درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۸ مطلب با موضوع «مفاخر، مشاهیر و بزرگان طالقان» ثبت شده است

داستان (واقعی) آقا مدیر

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۵۶ ق.ظ

 

آفتاب هنوز بر ستیغ البرزکوه نتابیده بود که مادران دُنبِلید، کوچه‌ها را آب و جارو می‌کردند و صدای مادرانه در کوچه می‌پیچید که «پسر! پایَُس!» و این فراخوان برای روزی دیگر، شاید آینده‌ای دیگر بود.

صداها گرچه از یک جنس بود، اما بعضاً معنای متفاوت داشت. معنای آرزوی یک مادر برای آینده یک پسر. مثلاً «زاما گردی پایَُس»، «مکه بشی پایَُس»، یا حتی نامشفقانه چون: «هِی گوگَلوان پایَُس»، «اُویار پایَُس»، « پایَُس ورکولی‌یان تی یِی انتظارِ می‌کَشُن». اما بعضی از این آرزوها حتی تصورش هم سخت بود. مثل مادری که به پسرش می‌گفت: آقا مدیر! پایَُس!

آقا مدیر برخاست. کوله بارش را بست و به سوی آرزوهای مادر حرکت کرد. گام‌ها را باید بلند برمی‌داشت. چون در مسیری که نه جاده‌ای بود و نه ماشینی، باید خود را قبل از تاریکی، به آبادی می‌رساند. آبادی یی که فردایش دنیای دیگری بود، دنیایی در حال عوض شدن...

 

 

سال‌های اول قرن چهارده هجری شمسی، نزدیک به صد سال پیش، ایران در تب و تاب آشنایی با مدرنیته بود. ماشین، سینما، مدارس جدید و حتی عده‌ای به فکر ساختن دانشگاه بودند. اثرات این تحولات، تا روستاها هم رسیده بود و آقا مدیر یکی از فرزندان تحول در زمانه‌ی خویش بود.

او درس خواند و فارغ‌التحصیل شد. با مدرک ششم ابتدایی که قدیمی‌ها معتقدند معادل لیسانس امروز است. حالا شوق آموختنِ آموخته‌ها در درون آقا مدیر موج می‌زد. او به آموزش و پرورش طالقان اعزام شد. آموزش و پرورش طالقان، جایی را بهتر از دنبلید برای آقا مدیر نمی‌شناخت. البته قبل از حضور او، دنبلید به همت بزرگانی چون مرحوم پرویز رضایی، صاحب مدرسه‌ای به سبک جدید شده بود.

آرزوی مادر برآورده شد. مدیر جوان، کارش را آغاز کرد. هم معلم بود و هم مدیر، (به همین علت به او آقا مدیر می‌گفتند.) ادبیات، ریاضیات، علم اشیاء، تاریخ و جغرافی درس می‌داد و همزمان، مدیریت مدرسه را هم برعهده داشت.

آقا مدیر، امیدها در دل و آرزوها در سر داشت. سخت‌گیر بود و به نظم، بسیار اهمیت می‌داد و بعضاً تنبیه هم می‌کرد. از مدرسه تا کوچه و خانه، مراقب بچه‌ها بود. صف بستن، نه تنها برای رفتن به سر کلاس، بلکه برای رفتن به خانه هم بود و نباید تا در منزل، به هم می‌خورد. همه این سخت‌گیری‌ها و نظم افراطی و تنبیه، به خاطر این بود که دغدغه تربیت و فردای بچه‌ها را داشت. آنها را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: سواد، نخودچی نیست که من توی جیب شما بریزم، خودتان باید تلاش کنید، زحمت بکشید تا یاد بگیرید.

