درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۸۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درجی» ثبت شده است

داسُتان عشق مُن و همسایمانی دُتر

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۲۵ ب.ظ

به مناسبت روز عشق ایرانی، این داسُتان، تقدیمتان می گرده.



چَن سال پیش بفهمستم همسایمانی دُتر، که برارش منی رفیق بَ، مُنُ دوس داره. دُترک هر روز، قشنگِ رختان تَنُش میکُرد و خانشانی ایوانی میان دِ همش مُنه نیگا میکُرد. مُن دی حالیم گِردی بَ او مُنه نیگا مینه، مُن خانمانی ایوانی میان، فقط او رِه نیگا میکردم، از اونجه که مایی خانان، روبروی هم بَ، ما دوتایی کار همین گردی بَ که بعد از ظهران، ایوانی میان، همدیگه رُه نگاه کنیم.

چون رفیقمی خوار بَ جرات نمیکردُم اشاره ای او رِ بدیم یا حرفی بزنم، از آنوَر دی میترسیَم پا پیش هانیم، رفیقم ناراحت گرده و دوستیمان بهم بخوره. ولی همینکه ساعتها همدیگه ره نگاه میکُردیم، دلمی میان خیلی خوشحال بیَم. 

مدتی بگذشت و خورد وخوراک دِ بکتی بیَم، هَمُش دتری فکر دبیَم. به آن که او هر روز یه رخت نو تن میکُرد و میامِه ایوان منی خاطر، خیلی خوشحال بیم و ذوق میکُردم، خدایا یکی دی دره این دنیایی میان، مُنه دوس داشته باشه و منی وَن هر روز رخت نو تن کنه. ولی حتی اسمشم نمیدانستم، فقط اون لبخندی که لبانشی سر دَبه، باعث منی ذوق وشوق میگردی...اما چون چشمانم ضعیف بَ نمیتانستم قشنگی چهرشه خُجیر بینُم.

خلاصه عزممه جزم کردم، دلمه به دریا بزیم که دترک از برارش خواستگاری کنم. یه روز که با دُترکی برار بِشی بیَم صحرا، بلاخره به هر بدبختی بَ خجالتِ هانام کنارا بوگوتم: میخوام بیام خانتان خوآرتی خواستگاری.

یِهو رفیقم جا بُخورد. دلمی میان بوگوتم الانه دعوامان درآیه و بَزنه مینی گوشی بُن، دهانمی او رِ بسختی قورت هادام و بوگوتم: وحید جان مگه ما باهم رفیق نی یِیم، مُن کو نیت بدی ندارم، عاشق خوآرت گردیَم، میخوام بیام خواستگاری.

وحید که خشکش بزی بَه با تعجب بوگوت: منی خوآر؟ آخه من کو خوآر ندارم.
بوگوتم: پس اونی که هر روز قشنگه رخت تن مینه میا ایوان وامیسته مُنُ نیگا مینه،کیه؟؟

وحید از خنده ریسه بشی بَ دلش بیگیت و از خنده زمینی سر لو میخورد. مُن دی عصبی گردی بیَم میگوتم: کُجش خنده داره ک خنده دِ غش کردی ؟؟پس ایوانی میانی دختر کیه؟؟

وحید خودشه جمع و جور کرد و بوگوت: اون کو منی خوآر نی، اون مارِمی مانکنه !!!تو گو میدانی مینی مار خیاطه، هر روز یه دس لباس میدوجه میاره مانکنشی تن مینه. او رِه میاره ایوانی میان هامینی در و همسایه بینُن بیان اویی ور  لباس بدوجن...

وختی وحیدی حرفانِ بُشنوستم از خجالت عرق کردُم. رویایِ خاطرخواهیم، کابووس گردی بَ. فقط چشمانم سیاهی میشه هیچ جا رِه نمیدیَم. بی خداحافظی، بشیَم خانه و گُسنه تشنه بکتم.

فرداش دی بشیم شهر و دکتر چشمی وَر. الان دی یه عینک ته استکانی دارم، اگر چه عشق نُدارم ولی دنیا رِه همونطور که هسته، واقعی مینُم.


متن: شهناز فلاحی
عکس: مهناز فلاحی

با صدای: فرشید فلاحی دریافت کنید

کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی) مجاز است.

درجی : برای احیای زبان و فرهنگ طالقان, [۲۴.۰۲.۱۶ ۱۱:۰۱]


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۲۵
درجی طالقانی

سکیناک (کفشدوزُک)

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۶ ب.ظ

در ادامه بحث حشرات میرسیم به یه حشره مفید، قشنگ و مورد احترام در طالقان به اسم کفش دوزُک

البت در طالقان، اینه اسمهای دیگه ای داره: سکیناک، اوخولی مَماک، زن بروک، پیر ماما و پینه دوز.

