درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طالقانی» ثبت شده است

چپاک تعریف میکورد:
چند سال پیشان ما یه سرمحاله رفیق داشتیم که مایی همساده بَه
 اویی گت آقا دی اوشانی خانه زندگی میکورد و نیمیدانوم صد سالش به !! دویست سالش به! سیصد سالش به و اورو میگوتیم عمو حیدر
وقتی مینشت خودوشی پیش فوکر میکورد، به گمانم خاطرات دوران صفویه رو ورق میزی، ولی هیچ بُلا نداشت و مون د سالمتر بَه
چند روز گردیبه که یه صندلی مینگت حیاطی دل و یه گته سبدی دل انگور پر میکورد و دِ باخور
اون روز ما یه غلطه کار کوردیم و بگتیم عمو جان این انگور ساق آدوم هر روز باخوره قَبله میکوعه، قندت جر میشو، اندی این بیصحابه ناخور، آخه این چیه در عنفوان جوانی یاد گیتی پس فردا ششصد سالت گرده چی میخوا کنی؟
البته کر گوش گردیبه و مونی ناف جیر کت تا اورو حالی کنم
اما چه حالی گردی ینی؟
 مایی شانس دی اویی کر گوشان فقط جمله قَبله میکوعی رو بُشنوعس
یهو بدی یم غیضش بیگیت و لسه لمچی همرا شروع کورد فاهش بدان که چب مون بمیرم؟
خودوت بمیری، آقات بمیره، ننه ت بمیره پدسوخته یتیم
 بدی یم اوه اوه توراکت، حالا چطو اورو حالی کنم که مون چی بگتوم و اون چی بوشنوعوست؟
یعنی من یک ربع داد بزی،یم او فقط یه قبله بکتی،ین رو بوشنوعوس؟
چه کنم؟ مایی آبرو رو ببرد، نه میتانوم دهنشی پیش رو بدارم ، نه میتانوم حالی یش کنم، نه میتانوم نازشو بداروم ، نه میتانوم بکوشومش، چه خاک سر کنم؟
حالا یکی رد گنه نمیگه این پیر مردک رو چه بلا بکوشتی؟
بدی یم اینه یی دهنی پیش رو حضرت عزراییل دی نتانسه دبنده و فقط سرمو جیرانگتوم درشی یم
بشی،یم خانه یی دل و حالا همش از اون بالا پنجره یی پشته اورو نگاه دروم. خدایا دور کن، چطوری خیره
 مگــه وُل مینه؟
 حالا خدا رو شکر لَسه چکنه و هیچکس جز اهالی ساختمان که اویی دیم کتی ینه به بدبختی حالی یشان میگرده عمو حیدر چی میگو
یک ساعتی دبه فاهش میکشی که خلاصه خسته گردی و بنشت و کفتی به انگور رو دست گیت
کفته باخوری، اصن باخور، اندی باخور که انگور باد دکوعی، مایی جد و آباد رو قبری دل وله رو کورد اندی فاهش بُدا
آدومیزادی گوشان چب اچینه؟ فقط اون چیز رو میشنوعه که اویی دغدغه یه، اصلا گوش نمیداره طرف مقابل چی میگو
اون روز بگذشت و فرداش سر ظهر مونی شیفته کاری بَ
 بشی یم ماشین رو سوار گردم  بشوم کاری سر که عمو حیدر ، دژبان پادگانی جور صندلیشو بنگت دِری دم
ای خاکانِی.. چه خاک سر کنم حالا باز میخوا مارو بِینه و مونه فاهش بکشه
چاره یی نبه، این بار مونی دوش دبه و این سیخ دی مونی کین
زیر چوشمی نگاه کورد
اورو بگتوم عمو سلام
هیچی نگت
بدی یم سبدش خالیه و یه چهارتا بپوسیه انگور تهش بمانسیه.
لال گرده مونی دهن که بگتوم عمو ماشین رو سوار گرد بشیم آقا صمدی دوکان انگور تی ی یب هاگیرم
