درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طالقانی» ثبت شده است

گردو (طالقانی جوز)

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۷ ق.ظ

📌 از دار تا بار: گردو (طالقانی جوز)

یکی از محصولات طالقان، جوز یا همان گردو هسته. در این باره مطلب فراوانه مثلاً موضوع دارهای شریکی، تقسیم جوز (سهم مزرع بان، سهم جوز جیر کن، سهم افراد شریک، سهم صاحب زمین)
دارهای شریکی در طالقان فراوانه. مثلاً مای مغازه یه جوز دار دره 40 تا شریک داره. این شراکت بیشتر به خاطر ارث بردن ایجاد میشه.

از قدیم میگوتن جوز برای یالداره آدومانه، یعنی هرکی یال ویشتر داره، یالانش میشن مردمی جوزانه جیر مینن یا وقت جوز جیرکنی داری بُن د جوزانه جمع مینن و ولوزه میشُن، اینی واستان از همه ویشتر جوز گیرشان میا.

گاهی ولوزه بشین، درآمدش ویشتر از خود کشت و کار به. ولوزه فقط برای جوز نی و هر میوه ای را میشا بعد اینکه صاب درخت آنه ر بچی و اعلام کورد که دیه باقیمانده محصول ر کاری نوداره، بقیه میتانن بشن ولوزه کنن و آن میوه دی حلاله.

🔸 نامهای مختلف گردو در طالقان:
گردو، گردکان، جوز، آغوز




🔸 اصطلاح وِلُوزه:
مثلاَ ما دارمانی جوزه جیر مینیم، بعد خلاصه هر کاری کنی یه خورده جوز داری سر میمانه نمیتانی همش جیر کنی، هر کاری کنی میمانه چند تایی.
بعد یکی غیر از صاحب درخت میشو اوناییی که داری سر بمانده رو جیر مینه برا خودش. به این کار میگن ولووزه.
البته در روستاهای مختلف، اصطلاحات دیگری به همین معنا دَره، مثل: پَس چین. پساچین. پس برون (عاشق زُبان طالقانیم واسه همین وسعت دامنه لغاتش)

🔸 اصطلاح ملکیت:
گاهی در یک زمینی که متعلق به یک نفره، یکی دیگه درختی داره. یعنی درخت مال یکی دیگه، در زمین یک نفر دیگه. این اتفاق بیشتر زمانی میوفته که طرف درختی رو ارث می بره ولی زمینش رو ارث نمی بره. مثلاً مثل قانون مِلک اورازان که به دختر و زن، مِلک (زمین) ارث نمی رسه ولی خونه (چهاردیواری هوایی) و دار و درخت ارث می رسه.

این مسئله شریک بودن درخت در زمین کسی دیگر، توی روستاهای دیگه هم هست. گاهی قدیمیها اعتقاد داشتند دست اشخاصی خوبه، اونا  رو می آوردند توی زمینشون درخت بکارند. منتها اونا می گفتن شریک باشیم.

گاهی هم اینجوریه که زمان قدیم یه سری زمیناشون رو اجاره میدان به رعیت که توش کشاورزی کنه. نخود عدس لوبیا و جو گندم بکاره. معمولاً حق درخت کاشتن نداشتن فقط باید کشاورزی میکردند. ولی کشاورزا به جای کاشت نخود و لوبیا و این چیزا اومدن درخت کاشتن بدون اجازه صاحب زمین، حالا درخت مالِ کشاورزه، زمینم که مال صاحبش. در اصل میگن ارباب رعیتی، بعد حالا چون درخت کاشته کشاورز، تو زمین طرف، نصف محصول درختایی که کاشته میشه برای صاحب زمینه نصفش میشه برا خودش. از اون نصف درختی که شده برا خودش بازم باید نصف محصولش رو بده به صاحب زمین به عنوان ملکیت! خلاصه که خیلی پیچیده است.


🔸 اجرت (دستمزد) جوز جیرکُن:
بسته به میزان محصول داره و سال به سال فرق مینه. مثلاً امسال تو اورازان سهم جوز جیر کن دو بر یک بود، دو تا صاحب درخت یه دونه جوز جیر کن.
جدیداَ اینجوری شده، قدیما چهار به یک و حتی پنج به یک بود. به هر حال بستگی به بارِ درخت داره. چون بار درخت کم بوده اینجوری شده، اگه زیاد باشه همون چهار به یک یا سه به یک.
در دیگر روستاها حتی تا نصف نصف هم بوده. اگه دار خیلی گته باشه و خطرناک، نصف مینُن شایدم ویشتر هاگیرن.

