درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زراعت» ثبت شده است

چبه چَمبَل گِردی‌یِی؟

شنبه, ۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ

* نام: چَمبل یا چَنبل (مترادف چَنبر فارسی به معنای گِرد و حلقه مانند)

 

** کاربرد: برای سهولت در محکم کردن بار (علف یا وسایل بار کردنی) به جای حلقه خود طناب از این ابزار استفاده می شود.

 

*** طرز ساخت:  از درخت وُزم (ناروَن) و گاهی درخت آلبالو، به دلیل انعطاف واستقامت، ساخته می شود.

زمانیکه ترکه درخت وُزم انعطاف پذیر است، پوست آن را جدا کرده و به دلخواه چنبر یا حالت داده و دو سر چوب را از روی هم می‌گذرانیم و در زیر یک وزنه سنگین قرار می‌دهیم تا خشک گردد وسپس با پرداخت آن به این شکل در می آید.

و حتماً موقع خَم کردن باید آن را با آتش گرم کنند.

 

متن و عکس: آقای سیداحمد میرصادقی، با همکاری: آقای سید کمال میرحسینی

عکس دوم ارسالی از: سرکار خانم تورعی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۰۲ ، ۱۳:۳۷
درجی طالقانی

باغبانِ مهربانی‌ها باش

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۲۵ ق.ظ

قبل‌ترها در درجی نوشته بودیم: نیاکان ما آنقدر سَخی‌دل و مهربان بودند که به هنگام کاشت بذر می‌گفتند: «خدایا این بذرِ می‌پاشیم، غُرابان باخورُن، کشکریتان باخورُن، مورچان باخورُن، ملیجکان باخورُن، چوچُکان باخورُن، تو برکت هادین، ما دی باخوریم.»

بعد رسیدیم به این حدیث از پیامبر عزیزمان: «هر مسلمانى درختى بنشاند، یا زراعتى بکارد و انسانى یا پرنده‌اى یا چرنده‌اى از محصول آن بخورد، براى وى صدقه محسوب می‌شود.»

آنجا بود که دیگر از اینکه جوزمان، غُراب دوره می‌گرده، نگران نمی‌شویم و فکر نمی‌کنیم که محصولمان از دست بشیه و ضرر کُردیم.

آهای چوچُکان، مورچانان، غرابان، دولنگه‌موشان و همه مخلوقات خداوندجان، بی‌یِین باخورین، و دعا کنین به جانِ صاب باغ و صاب محصول، نوشِ جانتان.

 

میلاد پیامبرِ مهربانی‌ها مبارک

 

 

با سپاس از همکاری آقایان سیداحمد میرصادقی و سیدعین‌الله میرمطهری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۲ ، ۱۰:۲۵
درجی طالقانی

داستان پر تلاشِ واش: لوکی سَرَ سِینگ بینگِنیم

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۵۶ ق.ظ

در اورازان، علفها را به سه روش میچینند.

روش اول: ینجه واُسبُس (یونجه واسپرس) را بعد از چیدن، بغل‌بغل، کنار هم ری یَ مینُن، بعد از خشک شدن، آنها را بَند مینُن( کمر علفها را می‌بندند).

روش دوم: علفهای رسیده و نزدیک به خشک را مثل: دَمُجار، دُرَی سَر، خُمُسنو، سِینگ تاشان، گُل چال دیمه، ویَداری دَره، اینجاها علفها را به صورت چهار یا شیش بغلی، لوک می‌کنند و روی آنها را با سنگ فراوان می‌پوشانند تا این لوک، مکعب مستطیلی کاملاً فشرده شود.

روش سوم: علفهای تَر و تازه مَرزها، چاکها، مسیر رودخانه، تَکرو که علفهای آبدار واُلَرگ زیاد دارد، یکی دو بغل سبک کنار هم گذاشته و روی آنها را چندتا سنگ سبک می‌گذارند به حدی که فقط باد آنها را نبرد.