آقا مدیر، سمبل تحولات روستا بود. مدرسه جدید ساخت، جاده ساخت، در لوله کشی و برق رسانی، نقش مهمی ایفا کرد. یک جورایی انگار که او، روستا را مدیریت می‌کرد. ظاهرش هم مظهر مدرنیته در ده بود. کت و شلوار می‌پوشید و کراوات می‌زد. والبال بازی می‌کرد و اینها در روستاهای آن زمان، سنت مرسوم نبود. اما در عین حال، آقا مدیر هرگز از اصل خود و سنتها جدا نشد. اهل مسجد و منبر بود. قاری قرآن بود، نوحه می‌خواند و سینه می‌زد. بانی اصلی مراسمهای محرم و صفر و ماه رمضان بود. هر رمضان، دعیه را از حفظ و با صوتی دلنشین در پشت بلندگوی مسجد می‌خواند، طوری که همه اهالی ده از آن بهره‌مند شوند.

آقا مدیر، مرد رسانه بود. پشت میکروفن که قرار می‌گرفت، مثل یک گوینده حرفه‌ای سخن می‌گفت. فن بیان و چینش کلماتش فوق العاده بود. من مطمئنم اگر ایشان، تریبون مهمتری در اختیار داشت، یکی از گویندگان مطرح کشور می‌شد. تُن صدا و دکلماسیون بی نظیری داشت.

آقا مدیر، باسواد بود. قلم خوبی داشت. بیشتر مکاتبات اداری روستا توسط او انجام می‌شد. از نظر سواد عمومی از هم‌طرازان آن دوره‌ی خود، بسیار بالاتر بود.

او عاشق کارش بود و نسبت به پیشرفت و موفقیت بچه‌ها احساس مسئولیت می‌کرد. برای جذب معلم از سپاه دانش تا آموزش و پرورش، بسیار تلاش می‌کرد. از معلم‌های جوان چون فرزند خود نگهداری می‌کرد و برای بسیاری از آنها، از ازدواج تا تشکیل خانواده همت گمارد.

آقا مدیر، به روز بود. آن روزها که در شهرهای بزرگ هم اکثریت مردم گواهینامه رانندگی نداشتند، او گواهینامه گرفت و اتومبیل خرید. ژیان آهار که برای ورودش به دنبلید، جشن گرفته و قربانی کردند. همان ژیان شد وسیله ایاب و ذهاب همه‌ی مردم روستا.

 

 

آقا مدیر می‌گفت: من جز خدمت به این مردم، کاری نکرده‌ام. اسناد و اقوال هم جز این گواهی نداده است. او عاشق خدمت به مردم بود. مخصوصاً برای مدرسه از هر اتفاق جدیدی به وجد می‌آمد. اولین روزهای طرح تغذیه رایگان، به مدت یک هفته هر روز به شهرک می‌رفت تا اینکه یک روز ظهر، سر صف، وقتی دانش‌آموزان انتظارش را می‌کشیدند، با دو کارتن بیسکوئیت ویفر خودش را رساند و با چه شور و شوقی، بسته‌ها را بین بچه‌ها توزیع کرد.

آقا مدیر وقتی عازم سفر حج شد، همه بچه‌ها به اتفاق اهالی روستا، او را تا سر جاده، بدرقه کردند. او بچه‌ها را به صف کرد و صورت تک تکشان را بوسید. در استقبال بازگشت ایشان هم دوباره همین صحنه تکرار شد. آقا مدیر همه شاگردانش را فرزند خود می‌دانست.

تا اینکه بعد از سالها خدمت صادقانه، آقا مدیر شریف، بازنشسته شد. او یک معلم نمونه بود، با اینکه موقعیت این را داشت که زمین بخرد، تجارت کند یا با ملاکان و تجار شریک شود و زندگی مجلل برای خود بسازد، اما هرگز به سراغ این کارها نرفت.

آقا مدیر، آقا مدیر بود و آقا مدیر ماند.