بدی یم راس گِردی. خیکه وِری گوشانش الحمدالله خوب میشنوعوس
در رو اوییب واز کوردوم و بتوم بنیش
بدی یم دو دستشو بنگت صندلی ی سر و با کله دلشی ماشینی میان و دوماقش دقیقا وسط فرمان ماشین برسی
حالا کینش رو هوا و کمر به جیر کلا بیرون و انگار میخوا آمپول بزنه
نه پیش میشو نه میتانه پیت باخوره نه عقب میا.
الان مون اینه چه کنم؟؟ تِکِیم دی نیمیخوره و منتظره ماشین راه کوعه.
به چه گیریفتاری و مکافات دروردومش و اوره یاد بدام که عمو جان دستت رو دری سر بدار و اول لنگانت رو دکن ماشینی میان و خجیر کینت بنگن صندلی ی ی سر.... یه چند باری اویی چوشمی پیش دی بصورت عملی یاد بدام
طفلک پیر آدوم دی به و مونی جور قوه نوداشت گو
بدی یم بصورت اسلوموشن در رو بداشت و پاش رو دکورد ماشینی دل.
بتوم خب الحمدالله، یادگیت. همین بشی یم از اون سر ماشینو سوار گردوم بدی یم  پاش درشی و کتلتی جور پخش زمین گردی...
یا ایمامزاده یوسف... یا ایمام رضای غریب... خدایا خودوت فوریاد برس... همه کار کرده بودیم بمانسی به عمو حیدری کین بشوردن
رنگم گردیبه اچین گچ
وحشت و ترس مونی اعضا رو دبه میکتانس، نفس بندومی..
خب پیر آدوم اچینی پوته داره میمانه
یک نذر گوسفند کوردوم و  راسّا کوردومش و بدی یم الحمدالله به خیر گذشته
چوشمتان روز بد نینه از دوران صفوی هرچی عمرشی دل فاهش و کتره یادگیتی به مونی نثار کورد
حالا از ترس مونی دست رو دی ول نیمینه.
بتوم ای قربان اون فاهش و نرفینت گردوم. تو فقط راه بشو مونی خیال آسوده گرده که سر و کین سالمی هرچی میخوای فاهش بکش
همه میشون صنم و دلبر و نوموزه شانیب در واز مینون مایی قوسمت دی عمو حیدری فاهشان گردیه ،،، یک فاهشانی میکشی که اصلا تا حال بشنوعوست نوداشتیمه... بیشتر به زبان اسپانیولی میمانست
خلاصه که یه نازنین گوسفند مایی گردن بار گردی و از اون ماجرا سالهاست که عمر گران میگذرد...
خدا عمو حیدر رو رحمت کنه، اقتضای پیری همینه.اما هر روز در این شهر عبوس چه پیری زود رسی بر تاک خوران میبینم گوشهایی سنگین و کر که نمیشنوند الا به دغدغه و میلی
پیری زود رسی که مجاری ارتباط و تعقل و ادراک را میبندد الا آنقدر که زنده بود را متضمن شود
و اگر جوانکی ز برنا دلی در این شهر عبوس و پیر پیکر بخواهد که دستی بگیرد یا چراغی بیافروزد ز تجدد یا تطور  پس نصیبش ترس است و وحشت است به قربانگاه تحجر
چه خوش گفتند پیران ولی که:کلْم الناس علی قدر عقولهم
این سنت بلاغت است که جان کلام تابع حال مستمع است و ظرف مکان خطیب را ادب آن است به ظرفیت و قابلیت و آگاهی مخاطب اگرنه مولود دو چیز است
حاصل برای راوی رنج است و مکافات فهماندن و بطلان وقت و عمر
حاصل برای مخاطب گمراهی است و عذاب
آری من هم عمو حیدر خیالی داستانم که پای بر رکاب نتواند زدن  به مراتبی که علی قدر بمراتبهم

