درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طالقانی» ثبت شده است

جمعی از مشاهیر طالقان

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ

عبدالغفورشجاعی طالقانی

عبدالغفورِبْنِ مسعودطالقانی ازبزرگان قرن یازدهم هجری قمری دراجمیرِ هِند است کتاب الطب ابومنصورحسنِ بْنِ نوح قمری رادرتاریخ اواسط جمادی الاول سال ۱۰۲۴
هجری قمری دراجمیر هندبه خط نستعلیق تحریرنموده است.



ابوعبدالله سیدی طالقانی

ابوعبدالله سیدی طالقانی یکی ازبزرگان علم وحدیث قرن چهارم هجری قمری بودکه قبل ازسال ۳۲۰هجری قمری درگذشت است.ابوعبدالرحمن سلمی نام اورادرطبقات صوفیه آورده است.



عبدالعلی رودباری طالقانی

عبدالعلیِ بْنِ حسن رودباری طالقانی ازبزرگان قرن یازدهم«صحیفهٔ سجادیه»
ازمولامحمدصالحی باقرقزوینی روغنی و«رساله دراحکام وشرایط دعا»راازهمان مؤلف درتاریخ چهارشنبه روزعرفه ذی حجه سال۱۰۸۵هجری قمری تحریرنموده است.



شیخ علی سوهانی طالقانی

یکی ازشخصیّت هایی است که دوران انقلاب جنگل موردتوجه زیادی بوده است وباهمکاری میرزاکوچک خان ودکترحشمت طالقانی هستهٔ مرکزی تشکیلات اولیهٔ جنگل راپی ریزی نمود.

تهیه شده درگروه تولیدومحتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۷
درجی طالقانی

خجیره طالقانی رَسمان

چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ق.ظ

سلام
در طالقانِ قدیم، یه رسم خوبی وجود داشت که الآن کم رنگ گردیه و آن این بَ که موقع میوه بیچین یا جیر کُردن، رهگذر و همسایان سهم داشتند و معتقد بیَن  اینجوری برکت باغ و محصولشان زیاد میبو. ما دی یه سیف باغ داشتیم، مهرماه که سیفانه میچّیی ییم، آقام سه چهار تا جعبه سیف هامیدا همساییانه.

حتی من یادمه، یه سال آبّام، یه زمین دو منی را جو بکاشته بَ. بعد که برداشت محصول انجام گردی، خواستیم کلش زمین را بسوزانیم. گته آقا به شدت مخالفت کُرد و بگوت: این جویی که زمینی سر بریتیه، سهم پرندگان آسمان و چرندگان زمین هسته. آها در قدیم نه تنها برای همسایگان در محصول سهم قایل بیَن که حتی برای چرندگان و پرندگان نیز سهم در نظر میگیتن.

🍃🍒طالقان:مهدِجوانمردی،فرهنگ و ایمان🍎🍃


تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی
🔻کپی برداری بدون ذکر منبع، مورد رضایت صاحبان اثر نیست و مدیونی دنیا و آخرت را در پی دارد.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۵۴
درجی طالقانی