از محصول جوزدار، مزرع بان هم سهم می بره (کسی که آبیاری و مراقبت می کنه از درخت)
در برخی روستاها، خودشون آبیاری و نگهداری می کنند، یا پول میدند به کسی که براشون آبیاری کنه، در برخی روستاها هم برای مزارع یه نفر انتخاب می کنند که از علف و میوه سهم می بره. جوب پاک کردن و بند آب بستن و آبیاری با مزرع بان هست که به صورت عمومی برای یک مزرعه بزرگ کار میکنه.
مثلاً کل گردوی جمع شده چهار بر یک برا مزرع بان، بعد از اون چهار تای مونده برا صاحب درخت سهم پایین کننده گردو هم کم میشه.

البته الان دارصحابانیب خیلی خوب گردی، چون ۱۰۰تومن هامیدین یه افغانی میشو داری سر، همه رَجیر مینه

🔸 باورها درخصوص جوزدار:
بعضیها جوز دار رو نحس میدانن. شاید به این علت که چیدن محصولش سخته و خطرات جانی در پی داره. خیلیها در قدیم و جدید، بر سر همین جوز جیر کردن، جان خود را از دست داده اند.
یه باور دیگه اینکه میگن زیر درخت گردو نباید خوابید.

🔸 مصارف گوناگون گردو:
در پخت برخی نانها به کار می رود. مثل نان گردویی و نانهایی که وسط آنها مغز گردو مینگنن.
برای برخی خوراکها و غذاها مثل: خورشت فسنجان (جوز خورشت)، کَله جوش و آش ترش
بهترین خوراکی نان و پنیر و گردو
به عنوان شب چرز، تازه تازه خوردن  یا خشک شده با توت وکشمش
برای گردو بازی
گاهی در قدیم، وسیله مبادله و تجارت بوده، مثل پول. من حتی یادمه قدیمان طالقانی دسفروشان به جای پول، جوز میگیتُن.

🔸 کدام حیوانات گردو می خورند؟
کلاغ، موش، خوک

خلاصه اینکه خواص گردو فراوان است. از این محصول خوشمزه و پرخاصیت طالقان استفاده کنید و سالم و شاد باشید.


با سپاس ویژه از آقایان فرشید فلاحی، سیدمصطفی افتخاری، سید مسعود محمدی نژاد و خانم سیده مریم قادری
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۱:۳۷
درجی طالقانی

لَک و لای رنگی

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۰ ب.ظ


لَک و لایی رنگانی میان، خودوش یه دنیایی امید به زندگی دبه 😍

#نوستالژی

#زندگی_روستایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۶ ، ۲۲:۱۰
درجی طالقانی

شعبه دو سد طالقان!

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۹ ق.ظ

📌 هم طنز، هم مَثَل، هم بصیرت و حکمت

یک قدیمی مَثَل دَره که میگو:
کین دَمِ خر نشو که یا دُرت دَره یا جُفتک

ایسه حکایتِ این روزانِ ما و تُرامپه!

🇮🇷❤️🇮🇷💚🇮🇷

#دَگته_دَبُند_تُرامپ  (#خفه_شو_ترامپ)
#گور_گـَن_یانکی     (#برو_بمیر_یانکی)
#خلیجمان_همیشاک_فارسه
#آن_خلیج_سانفرانسیسکو_دی_شعبه_دویه_سد_طالقانه


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۶ ، ۰۸:۴۹
درجی طالقانی

محرم 1396 در اورازانِ طالقان

شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۵۹ ق.ظ

آستان مقدس امامزادگان (سید علاءالدین و سیدشرف الدین) اورازان🔻





عَلَم کشی و حرکت دسته عزاداری عاشورا در کوچه های اورازان🔻








اجرای تعزیه در مسجد سادات اورازان🔻




با سپاس از کانون فرهنگی اورازان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۶ ، ۰۸:۵۹
درجی طالقانی

یُورد یا بَراگاه

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۲۶ ب.ظ

📌 اصطلاحات طالقانی
       یورد

یُورد یا بَراگاه: یه مکانی هَسته که با سنگ بُسات میبُو عموماً به شکل نعل دی هَسته.
 
