درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کوه رفتن» ثبت شده است

کُلانُک

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۸ ق.ظ

بفرمایین کلانک 😋

یکی از خوشمزه ترین نانهای طالقان
که با سبزیهای کوهی مثل سیابُن درست می شود.

📸 عکس: بانو میرتقی

🌾🌱🍪

هِی.. کی میبو بُهار بیا
بِشیم صحرا، تره وچینیم و
کُلانُک دَبندیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۰۸
درجی طالقانی

وَهمنی درجی

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۶ ب.ظ

وَهمنی درجی در کوه «مای شین او» از کوههای آرتون طالقان - بهار 95

ارسال عکس از همراه درجی: آقای حجت الله مهریاری



توضیحات:

درجی: دریچه سقفی خانه های قدیمی

وَهمن: همان بهمن است و اصطلاحاً به انباشت برف در دره و کوهپایه ها می گویند.

در این عکس مشخص است که برفها، مانند یک تونل یا سقفی شده که دریچه قلب مانندی از آن، رو به آسمان باز است.

عکاس، زیر بهمن (داخل تونل آن) رفته و این عکس را گرفته. کاری که در عین هیجان انگیزی، بسیار خطرناک است چون امکان سقوط برف و مدفون شدن زیر آن وجود دارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۶
درجی طالقانی

دختر شایسته کوهسار

سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۰۲ ق.ظ



دختر شایسته ی کوهسار!
زیبایی وحشی چشم هایت،
معصومیت نگاهت،
آفتاب سوختگی روی بینی و قرمزی گونه هایت،
با آن نگاه متعجب کودکانه،
تو را در هیچ جای جهان شهره نمی کند..!

در پاکی کوهسار
تا پای دامنه های شادی بی حد برو
نگران بزرگ شدن نباش
به کودکانه هایت برس
برای عروسک پارچه ای مادربافت لالایی محلی بخوان
یک لاله ی سرخ بچین
و کنار گیسوان پریشانت بنشان

همین حالا... نذار فرصت بره از دست❤️🍃

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۱۱:۰۲
درجی طالقانی

پژواک-طنز

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۱ ب.ظ

🔰🔰 طنز طالقانی 🔰🔰

 
پریروزان بشیَم کوه
کوهی میان فُریاد کُردُم:
یَنی مُن دِ قشنگتر، دنیایی میان دِنیه!

صُدا بیومی: دِنیه... دِنیه 😚

مُن دی خیالُم راحت گردی و وگردیَم خانه مان 😌🚶😂


کاری از گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۳:۵۱
درجی طالقانی

چای باخوردن، کوهی میانی خاطُره

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۶ ب.ظ

چند سال پیش، اوایل خردادماه بی، چندتا از رفیقانمانی همراه، بشی یم کوه، لیواسک و شورکی بَ. وسیلانمانَ جمع کُردیم و راه کتیم. بشی ییم کوهی میان، شروع کردیم بچّیَن. یه مدت که بگذشت، خسته گردی ییم و همدیگر صدا کُردیم که جمع گردیم و یه چایی دم کنیم. و به قولی یه چی باخوریم خستگی مان درشو.
دو روز قبلش دی واران بزِّی بَ، هم زمین شل بَ هم بیابانی هیمَه خیس. یه ذُرّاک خشک چکُ چو جمع کردیم، کَله دی بزّی یم، اسه هر چی پی میگردیم، کبریت پیدا نمینیم. کلِّ وسیلانِ خالی کردیم، پیدا نگردی که نگردی، اصلاً کبریت خودمانی همراه نبردِه بی ییم!
صحرای میان دی گو بی چایی نمیبو، یه چند دیقه همدیگر نگاه کردیم، ینی کی بشو خانه دَ کبریت بیارَه. بالاخره یکی قبول کرد که این همه راهَه وگردَه، البته بَگَما اونی که وگردی، من نبیَما😂😂
خلاصه با دو تا کبریت وگردی. این وچان هرچی کبریت بزّیین روشن نگردی. یه حقّه تمان گردی، حقهٔ بعدی رِ بیاردن. اونه دی بزّیین، نگردی که نگردی.
اسه فقط سه تا کبریت چو بمانستِبی، اندی دعا و ثنا... بگوتم بُدا من دی شانسمَ امتحان کنم. من اولی بزّیَم تشایت، یگ تَشِ قاییمی دی گردی ،سیا کتری ر ِبندایم تشی سر، پنجیکشِ با پندیر باخوردیم و کِتِری او  پَلْما، من دی میخواستم کتری رِ چایی بزنم همین درشَ بیتُم، کتری وَراکَت، آقا هم تش خاموش گردی، هم کتری لو هایْت بَـش پنجاه متر جیر تر بَگَنی یه گته سنگی دیم، لولِش بشکُست 😂😂😂😂