✍حامد نجاری، گورانی یال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۳
درجی طالقانی

وسایل قدیمی: دیزیندان و قَراَفتوئه

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دیزیندان:

یک وسیله آهنی سه گوش که روی تنور می گذارند که بتوان دیگ غذا را روی آتش گذاشت.

فایل صوتی تلفظ دیزیندان را دریافت کنید


عکس از: بانو مرضیه نعمتی



قَراَفتوئه/قَرَفتابه:

پارچ یا کوزه مانند بزرگ مسی که برای حمل و نقل مایعات، مخصوصاً آب آوردن از چشمه از آن استفاده می شد.


عکس از: بانو شوکت لُهراسبی



لُکومبَر:

دودکش تنورهای قدیمی مخصوص نان پختن.

در عکس، لوله دودکش تنور نان پزی، انبر فلزی نان گرفتن از تنور و سر تنور نان پزی را مشاهده می کنید.


عکس از: بانو شوکت لُهراسبی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۰
درجی طالقانی

چــوبـداری

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۰ ب.ظ

مشاغل قدیمی طالقان:
چــوبـداری




قدیمان طالقان یه شغلی دبه به نام: چوبداری. همین الان دی البته دره. قدیم، پنجاه درصد مشاغل، به دام و دامداری ربط داشت. اما چوپان با چوبداری فرق مینه.
چوپان در طول سال کارش نگهداری از دام بَه. چوبدار به طور مقطعی.
چوبدار کسی ره میگن که حیوان چهار پا از خر و قاطر بکیر تا سگ و گوسفند و گوو این دست ده میخره اون دست ده میروشه.
چوبدار تقریباً مثل بازاریاب های الان عمل میکُرد. یعنی کمک میکرد، تولیدکننده هایی که مشتری برای دامشان (محصولشان) نداشتن، اوشانیبه مشتری پیدا میکُرد و میروت. عمده کار چوبداران دی، از مرداد ماه به بعد شروع میگردی که وره کولی به یه وزنی برسیه که صرفه اقتصادی داره فروشش. از طرفی هم دامداران نم نم باید زمستانی علف و عالیق تهیه کنن یا کارگرشانی سال تُمانه و باید پول هادین.
البته چوبداری فقط مختص ریز مال نی. از اسب و قاطر بگیر تا سگ و گُو و گوساله و الی ماشاءالله.

چوبدار چو دست میره و میشو چادرانی سر، مالی که میخواه نشان مینه و مال و دامی که چوپان میخواه بروشه ره برآورد مینه. مثلاً دستی همراه، جای باسکول، وَره ر بلند مینه، بر فرض مثال میگو: 30 کیلو. صاحب وره دی میگو قبوله. یعنی این وره تی یی. حالا یه تعدادی دی مثلاَ 20 تا میش و وَره جدا مینن. کلی قیمت هامیدین. این ریز مالی.
اما درشت مال دی مثل گُو، چوبدار میا طویله میان برآورد مینه. از شیری که روزانه هامیدیی میپرسه، یه قیمتی تعیین مینُن. چوبدار یه مبلغی بیعانه هامیدی و گُو ر میبره.

دوتا خُجیر رسم این وسط دَبه. یکی اینکه چوبدار مال یا دام با یه مبلغی کمی بیعانه میبرد میروت، بعد الباقی پولِ هامیدا. یکی دی وقتی مثلاَ گُو خریده شده ر بند میکردن، میامین تحویل هادین به خریدار، این کاره یه بچه سن میکرد و افسار یه بند دام با یه مقدار علوفه تازه هامیدا خریداری دست و اون علوفه نماد این به که مثلاَ این دامی تی به آمد داشته باشه.
خریدار دی یه مبلغی هامیدا به انواع انعام اون وچه ره که اسمش بَه "افسار سری". البته چوبداری ریزه کاریهای زیادی داره که از حوصله این بحث خارجه.

✍ به قلم: ابوالفضل یزدانیِ طالقانیِ خُسبانی
        تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۰
درجی طالقانی

مثل شماره 28

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۰ ب.ظ

📌  نه بُهاری دار دار، نه پاییزی قار قار


این مثل کنایه از آدُمانی هسته گو در اول کار، ذوقُ شوق زیادی دارُن و خودشانَه سطح بالا مِینُن ولی آخُره کار به هدفشان نیمیرسُن و شروع مینُن به آه و ناله. یعنی در اول کار پرخروش و در آخر خاموش.