 

 

ارسالی از سوی آقای مهدی رضاخانی، اهل روستای دنبلید طالقان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۵۶
درجی طالقانی

معرفی کتاب به قامت سرو

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۵۸ ق.ظ

کتاب «به قامت سرو» زندگینامه یکی از شیروَچان طالقانی، سرتیپ دوم پاسدار سید حمزه میرتقی اورازانی است که به قلم خواهر زاده ایشان، سرکار خانم سیده آمنه میرمطهری اورازانی نوشته شده است. سردار میرتقی یکی از شهدایِ زنده جنگ تحمیلی و نیز نبرد با داعش می‌باشد. خدا او ر بُداره.

 

مطلب قبلی درمورد سردار میرتقی کلیک کنید

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۵۸
درجی طالقانی

حیدر مهرانی

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۹ ق.ظ


 حیدر مهرانی، چهره پیشکسوت حوزه ادبیات و نقد، متولد بیستم اسفند ماه هزار و سیصد و پانزده در روستای مهران طالقان است.

 شعر زیر از اوست:

ای روح بیور اسب چه می‌بینی؟

بعد از هزار هزاره تاریخی

در سرزمین کاوه آهنگر

بیور شپش به‌جای تو بیداد می‌کند...


شمس لنگرودی درخصوص او می‌نویسد:

سی‌اُم دی (سال 1393) روز درگذشت استادم حیدر مهرانی است. حیدر مهرانی که در دوره جوانی من، رئیس اداره کشاورزی لنگرود بود، در کنار پدرم، با دو عقیده متضاد، بیشترین تأثیر را در شکل‌گیری ادبیم داشت.

این شاعر و پژوهشگر اظهار کرد:‌ از نیمه دوم دهه 40 به بعد بیش‌تر کسانی که در گیلان بعدها در عرصه‌های مختلف ادبیات و هنر مشغول شدند مستقیم یا غیرمستقیم معلم‌شان حیدر مهرانی بود. او متولد 15 اسفند 1315 در طالقان و از درس‌خوانده‌های قدیم بود که لیسانس مدیریت و بازرگانی داشت. در عین حال اشتیاق سوزانی به ادبیات و هنر داشت. خود من را با شعر نو در حد قابل قبول، او آشنا کرد، همین‌طور شعر سهراب سپهری با تحلیل را با او شناختم. مسائل اجتماعی و تاریخ را او بود که به ما درس می‌داد.

شمس با اشاره به این‌که مهرانی در سال‌های دهه 40 رییس اداره کشاورزی بوده و به این دلیل در لنگرود ساکن شده است گفت: او از روشنفکران قدیم بود که علاقه‌مندان را دور خود جمع کرده بود. کتابخانه‌ای وسیع داشت و ما که آن موقع پول و فرهنگش را نداشتیم از کتاب‌های او استفاده می‌کردیم. مثلا من طرفدار شعرهای سانتی‌مانتال بودم و او مرا با انواع شعر نو آشنا کرد. در کل نقش بزرگی در گیلان داشت؛ از لنگرود که من، کریم رجب‌زاده و رضا مقصدی بودیم تا فومن که شیون فومنی در آن‌جا بود. همه به نوعی شاگرد او بودیم و پیش او درس می‌خواندیم.

این شاعر در ادامه گفت: چیزی که برای ما در شخصیت او چشم‌گیر بود حافظه قوی، دانش فراوان و فروتنی‌اش بود. این اواخر طوری با ما حرف می‌زند که انگار کاری برای‌مان نکرده است. در سال 53 به دلایلی بر سر دوراهی انتخاب ادبیات یا مسیر دیگری قرار گرفتم و مدتی هم ادبیات را ول کردم، ولی با ایشان بود که دوباره به شعر و ادبیات برگشتم. شمس لنگرودی در پایان متذکر شد: نقش حیدر مهرانی در گیلان مانند نقش فریدون رهنما بود که در دهه 30 روی شاعران نفوذ داشت و راهگشا بود. البته مهرانی عمدتا شفاهی بود و کم‌تر نوشته است. حیدر مهرانی 30 دی‌ماه 1393 در سن 78 سالگی در بیمارستان گلسار رشت از دنیا رفت. روحش شاد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۸ ، ۰۹:۱۹
درجی طالقانی