ویشترَ سنگان دی لانه هستَه. تقریباً یه متر این سنگانَ دِمی چینُن که گوسفند و بز نُتانُن فُرار کُنن. این یوُردی پیش چند تا سنگ صندلی مانند دُرُس می نُن، مینیشُن، مالانَ می دوشن.


🍃🌸 با سپاس از جناب آقای فلاحی 🌸🍃
          تهیه شده در گروه طالقانی درجی




همانگونه که در متن طالقانی آمده، یورد یا براگاه، یک دیواره کوتاه، عموماً نیم دایره نعلی شکل است که با سنگ ساخته شده و گله گوسفند و بز را داخل آن می کنند. در دهانه آن، چوپانان و شیردوشان می نشینند و یک به یک این گوسفندها را می دوشند.

یورد برای این است که تمامی گوسفندان دوشیده شوند و حتی یکی از آنها، نتواند فرار کند و جا بماند.

مال دوشی در پناه یک یورد قدیمی در تَنبورنو - اورازان
عکس مربوط است به دهه 60 و ارسالی از سید انبیاء میرصادقی
با سپاس از کانون فرهنگی اورازان



این عکسی سر، زوم کنین، یه نیمچه یوردمینین
عکس: پراچان، خاکّین. ارسالی از سیدمصطفی افتخاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۱۳:۲۶
درجی طالقانی

باز بوی مهر و مدرسه...

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۴ ق.ظ


بشین مدرسه... در پناه حق

آغاز سال تحصیلی جدید بر همه نوگلان عرصه علم و ادب، دانش آموزان، دانشجویان، اساتید و فرهنگیان پر از خیر و گرامی باد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۰:۵۴
درجی طالقانی

استفاده مجدد و بهینه

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۱ ق.ظ

استفاده ی مجدد از قوطی و سایر وسایل از این دست در طالقان:

 

طالقانیان مردمی خوش فکر، طبیعت دوست و قناعت پیشه هستند. سعی می کنند که از نعمتها و هر آنچه در زندگی به دست می آورند، به بهترین شکل استفاده کنند. آن جوری که هم رضایت خداوند تأمین شود و هم طبیعت و دیگر مردمان، صدمه نبینند و هم در عین نداشتن اسراف، از زندگی خود بیشترین لذت و بهره را کسب کنند.

 

در این میان، قدیمی ترها، روشهای جالبی برای استفاده مجدد از بعضی وسایلی که امروزه، فقط یک بار مصرف شده و به سرعت به عنوان زباله، دور ریخته می شود، داشتند. فکر کنید در روز، شما چه مقدار، بطری، شیشه یا قوطی، دور می ریزید؟

آیا به ضرری که این حجم دور ریزها، به طبیعت، صنعت و اقتصاد مملکت می زند، فکر کردید؟

در حالیکه از خیلی از این وسایل، می شود مجدداً استفاده بهینه کرد.

 

در این میان، ذکر چند نکته ضروری است:

اول اینکه سعی کنیم خودمان کمتر از قوطی و بطری پلاستیکی استفاده کنیم. به جاش، استفاده از شیشه خوبتر است. مثلاً الان که فصل آب لیمو و آب غوره و سرکه و آب زرشک و ترشی و مربا هست، بهجای بطری پلاستیکی، شیشه و بانکه بگیریم که هم میشه از اونها، چندباره استفاده کرد و هم ضرری به محیط زیست نداره و هم برای سلامتی خطرناک نیست.

برخلاف پلاستیک که گفته میشه اصلاً نباید در داخل اونها، مواد غذایی و خصوصاً اسیدی و ترش، رو برای مدت طولانی نگهداری کرد.

 

دوم اینکه برخی از بسته بندیهای مواد غذایی که روزانه از آنها استفاده می کنیم، قابل استفاده مجدد هست. مثلاً قوطی فلزی چای، سوهان، بیسکوئیت و نظائر آن.

مادر من وقتی سوهانِ خوشمزه داخل قوطی رو می خورد، اونو تمیز می شست و قرقره های خیاطی، دکمه ها، زیپها و وسائل خرازی و خیاطیشو داخلشون می چید.

یا از قوطی کمپوت آناناس که درپوش پلاستیکی داره، برای جای اسفند و گلپر استفاده می کرد.