آیت الله حاج شیخ محمد رفیعی طالقانی

چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۳۱ ق.ظ



آیة الله آقای حاج شیخ محمدرفیعی طالقانی فرزندمرحوم حاج شیخ ابوطالب طالقانی درسال 1290 هجری شمسی درروستای اردکان طالقان چشم به دنیاگشود.پدر و جد ایشان همگی ازعلماوفضلاء بودند.
ایشان علوم ادبیات فارسی وغیره رادرمحضرپدرآموخت ودرابتدای جوانی به قم عزیمت نمود.
درآنجابه محضردرس اساتیدوبزرگانی چون آیة الله العضمی بروجردی،آیة الله صدر،وآیة الله امام خمینی ودیگران بهره بردتابه درجهٔ اجتهادنائل گردید.
درایام اقامت درقم دارای جلسات قرآن وتفسیراحکام واصول عقایدکه بسیارازطلاب وفضلاازاین جلسات بهره مندمی شدند.سپس جهت تبلیغات اسلامی عازم تهران شدومدتی رادرمسجدومحراب ومنبرفعالیت نمود.ایشان درزمان اقامت درتهران بامرحوم نواب صفوی همکاری داشت.
درهمین زمان بودکه به جهت مسایل سیاسی درزمان رضاخان به زندان افتادو
درآنجانیزبه تبلیغ وارشادپرداخت.پس ازآزادی اززندان باردیگربه قم عزیمت نمودوبه تبلیغ ونشراسلام ادامه داد.
ایشان دارای خطی زیباودرمنبرووعظ خطیبی ماهربودند.آیة الله آقاشیخ محمدرفیعی مدتهاباشاگردان منحرف احمدکسروی به جدال وبحث می پرداخت ودرحضورمردم آنها رامغلوب می ساخت.درزمان انقلاب اسلامی ایشان سهم عمده ای رادربسیج وآگاهی مردم برعهده داشتند.پس ازپیروزی انقلاب اسلامی ازجانب آیة الله خمینی رهبرفقیدانقلاب به مقام امام جمعه منصوب شد.
سرانجام درروزجمعه ۱۳فروردین ماه سال ۶۲چشم ازجهان فروبستند.
روحش یاد.

گروه تولیدومحتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۳۱
درجی طالقانی

چپاک 14: طالقان یا کارقان؟!

دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ق.ظ

چپاک تعریف میکورد :
نگردی ما بشیم طالقان و وَگردیم و مایی پــــدر و آبّـــا در نیا.
اصلاً طالقان بشی ینی اسم که میایه مونی اعضا و دست و پا فوریاد مینه که تورو اوراح رفتگانت بیخیال گرد.به زبان حال مونه میگو بیا پیاده بشیم خراسان یا چیمیدانوم بشیم معدن ذغال سنگی دل کار کنیم ولی تورو خدا مارو طالقان کیریش نکش.
از لحظه یی که فوکر و خیال بشی ین در سر میا مونی قولنجه رگان سمت کتف چپم ذُق ذُق مینه. حالا هیچ کار دی نکوردی یمه... فقط دروم برنامه ریزی مینوم مَثَل.
اما چه نیم؟؟ عشـــــــقی پیشو مگه میشا بوداشتون؟؟
به چپاک خنده یی کردم و گفتم : چرا؟؟تو که چند روز پیش طالقان بودی و شروع کرد به تعریف رنج نامه آخرین سفرش به طالقان
مونه بگُت : پیشی پنجشُمبه  بشی یم ننه می خانه که راه کوعیم به سمت طالقان. از همون اول شروع گردی.
همین خانه یی درِ واز کوردوم بدی یم ننه یه لاحاف دوشک و سه تا سطل مرغ و گوشت یخ بزیه و میوه و هشتاد مدل پلاستیک و آبکش و مشمع و دبه خالی و بپوسیه پِوجار شش سالی پیش و دوتا وله دیمه میل پرده یو یه منقل زنگ بزیه شکسته روت
بُنه کوردیه دِری دم.
همان اول تا بیومی مونی دهن واز گرده بگت : خفـــه گرد، ور ور دی نکن اینانو دوش گیر دکن ماشینی صوندوقی میان
.
بگتم ننه جان اینانه سطل آشغالی دل دی دکنی بازیافتی دی اینانه وِنیمیگره ببره.در ضمن مونی ماشین پرایده. هواپیما ۳۳۰  نیه گو،  اینانه خاوری میان دی نیمیشا جا بُدا بُ خدا ننه.