در مَثَل: «لوکی سَرَ سِینگ بینگِنیم»، آش تشبیه شده به این علفهای تَر و تازه و آبدار (که به سرعت هضم می‌شود و گرسنگی می‌آورد.) لذا قدیمی‌های ما هر وقت آش می‌خوردند، یکی دو لقمه نان پنیر هم پِی‌سر می‌خوردند که این آش را (همچو سنگی) نگه دارد.

لفظِ کمی متفاوت این مثل در اورازان را با دیگر جاهای طالقان، از آن جهت آوردیم که اگرچه دانستن اصطلاحات و مثلهای دیگر نقاط خالی از لطف نیست و آشنایی با فرهنگهای مختلف، لازم، اما حفظ فرهنگ خودمان، واجبی است که باید در عمل به آن، این گنجینه غنی فرهنگی را به آیندگان هدیه داد!

 

سیداحمد میرصادقی، اهل آبادیِ باصفایِ اورازانِ طالقان جان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۲ ، ۰۹:۵۶
درجی طالقانی

روز جهانی خاک

يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۰ ق.ظ

 

نیاکان ما آنقدر سَخی‌دل و مهربان بودند که به هنگام کاشت بذر می‌گفتند:

خدایا این بذرِ می‌پاشیم

غُرابان باخورُن، کشکریتان باخورُن، مورچان باخورُن، ملیجکان باخورُن، چوچُکان باخورُن

تو برکت هادین، ما دی باخوریم.

بعد با دلی پر امید، بذر را به سینه خاک امانت می‌دادند

و چه خوب امانت‌داری بود خاک که نعمت خدا را پر برکت باز می‌داد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۰ ، ۱۰:۲۰
درجی طالقانی

نقلک پسر بیگناه و سیب زینی بُکاشتُن!

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۰ ق.ظ

یک پیر مَردُک با زُنُش تنها یک روستایی میان زندگی می کُرد. پیر مَردُک کشاورز بَه، می خواست زِمینُشه شُخم بَزُنه سیب زِمینی بُکاره. اما پیر گِردی بَه، اُوی بَه خیلی سخت بَه.

اوشان یک پُسَر داشتُن که بیگناه  زُندانی بَه و نمی تانُست بیگناهیشه ثابت کُنه. دُلُش میخواست آقاشه کمک کُنه...

پیر مَردُک یک روز یک نامه پُسَرشی به بِنویشت بَرُسا زُندان. نامه ی میان بِنویشت پُسَر جان میخوام زِمینانه شُخم بَزُنُم سیب زمینی بُکارم، ولی خیلی مُنی به سَخته دست تنهایُم. ناتوان گِردیَمه، نمی تانُم زِمینانه شُخم بَزُنُم. می ترسم اگه کِشتُ کار نُکُنُم زمین از دست هادیم و نَنه جانُت ناراحت گرده چون وقت زمینانه شخم میزیم خیلی خوشحال میگردی.

نمیدانُم الان چُکار کُنُم، اگه تو اینجه دبیی همه مُشکُلات برطرف میگِردی. زِمینه شخم میزیی و سیب زمینی می کاشتی، ولی باز زُنده ای خداره شُکر

اونی که همیشُک دوستت داره پِیَر پیرُت

چند روز بعد پُسَرُک یک نامه بِنویشت آقاشی به بَرُساند روستا

نامه ی میان بِنویشت: آقاجان مَبادا زِمینه شُخم بَزُنی مُن اون زمینی میان تُفنگ  و پول چال کُردیَم

صبر کن تا مُن زُندانیم تُمام گَرده بیام خودم شُخم بَزُنُم  تُفنگانه دربیارُم

 

فردا تاریک صبح پیر مَردُک بِدی چندتا مأمور بیامین با بیل و کُلنگ درن زِمنانه زیر و رو مینون پیرمردک هاج و واج بُماند. نمیدانُست ماجرا چیه و مأموران چِبه زِمینه درن شخم میزَنُن میخوان چی پیدا کُنُن

مأموران همه زمینه زیر و رو کُردُن هیچی پیدا نُکُردُن و بِشین

چند روز بعد پُسَرُک  زُندان ده نامه هادا آقاجان سیب زِمینیانه بُکاشتی؟ بُکار آقاجان جان مُن  زُندان میان همین کار از دَستُم بَر میامه

دنیا هیچ بُن بستی نُداره. همه چیز راهی داره. باید راهشه پیدا کُنی.

