درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر» ثبت شده است

روز جهانی زنان روستایی

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۱ ب.ظ


۱۵ اکتبر برابر با ۲۳ مهر #روز_بین_المللی_زنان_روستایی یا #روز_جهانی_زنان_روستایی نام‌گذاری شده‌ است.

این زنان که یک چهارم جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، نقش مهمی درسرپرستی از خانواده‌های خود بر عهده دارند.

همینطور هسته اصلی فعالیتها در جهت تولیدات روستا، بر دوش زنان است که حمایت از ایشان، یکی از بهترین راه‌های به دست آوردن دسترسی پایدار به منابع غذایی و مبارزه با فقر می باشد.



#روز_جهانی_زنان_روستایی گرامی

🌾🍃🌸🍂🌼🍃🍁

برای تمامی شیرزنان روستایی، مخصوصاً مادران خواهران و دختران عزیزمان در طالقان، آرزوی سلامتی، طول عمر با عزت و شادکامی داریم

عکس: مهدی ویسانیان 👇🏻


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۵:۱۱
درجی طالقانی

آرامش شوآنِ روستا

يكشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۵۹ ب.ظ


چقدر آرامش اینجه دَره
ننه چَهره می ریسه
گردسوز می سوجه
و سادگی قل میخوره
چقدر دلم اینجور مشق بنوشتنی بَه تنگ گردیه
همان مشقانی که زیر نور گردسوز خوش خط تر میگردی
شوتان آرام


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۵۹
درجی طالقانی

خودرو و زناکان

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۴۸ ق.ظ


آنرو دبیم صبح بشم کاری سر بدیم یه مردک به خانم 206 ماشین جلو ره بیگیت. اوره ماشین ده در کشی اون بوگوت چبه خانه ده درآمی چبه ماشین دروردیه. زنک دی برمه که آقا من اشتباه کردم و من اشتباه بیگیتی.
خلاصه مردک ماشین سوار گردی بش و .....
داستان در ادامه جالب میشه، با روایت صوتی اون همراه باشین.


نقل از: پدرام سوداگری

دریافت فایل صوتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۸
درجی طالقانی

شعر ننه جان ...