با سپاس از آقای احمد لهراسبی




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۰
درجی طالقانی

ننه گُلک و آبّا فرج

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ
خدارحمت کنه اموات همتانه
منی ننه، موقع نماز که میگردی، همیشَک این شعرَ مایب میخواند:

نُماز بُخوان، نماز ستون دینَه
نُماز نُخوانی جا دورخِ هَفتُمینَه

الهی همه شانی جا، بهشت برین باشه
التماس دعا



نَنُمی اسم گلبانو بی، از اوجه ای که طبع شعر بسیار بالای داشت، داستانهای زیادی مردمیب نقل میکرد و خوش زوان بی.
 مردم دی او رَ خیلی دوست داشتن، از همین رو اسمشه مخفَّف کردن و گُلَک صداش کردن که همین اسم اویب بمانی.
درضمن ننم سواد قرآنیش خیلی عالی بی و پراچانی خیلی از زنکانه قرآن یاد بدا،
جاداشت که شب جمعه یادی کنم از او
خدای همه رفتگانه بیامرزه روحشان شاد باشه. 🙏

✍ سیدمصطفی افتخاری پراچانی


〰〰🍃❤️طالقانی درجی❤️🍃〰〰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۳
درجی طالقانی

مثل شماره 27

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۵ ب.ظ

📌   خودُم باخوروم بگندانم، مردم باخورون بخندانم

این مثل در مقام تحسین احسان و نیکی به مردم و بخشش مال به آنها بیان می شود. یعنی اگر مالی را خودم بخورم، گندیده میشود ولی اگر همان را به مردم ببخشم باعث خنداندن آنها خواهد شد.

با سپاس از خانم سیده فاطمه میرتقی




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
درجی طالقانی

مثل شماره 26

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ

📌  ایچینَ کوهساری تُکی وَرف


یعنی مثلِ برفِ سر کوهساران، تمیز و پاک و دست نخورده و درخشان
وقتی بخوان از تیمیزی و سفیدی و رنگ روشُن چیزی تعریف کنن، این مثله به کار میبرن.