آبّا طالقانی

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۵ ب.ظ

خدابیامرزه همه رفتگانو، من دو تا آبا داشتم که هر دو طالقانی اصیل بودند اما یکیشان در کرج ساکن بود و به او میگفتیم آبا
و یکی دیگر که قبل از به دنیا آمدن من فوت کرده بود و در طالقان مزار داشت و به او میگفتیم: آبا طالقانی

در منزل آبای کرجی، عکس بزرگی به دیوار بود که نظیرش رو میشد در خونه خیلی از طالقانیها دید.
  نمیدونم از کی، ولی احتمالا در همون یکی دو سالگیم، شاید وقتی که کنجکاوانه انگشت اشاره مو به طرف عکس نشونه کرده بودم، بهم گفتند: این آقاست... آقای طالقانی...

ولی تو ذهن من حک شد: آبای طالقانی.
و اینجوریا بود که تا سالهای سال، من به آقای طالقانی میگفتم آبا طالقانی و حس عمیق و عاطفه محبت آمیز یک نوه به پدربزرگ، نسبت به ایشون در دلم وجود داشت.
و هنوزم که هنوزه، چشمم با نور چهره ایشون روشن و قلبم از مهرشون لبریزه.
بزرگ مردی که در هر شهر و روستای این مملکت، نامش به نیکی برده میشه و به حقیقت، مایه افتخار برای دیار طالقان بوده و خواهد بود.

آباجان طالقانی
روح بلندت غرق رحمت الهی
و سر عزیزان و همدیارانت سلامت


✍  سیده مریم قادری #اورازان
🖌 تصویرگر: علیرضا عبدالحسینی



TaleghaniDarji
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۲:۳۵
درجی طالقانی

دختر جبر

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ب.ظ

روز تولد مریم میرزاخانی طالقانی، ۲۲ اردیبهشت برابر با دوازدهم مِی، از سوی اتحادیه بین‌المللی انجمن‌های ریاضی جهان، با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران، به عنوان روز جهانی زن در ریاضیات نامگذاری شد.


در عکس زیر، دلنوشته خانم پاشایی، دانشجوی دانشگاه استنفورد آمریکا، درباره دختر پرافتخار ایران و طالقان را می‌خوانیم. روحش شاد





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۲:۱۱
درجی طالقانی

محرابی ها: خانواده ای هنرمند از دیار طالقان

دوشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ق.ظ


اسماعیل محرابی

هنرپیشه سینما، تئاتر و تلویزیون است که نقشهای زیبا و به یادماندنی در آثار هنری نظیر سریالهای آینه، حیرانی، مزد ترس، تنهاترین سردار، خانه سبز و فیلمهای سینمایی و تئاترها، ایفا نموده است.

جدیدترین نقش آفرینی وی، در سریال «سر دلبران» است که شبهای ماه مبارک رمضان سال 1397 از شبکه اول سیما در حال پخش می باشد.



اسماعیل محرابی، زاده سال ۱۳۲۳ در تهران است و اصالت وی به روستای امیرنان طالقان برمی گردد.




وی دارای لیسانس تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۹ می‌باشد. بازی در سینما را از سال ۱۳۵۹ با «کرکس‌ها می‌میرند» به کارگردانی جمشید حیدری شروع و در بیش از 50 اثر تلویزیونی و سینمایی به ایفای نقش پرداخت.

بازی روان و ساده و تبحر ایشان در اجرای نقشها، وی را به یکی از موثرترین و ماندگارترین چهره های تلویزیون و سینمای ایران بدل کرده است.