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۱۴ ق.ظ

ننه جان تنور تش کن هیمه بارش پای من
تازه نان دبند میانش هادی وچان جای من

کوچه رو اوو بزنو بنیش دری سکویی سر
سر و تکیه هادیم به پای تو زانویی سر

چشمان و دبندم و بشوم خیاله قدیمان
اونجه که دلی میان صفایی داشتن آدمان

لنگه ی دروازه مان چفت نمی گردی شو و روز
می جوشی سماورت با شعله های نیمه سوز

همیشک ایوانی سر صدای مهمان میامی
عطری از محبت و صفای خوبان میامی

رستگار کجه دری نیمه ی عمرت بشیه
روزگار بگذشته و هوش و حواست دنیه

عکس: علی خیری
شعر: قاسم_رستگاری__________________✒️ #هرنج

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۱۴
درجی طالقانی

خاطره ای از ننه جان و دندان مصنوعی

شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۲۰ ق.ظ


‍ ننوم تازه دندان زمینابه..
از آنجایی که قالب دندان و کیپه کیپ بگیتی بن، ننه ای لثه رو اذیت می کورد
ننه دی هی میگوت: پسر لثانوم زخم گردی، مردک و بوگو بن پر دندان و بوسوئه بلکن بهتر گرده
دو سه سری ببردیم دکتری ور و بوگوت:مادر جان  لثه ی  شما متورم شده و باید مدتی تحمل کنید تا دندان مصنوعی شما جا بی افتد.
اندی دندان و انگولک کوردیم که دندان گشاد گردی و ننه دیگه مقر نیمیامی که دندانش شل  ول گردیئه...
اما معلوم به، ننم وقتی میخواه گپ بزنه، لب و غمچه مینهو، دندان و میسبجه تا دندان جاش د در نوشوئه.
ننم، دندانشی به یک لیوان استیل هاگیتی به، تا شوکین  دندان مصنوعی ر لیوانی اوویی میان هانیه تا فردا استفاده کنه (فلسفه ی  خیس کوردون دندان هنوز به صقم و صحت یقین نرسیه؛ که چبه دندان و خیس می نون)
تا اینکه یک شو، تو ایام عید؛ تهرانی مهمانانمان بیامین طالقان خانمان
دو سه خانواری بیئن، که مردکانشان پاستوریزه و زناکانشان سانتال مانتال و بقول وچان فیس و افاده ای.
ننم هم طبق معمول وقتی غیر طالقانی رو میدی آنچنان لفظ قلم گپ می زی گو بیوبتماشا طالقانی و فارسی رو، درهم می کوردو...  گپ می زی
هر از گاهی هم منو سیخ و سقلمه می زی، که اینانی زناکان چبه کفن گیسانشانو ضبط و ربط نیمینون!!!!
مردکانشان چبه اندی لس و پسه آدومون!!!!
خلاصه...
وقت شام گردیئو سفره رو پهن کوردیم، یکی دوتا لیوان کم بیآردیم... نیمیدانوم کدام یکی از این وچان ننه ای مخصوصه لیوان و  از روی طاقچه بیاردی به، سفره ای سر... دقیقا هم هانابه یکی از زنکانی پیش..
من و ننه بی خبر از همه جا مشغول سفره دچیئن و پذیرایی میهمانان بیئیم...
به به چه سفره ایو چه عطر و رنگ و بویی و .... ورد زبان میهمانان به، که در همین گیر و دار تعارفات... من و ننه همزمان چشممان بکت به یکی از خانم های میهمان که با عطش فراوانی لیوان استیل ننه رو لب بلب پر  اوو کوردی بئو دبه جر بره ئو، بخوره...  ننه نیم خیزی کورد تا بوگوئه: عوه عوه نوخور... که من، ننه ای چادر کمری رو از پشت بیگیتومو.. یواشی بوگوتوم ننه جان: جان جدت هیچی نوگو...

ننمی دل طاقت نیارد،وگردی بوگوت دختر جان بیا با این لیوان کریستالی همرا اوو بخور...
زنکم وی دله آدوم بوگوت: نهههه مادر جووون تو این خونه ی سنتی و قدیمی لطفش به همینه که با ظروووف قدیمی آب و غذا بخوریم..  ننم منو نیگا کوردو من دی ننه رو... بی صاحاب بمانسی غذا دبه پشت شانم د جیر میشه... از همون اولشم که میهمانان بیامین، دلشوره د، دبیم هلاک می گردیئم...   خلاصه طفل معصوم لیوان جر برد و اوو ر قرت و قرت بخورد و بوگوت به به، آب چشمه ی البرز،، عالیه عالی...
طبقه ی بالا رو، کرسی زمینابم و کرسیئی سر و دیزاین سنتی کوردی بم، انواع و اقسام شبچرز ولگه و لواشه و گرودئو بز نخوتو و...همه چی میزااانه میزان..
مهمانانو بوگوتوم: دوستان، امشب یه سورپرایز براتون دارم؛ بریم طبقه ی بالا...
بچه ها با دیدن کرسی و فضای سنتی چیدمان شده، به وجد آمدند...   وآاااوووووو... چقدر عالیه و....
ننم بیامی کرسی پایه ای ور، کنار وچان بنیشت و شروع کورد به نقل داستان صابون پچی دختر؛ که بسیار شیرین این قصه رو تعریف می کورد.. هر از گاهی هم به بهانه ی آب دهن قورت بدان، دندان های مصنوعی ر عقب می کشیئو  سرجاش محکم و مستقر می کورد تا بتانه راحت گپ بزنه.وک و وچانم از روی کرسی شبچرزی میخوردنو از صحبت های ننه لذت میبردون..
مینی دلشوره دی هی می گیت و ول می کورد و تقریبا بگیر و نگیر تشویش داشتم، همه چی دبه، به روال پیش میشی و از اینکه می دیئم دوستانوم از این بزم و محیط خوششان بیامیه احساس خوبی داشتوم
یکهوو چشمم بکت به ننه و بدیئم ننه ای صورت یه عقب نشینی کوردیئو.. گارد عطسه بزینو، بیگیتیه..

