شعر: طفلِ دل
باید برای طفل دلم مادری کنم گهـوارهای بسازم و پَـر گُستـری کنم
در چار لایِ چامه و قُنداق قصهها لالاییاش بخوانم و خواب آوری کنم
تا خواب نازِ کودکِ جانم شود عمیق تقـریـرِ حالِ قصهی شاه و پـری کنم
از شرم عاشقان و نگاه و نجابتش نجـوای عشق تـازهای از دلبـری کنم
یا تکه تکههای دلم را به بند و بست مرهم زِ صبـر بندم و تاب آوری کنم
شاید سبد ببافم و بسپارمش به رود خود را غریق برکهی بی باوری کنم
شاید به کوه بردم و با مرغ کوه قاف عهدی دوباره از پی جان پروری کنم
مبهوت قصهام که چه کرده است با دلم آن کس که گفت مُهرهی دل گوهری کنم
ساغر شکست و خمره دل را به خون کشید نفرین به هرچه حیله و بازیگری کنم
در جستجوی آب، سَرابم اگر فریفت باید دوباره هرولهای هاجری کنم
کنعان نشینِ کلبه احزان دلِ من است باید به مصرِ گمشدهاش رهبری کنم
ای آخرین سرودهی بیتابیِ دلم مرگم امان دهد که تو را یاوری کنم
آهسته گریه میکند این جا کسی چو من باید برای طفلِ دلم مادری کنم
شعر و خوانش آن از: استاد فرشید فلاحی
#انجمنشاعرانطالقان