 

شیشه های سس و مربا رو هم میشه بعد از تمام شدن، نگه داشت و با پارچه، تور، روبان و بافتنی تزئینش کرد و برای جای ادویه، جای قند و چایی، جای حبوبات، نگهداری خشکبار و ...دوباره استفاده کرد. ست ظروفی که در خونه هیچکس دیگه پیدا نشه و چشم همه رو از دین ذوق و سلیقه صاحبخونه به تحسین وادار کنه.

 

جالبه بدونید که طالقانیان در قدیم، از قوطی های سَم، به عنوان چای ساز! استفاده می کردند. به این صورت که قوطی ها را چند بار شسته و بعد برای جوش آوردن آب روی اجاق هیزمی (کَله) در کوه و دشت، از آن استفاده می کردند. شکل استوانه ای این قوطیها باعث میشد که به راحتی داخل کوله و دوش توبره جا بگیره و حمل و نقل و استفاده ازش آسون باشه.

 

قدیما یادمه حتی مقوا و جعبه های شیرینی و شکلات و نظائر اون رو هم دور نمی ریختند و برای درست کردن کاردستی بچه ها و خیلی کارهای دیگه، ازشون استفاده می شد.

این جعبه ها رو اگر داخلشون تمیزه، با یک برگ کاغذ کادو و چند وسیله ساده مثل گلهای کوچک و روبان، میشه تبدیل کرد به جعبه های شیک کادویی.

همه اینها، بستگی به سلیقه و خوش فکری صاحبخونه داره که من مطمئنم عین اجداد طالقانیمون، این ژن خوش فکری درون همگی ما موجود است.

 

تهیه کنندگان:

سیده مریم قادری #اورازان  و فرشید فلاحی #کولج



دریافت فایل صوتی با صدای فرشید فلاحی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۰:۳۱
درجی طالقانی

دفاع مقدس از زبان یک نوجوان امروزی

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۵ ق.ظ

آخرین روز شهریور بَه.

تابستان تمام گرسته بَه و وَچان دی همه دَبن آماده میگرستن تا فردا صبح بشون مدرسه. اون موقان تلگرام و اینترنت و این چیزان دَنبه. یه خوردا رادیو یا سیاه سیفید تلوزون بَه که مردم اونانی میان میفهمستن دنیا چی میگذره.

اوضاع آرام بَه تا اینکه همان‌ روز، رادیو و تِلوزونی میان بوگوتن که صدامِ گور به گور، بیامی ایرانه بمب بِزیه. همه ای دل یهو جیر کَت. وَچان دی خیلی بترسین.

همان روزی فردا، جوانان گروه گروه میشن مرزانی سر تا با صدامی سربازان بجنگن.

چه رشید جوانانی که جنگی میان پرپر گرستن‌ و نیَشتان دشمن یه وجه از ایرانی خاکه بیگیره.


امروز سی و هفت سال اون بد روزان دِ میگذره و هنوز دی هممان شهیدانی مدیونیم.


◻️هفته دفاع مقدس گرامی باد◻️

✍️نیلوفرسادات سیدعلیخانی، سنگبُن



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۰۹:۱۵
درجی طالقانی

شعر پاییز

چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۴۸ ق.ظ
دلنوشته ای موزون،
شعری سراسر احساس
از آقای مسلم گرشاسبی از روستای کَش، تقدیمتان