هیچی دیه... تخصیران دی بَکَت منی گردن، اونان منی همرا دعوا میکردن، من دی هی خنده میکردم😂😂😂😂قصّهٔ ما سر برسی... مای رفیقانَ چایی نرسی😂😂😂

       🐝🌸🍃 طالقانی درجی 🍃🌸🐝

لیواسک: ریواس
راه کتیم: راه افتادیم
واران بزّی ب: باران زده بود
کَله: اجاقی که با سنگ درست میکنند
حقه: جعبه کبریت
تشایت=تشاگیت: آتش گرفت
پَلما=پَل بما: جوش آمد (آب به نقطه جوش رسید)
وَراکَت: یه وَر شد و افتاد
لو هایت: قِل خورد


✍ نقل خاطره: یکی ازهمراهان همیشگی درجی



عکس از: سارا قلی بیگی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۰۶
درجی طالقانی

چپاک 16: شوروک پلو

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ق.ظ

خیر سرمان بَتیم بِشیم یک روز کوه گلان به قولی تفریح...
خودومانیب تیپ بِزی یِ یم و قشنگه لباسانَ تُن کُردیم که اگه خدا بخوایه یه چهارتا عکس بَنگَنیم و فیس بوک و وایبر و لاین و واتساپو و تلگرام و این بیصصحابانی عکسانَ وَگِردانیم و چهارتا عکس بهاری پِروفایل بَنگَنیم......

خیلی شیک دِری دَم هُسا بی یَم و مینو پَد (مُنُو پَد) دی دست گیتی بی یَم عکس سلفی واسِتان و منتظر که راه کِوعیم.....

یعنی آداش منصوری خر اگه منو میدی خنده ش میگیت....

همیشه گیله داس و بیل و فرقان و کپسول گاز دست گیتی بی یَم ...

این قُرتی وازیان آخه به ما نیمیا و خیلی ذُق کُردُم که یک روز میشیم آدُمی جور تَفریح مینیم

اما تو در چه خیال و فلک در چه خیال بِدی یَم مایی ننه و مایی مهربان همسر بیست تا گونی و مشمع و کُله کارد بیورد ی یَن که پسر جان اینانو دست گیر راهی سر اگه سبزی دَبَ بچینیم....حیفَ.... یک کیلو بایره شوروک بخوا بَخَری پنج هزار تومونه

حالا مایی قیافَ رَ تصور کن

هرچی بَتُم آخه مادر من یک روز بیخیال گرد بی یَل بِشیم خیر سرمان تَرفیح ، آخه این شُلوار و کفش و قشنگه پیرهن و گیسان اُتو بِزیه یی همرا کی میشو سبزی چینی؟؟؟

میخوا مارو یه واشی واسِتان دَکُنی گُل و شُل و بوته پَرَسانی دل که حالا کُفتی بَ یه آش و شوروک پلو باخُریم یا ناخُریم....
.مادر : خفه گرد این مشمعانو هاگیر...
من: چشم
چشمتان روز بد نینه
ماچه کول و بُزی جور مارو دَکُردُن این سُنگ و لاخی میان یه دو پر والک و شوروک و بایره قازیقایی واسِتان.... حاموت جان اونجه ریواس دَرَ بَشو بَکَن..... کجا؟؟ عوهااااا اونجه...... قربانت گردوم اون گو دو کیلومتر فاصله یه.... اصن تو چِطو بِدی یِ ی اون بیصحابو؟؟؟
.یعنی یه جاهایی مارو بَبَردُن شوروک چینی که خُرس و گراز دی اونجاران نیمیشون....
.بعد از دو ساعت مایی تیپ و قیافه گِردی بَ این کارگران معدنی جور که تلویزیون نشان میدیه.... .عرق کُرده و دَشَرُست و ویران.... تمام مایی پاهان اُوُل بِزیو و داغان..... القصه که دو هزار هُکتار از مراتع گوران چنان پاکسازی گِردی که گُمان نیمینوم یه گوسفند اونجاران بخوا رد گرده چیزی دَباشه باخوره..... به یه مکافات و بدبختی اوشانو ویتوم و بیوردوم و همین خانه یی دل بَنِشتوم کُرسی بیخ خِوم بیگیت و وقتی خِو دَ راست گِردی یَم بِدی یَم این شوروک پلو کُرسی سر مُنَ میگو عیسه بیو کُفت کن.
شاد باشید