ننه : دهنتو هم گیر. هموش نیازه.
بگتم : ای نیازی بابایی کله ر سگ بِری ین. این منقل شکسته رو میخوا چه خاک سرم کنی؟ .این گند آلاشغالان چیه ننه؟
القصه که مایی قاطر کاری از همانجه شروع گردی و سه طبقه اینانه دوش گیتوم جیروردوم و خیس عرق و بیصحابه کمر همونجه بیگیت.
وقتی صوندوقی در رو دبسام این ماشینی کین خُتی زیمینی سر و ناموس خواب گردی.
تازه مونه میگو لیله جان یه کیشکه کمد دی هسه ، میتانی باربندی سر اون جراهی بنگنی ؟؟
بگتم چرا نمیشه؟... میخوای ماشینی موتور رو دی دروروم و اونجه دی یه کرسی پایه جا میبو. مونی جیفان دی خالیه، نخود لوبیا دی اگه داری دکن مونی جیف.
بنیش ننه، بنیش تا همان منقلی همرا سرم نزی یمه خودمه بکوشوم بنیش.
به چه مکافات و بدبختی راه کتی،ی یم و این ماشینی نالُش تا خود طالقان قطع نمیگردی.
برسی ی یم طالقان و حالا این بیصحابانه همه رو دوش گیتوم بَبِرم خانه ، سَرا دی یم
راهی سر،  کوچه یی دل دی عمو جعفری خر هوروک گردیبه و همچین گوشانشو پیش بُدا به و مونه نگاه دبه که خودومه بتوم خاک دو عالم تی ی ی سر گو خر به اون خر گری تورو بدیه قفلک بزیه.بِین چطو متعجب تورو نگاه دره که این جانور کیه اندی بار دوش گیتیه.

اون تمان گردی ، ایسه سه چهار ساعت مایی ننه مارو بیگیت به کار که خانه رو آب و جارو کنه و قسمت خر کاری یانش موکت و فرش بشوردونش دی مایی گردن به.
اون تمان گردی دو تا گته سطل بنگت مونی پیش. اینان چیه ننه ؟
راس گرد، راس گرد بشو خاله لیلایی زیمینی سر بگتیه آلبالوهان رو بچینین تا تالان نگردیه.
کدام زیمین؟
عمو نظامی زیمینی بیخ.
عوهااااا.... ننه جان اون زیمین گو دربندی تُک دره... دو ساعت راه هسه، خودوش هشت ساله نشیه اونجاران
راس گرد ، راس گرد تا نمازی وِمیگردی.
اونجا بود که خودومی پیش شک کوردوم نکنه مایی ننه منو پرورش گاه د بیوردیه. اما نه، مونی گته دوماق گو آقامی پی بشیه، مایی کُله قد دی گو ننه می پی بشیه، این طالقانی آب و هوا چی هسه که گردنه به این ور کلا احساسات تعطیل میبو؟
راه کتم و دو ساعت طول بکشی تا برسی یم. آلبالو کجه دبیه؟ هرچی چوشمه کله بزی،یم هموش دوجال و موندوس و پرچین و یه دوتا گرچ و ویه دار. آلبالو کجه دبیه؟؟
بدی یم عمو نظامی زیمینی پاواز درشیه ، یقین همینجاران دره، اویی پی بچرخی یم و خلاصه پیداش کوردوم و بتوم عمو مایی خالکی آلبالو داران کجه دره؟؟
بگت : عُووووووووووهاااااااا ،،، اشاره به دور ، اشاره یی با شیب نود درجه به راه شیری ، اول خیال کوردوم ماه در اسمانه مونه نشان میدیه.
اون کَــــــــندی تُـــــک.... یا خود خدا... دیگه ایمام و ایمامزاده یی توسلی کار نیه. یا خود خداااااا.
عمو جان اونجه بز و خوک دی میتانه رد گنه؟؟ حالا آدوم هیچی؟؟ مونه مسخره دری؟؟
صغیر مگه مون تی ی ی همسند و سالم؟؟ یتیم تورو میگم خاله تی آلبالو داران اونجه دره. جواننمرد
حتما باید یه تست ژنتیک میدادم.. عقل سلیم میگفت مونه پرورشگاه د بیوردی ینه
راه کتوم...حق انتخابی نداشتم... زمین سنگلاخی بود و چهار دست و پا بالا میرفتم... گاهی ده متر صعود و گاهی بیست متر خوزلیت میخوردم و پایین میومدم. مونی دست و پر خون خالی گردیبه. ریشه درختی رو دماسی یم و سر آخر برسی یم.. چهار عدد آلبالو دار.. فقط چهار تا بایره آلبالو دار ، دلم میخواست ریشه د بکنم این بیصحابانه... یک سطل آلبالو هانو بچی،یم و والسلام
.
وقتی خانه برسی یم دیگه دشروس و اچینی خورده نان.
نفهمسوم چطو بیهوش گردی یم
قرار به مایی ننه طالقان بمانه. فردا صحب دی فرقانی همرا یک کیسه آرد و دوتا کپسول گاز دی بیوردوم.سیزده بار دی بشی یم جیر محله تا دو کیلو شیر هاگیروم مایی ننه آرد میخواس تر کنه. مستراحی لوله دی از زمستان ترک باخوردیبه و بشی یم اورو دی عوض کوردوم.قبض برق رو دی بشی یم شهروک پرداخت کوردوم. تنوری کناران دی سیمان کاری میخواست و اورو دی بزی،یم. یه کیشکه زمین دی داشتیم و به چه مکافات دو ساعت عو بوداشتوم .در چشم برهم زدنی نفهمسوم چطو دو روز بگذشت و از کارِقان میخواست وگردوم تهران.
دو روز جان بکنسوم و مایی هالی دِی تومان گردی به.
خدا مایی گت ننه رو رحمت کنه... خدایی پیش دعا میکورد که خدایا اندی کار دارم وقت بموردون ندارم.
تمام بدنم درد میکرد.انگار مونه یِک فَس چویی همرا بکتانسون..اما جالب اینجاست که وقتی در افق اتوبان به تهران نزدیک میشدم حس یک زندانی بیگناهی رو داشتم که زمان مرخصیش تمام شده و باید به حبس برگرده.
ما به چه جهنمی خو کرده ایم که فرار از اینهمه کار و مکافات باز هم شیرین تر از ورود به این جهنم دره هست؟؟
جهنمی که تن در آن آسوده تر شده است و این آسوده گی به بهای گزافی ست و بهای آن عدم آرامش روح و روان است
بشر امروز تغییر ماهیت مکافات را به معنای نابودی آن ترجمه کرده است و تنها بالا رفتن سن میتواند فهم درستی از حقیقت به دست آورد.