اوج نقش آفرینی های اسماعیل محرابی در دهه 60 بود اما در دهه 70، دوره رکود بازیگری وی در جریان داشت تا مجدداً در سال 85 به بازیگری بازگشت.



وی پدر خانم «آشا محرابی» بازیگر مشهور و شناخته شده سینما و تلویزیون ایران است که در ادامه به معرفی مختصر ایشان هم خواهیم پرداخت.




آشا محرابی

آشا محرابی در 31 مرداد 1352 شهر تهران به دنیا آمد. وی فرزند اسماعیل محرابی بازیگر پر فعالیت چند دهه قبل و خانم سیده فاطمه سیدمدلل کار می‌باشد.

او فارغ‌التحصیل دوره کارشناسی در رشته مترجمی زبان انگلیسی و دوره کارشناسی ارشد در رشته روابط بین‌الملل است. هم‌زمان با تحصیلات دانشگاهی اش، به کانون هنری حمید سمندریان رفت و فارغ‌التحصیل بازیگری و کارگردانی از کانون سمندریان شد. وی همچنین فارغ‌التحصیل کارگردانی و فیلمسازی از سینمای جوان است. او دوره فیلمنامه‌نویسی را هم در کلاس‌های ناصر تقوایی در آموزشگاه کارنامه گذرانده‌ و همچنین فارغ‌التحصیل فیلمسازی از کانادا نیز هست.



او در سال ۱۳۷۴، با قبولی در آزمون اداره کل نمایش پا به عرصه نمایشهای رادیویی گذاشت و هم‌اکنون به عنوان بازیگر، کارگردان و نویسنده با اداره کل نمایش همکاری دارد. پس از ورود به رادیو، کار در صحنه ی تئاتر را در سال ۱۳۷۷ با بازی در نمایش دایره گچی قفقازی به کارگردانی حمید سمندریان در تالار اصلی تئاتر شهر آغاز کرد. بعدها در کسوت بازیگر، نویسنده و کارگردان کار در این حیطه هنری را ادامه داد و در نمایش‌هایی مثل خسیس، خانه برنارد آلبا، سه خواهر، زیرگذر سقاخانه، اتوبان، من حرفی ندارم دنبالشو نگیر و به ایفای هنر پرداخت.

او در حال حاضر، عضو انجمن بازیگران و کارگردانان خانه تئاتر ایران است و همچنین از سال ۱۳۸۰ به کار دوبلاژ هم می پردازد.



آثار هنری که خانم محرابی در آنها به ایفای نقش پرداخته بیش از شصت مورد تئاتر، سریال تلویزیونی، فیلم سینمایی، فیلم تلویزیونی، تله تئاتر و نمایش شبکه خانگی می باشد.

این پدر و دختر در سال 1365 و در سریال مشهور آینه، با یکدیگر همبازی بوده اند.



برای این دو بازیگر توانا و گرامی، آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون مسئلت داریم.


 


پی نوشت ادمین:

بنده به شخصه خیلی به آقای محرابی و بازی ایشون علاقه مندم. یکی از دلایل این علاقه مندی، علاوه بر خاطرات و نوستالژی نقش آفرینی ایشان در سریالهایی نظیر سریال آینه، شباهت ایشان به دایی کوچکم است. به قول طالقانیها، اویی دوجه ر خوش دارُم لبخندلبخند


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۵
درجی طالقانی

مهندس خلیل طالقانی

دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۴۸ ق.ظ

مهندس خلیل طالقانی، فرزند میرزا علی اصغر و نواده میرزا علی اعظم ،اهل ده اوانک طالقان بود. پدر مهندس خلیل عنصر وزارت خارجه بود و مدتی به سمت سفیر ایران در سوئیس و فرانسه در زمان رضاشاه پهلوی انجام وظیفه مینمود.

مهندس خلیل، دروس ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان رسانید. آنگاه برای تکمیل تحصیلات به امریکا رفت  و مهندسی خود را از امریکا دریافت نمود.