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۵۷
درجی طالقانی

فتح اورست

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۸ ب.ظ

🔰🔰 طنز طالقانی 🔰🔰

طالقانی پیرزُنُک، موفق به فتح قله ی اورست می گَرده.
مردم میان و عکاسان و خبرنگاران او رِ دوره مینُن و یکی دی میپرسه:
خانُم بزرگ جان، انگیزه ی شما از فتح اورست در این سند و سال چی بیه؟

زُنُک میگو: مُن انگیزه منگیزه حالیم نی، تره ای پِی دبیم برسیم اینجه 😂😂😂😂




🔰 ارسالی از: سیده فاطمه میرتقی، اورازان
🎤 با صدای: سیده مریم قادری، اورازان

دریافت کنید

      تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی
(هر گونه درج یا کپی برداری، تنها با ذکر منبع _کانال تلگرامی درجی_مجاز می باشد.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۸
درجی طالقانی



هر سال که خردادماه میامَه، چند روزی می شی یِم کوه، تا  مالانی بَ الهو و کُما بِچینیم، تا زمستان واش داشته بُن. طبق معمول یک سال مای پیلّا آقا (به زبان بالا طالقانیان گَته آقا یا همان آبّا)  مُنَ با خودُش بُبَرد کوه.
مای گته آقا یک کیسه  ماستِ چکیده دی با خودش بیاردَه بَ تا چند روزی که کوه دَریم از آن استفاده کنیم. آن موقان (موقع آن)، نمُکِ صدف، برو و بیا داشت. پاکتُش زرد رنگ بَ و یک دَرَ فلزی دی داشت، که تقریباً شبیه پاکت های تاید بَ. بنده خدا مای گته آقا، اشتباهی یک بسته تایدَ به جای نمک صدف با خودش بیارده بَ کوه. مُن از جریان خبر نُداشتُم، خودش دی خبر نُداشت . به محض اینکه اولین چُشمِی (چشمه ای) سر برسستیم، قابلامه رَ درود و دوغ درست کُرد. مُن بِدیم هی این ماست کف مینَه ولی نمی دانُستُم چیه کو.  ایشان قاشُق قاشُق کَفانُشَه هَمی دا مُنه و میگوت بُخور اینان کُرَهَشه، دو تا قاشق که مُن بُخوردُم بدیم خیلی لیز و شیرینه، بُگوتُم مُن دیگه نمی خورم، او رو بگیتی خاکه قند قاطی کُردی، مُن نمی تانُم بُخورم، چون شیرین بَ مُن از همه جا بی خبر فکر میکُردُم خاکه قند قاطی کُردی.
بنده خدا  همه دوغ قابلامه رَ ترید کُرد و همه رَ بُخورد. چند دقیقه بعدُش بِدی یَم بنده خدای رنگ و رخسار ای چین گِردی لبو،  هی اویِ شانه رَ بُمال، قلنجشَ بُشکن، گلاب به روتان استفراغ و چه بساطی، کویی سَر تک تنها، مُن دی وچّه، آدم راه و چاره ای بلد نُبیم، بهر حال به خیر بُگذشت و یکی دو ساعت بعد خوب گِردی. ولی بعدها مُن بُفهمُستم خودش بُفهمُستی اشتباهی تایدَ دُکُردی ماستی میان، ولی حیفُش بِیامی که دوغَ از دست بِدی، جالب اینجَ بَ که هی کَفانُشَ هی هَمی دا مُنَ و میگوت بُخور این ماستی کرِیهَ

✍ ارسال خاطره از: اکبر گرشاسبی، روستای کَش
🎤 با صدای: پوریا فرامرزی، خسبان
📝 تنظیم و ویرایش: سیده مریم قادری، اورازان
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی


هرگونه کپی برداری، تنها با ذکر منبع مجاز است.