 

نوشته: حامد نجاری - گوران                                      عکس از: عشقلی ایرانمنش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۵۹
درجی طالقانی

چپاک تعریف میکورد:
چند سال پیشان ما یه سرمحاله رفیق داشتیم که مایی همساده بَه
 اویی گت آقا دی اوشانی خانه زندگی میکورد و نیمیدانوم صد سالش به !! دویست سالش به! سیصد سالش به و اورو میگوتیم عمو حیدر
وقتی مینشت خودوشی پیش فوکر میکورد، به گمانم خاطرات دوران صفویه رو ورق میزی، ولی هیچ بُلا نداشت و مون د سالمتر بَه
چند روز گردیبه که یه صندلی مینگت حیاطی دل و یه گته سبدی دل انگور پر میکورد و دِ باخور
اون روز ما یه غلطه کار کوردیم و بگتیم عمو جان این انگور ساق آدوم هر روز باخوره قَبله میکوعه، قندت جر میشو، اندی این بیصحابه ناخور، آخه این چیه در عنفوان جوانی یاد گیتی پس فردا ششصد سالت گرده چی میخوا کنی؟
البته کر گوش گردیبه و مونی ناف جیر کت تا اورو حالی کنم
اما چه حالی گردی ینی؟
 مایی شانس دی اویی کر گوشان فقط جمله قَبله میکوعی رو بُشنوعس
یهو بدی یم غیضش بیگیت و لسه لمچی همرا شروع کورد فاهش بدان که چب مون بمیرم؟
خودوت بمیری، آقات بمیره، ننه ت بمیره پدسوخته یتیم
 بدی یم اوه اوه توراکت، حالا چطو اورو حالی کنم که مون چی بگتوم و اون چی بوشنوعوست؟
یعنی من یک ربع داد بزی،یم او فقط یه قبله بکتی،ین رو بوشنوعوس؟
چه کنم؟ مایی آبرو رو ببرد، نه میتانوم دهنشی پیش رو بدارم ، نه میتانوم حالی یش کنم، نه میتانوم نازشو بداروم ، نه میتانوم بکوشومش، چه خاک سر کنم؟
حالا یکی رد گنه نمیگه این پیر مردک رو چه بلا بکوشتی؟
بدی یم اینه یی دهنی پیش رو حضرت عزراییل دی نتانسه دبنده و فقط سرمو جیرانگتوم درشی یم
بشی،یم خانه یی دل و حالا همش از اون بالا پنجره یی پشته اورو نگاه دروم. خدایا دور کن، چطوری خیره
 مگــه وُل مینه؟
 حالا خدا رو شکر لَسه چکنه و هیچکس جز اهالی ساختمان که اویی دیم کتی ینه به بدبختی حالی یشان میگرده عمو حیدر چی میگو
یک ساعتی دبه فاهش میکشی که خلاصه خسته گردی و بنشت و کفتی به انگور رو دست گیت
کفته باخوری، اصن باخور، اندی باخور که انگور باد دکوعی، مایی جد و آباد رو قبری دل وله رو کورد اندی فاهش بُدا
آدومیزادی گوشان چب اچینه؟ فقط اون چیز رو میشنوعه که اویی دغدغه یه، اصلا گوش نمیداره طرف مقابل چی میگو
اون روز بگذشت و فرداش سر ظهر مونی شیفته کاری بَ
 بشی یم ماشین رو سوار گردم  بشوم کاری سر که عمو حیدر ، دژبان پادگانی جور صندلیشو بنگت دِری دم
ای خاکانِی.. چه خاک سر کنم حالا باز میخوا مارو بِینه و مونه فاهش بکشه
چاره یی نبه، این بار مونی دوش دبه و این سیخ دی مونی کین
زیر چوشمی نگاه کورد
اورو بگتوم عمو سلام
هیچی نگت
بدی یم سبدش خالیه و یه چهارتا بپوسیه انگور تهش بمانسیه.
لال گرده مونی دهن که بگتوم عمو ماشین رو سوار گرد بشیم آقا صمدی دوکان انگور تی ی یب هاگیرم