او پس از اخذ مدرک مهندسی به ایران بازگشت و در وزارت دارائی مشغول کار شد و بعد به سازمان برنامه منتقل و مدتی ریاست سازمان برنامه را عهده دار بود.

او در کابینه دکتر علی امینی عهده دار پست وزارت کشاورزی شد.

مهندس خلیل طالقانی از مهندسین معروف کشور است که با خارجی ها مخصوصاً امریکایی ها سروکار داشت و در عقد بسیاری از قرارداد های فنی و خدماتی با خارجیان از طرف ایران ماموریت داشت و آن قراردادها با نظارت او انجام می شد.

سد کرج که به نام سد امیرکبیر معروف است از طرف سازمان برنامه به وسیله خارجیان زیر نظر او ساخته شد. همچنین وی برای ده اوانک که زادگاه آبا و اجدادش بود، نهر آبی احداث کرد که آب رودخانه شاهرود را از اراضی ده سفجخانی از راه ده کرود به ده اوانک جاری می ساخت که قسمتی از اراضی ده کرود و ده اوانک از آن شروب می شد و آنرا مهندس جوب می نامند. او با این کار خدمت بزرگی به رعایای ده اوانک نمود.

مهندس طالقانی در رشته کشاورزی مهندس بود. او پس از بازنشسته شدن چون از سهامداران کارخانه لاستیک سازی بی اف گودریچ و عضو هیئت مدیره آن کارخانه بود، در آنجا مشغول به کار شد.

مهندس طالقانی دریکی از دهات کلاردشت نیز اقدامات عمرانی انجام داده است.

او یکی از رجال مشهور طالقان می باشد.

کتاب: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم) در باره ایشان می نویسد:

مهندس خلیل طالقانی فرزند میرزا على ‏اصغرخان طالقانى، در ۱۲۹۴ در اوانک طالقان تولد یافت. بعد از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه به آمریکا رفت و در رشته‏ کشاورزى و آبیارى درجه‏ مهندسى گرفت. چندى در دانشگاه به تدریس اشتغال داشت و مدتى در سازمانهائى که آمریکائیها در ایران تاسیس نموده بودند، مدیریت گرفت. در سال ۱۳۳۰ دکتر محمد مصدق در ترمیم کابینه‏ خود، او را به جاى ضیاءالملک فرمند به وزارت کشاورزى منصوب نمود. وى تا تیرماه ۱۳۳۲ در آن شغل قرار داشت. در آن تاریخ به اصرار از کار کنار رفت و کفالت وزارتخانه به عهده‏ مهندس عطائى معاون وزارت کشاورزى قرار گرفت. در اواخر حکومت زاهدى، صندوق مشترک ایران و آمریکا براى ادامه‏ عملیات عمرانى تاسیس یافت، مهندس طالقانى در راس آن قرار گرفت. در ۱۳۳۴ در کابینه‏ علاء با حفظ سمت به وزارت کشاورزى منصوب گردید. در اواخر حکومت علاء، جاى خود را به مصدق‏ الدوله ناصرى داد و خود وزیر مشاور شد و در حکومت دکتر اقبال، همچنان پست وزارت مشاورى را براى خود حفظ کرد. علاوه بر وزارت، مدیرعامل سد کرج هم شد. وى همزمان با مشاغل دولتى، در بخش خصوصى نیز فعالیت داشت. در تهران بزرگترین کارخانه‏ تهیه‏ لاستیک را بنیاد نهاد و تدریجا محصول آن به بازار آمد و تا حدى احتیاجات کشور را تامین می ن‏مود. در بنیانگذارى این کارخانه که نامش «گودریچ» بود، سرمایه ‏داران و متخصصین آمریکائى دخیل و دست‏ اندرکار بودند. طالقانى با دختر عمادالملک محسنى که زمانى کفیل وزارت فرهنگ بود ازدواج کرد. او سرانجام در سال ۱۳۷۱ درگذشت.