این خاطره ی زیبا با صدای پوریا فرامرزی تقدیم به شما (دریافت کنید)



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۹
درجی طالقانی

لنگِ آدمیت در دُهان سگ

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۹ ب.ظ

🔻 مقدمه:

همین تهطیلی گذشته بَ که بِشی بیِیم طالقان... هوای خوش و آسُمان فیروزه ای پوش با آن چند تکه ابرک سیفید که بیم و امیدِ همزمانی در دلهامان مینگَت، با دشتی که قبایِ بلندِ اخضر نشان، تَن کُوردی بَ و دامانُش یه عالمه قُرمزه لاله و صورتی شکوفه و سیفید و زرده گُل داشت، تنمانِ از خستگی شهرنشینی بیهوده ای که دُچارش گردیِیم رها میکُرد.

قرارمان کوه بَ... همانجایی که میشیِیم تا در پستی بلندیهای بی امانش، نفسی چاق کنیم و هواری از دل بکشیم و روح و تن را جلای دُواره ای هادیِیم.
قرارمان کوه بَ و قرار بَ کوه باشیم... محکم... سرفراز... سخی و بی ریا... و آن دستی که قرار بَ به یاری و محبت به سوی هم دراز گَرده...

🔻 شرح خاطُره کَمی تَل اَمبا پُر درس مُن از سگِ گله

روز نیمه شعبان بَ.. اکیپ چهار نفره مان راهی گردی به سمت کوه و دشت... اینبار جاده زیبای بالاطالقان و دشتها و کوههای مهران، دیزان، ناریان مقصدمان گِردی. سر راه برسیِیم به چراگاه چند گله... به عادت همه ی طالقانیان که تا مال مینُن، دست و بالشان به لرزه میکوعه و تا دبه ای که همیشاک ماشینشانی میان دَره ر از شیر تازه لبالب نِینُن، حالشان خوب نمی گرده، ما دی دبه به دست، دَکتیم دشتی میان...

چوپانان: فرمانروایان دشت! در حال شیردوشی بیَن. هفت هشت تا سگ دی دور گله، واق واق میکُرد که با نهیب چوپان، دُواره دسی سر باخُتُن و با چُشمانِ نیمه لا، ما، غریبه آدُمانِ نُگا میکُردُن...

گله چموشی میکُرد و مالبانانِ، برای جمع و جور کردنشان به زحمت مینگت... مُن نظاره گر بیَم که ناگاه، یه میشِ کلافه از صفِ دادنِ شیر! رم کُرد و چوپانی دست دِ فُرار کُرد.. مردا سوت بِزی و یک آن، چهار سگی که به ظاهر خُتّی بیَن، همزمان و با سرعتِ نزدیکیایِ سرعتِ نور! شروع کُردُن به دوییدن، آن دی نه به طرف آن گُرگ باخورده میش!  که به سمت مُنی که از همه دورتر اُستا بیَم و سرتا پا دی سیاه تَنم دَبه و انگاری اوشانی چشمی پیش، هیبت گرگه میداشتم مُنِ بخت برگشته...
یک آن فقط بتانستم جیغ بکشم و تنها اخطاری که مینی ناقصه عقل هادا این بَ کو: بدووووووووووو

اما خدا و صاحب آن روز شریف مینی همراه بَ.. هنوز قدمی ندوستی بیَم، کو انگار کسی بِزی مینی لنگی میان و بکتم زمینی سر....
یک آخخخخخ
و سگی که مینی سر دِ بپری و همزمان سنگی دی نوش جانش گِردی...
چند لحظه فقط منتظر سوزش و درد گاز بیگیتن بیم... ولی بعد فقط آسمان فیروزی ای پوش بَ و آن چند تکه ابرک و دیمی که بارانی گردی بَ... و یک انتظار بی پایان... برای آن بالی که تو ر زیمین دِ بلند کنه و با مهربانی، اشکانته بتکانه...
یادُم کَت روز میلاد مهدی مُنتَظَر است .... سوزش بَ در بال و کمر و انتظاری سوزان...

 چند لحظه بعد، دوستانی که دورتر بیَن برسین و با تمام محبتی که در وجودشان بَ به تیمارم مشغول گردین....
و آن زمان، تنها اشک مُنو آرام میکُرد... اشک بر درد.. دردِ بی پناهی.. بودن اما نبودن یک مرد.. اشکِ شوق داشتن و بودنِ عزیزترانی چون فاطمه و امین...