بدی یم راس گِردی. خیکه وِری گوشانش الحمدالله خوب میشنوعوس
در رو اوییب واز کوردوم و بتوم بنیش
بدی یم دو دستشو بنگت صندلی ی سر و با کله دلشی ماشینی میان و دوماقش دقیقا وسط فرمان ماشین برسی
حالا کینش رو هوا و کمر به جیر کلا بیرون و انگار میخوا آمپول بزنه
نه پیش میشو نه میتانه پیت باخوره نه عقب میا.
الان مون اینه چه کنم؟؟ تِکِیم دی نیمیخوره و منتظره ماشین راه کوعه.
به چه گیریفتاری و مکافات دروردومش و اوره یاد بدام که عمو جان دستت رو دری سر بدار و اول لنگانت رو دکن ماشینی میان و خجیر کینت بنگن صندلی ی ی سر.... یه چند باری اویی چوشمی پیش دی بصورت عملی یاد بدام
طفلک پیر آدوم دی به و مونی جور قوه نوداشت گو
بدی یم بصورت اسلوموشن در رو بداشت و پاش رو دکورد ماشینی دل.
بتوم خب الحمدالله، یادگیت. همین بشی یم از اون سر ماشینو سوار گردوم بدی یم  پاش درشی و کتلتی جور پخش زمین گردی...
یا ایمامزاده یوسف... یا ایمام رضای غریب... خدایا خودوت فوریاد برس... همه کار کرده بودیم بمانسی به عمو حیدری کین بشوردن
رنگم گردیبه اچین گچ
وحشت و ترس مونی اعضا رو دبه میکتانس، نفس بندومی..
خب پیر آدوم اچینی پوته داره میمانه
یک نذر گوسفند کوردوم و  راسّا کوردومش و بدی یم الحمدالله به خیر گذشته
چوشمتان روز بد نینه از دوران صفوی هرچی عمرشی دل فاهش و کتره یادگیتی به مونی نثار کورد
حالا از ترس مونی دست رو دی ول نیمینه.
بتوم ای قربان اون فاهش و نرفینت گردوم. تو فقط راه بشو مونی خیال آسوده گرده که سر و کین سالمی هرچی میخوای فاهش بکش
همه میشون صنم و دلبر و نوموزه شانیب در واز مینون مایی قوسمت دی عمو حیدری فاهشان گردیه ،،، یک فاهشانی میکشی که اصلا تا حال بشنوعوست نوداشتیمه... بیشتر به زبان اسپانیولی میمانست
خلاصه که یه نازنین گوسفند مایی گردن بار گردی و از اون ماجرا سالهاست که عمر گران میگذرد...
خدا عمو حیدر رو رحمت کنه، اقتضای پیری همینه.اما هر روز در این شهر عبوس چه پیری زود رسی بر تاک خوران میبینم گوشهایی سنگین و کر که نمیشنوند الا به دغدغه و میلی
پیری زود رسی که مجاری ارتباط و تعقل و ادراک را میبندد الا آنقدر که زنده بود را متضمن شود
و اگر جوانکی ز برنا دلی در این شهر عبوس و پیر پیکر بخواهد که دستی بگیرد یا چراغی بیافروزد ز تجدد یا تطور  پس نصیبش ترس است و وحشت است به قربانگاه تحجر
چه خوش گفتند پیران ولی که:کلْم الناس علی قدر عقولهم
این سنت بلاغت است که جان کلام تابع حال مستمع است و ظرف مکان خطیب را ادب آن است به ظرفیت و قابلیت و آگاهی مخاطب اگرنه مولود دو چیز است
حاصل برای راوی رنج است و مکافات فهماندن و بطلان وقت و عمر
حاصل برای مخاطب گمراهی است و عذاب
آری من هم عمو حیدر خیالی داستانم که پای بر رکاب نتواند زدن  به مراتبی که علی قدر بمراتبهم