یاخدا..... بزی.. عطسه رو بزیئو همزمان ننه ای یک دست دندان مصنوعی کمپلت دهنی میان د بپرست میدان و بکت وسط کرسی و بساط تنقلات !!!

نصم مهمانان انگار لیموی ترش و بخوردیئن همچین ویی همرااا تکشانو جم کوردن یکی دو نفرم لبخند زورزورکی میزیئن که انگار هیچ اتفاق خاصی پیش نیامیه و...

ننوم اصلن متوجه نگردی به، که دندان دهنی میان د درشیئه.. او کماکان به نقالی داستان ادامه میدا...

ای یادت بخیر ننه جان💚

این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۲۰
درجی طالقانی

کمانگوش = قارچ کوهی

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۱۹ ب.ظ

ننه جان عجب کمانگوشانی بیگیته....

ارسالی از آقای امید حبیبی


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۱۹
درجی طالقانی

حواسُمان باشه!

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۱۰ ب.ظ


نَنه چُشمانُشی دور، چروک گِردی
بَبا دَسانُش میلرزه
پس حواسُــمان باشه!

اِسه الآن که چُشمانُشان کم سو گردی، دِلِشانَم تنگ، گاه و بیگاه، همین کم سو چشمان، از دلتنگی تَر میبو. خیلی حواسُـمان باشه!

حواسُمان باشه، اونان خیلی زود پیر میگردن و خیلی زودتر از اون چیزی که ما فکر مینیم، مای پیش دَ میشُن 😔

حواسُـمان باشه که غروبِ دَمان، دلشان از تنهایی مِیرَه 😢

حواسمان باشه که اونان، تمام عمرشان، حواسُشان به ما بی
به قَد بَکَشیَنِ ما
هم مای نازَ بَکشیَن، هم مای نیازِ برطرف کُردُن

اونان یه روز آنقد پیر میبُن که مای اسم دی فراموش مینُن
اما حواسُـمان باشه ما اونانه فراموش نکنیم 🙏

بهترین و گرانترین سرمایه مای زندگی یِی میان، همین بَبا و ننه هستن
حواسُمــان خیلی به اوشان باشه.

آها عزیزجان
الان بهار گردی، دی بهانه نداریم که وَرف بما، جاده دَوَست گردی.
اگه بَبا نَنُت طالقان درُن، به قول معروف راه واز هست و جاده دی گو تا دلت بخواه دراز
زودتَرَک بشو اوشانِ سر بزن🌹


مخلص همه گته آقا و گته ننه های طالقانی
✍🏻 سید مصطفی افتخاری - پراچان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۰
درجی طالقانی

ننه جان...

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ق.ظ


ننه جان
تو قند خونت خیلی جواَر درَه
ولی دلت همیشک مایب شور میزنه.

وقتی ننه بغض مینه، اشکش چشمانُشی میان مثل یه مروارید میمانه که صدفی میان، بَل بَل میزنه
آنقدری قشنگه که دکتران اسمشه بندان ''آب مروارید''!

وقتی چشمانشی میان نگاه مینی، همه چی رَ میتانی بخوانی. انگار زیرنویس داره...

نَنُمی دسانه نوازش مینم
دسانش داستانی دارَه خودشیبَه..

ولی چه کنیم که فقط ادعا مینیم عاشق اوشانیم
ولی اوشانی قشنگه چشمانی رنگَ یاد هاکردیم😔😔

تورَ دوست دارم ننه جان❤️

✍️ سیدمصطفی افتخاری - پراچان

__________________________________
💭 واژگان طالقانی:
جواَر: بالا
بَل بَل میزنه: درخشش میکنه


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۴۳
درجی طالقانی

زنی که آسمان را به زمین می دوخت...

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۳۹ ق.ظ

#مردمان_طالقان

🔶 داستان زنی که آسمانه به زیمین میدوت..!

