گپ گپ:
دندان کشان
اون وختان یا همین الانان دی وختی کیشکه یالان، تازه دندان در میوردن، اونانیب دندان کشان دمینگتن.
پوس بکنس گندم و یخورده لوبیا، با گوشت، می پتن و کاسه کاسه هامیدان خانان.
این یعنی که دندان خیلی مبارکه که اویبه اندی عزت و احترام قایل میگردن.
داشت سر می رفت حوصله ام.
از بس عین چاقوی لب پر شده دیواره ی دهانم را خط خطی میکرد. آن شب در خواب. زبانم که چرخید، تازه فهمیدم دندانم شکسته و عین نیش تر منتظر بریدن هر چیزیست که بخواهد بر ساحت سر شکستگیش اهانت کند.
صبح
جور چین عقل با وضعیت موجود دهان و جیب و دندانپزشکی بر سر میز صبحانه کلنجار می رفت.
و زیباترین تصورات در برابر وضع موجود به بی ریخت ترین شکل ممکن تصویر سازی می شد و در عین حال مراقب بودم که از سر غفلت قند به دندان پوسیده نرسد، که فریاد بی هنگام، خواب از اهل خانه برباید.
دفتر چه ی سلامت را با آرزوهای طرح تحول با خودم در مترو همراه کرده بودم و می رفت قطار و ذهنم به هر سوی که از ایستگاه حسن آباد پیاده و راهی پارک شهر شدم تا در درمانگاه اختصاصی خودمان!
درمانگاه فرهنگیان نهایت پازل های تخفیف را گرفته باشم.
خانم منشی که از پشت شیشه مثل نوار ضبط صوت تند تند حرف میزد داشت می گفت که : هفته ای یک روز دکتر داریم و نوبت بگیرید و تشریف بیاورید و هزینه ی آن تا حدود ...
و من در مسیر برگشت در شلوغی مترو، آویزان ذهنم و درد دندانی که حالا همراه بود با یک دلمشغولی نا متعادل میان قیمت و کیف و جیبم، بودم.
ساعت به اذان مسجد ظهر بود و من در خیابان بلاتکلیفی. تابلو می خواندم به وفور از بانک و پزشک.
که از نوع دندانپزشکیش هم کم نبود که نا خود آگاه از پله های یکی در حال بالا رفتن بودم که در اتاق انتظار سه نفری در سکوت و من نمی دانستم با منشی آنجا دهانم را چطور باز کنم که هم دندانم را دیده باشد و هم حرفم را زده باشم و هم سکوت نشکند.
آن شد که به جای سلام دست به سینه شدم و پر سیدم دکتر مرا می پذیرد ؟ که به اشاره و کوتاه گفتند : بنشینید و سر در موبایل با لبخند هایشان فهمیدم که باید من هم مثل آن سه موبایلم را فعال کنم.
آن دو دیگر با پرستیژ پا روی پا نهاده بودند و آرام در پناه مبل راحتی و من در خودم ناجور در پی جور در آوردن هزار چیز...
دکتر که بیرون آمد با مریض.
منشی به اشاره گفت که من همانجا دهانم گشاده و به ایجاز کلام و وقت ،خواسته در داده.
که چنین شد. و فرمودند : پوسیده است و بنشین و من دوباره نشستم تا...
روی تخت دندانپزشکی پس از یک نگاه گفت : که باید ایمپلنت شود و هزینه اش یک و نیم می شود و من عقربه از ساعت ذهنم پراندم که ...
دست به آمپول گفت: بکشم یا...
💉
جایی برای فکر نبود و واضح بود پاسخ، که بی تامل، میخ سوزن رفت تاانتهای ریشه ی پوسیده ی نداری و فلاکت.
کلبتین با چند حرکت گاز انبری از بنیاد بر آورد یکی از داشته های مرا. به مبلغ یکصد هزار تومان. 💰
اون روزان، شاید ده سالم ویشتر نبه که دندان درد امان نمیدا که بگوتن دکتر بیومیه گوران و من دی دکتم کوچان که کجه دره، که بفهمسم مای رفیق همین حسن آقای خانبابایی شانی خانه دره.
بشیم خانه ننمه بگتم که دکتر بیومیه فلانجا و میخام... نمی دانم چندیک، منه پول هادا یو بگت بشو بکش.
همین!
من دی با ترس و لرز، اما ناچار در بزیم و دل شیم آقای خانبابایی خانه، خدا بیومرزه خیلی مرد شیک و مبادی آداب و خانه دی برق میزی از نظافت .
اتاقی وسط، اون قالیی سر دی یک پارچه کتیبه که وسطش یک استمبلی تنوری خاک دَبَ.
سر تان درد نیورم اچین گترم آدمانی جور بنشتم قالیی سرو با خجالت دهنم واکردم که دکتر بینه که نغافل سوزن فرو شه تا بن کتار و دیه مهلت ندا ما یک نفس تازه کنیم و مای لب و لوچه گردی کندیل و شروع کرد به گزگز کردن و من اونور نشتیبم و اونان میگتن و می خندین تا ...اون کلفتنگی سر کله منی دهنی دل پیدا گردی.
مثل توور که کنده ی دیم گیر کردی بو. منی کتار با هر تکیم، جر و جیر و چپ راس میگردی
تا بلخره یک دوشاخ ورازی جور دهنم دَ در اومه.
تا بشیم فکر کنم که چی گردی که یک گوله پنبه دبه انبری دم که منه بگت
آب دهنته بریز بیرون.
من از حول و درد و بچگی و نفهمی ، تشخیص ندام که تف کُردُن با آب دهن بیرون کردن فرق داره
محکم یک تفففف همراه با پوف کردم که تنوری خاکسر کور گرد کُرد و دپیت و دپات اطراف و بنده خدای تمیز قالیی سر و من از خجالت وختی یک نگاه کردم دور و پرم میخاسم زمین دل شم که دکتر با غیظ بگت دهنته باز کن!!!
اونجه من تازه بفهمسم که دقیقا منظورش از دهنته واکن یعنی که دهنته دبند!
و بهتره که همین الان دی من دهنم به رسم ادب دوندم.
🙈
✍ به قلم: آقای مسلم آهنگری _گوران