خدا همراهُت آقاجان زَحمت کَش

ان شالله مُنی بیگناهی دی ثابُت میگرده زندان ده در میام

مُنی عوض نَنه جانُمه یک ماچ کُن😂😂😂

🌺روزگارتون به خوشی🌺

نقل به طالقانی از: بانو اشرف حکیم الهی

 

ایسه این دی پیرمردایی سیب زینیان که عمل بیامیه!

 

🍂🌺🍂🌼🍂🍂🌼

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۹ ، ۱۰:۳۰
درجی طالقانی

یه سال زَحمت بَکَش

اِو هادین، سَهم بَزَن (سَهم = سم)

کود بیور، مراقبت کن کسی پاتک نزنه

بعد آخُرِ سر هر چی اَلُمبه می‌زنی، غُراب باخورد جیر بیا!

این دی داسُتان ایمسالی جوز جیر کُنی

آب و باد و مَه و خورشید و فلک ... در خدمتِ سیاه غُراب

خا مُن بِشی‌یَم...!

ارسالی از: بانو شهناز فلاحی، از روستاهایِ کولج و حسنجون طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۰:۴۹
درجی طالقانی

شعر گردو (جوز)

دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۲۲ ق.ظ

 

حالا که فصل جِوز هست و موسم سیاهی حنایی دستان، این شعر تقدیمتان:

گردوى سبز و تازه، چیدم من از درختى                     در جستجوى مغزش، رفتم ولى به سختى

با سنگ و دست و ناخن، بعد از سه مرحله پوست         معلوم شد چه رازى، پنهان میان گردوست

مغزى سفید و جالب، خوشمزه و کمى تُرد                  البته باید آن را، یک کم نمک زد و خورد

انگشت و دست اگر شد، رنگش سیاه حنایى                دل بد نکن که دارد، هر لذتى بهایى

شعر از: آقای ناصر کشاورز             عکس از: خانم مهرنوش میرزائی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۰:۲۲
درجی طالقانی

پانزدهم مهرماه، روز روستا و عشایر

سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۳ ق.ظ

مخمل سبز چمن خوشرنگ چون چشمان تو     جنگل و ابر است پُر چین و شکن دامان تو

عطر باران است و کاهگل کوچه باغ روستا        بوی نان می داد گندمزارِ آن دستان تو

شعر از: آقای محمد طباطبایی             عکس از: بانو منیژه کمانی

 

 

🍁🍃پانزده مهرماه#روز_روستا گرامی🍃

روستایی ترین کانال و وبلاگ طالقانی همینجاست👇

TaleghaniDarji

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۰۸:۵۳
درجی طالقانی

ذکری طنز و خشم آلود از خاطرات گندم چینی

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۵۱ ق.ظ

خدا رحمت کند عمویِ طنز پرداز ما را که فرمود: گندم چینیِ‌ی موقع، خوبه یه زردِ ماهرک، آدم بزنه، آدمه بنگنه ولی نکوشه، اندی باشه که تا آخر گندم چینی پانیسته!
بلی، گندم چینی یه چنین کاری بَ. گاهی آوقات ظلِ گرمای تابوستان، آدم واری بُن، مرگشِ چمششی پیش میدی.
  مخصوصاً اگر وچه بیه. این ردال گندمانِ هامیدان توره، میگوتان بچین. یِدانه یِدانه تیخ و تنگالی میان دَ  باید در میاردی یا اندی کوتاه بَ که باید کین سر مینشتی میچی‌یِی. آونوقت بَ که کینِ سر ِدوجال، مُثل چُمک دیمّاسی سر تا پاته و نمی‌تانستی جُم بخوری.

بعد مگوتن همه رِ جَم کن گناه داره. خدا ره ناخوش میا این دَ بدتر ما ره هامیدی. خدایا شُکرُت. مثلاً این گرما ۵۰ درجه مقابل نور مستقیم خورشید با این پشه که دره آدم چاک بدی، با این مور و  ملخ و ماهر وعقرب و خاکی میان، خداجانی قربان بشم، دیگه چی ماست هادیه که این دِ بدتر باشه!