چند سال پیشا بَ.
دبیَن دیوار امامزاده ر تعمیر کنن. پی دیوارِ بَکَندن. همینطور کو کارگران کار میکُردُن، یگهو یه جنازه تر تمیز پیدا گردی. جنازه ی یک زُن بَ کو تمیزی و سالمی کفنش نشان میدا تازه دفنه.
تعجبی آن بَ کو تازگیان کسی رِ آنجه دفن نُکرده بیَن.
یعنی این زُن کی بَ و چیب مخفیانه دفن گردی بَ، آن دی بیخِ دیوار امامزاده؟...
 
 🏹🍃☀️☁️💈🎈

سیده زهرا همینطور کو کُرگانیب چی دا میکُرد، گپ میزی:
مُن سیزده چارده سالُم ویشتر نَبه که گتین خوآرُم، سیده شهربانو، بیومی مایی خانه. همه ی خوآرانم شوهر داشتن و فقط مُنِ ته تغاری بمانسته بیَم. آن روز قرار بَ مشدعلی و تک و تیلش بیان مینی ب خواستگاری.

سیده شهربانو مینی ور نُشتی و با محبت خُوآرانه نُگام کُرد. مُن خجالتیم د سر جیر انگتم و زیمینه نگاه میکُردُم.
خوآرم بگوت: زهراجان تی یی سکنات نُشان میدیه به این جوانک بی میل نی یی. مُوارکت باشه خوآرجان. فقط مُن دِ این نصیحت همیشاک گوشتی بیخ، اُوزان باشه.
عزیزجان اگه به یه دیوانه از دین و دنیا وگرد کُرده بگویی: هی خُلِ تور، بیو این سوزنه ویگیر و آسمانه به زیمین بدوج!
تو رو خنده مینه و میگو: آسمانه نمیتانه کسی به زیمین بدوجه. محال ممکنه. مُن دی نمیتانُم..
اما عزیزکم.. اگه تی یی مردا، یه روز کاری سَر دِ بیامه و بگوت: هِی زُنا .. بیا این دَرزنه ویگیر و منیب آسمانه به زیمین بدوج، تو درزنه ویگیر و فقط بگو چــشـــم!

 🏹🍃☀️☁️💈🎈

چند سال پیشا بَ.
دبیَن دیوار امامزاده ر تعمیر کنن. پی دیوارِ بَکَندن. همینطور کو کارگران کار میکُردُن یگهو یه جنازه تر تمیز پیدا گردی. جنازه ی یک زُن بَ کو تمیزی و سالمی کفنش نشان میدا که تازه دفنه.

کارگر افغانی بَش پیِ متولی امامزاده. جوانکِ متولی، جریانو که بُشنواُست خیلی تعجب کُرد. او میدانست که تازگیان کسیه دور و بَر امامزاده دفن نکردیَن. بدو بیامه جنازه رو بِیدی که اوییب ناآشنا بَ.

خبر دهی میان پخش گردی و چندتا از بزرگان و ریش سفیدان بیومیَن. یکی از پیرزنکان دنیا دیده بَش رویِ جنازه رو بِیدی و یگهو شروع کُرد به ناله و شیون. هِی خوآرُم هِی... هِی نَناکُم هِی...

هویت جنازه معلوم گِردی. زُنی حدود پنجاه ساله که ویشتر از سی سال از اویی بمردن و کفن دفن بگذشتی بَ.
زُنی عفیفه، مومنه و صبور که اویی گپان همیشاک برای نوعروسان ده، درس زنانگی و زندگی بَ.
همانی کو به سیده زهرا میگوت: تی یی مردا در جواب هر سوال و درخواستی ولو غیرممکن، فقط باید تو دِ چشم بشنوئَه.
همان زُنی که آسمانه به زیمین میدوت....
و وختی آسمانی گردی، زیمین به حرمت اویی صبوری و نجیبی، با جسمش، مهربانی کُرد...!