با سپاس از آقای فرشید فلاحی




با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۲
درجی طالقانی

چپاک 12: نیچه و خریت

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ

اون روز هیچکس خانه دنه بَ.
حلاوت استقلال بیدون اینکه خودوم حالی یُم گرده در دوران جُوانی یا همان تازه سرکتی چوچوق بِزی بِه
کاناپه یی سر بنشتوم و کیف میکوردوم، حالا چی یِ ی سر کیف میکوردوم نمیدانم، غوله آدومانی جور این سر اون سر میشی یم و انگار حضرت سلیمان این هشتاد متر خانه گردی بی یَم.
گُسنُم کورد و کالا کِتی یَم و لکن اَندا حضرت سلیمانی جور نبی یم که خوان طعام یه هوشتک و مُجیکی پی مونی پیش حاضرایه ، کُفت ویگیرون این اُشکُمو گو اگه دنبو هیچ شری این عالومی دل از آدومیزاد دنبه.
اَص لا بهشت جاییکه که آدومان گسنه شان نگرده، البته آدومیزاده دیگه ، این دنباشه میگرده و یگ چی دیگر خلاصه پدسسوخته گری یِ یب پیدا مینه.
یَخه چالی دل مونی ننه یه چندتا کتلت مونیب بنگتیبه، اورو گرم کوردوم و باخوردوم، ده بار گاز رو نگاه دبی یم که خاموش کوردیمه یا نه، مایی ننه دنبه ولی آثارش و گپانش مونی گوشی دل اچینی زنگوله به گردن سیوس صدا میکورد.
حالا مون اص لا چایی خور نِبی،یم ولی اون روز به رسم عادت آقاجان که غذا گَلش د جیر نِشیه چایی میخواس اویی پیش حاضر باشه بشی یم و یه خرکُشه چایی دی خودومیب بریتوم، حس میکوردوم گت گردی یم و مرد گردی یم و اینکارانه میخوا کنم که زمانه بفهمه مون دی گت گردی یمه، تیلویزیونه خاموش کوردوم و کنترلانه همانجا شومینه یی رپی سر جا بدام که همیشه آقاجان جا میدا، حالا وقتی اوشان دبی ین هرجا تو بَگِی مینگتوم ایلا اونجه.
کم کمک مونی چوشمان خِو میکتانس و بشی یم یه متکا بیوردوم که لپاکوعوم و بَکوعوم. ولی ناغافل بدی یم به رسم سفارشات آقاجان که میگُت هروقت میخوا باخوسی یه شمد و نمد بنگن رواَت مون دی برای اولین بار در نبود آقاجان این کار رو کوردی بی یم، چوشمانوم گرم گردیبه و همچین قُزقُن خِو دبی یم که یه یتیم بماند زنگ خانه رو بزی و خو د بپرسوم.
در رو اوییب نیمیزقل دی نکوردوم چون خانه بریز بپاش به و ننه اینجور موقان آبرو داری میکورد و تا جمع و جور نیمیگردی در رو واز نیمیکورد، حالا کی حالشو داره، ول کن بابا ، یقین آقای مقدم مایی همساده یه و باز میخوا نک و نالش کنه که فلانی مونی پارکینگی جا ماشین پارک کوردیه و مایی آقا اون نفهمه مردکه نهیب کنه.
بِدی یم چندی قشنگ تربیت گردی یم و در نبود آقا ننه چندی اوشانی گپانو گوش بدام... گپانی که وقتی اوشان دباشون یا عمل نیمینوم یا یک کیل دوبور کار مینوم، خلاصه که مونی گوشت و خونی میان بشیبه.
به قول نیچه پدر و مادرها ناخواسته یالانشانه خودوشانی جور بار میورون و به اینکار تربیت نام مینهند
جوامع سنتی جوامعی هسته که کانون خانواده خیلی قوه داره، چون قوه داره پس عادات و خصایل و رذایل و نیک و بد همینطو سینه به سینه پیش میشو.
امیرالمومنین میفرمایند که یالانتانه با اخلاق خودتان تربیت نکنین چراکه اوشان برای نسل و دوره دیگری خلق گردی ینه.
قدیمان تا نود سالگی یالان در بیخ چنه ننه و آقا دبی ین و تاثیر و تاثر دبه.
امبا این دوره فرق کوردیه و جامعه میگرده مخاطب و از مدرسه  بشی ین این هجرت تربیتی آغاز میگرده.
همان تشابه ناخواسته که آقا ننه میکوردون یهو تبدیل به تشابه ناخواسته اجتماع میگرده، کلا مایی تربیت همان میزان ، تشابه ورزی هسه و میگردیم طوطی فرهنگی در توتیای تربیتی جامعه.
از همان اول تقلید کاری مایی گوشت و خونی میان دل میشو و همرنگی جماعت مایی میزان.
اوشانی گو تحقیق مینون نه تقلید
همانانی هستند که نه گفتن رو یادگیتی ینه..
آخه میدانی که آری گفتن  مطلق تنها چیزی هسه که فقط خر و موجودات شبیه خر اورو یادگیتی ینه
قبول اخلاقیات و عادات اگر مبنای عقلانی داشته بو متبرک هسه و خارج از این دایره خریت
شاد باشید🌺

✍ حامد نجاری، گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۹
درجی طالقانی

اشک یک رازه

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۷ ب.ظ


اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
 
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن
 
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
 
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
 
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست
 
🍃❤️ شعر از زنده یاد احمد شاملو  
یاد و خاطره ی او در سالروز وفاتش گرامی باد

🎤 برگردان بی نظیر این شعر به طالقانی را که توسط آقای محمود رضاییِ سنگبُنی، اجرا شده است تقدیمتان می کنیم

دریافت کنید


دستانته منو هادین...
من 'شاملو' بلد نیم ولی تی یی دستکانی همراه، تا همیشه ی خدا، آشنایم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۷
درجی طالقانی

