحلیلی ماجرای بردار شدن شیخ فضل الله نوری را از کتاب "تاریخ انقلاب مشروطیت ایران" به قلم دکتر مهدی ملک زاده - انتشارات علمی
بخوانید.