 🏹🍃☀️☁️💈🎈

ننه سیده شهربانوی مُن، الآنا بیخ دیوار امامزاده ی اورازان راحت خُتی. از اویی شوهر ذلیلی... نه این کلمه قشنگ نی.. از اویی همسر تکریمی، این دوره زمانه ای میان، چیز زیادی دیده و شنیده نمیبو اما خجیره گپانش همیشاک راه نُمای زناکان جوان بوده و هست.
گپانی که شاید این روزان زیاد خریداری نداره اما طلا دِ باارزشتره عزیزجان.

گل صلوات یا فاتحه ای تقدیمش مینیم و نیز تقدیم همه عزیزان اسیر خاک.

📝 سیده مریم قادری #اورازان

این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.



عکس سمت راست: سیده شهربانو و همسرش سیدبشیر و دختر کوچکترش (پدربزرگ، مادربزرگ پدری)
عکس سمت چپ: سیده خاور و همسرش سیدصدرالدین (پدربزرگ، مادربزرگ مادری)


متن فارسی: "زنی که آسمون رو به زمین می دوخت"


چند سال پیش بود که اهالی تصمیم گرفتند بنای امامزاده رو سروسامونی بدند. اول از دیوارهای بیرونی شروع کردند که مرمت و بازسازیش ضروری تر از بقیه جاها بود. چندتا کارگر گرفتند و اونام شروع کردند به کار. یه ساعتی بیشتر از کارشون نگذشته بود که کارگری که مأمور کندن پی دیوار امامزاده بود، کلنگش رو پرت کرد و با ترس، از خندق تازه حفر شده بیرون اومد و بلند فریاد زد: یه جنازه... یه جنازه اینجاست!

کارگرا فوری دور جنازه که به نظر می رسید متعلق به یک زن باشه، جمع شدند. یکیشون گفت: جنازه سالمه و بو نگرفته، کفنشم که تمیز و خیسه، این زنو باید همین یکی دو روز گذشته اینجا دفن کرده باشند... اما خیلی عجیبه... متولی می گفت، چند ساله که نذاشتن نزدیک دیوار، کسی دفن بشه...

یعنی این زن کیه که اینجوری مخفیانه دفنش کردند، اونم پای دیوار امامزاده ای که همه می دونستند امروز فردا قراره کنده و بازسازی بشه!؟

 

سیده زهرا همینجور که داشت واسه مرغ و خروسا دونه می پاشید تعریف می کرد: من سیزده چارده سالم بیشتر نبود که یه روز، بزرگترین خواهرم، سیده شهربانو، اومد خونه ما. ما 4 تا خواهر بودیم و برادری نداشتیم. همه ازدواج کرده بودند، الا من که ته تغاری خونه بودم. اون شب قرار بود، مشدعلی و فک و فامیلاش بیان خونه مون خواستگاری.

سیده شهربانو کنارم نشست و با محبت خواهرانه اش، نگام کرد و با زبون محلی، قربون صدقه ام می رفت: ای قشنگه کیشکین خوآرُم قربان که دَره عروس گرده.

من از خجالت سرم رو پایین انداختم و زمینو نگاه می کردم. خواهرم گفت: زهرا جان، این سکوت و رنگ به رنگ شدنت، نشون میده که به این جوون بی علاقه نیستی. مبارکت باشه.. الهی که سفیدبخت و عاقبت به خیر باشی. فقط از من، یک نصیحتی همیشه بیخ گوشت آویزون باشه خواهرجان. اگه تو به یک دیوونه زنجیری از دین و دنیا آزاد، بگی: بیا آسمون رو به زمین بدوز، با همه دیوونگیهاش میفهمه که این کار نشدنیه و به تو میخنده و میگه: کسی نمیتونه زمینو به آسمون بدوزه، محال ممکنه، منم نمی تونم.

اما عزیز جان، اگه یه روز مرد زندگیت اومد خونه و دست تو یه سوزن داد و بهت گفت: زن! بیا اینو بگیر و برام، آسمونو به زمین بدوز، تو سوزنو از دستش بگیر و فقط بگو: چشم!

این چشم گفتن تو، به اندازه تموم دنیا، برای اون مرد، ارزش داره، حتی اگه کاری انجام ندی...