چپاک 11: نخ و سوزن

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ق.ظ

خاطرم هست که تابستان بود و غروبی دیم که از بخت بد گذر بازیهای کودکانه م به کوچه یی افتاد که پنج تا پیر،زن یا بهتر بگم پنج تا زن عمو روی سکوی نسبتا بزرگی نشسته بودند و اچینی جهودان پارچه فروش ، پیششان یک خروار بایره پارچه و بپوسیه شولوار و وَدَروسه جُرُپ بنه کوردی بی یَن و به قولی مشغول خیاطی و دوخت و دوز و وصله و پینه بزی ین
منسوجات و بسوجاتی که گربه دی اویی سر نیمیخوسی اندی داغان بَ
همشان دی یه درزن دستشان دبه و مشغول درزن نخ کوردون
همینکه چُشمشان به من افتاد شروع کردند به قولی مونه خر کورودون و قربان صدقه که زن عمو تویی قد و بالایی قربان گرده که اچینه آراسّه یالی،عجب دمی و عجب پری
پیشا که مایی چوشمان سو د بکتیه و بُلات زن عمویی سر بیو این بیصحابه درزنه نخ گیر
ما دی این دوره یی یالانی جور عقلمند یال نبودیم و یه نازی سر فورا خر میگردی،ی،یم
این ساده ترین مفهوم بورژووازی بود که هر روز مایی سر میومی.
شیوه زن عمو ها معمولا خر کوردون بَ
اما شیوه عمو ها فرق داشت، اوشان شیر میکوردون و یالان د کار میکشی ین
مثلتن میگفتند که من وقتی کیچیک بی یوم و تویی قایده بی یوم یک جفت میزی یم تا شهرک و ده دقیقه یی وِمیگردی یم، حالا بشو عمو نجفی دوکان عموییب یه پاکت سیککار زر هاگیر بینوم میتانی دو دقیقه یی وگردی یا نه
به عبارتی دقیقتر یا ما خر بودیم و یا شیر
البته در باقی اوقات دی چو خوره چاروکی جور یا اوشانی دست د کتک میخوردیم و تو بگی القاب همایونی صغیر و یتیم و تیک کورده کلاه حتی یک لحظه از ما جدا میگردی، نیمیگردی
حتی باورمان گردی به که مونی اسم صغیر حاموت هسه یا قاسم یتیم
اون روز به قولی اومدیم که یه کار خیری انجام بدیم، زن عمویی دست د درزنه بیگیتوم و نخ رو دی به رسم سوزن نخ کوردون همینکه بنگتوم دهنی دل که خیس گرده و بتانوم رد کنم یهو حالم به هم باخورد
بیصحاب نخ خیس بَ
از خیس بگذشتیبه، خُــــس گیتیبه
این پیر زنکان سه ساعت این بیصحابه نخ رو دهن به دهن لیش و تُف بَکِشی بی یُن که بتانن سوزنی کین  د دَر کنن
نیم کیلو تف این نخی سر دبه
مایی دل وِی دکت
فُشاروم جیرکت  و خانم خانه بهداشت اگه مونی فشار رو میگیت  سه گردیبه روی هفت
حالم به هم باخورد
دبی یَم گَل اوروم
اون گنداله درزن تا رو پرت کوردوم پیششان و الفوراررررر
مونی حال به هم باخورد و تا یک هفته راه میشی یم و تف میکوردوم که اوشانی لیش و تُف دهنم د درایه
حالا نه میتانم غذا کفت کنم و نه اِو باخوروم، هموش خیال میکوردوم اوشانی تف و دی ان اِی مونی دهنی میان دَرَ
این دی گردی مایی کار خیر
خدا رحمتشان کنه، اوشان دنی یون و آرام باخوتی ینه
اوشان پیر آدوم بی یُن و بدترین وجه پیری دی همان نیازمندی هسه که آدومی جان و قوا در میشو و محتاج میگرده.

رسم و عادت آدمی در همین خر کوردون و شیر کوردون و متصف به این حالات حیوانی هسه
تا بوده همین بوده که انسان در نفس خودش یا خودوشه خر مینه یا شیر مینه و این خریت و درنده گی بدون تعقل گردیه انسانی عادت و هیچکس دی آدمه کار نوداشتی باشه خودوش اینطو مینه
به امید رهایی و اندیشه
شاد باشید
🌹

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۴
درجی طالقانی