🔻 درسانی که مُن از این اتفاق یاد گیتم:
1- هیچ وقت در حمله سگ، ندو.. تو فُرار کُنی او جَری تر میبو... بنیش زیمینی سر و سنگ وگیر.. او رِ سنگباران کن.
2- مشکی رنگ مزخرفی هسته... جز در عزای سید الشهداء پوشیدنش اکراه داره.. کوهی میان، رنگی تن کن... اچین لاله های سرخ و زرد و شکوفه هانِ صورتی و سیفید... یا که یک دست سبز، خودِ کوهی جور.
3- درسته شیر برای سلامتی خیلی مفیده ولی گاهی شیر باخُوردُن بهای جان داره... احتیاط کن عزیزجان.
4- همیشاک با کسانی در کوه همراه باش که علاوه بر دانش و قدرت و جُربزه ی کوه بشین، مرام کوه دی داشته باشن. امین و فاطمه، اسطوره های کوه بشین مُن گردین.
5- گاهی زندگی، یک تَلی به دهانت میریزه تا تو ر از زهرِمارِ گَت تری نجات هادیه. مثل آن تله دوا که دوگتر هامیده. وقتی اول صبح خودتی همراه زمزمه مینی: و افوض امری الی الله... در آخر روز، هر چی سرت بیامه، حتی اگه تو ر وادار به تحمل بدترین دردها کُرد، تیی وظیفه اینه که آرام بگویی: خدایا شُکرت.
6- نامردی شاخ و دُم نداره، با سگِ هار طرف گرد اما با نامرد، ولو به حد یک دست دادن، نزدیک نگرد... راستی بگوتم دست، یادم کَت اینه ر دی بگوئم که وقتی کسی کنارت زیمین باخُورد، وظیفه شرعی و انسانی تو اینه اویی دسته بگیری و راست کنی، درسته طالقانیان به نجابت، حجب و حیا و تشرع مشهورُن ولی نامردی در مرامشان نی. در کوه آدُمانو "آدُم" بِین، نه زُن یا مرد!
خلاصه که به قول دوستی، آدُمانو میشا تو دو جا خوب شناخت، یکی سفر، یکی کوه.

🔻 سالم و شاد و چون کوه باشین 🔻 

📝 نویسنده: سیده مریم قادری
سوم خردادماه 1395
(مینی گته ننه ای سالگرد دی هسته، شادی روح همه ی عزیزان خفته در خاک صلوات یا فاتحه ای هدیه کنیم.)



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۹
درجی طالقانی

فیلمهای بهاری درجی

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۱۷ ب.ظ

فیلم اول: کوه پراچان، ارسال از سید مصطفی افتخاری (پراچان)

  ویدیو را دریافت کنید

فیلم دوم: سفره سبز البرز کوه/تره چینی، ارسال از سیده مریم قادری (اورازان)
به لطف خدا البرز سفره سبز خود را گسترده
یادمان باشد به اندازه برداشت کنیم تا این منبع خدادادی برای همه و همیشه سبز بماند
به حرمت سخاوتش با کوه مهربان باشیم
  ویدیو را دریافت کنید

فیلم سوم: سهم ما از کوه، ارسال از سیده مریم قادری (اورازان)
سهم ما از کوه
شوروک و آتک و کمانگوش
نه ریشه د بکنیم، نه ریشه کن کنیم
گل و تخم گیاه دی نکنیم تا بمانه سال بعد، باز درآ
با کوه مهربان باشیم.
  ویدیو را دریافت کنید

فیلم چهارم: روستای دوروان کرج، ارسال از احمد لهراسبی
  ویدیو را دریافت کنید

فیلم پنجم: جناب آقای خیراله رضاخانی فرزند کربلایی وجیه اله از دنبلید، چند بیت از اشعار منظومه عزیز و نگار و زمزمه میکنند.
  ویدیو را دریافت کنید

فیلم ششم: وَهمن تونل.. ارسال از سید مصطفی افتخاری، خُجیره کوهنورد و شجاع وچه ای از خطه ی پراچان

  ویدیو را دریافت کنید

فیلم هفتم: طرز تهیه رشته طالقانی (اَرشته). ارسال: سیدمجید سیدعلیخانی، سنگبن

  ویدیو 1 را دریافت کنید                        ویدیو 1 را دریافت کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۷
درجی طالقانی