با سپاس از کانون فرهنگی روستای اورازان

زندگینامه مهندس خلیل طالقانی را در ویکی پدیا بخوانید (تفاوتی در سالهای تولد و وفات وی وجود دارد) کلیک


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۴۸
درجی طالقانی

امیر سرلشکر شهید ولی الله فلاحی

يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ق.ظ

شهید ولی‌الله فلاحی در سال 1310 در قریه کولج طالقان (استان البرز) به دنیا آمد.  تحصیلات ابتدایی را در همانجا گذراند و برای ادامه تحصیل راهی تهران شد.  تحصیلات متوسطه را نیز با موفقیت در تهران سپری کرد و در سال 1327 جهت خدمت در ارتش،‌وارد دبیرستان نظام شد. در سال 1330 وارد دانشکده افسری شد و پس از دریافت لیسانس در سال 1333، با درجه ستوان‌دومی در نیروی زمینی ارتش (لشکر 92 زرهی) مشغول خدمت گردید.


از سال 1351 تا اواسط سال 1353،‌ شهید فلاحی با درجه سرهنگ دومی،‌ به همراه گروهی از افسران کشورمان، به عنوان ناظر صلح سازمان ملل در آتش‌بس ویتنام به آن کشور اعزام شد و در کنار نمایندگان کشورهای اندونزی، لهستان و مجارستان به عنوان فرمانده ایرانی مقیم یکی از ایالات ویتنام، مأموریتش را آغاز کرد.


در بازگشت از ویتنام، شهید فلاحی مجدداً به تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد پرداخت، زیرا از نظر ضد اطلاعات ارتش، او فردی دارای اعتقادات مذهبی، سیاسی و مظنون بود و به همین جهت مشاغل فرماندهی و نظامی به او داده نمی‌شد.




در مهرماه 1357،‌ او را به مرکز پیاده شیراز منتقل کردند. در این زمان شهید فلاحی به درجه سرتیپی ارتقاء یافت. بررسی اسناد و مدارک ساواک نشان می‌دهد که شهید فلاحی در دوران قبل از انقلاب، ‌به خاطر فعالیت‌های سیاسی و مذهبی خود، ‌سه بار توسط نیروهای ساواک دستگیر و زندانی شده است. سابقه مبارازت او به سال 1331 می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با حکم سرلشکر قرنی – نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش – و موافقت شورای انقلاب، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شود. او ، با شور و اشتیاق بیشتری به فعالیت پرداخت و همزمان با سر و سامان دادن یکان‌ها، با انجام مراسمی از قبیل رژه کارکنان نظامی در داخل شهرها، تلاش می‌کرد تا تزلزل روحیه نظامیان و نیز دیدگاه مردم نسبت به ارتش را ترمیم  کند و بین نظامیان و مردم پیوند برقرار سازد. در واقع شهید فلاحی بنیانگذار ارتش جدید ایران با ویژگی‌های اسلامی بود.


هنوز مدت زمان زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایران نگذشته بود که عناصر ضد انقلاب با حمایت کشورهای خارجی، در غرب و شمال غرب درگیری‌هایی را ایجاد کردند و شهید فلاحی جهت حفظ انقلاب و میهن اسلامی، به آن مناطق شتافت. سپس با سامان دادن به اوضاع آن مناطق و فداکاری‌های متعدد،‌ در تاریخ 29 خرداد 1359 شمسی از سوی رهبر کبیر انقلاب، به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد و مدتی نیز پس از عزل بنی‌صدر از مقام جانشینی فرمانده کل قوا، طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی(ره)، ‌اختیارات فرماندهی کل قوا را برعهده داشت و سرانجام با حضور در جبهه‌های جنگ با دشمن متجاوز عراقی و فرماندهی عملیات‌های متعدد،‌در هفتم مهرماه 1360،‌ پس از عملیات غرورآفرین ثامن‌الائمه،‌ در حادثه سقوط هواپیمای سی – 130 به همراه چند تن از فرماندهان ارتش و سپاه  به شهادت رسید.