دلُم تِنگ بِبیه آن شو و روزان...         مینی گوش د میگیت، پاکاری جوزان

 میگوت: یِتیم بماند جوزان نَرسی        چِبه کال چَر می نی این حیوانکان

 دلم تنگه برای شیرپَتی بو                برای نان و خامه در لب جو

 برای نصفه شویی اویی نوبت            برای تشی میان سیب بورپَت

 برای وَرفی روزان پشت بومان          برای ناچولوک در روز باران

 برای ساز نقاره در عروسی               برای عیدِ روزانی روبوسی

 برای اوسُنَک در کرسی یی بُن         چپروازی باد در روز خرمن

 دلُم تنگه بشوم من مالی پِی سَر        برای بوی زور و خری عَرعَر

 دلُم تنگه، چشم اشکه، گَلُم بغض      مینی دردی دله امشویی کاغُذ

 دَره پاییز میا ای طالقانی                 فصل عاشق دلان، فصل جوانی

 پاییزِ طالقان غمگین و دلگیر            شیش ماه بگذشت و ایمسال گردی سَر جیر

 کلاه ر چرخ هَدِی دی سال تُمانه      امان از گردش دور و زمانه

 بِنیش فکرانته کن طالقانی               چه حاصل داری تو اندر جوانی

 خُجالت کَش، نُکُن پولانه سَرسَر       میشی خاکانی بُن، تو دستِ آخر

 وطن تنها هانای، ننه آقاجان           بیامی شهریان، تنگی سولاخان

 دلت آمد دهی را دست بگیری          قبول کردی غریبه زن بگیری

 نِیاه کن ننه جان چشمش به راهه      آقاجان منتظر هسته، گناهه

 پایُست غیرت بگیر، بوشو طالقان       نیَل تنها آقاجان و ننه جان

 اگر دنیا دنین دست زمانه                 بوشو سو کن چراغ خانه شانه

 گل و خرما هَگیر هر شوی جمعه       مزاری سر بشو با چشم بُرمه

 بزن بر خاکشان ماچ بینهایت            که تا بوسند مزارت وَچه هایت

 

فایل صوتی با صدای شاعر تقدیمتان            دریافت کنید

منتشر شده در آوای کش و کانال طالقانیها


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۸
درجی طالقانی

داستان باران سیزده - قسمت سوم

چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۲۴ ق.ظ

عیدِ آن سال، یه لشکر میهمان داشتیم... با یه عالم کار از چند روز قبلتر...
اسفندماهش دی پرکار ترین روزهامان بَ.

گتین خوآرومی عقدکنانی واستان، بذار وَردار و برو بیا داشتیم.
آنقدر که میان گُلکار و خانه تکانی و تدارک سور و سات عید، خرید عقدکنان و بساط جشن عقد دی اضافه گردی بَ.

یک بار دی وسط آن گِل و شُل و وَرف و بوران، آقام و ننه و خوآرجان، تا شهر بشی بیَن خریدی واستان. آنجه یک ناهار دی میهمان پوران خانومشان بیَن و حکماً اوشانه برای عقد دعوت کورده و وعده بیگیته بیَن.

مینی دل اما... چُشم انتظاری دیه ای داشت..

ظهرِ یک روز بمانده تا عقدکنان، ننه فرمان هادا: سفره بنگنین!  
چندتا از جوانان فامیل، قُزان آبگوشتی که ننه از صبح علی الطلوع بار کوردی بَ ر تشی سر دِ جیر اوردون. هرچی مسی، روحی و گلی کاسه داشتیم، قطار بچی بیَن مجمعانی میان و عمزُن و ننه جانم، اونانی میانه از اوگوشت پر میکُردُن...

__ مُرواریجان.. قشنگه دُترکم.. نِینُم اینجور دمغ باشی باباجان...

آقاجانُم بَ که مُنه دیماگیت و کله مه ماچ کُرد...

به خیالش، از بابت عروسی خوآرُم اینطور یه گوشاک کِز کُرده بیَم... اما دمغی، کم حرفی و گوشه گیریهای این چند وقت اخیر مُن، دلیل دیه ای داشت که اوشان نمیدانستُن.

هرچقد خوآرُم خوشحال بَ و پراگیتی بَ،  مُن اغلب بوک کُرده بیَم و کم حرف... فقط در حد لزوم گپی و حرکتی مُن د سر میزی...
نمیدانُم چیب دلُم میخواست فقط یه گوشاک بنیشُم و به «او» فکر کُنُم...
امبا مگه میَشتُن...
هِی چپ و راست صدات میکُردُن و تو دِ کار میکشیَن..
بالاخره تنها  خوآر بیَم و عروسی کار داشتیم!


با گُر گُر ماشینی که از سر ده تا مایی خانه که وسطای آبادی بَ به گوش میامه، جام دِ راست گردیَم...
تندی بیامیَم ایوانی سر و در آن همهمه مرداکانی که گوشت و نخودانه با گوشت کوب میتُکوندُن و زناکانی که بادیه های پُره سفره ای سر میوردُن، مُن فقط گوش اُستا بیَم تا آن صدایی که مینی دلخواه بَ، مینی جان و دله بلرزانه...