✍حامد نجاری، گورانی یال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۳
درجی طالقانی

وسایل قدیمی: دیزیندان و قَراَفتوئه

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دیزیندان:

یک وسیله آهنی سه گوش که روی تنور می گذارند که بتوان دیگ غذا را روی آتش گذاشت.

فایل صوتی تلفظ دیزیندان را دریافت کنید


عکس از: بانو مرضیه نعمتی



قَراَفتوئه/قَرَفتابه:

پارچ یا کوزه مانند بزرگ مسی که برای حمل و نقل مایعات، مخصوصاً آب آوردن از چشمه از آن استفاده می شد.


عکس از: بانو شوکت لُهراسبی



لُکومبَر:

دودکش تنورهای قدیمی مخصوص نان پختن.

در عکس، لوله دودکش تنور نان پزی، انبر فلزی نان گرفتن از تنور و سر تنور نان پزی را مشاهده می کنید.


عکس از: بانو شوکت لُهراسبی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۰
درجی طالقانی

چــوبـداری

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۰ ب.ظ

مشاغل قدیمی طالقان:
چــوبـداری




قدیمان طالقان یه شغلی دبه به نام: چوبداری. همین الان دی البته دره. قدیم، پنجاه درصد مشاغل، به دام و دامداری ربط داشت. اما چوپان با چوبداری فرق مینه.
چوپان در طول سال کارش نگهداری از دام بَه. چوبدار به طور مقطعی.
چوبدار کسی ره میگن که حیوان چهار پا از خر و قاطر بکیر تا سگ و گوسفند و گوو این دست ده میخره اون دست ده میروشه.
چوبدار تقریباً مثل بازاریاب های الان عمل میکُرد. یعنی کمک میکرد، تولیدکننده هایی که مشتری برای دامشان (محصولشان) نداشتن، اوشانیبه مشتری پیدا میکُرد و میروت. عمده کار چوبداران دی، از مرداد ماه به بعد شروع میگردی که وره کولی به یه وزنی برسیه که صرفه اقتصادی داره فروشش. از طرفی هم دامداران نم نم باید زمستانی علف و عالیق تهیه کنن یا کارگرشانی سال تُمانه و باید پول هادین.
البته چوبداری فقط مختص ریز مال نی. از اسب و قاطر بگیر تا سگ و گُو و گوساله و الی ماشاءالله.