نزدیک ظهر که میگردی، دیگه گرما چنان بیداد می‌کرد که سیرسیرکِ داد، یه لحظه بند نمیامه. این گرمِ باد دی میزه، آدمی نفس بند میامه. تازه خوشحال بیَن میگوتن اوراز باد درامه. همچین تیلاس می‌کردون انگار زیر باد اسپلیت بنیشتینه کاپوچینا میخورن.

نصف زمین هم بماندیبه میگوتن لک بگیر اورازه. ما زمین تمام میکردیم نصف زمین بعدم میچیم تازه میگوتن ریسمان بیار کلشبار دبندیم. خود این کلشبار دبستنش و بار کردنش یه عزا بَ. مثل واش‌ِبار نبه که بلند کنی‌ درنگنی خری سر، باید یکی اینورش میگیت، یکی اونورشه، یکی پشتشِ تا بار دیمینای خری سر. بیصحب خرم همون لحظه بقول آقام کُرمِ ماهر دیمیکت جانش. این خرمگسان از فرصت استفاده می کردن، همون لحظه میخواستن خر وَزرانن، خر دی عین این اسب مسابقه به اندازه پرش از مانژ اسب سواری ۴ مُتر میپری هوا مپری زمین.

حالا تازه بار که میامه خری سر اول کار بَ. بَکّن! نه اشتباه نکنین این بکن با اون بکن فرق داره.  پا رِ هامینان خری پالانی دیم، طنافه گندم باره تکان میدای تا بار جاکیبه.

حالا بُشکن! بازم این بُشکن فرق مینه. دو نفر از دو طرف گندم بار با دست ایزان می گردین تا بار خوب خر پشت بنیشه. کشی ره میکشی و کلشبار راهی می کرد بطرف ده. می گوت تا ما این لکه بگیرم تو بوش بارِ خرمنی سر بنگن. نهار بگیر بیار، تولکارِ زرگر چُشمه دَ او پُر کن.

بعد میامیم زرگر چشمه سر، ماست اوی میان نان تریت می کردیم، کُفتی راهیبه یه لقمه نهار بخوریم. بصحب این ویدارانی بُن پشه یه لقمه نهاره مای تُک وینی دَ در میارد. گوش و چشم و دماغ و هر کجا راه پیدا می کرد، دُل میشه. آقام میگوت بیصحب این یه ذره پشه ما ره مُتعذز بیاردی.

دی چی بوگم. خو که اون جهندمی میان با اون پشه بیشتر عذاب بَ تا استراحت. چای بعد از نهار هم با یک لایه کامل پشه روش، چُکه سر هورت می کشیم و دوباره در اون گرمای سوزان، مقابل خورشید عالم تاب، زیر گندم وار، شکر خدا می‌کردیم که ما رِ بدتر از این هاندایه.

 

 متن از: آقای مهدی رضاخانی، از روستایِ دُنبلید طالقان
 عکس از: آقای علی شفیعی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۱
درجی طالقانی

قِدیمِ طالُقانی فَعله‌هان (کارگران)

شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۰۸ ق.ظ

اون قِدیمان کو کارگر با قرارداد مشخص دَنُبَه، کارُگرانی ساده دِبیَن که به ایشان فَعله میگوتُن و برحسب شرایط و مُهارت، به صورت‌های زیر کار می‌کُردُن:

روزمُزد: کارگری که در برابر کارِ روزانه، مزد میگیت که عبارت بود از پول، غذا یا محصولات کشاورزی، مثل کارگرانِ گیلاس چین.

سال مُزد: کارگری که به صورت سالانه دستمزد هامیگیت. مثل چوپانان.

شکم خوراک: کارگران ساده و غیرماهری کو فقط در برابر خوراک، کار می‌کُردُن. مثلاً در دنبلید، کارگرانی در کنار یک خانواده، اقامت و کار می‌کُردُن که به اینها «آدم» اطلاق می‌گردی. یعنی می‌گُوتُن فلان خانواده، آدُم داره. این آدمها که معمولاً از ولایات اطراف به طالقان میامیَن، حقوق ناچیزی می‌گیتُن و دستمزد اصلی‌شان همان سرپناه و غذا بَه.