 

چندسال پیشا بود که اهالی تصمیم گرفتند بنای امامزاده رو سر و سامون بدند. همینطور که کارگرا، پی دیوار رو می کندند، جنازه یک زن، که سفیدی و تمیزی و سالمی کفنش نشون میداد، تازه دفنه، پیدا شد. کارگر افغانی رو پی متولی امامزاده فرستادند. متولی جوون، تا اینو شنید خیلی تعجب کرد. اون میدونست که تازگیها، کسی رو، اونم دور و بر دیوار امامزاده دفن نکردند. بزرگا و ریش سفیدای ده، خبردار شدند و خودشونو به امامزاده رسوندند. یکی از پیرزنهای دنیادیده، رفت و روی جنازه رو باز کرد و ناگهان شروع به ناله و شیون کرد... ای خواهرم.. ای خواهر صبور مظلومم...

هویت جنازه معلوم شد. زنی حدوداً پنجاه ساله که بیش از سی سال از مردن و دفن کردنش گذشته بود. یک زن مومن و صبور و باتدبیر که همیشه حرفاش، برای نوعروسای ده، درس زندگی بود. همون زنی که وقتی رفت، همسرش تا چهل سال بعد او، تنهایی زندگی کرد و در جواب هرکسی که بهش پیشنهاد تجدید فراش می داد می گفت: هی.. دیگه کجا عین سیده شهربانو پیدا میشه واسه من!

و اون زنی بود که، آسمونو به زمین می دوخت!و وقتی آسمونی شد، زمین، به حرمت اون روح بلندِ آزاده و صبور، با جسمش مهربونی کرد..

 

این روزا، احترام و محبت یک زن به همسرش رو، میگن: شوهر ذلیلی

اما مادربزرگ من، سیده شهربانو که من هیچوقت شانس دیدن و شنیدن مستقیم حرفاشو نداشتم، بهش میگفت: همسر تکریمی... بهش میگفت: بلندمنشی و تدبیر خانومانه   واژگانی که امروزه، زیاد خریداری نداره اما همه مون خوب میدونیم، سنگ بنایی از جنس طلاست برای ساختن یک زندگی سعادتمند در دنیا و آخرت.

اگه از این خاطره خوشتون اومد، برای شادی روح همه مادرهای از دنیا رفته و جفت مادر بزرگهای من، صلواتی بفرستید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۳۹
درجی طالقانی

ننه سرمایِ دعاگو

دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ق.ظ

ننه سرما بیومیه مایی وَر
بَنشتیه کرسی یی بُن
تَسبیحشه ویگیتیه و دَره دعا مینه...

بیو گوش هادی یِم بِینیم چی میگو:😉

🔅 ایلاهی اولین سین سفره ایمسال: سر سلامتی ایمامِ زُمانمان باشه و خدابخواه ظهورش نزدیک باشه اینشالاه.🙏🍃

🔅 سین دویُم: یه سفیده چادُری باشه که عَزبه دُترکان سر کُنن، عقدشانی بَ و دستشانه بنگنیم یه شیرپاک خورده ای دستی میان. 🙏🍃

🔅 سین سویُم: سلامتی همه مریضانِ اسلام باشه که تخت مِریض خانه هان خُوتی یَن.🙏🍃

🔅 سین چارُم: یه سبزه دامان باشه، که همه نوعروسان تن کُنن، به خواست خدا اولاد سالم و صالح گیرشان بیا.🙏🍃

🔅 سین پِنجُم دی سلامتی آقا ننه هان، پیرمرد پیر زُناکان، یالان، دُتران، پُسران، وَچکان، گَت تران، همه، همه.. باشه.🙏🍃

🔅 سین شیشُم، سیفیدبختی جوانانمان، کار گیرشان بیا، درس و مشقشانی میان، موفق باشُن، از بلاها دور و از این جورواجوره گیریفتاریان خدا نجاتشان هادیه. 🙏🍃

🔅 سین هفتم: سربلندی قشنگه ایرانمان و صُلح و آرامشو رونق و خوشحالی همه مردمانش باشه.  ایلاهی آمین🙏🍃


✍️ سیده مریم قادری
      #اورازان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۸
درجی طالقانی