چوبدار چو دست میره و میشو چادرانی سر، مالی که میخواه نشان مینه و مال و دامی که چوپان میخواه بروشه ره برآورد مینه. مثلاً دستی همراه، جای باسکول، وَره ر بلند مینه، بر فرض مثال میگو: 30 کیلو. صاحب وره دی میگو قبوله. یعنی این وره تی یی. حالا یه تعدادی دی مثلاَ 20 تا میش و وَره جدا مینن. کلی قیمت هامیدین. این ریز مالی.
اما درشت مال دی مثل گُو، چوبدار میا طویله میان برآورد مینه. از شیری که روزانه هامیدیی میپرسه، یه قیمتی تعیین مینُن. چوبدار یه مبلغی بیعانه هامیدی و گُو ر میبره.

دوتا خُجیر رسم این وسط دَبه. یکی اینکه چوبدار مال یا دام با یه مبلغی کمی بیعانه میبرد میروت، بعد الباقی پولِ هامیدا. یکی دی وقتی مثلاَ گُو خریده شده ر بند میکردن، میامین تحویل هادین به خریدار، این کاره یه بچه سن میکرد و افسار یه بند دام با یه مقدار علوفه تازه هامیدا خریداری دست و اون علوفه نماد این به که مثلاَ این دامی تی به آمد داشته باشه.
خریدار دی یه مبلغی هامیدا به انواع انعام اون وچه ره که اسمش بَه "افسار سری". البته چوبداری ریزه کاریهای زیادی داره که از حوصله این بحث خارجه.

✍ به قلم: ابوالفضل یزدانیِ طالقانیِ خُسبانی
        تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۰
درجی طالقانی

مثل شماره 28

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۰ ب.ظ

📌  نه بُهاری دار دار، نه پاییزی قار قار


این مثل کنایه از آدُمانی هسته گو در اول کار، ذوقُ شوق زیادی دارُن و خودشانَه سطح بالا مِینُن ولی آخُره کار به هدفشان نیمیرسُن و شروع مینُن به آه و ناله. یعنی در اول کار پرخروش و در آخر خاموش.

با سپاس از آقای احمد لهراسبی




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۰
درجی طالقانی

ننه گُلک و آبّا فرج

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ
خدارحمت کنه اموات همتانه
منی ننه، موقع نماز که میگردی، همیشَک این شعرَ مایب میخواند:

نُماز بُخوان، نماز ستون دینَه
نُماز نُخوانی جا دورخِ هَفتُمینَه

الهی همه شانی جا، بهشت برین باشه
التماس دعا



نَنُمی اسم گلبانو بی، از اوجه ای که طبع شعر بسیار بالای داشت، داستانهای زیادی مردمیب نقل میکرد و خوش زوان بی.
 مردم دی او رَ خیلی دوست داشتن، از همین رو اسمشه مخفَّف کردن و گُلَک صداش کردن که همین اسم اویب بمانی.
درضمن ننم سواد قرآنیش خیلی عالی بی و پراچانی خیلی از زنکانه قرآن یاد بدا،
جاداشت که شب جمعه یادی کنم از او
خدای همه رفتگانه بیامرزه روحشان شاد باشه. 🙏

✍ سیدمصطفی افتخاری پراچانی


〰〰🍃❤️طالقانی درجی❤️🍃〰〰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۳
درجی طالقانی

مثل شماره 27

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۵ ب.ظ

📌   خودُم باخوروم بگندانم، مردم باخورون بخندانم

این مثل در مقام تحسین احسان و نیکی به مردم و بخشش مال به آنها بیان می شود. یعنی اگر مالی را خودم بخورم، گندیده میشود ولی اگر همان را به مردم ببخشم باعث خنداندن آنها خواهد شد.

با سپاس از خانم سیده فاطمه میرتقی




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
درجی طالقانی