مزد سر خرمن: این مزد به برخی مشاغل، سالانه و به صورت محصولات برداشت شده خرمن، پرداخت می‌گردی. مثل مزد سلمانی و دلاک.

مزد نقد: اینجور مزدان مختص بسیاری از مشاغل بَ که به صورت نقدی پرداخت می‌گردی. مثل مزد نجّار یا آهنگر.

دَس کمک: در اصل کارگری قرضی است که بدون دریافت مزد نقدی، در ازایِ کار در زمانی دیگر، برای فرد کار می‌کُرد. این نوع کارگری، یک جور همیاری روستایی است که در مواقع شدت یافتن کار، اعضا و کارگران یک خانواده به کمک دیگری میشُن و در مقابل اون دی در یک روز دیگر، همین کارِ تکرار مینه و بدین ترتیب جبران محبت و زحمت میبو.

فَعله بی‌مزد و مواجب: چنین چیزی خیلی در طالقان مرسوم نَبَه ولی گاهی کارگرانی بیدونِ مزد دی پیدا می‌گردی. مثل شاگردانِ مغازه، کارآموزان یا محصلانی که برای طرحِ کادّ خودشان کار می‌کُردُن.

این شرایط کارگری در قدیم بَ. آن زمان، زندگی روستایی با محدودیت‌هایی که داشت، اینگونه از کارگران خود، قدردانی می‌کُرد. شاید شرایط کارگری خیلی عادلانه و صرفه‌مند نبَه اما یه چیزی ر نمیشا کتمان کُرد و آن اینکه طالقانیان، چه قدیمی‌ها چه امروزی‌ها، همیشه بهترین رفتار رو با کارگرانشان داشتُن. اوشانِ تکریم میکُردُن و طبق سفارش اسلام، همیشک سعی میکُردُن مزدشانه سریع و کامل هادیَن.

مثلاً در هیچ جای دیگری نِیدیَم که قدِ طالقانیان، به کارگر احترام بنگنُن. کارگری، کاری خفیف و بی ارزش در نظر طالقانیان نی. وختی یک کارگر دارُن، خودشانی غذا و خوراکِ با اوشان تقسیم مینُن و حتی خیلی وقتا، عینِ یک میهمان، اویی بِ تهیه تدارک مِینُن.

یادُم میا کارگر و بنّا داشتیم، ننه هر صبح، اوشانی بِ پِلو خورشت با سالاد و دوغ و سبزی و مخلفات، تهیه میکُرد. یه روز مجبور گردی بشوئه صفِ سیمانی میان و نزدیک ظهر بیامه. آن موقعان تلفن دی نبه که زنگ بزنه و خبر هادیه تا یکی دیگه اویی جا غذا بپُچه. ظهر با کُباب و سنگک بیامی خانه و هِی عذرخواهی میکُرد که نتانسته پلو بپُچه.

بنّامان میگوت: خواهر، هیچ جا ما ر ناهار هانمیدیَن. شما دی اندی خودته خسته ناکن، صبح به صبح یه آبگوشت بار کن و بشو به کارانت برس. اما ننه میگوت: نمیشا هر روز آبگوشت باخوردُن. تکراری و خسته کننده میبو.

یا همین طالقان خودمان، افغانی کارگر داشتیم. آقام میشه تا شهرُک، میوه و بیسکیویتُ و شکر پنیر میگیت کارگرانی بَ. میگوت این بنده خداهان خسته و گُسنه میبُن، کنار هر چایی اوشانی بِ بیسکیویت بنگنین ته دلشانِ بگیره. 

کجایِ دنیا سراغ داری چنین با کارگر مهرُبانی کُردُن؟

 

متن اصلی از: آقای شهرام صادقیان، مدیر محترم کانال اصیل طالقانیان

با تشکر از آقای مهدی رضاخانی و گروه تولید محتوای درجی بابت تکمیل متن و ذکر خاطرات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۰:۰۸
درجی طالقانی