__ یاالله یاالله... آقا مبارکا باشه...
حاج مرتضی دلا مه و پشت سرش پوران خانوم جان و بعد ماه منیر و پری گل.

ننه بدو بش پیشواز و ماچ و روبوسی و آقام دی همینطور کو پیجارانشی پی میگردی، منه بگوت: چُبه خشکت بزیه دتر؟ بدون بیا رفیقانت بیامین!

چند لحظه بعد... همانطور کو صحنه پیشواز از میهمانانه یه چیکه اشک، مینی چُشمی پیش تار میکُرد، یگ بغل گل از در بیامه حیاطی میان و پشت بندش، اویی که این همه ماه چُشم انتظارش بیَم، با یه گردن دولا و قامتی خم کورد، دلامه...
آخه میدانی، حیاطمانی دروازه به اندازه اویی قد و رعنایی نبه...

درجا زانوانم سست گردی و تکیه بزیم به نرده هان ایوان...

ننه داد بزی: مُرواری!   چی مینی آنجه؟   بیو بِین عزیزه میهمانانمان برسیَن...

با صدای ننه، سرشه بلند کُرد و باز چوشمان سیاهش اسیر نگاهی شرمو گردی...

دی تأخیر جایز نبه...
تا پایین پلکانه بی دمپایی و پیجار، جیرامیَم و آنی در آغوش پوران خانوم جان و دترکانش جا گیتُم...

                          ***
سیزده به در بیامی و دُواره لشکر آدُم از سر و کولِ مایی خانه جوعَر میشه آنقدر که خانمان جا نوداشت پا بنگنی و راه بشی.

امبا مُن دیه لنگانُم زیمینی سر نَبَه.. ابرانی میان سِیر میکُردُم...
همان ابرَکان سیاهی که یه روزی آسمانِ طالقانه پُر کُرد و بعد، شُرشُر باریدنشان بیگیت تا آقاجانِ میهمان نواز و مردم دارُم، شهری آدومانی که بیامی بیَن تفریح، با خودُوش بیوره خانه مان و ما با اوشان آشنا گردیم..

آشنایی و دوستی و رفت و آمد... تا دل از کف بشیَن و قوم و خویش گردیَن....

به انگوشترِ پر نگینی که دستمی میان دَره نگاه مینُم...
همان کو فردایِ عقد آبجیم، پوران خانوم جان، با اجازه آقا ننه ام دستم کُورد و بگوت: یک دوسالی هست که میخواییم بیاییم مُروارید جانو نشون کنیم برای عباس، ولی منتظر بودیم دختر بزرگتون اول عروسی کنه.

نُگام از نگینانی که درخشش مینه، میرسه به چوشمان سیاهی که روبروم دَره و با یه حالِ خوشی تماشام مینه...

 سرخه دیمانُم سرختر میبو...

لبخندی میزنُم و عباس تُنگ دوغه هامدیه دستم و میگو: مادرجون گفتند یکم توش پوتینه! بریز...

لبخندم، گت تر میگرده و جواب هامیدیم: پوتینه نه... پوتینُک... همان پونه شما عزیزجان!!!

 آهان.. همونی که شما میگی عزیزجان!

همان موقع آسُمان گُرُمپی صدا مینه و بعد دیندیرَکِ خوشِ واران، شیروانی سر، ضرباهنگ میره...

سرمه جوعَر میوروم و دلمی میان میگُم: خداجان... چه خوبه که سیزده به دران واران میا...
چه خوبه که آقاجانُم همیشاک میهمان میوره خانه مان...
چه خوبه که عزیزجانمه به مُن هادای تا دی همه سیزده به دران ما دوتاکی کنار هم باشیم...

بعد دی، تازه واشان باغمانی صدا ر میشنوعوم که یک صدا میگن:  آها والا... ما دی از دست تی یی سبزه گره بزینها خلاص گردی ییم... 😂😂😂


🔙  غرض از نوشتن این داستان، یاد کردن از پدری است زلال و بی ریا چون آسمان که باران مهربانیهایش را بیدریغ بر دوست و آشنا و خودی و غریبه می باراند..

روحت شاد آبا جان سیدصدرالدین میرزکی 🌷🌷🌷

🔚 پایان
      شاد و پر خیر، چون باران باشید 🔺

به قلم: سیده مریم قادری #اورازان

این داستان در کانال طالقانیها منتشر شده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۲۴
درجی طالقانی