با سپاس از کانون فرهنگی روستای اورازان

زندگینامه شهید فلاحی را در ویکی پدیا بخوانید کلیک

همچنین زندگینامه دیگری از وبلاگ شهدای گران قدر طالقان کلیک




خاطره ای به نقل از یکی از محافظان شهید فلاحی


در آبان ماه سال 1359 در سوسنگرد , عملیاتی علیه نیروهای عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهایی یابد. شهید فلاحی در نقطه ای میان خط آتش نیروهای خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت و تنها فرد همراه ایشان من بودم .


تبادل آتش بین دو طرف به شدت ادامه داشت . انفجار گلوله های توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراکنده شنیده می شد. دکتر چمران در آن عملیات مجروح گردید و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسیدند.

به شهید فلاحی پیشنهاد کردم که برای محافظت از ترکشها و گلوله ها , از کلاه آهنی استفاده کند , اما او اظهار داشت : گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

با این وجود از ایشان که آن زمان رئیس ستاد مشترک بود خواهش کردم که برای اطمینان خاطر استفاده از کلاه آهنی , هنگام انفجار گلوله ها به روی زمین دراز بکشند. شهید فلاحی با لبخندی گفت : تو از من خاطر جمع باش , چون انسان شهید نمی شود مگر آنکه قبل از شهادت , کامل شده باشد. ضمن آنکه من هنوز به آرزویم نرسیده ام .

من که در پی راهی برای بازگشت و یا جان پناه امنی بودم , پرسیدم : تیمسار شما مگر چه آرزویی دارید؟

لحظه ای تامل کرد و سپس گفت : می دانی تنها آرزوی من چیست؟

گفتم : آرزوی هر فرد نظامی در مرحله اول , سربلندی میهن و اهتزاز پرچم کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و این نشان می دهد که مردم آن کشور زنده , پویا و در دنیا قابل احترام هستند.

ایشان گفتند : بله , همه اینها درست است , اما می دانی که من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اولیه ام می شناسم با توجه به پیش روی سریع عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که چنین شد. تنها یک آرزوی بزرگ دیگر دارم . تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانیم .


کمتر از یک سال بعد تیمسار فلاحی به آرزوی خود رسید، اما چند ساعت پس از تحقق این آرزو به والاترین مقام انسانی یعنی شهادت در راه خدا نائل گردید.


راوی: آقای جعفر بریری یکی از محافظین شهید فلاحی

منبع: نوید شاهد



همچنین بخوانید: شهید فلاحی و دفعه فتنه در سنندج کلیک





یادش گرامی، روحش شاد   و   راه سرخش   پر رهرو   باد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۴۶
درجی طالقانی

افتخاری دیگر برای طالقان در حوزه سینما

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۰۱ ق.ظ

سیمرغ بلورین بهترین فیلم سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، بر شانه های فرزند برومند طالقان نشست.
آقای سعید ملکان از دیار طالقان و روستای جوستان، تهیه کننده فیلم تنگه ابوقریب، جایزه خود را دیشب دریافت نمود.


این فیلم، همچنین در بخش بهترین چهره پردازی هم نشان سیمرغ دریافت کرد.


با تبریک به آقای ملکان عزیز و تمامی طالقانیان و طالقان دوستان، برای ایشان و کلیه هنرمندان طالقانی، آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۰۱
درجی طالقانی

پویا محرابی

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۴۱ ق.ظ

پویا محرابی
هنرمند خوش قلب و ‌مهربان طالقان و روستای امیرنان بعد از مبارزه طولانی با بیماری سرطان درگذشت...

پویاجان روحت شاد😢💔

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۴۱
درجی طالقانی