کفشدوزُکها، انواع مختلفی دارُن که در شکل و رِنگ و تعداد خالهایشان متفاوته، از رنگ قُرمُز و زرد و نارنجی و قهوه ای و سیاه و دارُن تا سفید، تعداد خالهایشان دی کم و زیاد میبو. اما کفشدوزُکی کو طالقان دره 7 تا سیاه خال داره (هر طرفُش سه خال و نیم) و رنگُش دی قُرمُز یا زرد هسته. سینه سیاه با دو علامت سفید در پهلو و کَلُه اش دی کیچیک و سیاهه. بالانُش قَییمه و وقتی میخوا پرآگیره، آنانو باز مینه.

برخلاف دیگر حشرات، که طالقانیان تا میدیَن، دمپایی همراه شَتَرَق، میکوتُن اونه ای سر، اما این سکیناک، محترم بَه. نازُش هامیدان و میَشتن پراگیره و بشوئه خودشی به. آنقدر اوره دوست داشتُن که یه مذهبی اُسم دی روش بندان. شاید شما دی بارها خودتان دیده باشین کو مثل خرده نان، او رِه زیمینی سر و دست و پایی میان دِ ومیگیتُن و مینگیَن یه گوشه. آنقدر اویی سر، غیرت داشتُن کو فکر میکوُردی خوآرشانه. ایسه چُو بَه اوره احترام میکُردُن دلایل متعددی داره.

یکی اینکه این حشره، سمی هسته، به این وَهانه کو محترمه، از اویی کشتن جلوگیری میکُردُن تا مسمومیتی پیش نیا.

دوم اینکه اینه یه حشره خیلی خیلی مفیده، کشاورزیی بَه. چون آفات و شَتان و قارچانو میخوره و یه جور مبارزه بیولوژیک با آفات محسوب میبو و طالقانی رعیتانِ کمک مینه. خودُش دی طفلک، هیچ آزاری به محصولات نمیرسانه چون گوشتخواره نه گیاه خوار.

سوم اینکه باورهای مذهبی و خرافات دی در این احترام وجود داره، یکیش مربوط میبو به مقدس بودن عدد هفت (تعداد خالها) و یکی دی اسمُش (سکیناک) که اسمی محبوب و مذهبی هسته.

خارجیان دی اوره لیدی صدا مینُن (Ladybird) اینه خودُش یه قشنگه داستان داره، در قرون وسطی، اروپاییانی مُزرعان، یه آفت دَکَت که همه محصولاتشانه نابود میکُرد. اوشان دی نمی تانستن آفته نابود کنُن، تنها کاری که از دستشان برآمه این بَه کو به درگاه خدا دعا کُردُن. بعد دی یه عالمه سکیناک بیامی مزرعانی میان و آفتانه باخُورد و ریشه کن کُرد. مردم دی بگوتُن این کفشدوزکان، از طرف مریم مقدس بیامیَن و اونانه "سوسکهای مریم مقدس" صدا کُردُن و این اُسم دَکَت اوشانی سر.

قدیمانی وَچان، با سکیناک بازی می کُردُن. اینطور کو میندان دَسه شانی سر، میگوتُن: سکیناک سکیناک پربَکَش پربَکَش، آنقدر میگوتُن تاپر بَکشه.

مایی محله، یه بلال زیمین داشت، وچانی همرا میشی یِیم، بلالانی میان دَ 2000 تاشَ مِی تیم، دمیکُردیم 5 کیلو حلبی میان، بعد میبردیم یه جای مناسب، همه رَ دانه دانه پَر هامیدایم، خیلی تفریح خوبی بَه.

همچنین این حشره یه جورایی سونوگراف قدیمیان دی بَه. اگر زُنى، آبستن بَه، این اخولى مماک رِ میگیتُن هامینان دستشانى سر و میگوتن: پسر یا دُتر، اگر پرواز میکُرد، پسر بَه، اگر میماند دُتر میزاست. به این ترتیب جنسیت وَچه مشخص میگردی که خیلی وقتان دی درست نَبه.

با سپاس از گروه تولید محتوای درجی
کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی) مجاز است.

این متن ارزشمند با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۱۶
درجی طالقانی

طالقانیانی زیارت بِشیَن

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۶ ب.ظ


از قدیم، طالقانیان علاقه عجیبی به زیارت داشتُن. این سیاه پولانُ جمع میکُردن که بالاخره یه روزی بشن زیارت. شاید به جرأت بشا بگوت که طالقانیان، وقتی میانسالی رِه رد میکردُن، آن وقتی که خانه بُساتنشان تمان گِردی بَه و یالانشان دی سر و سامان بیگیته بیَن، تنها آرزوشون زیارت بَه. مکه کو خیلی دور و بعید بَه و کمتر کسی قسمت میگردی. اونانی که وضع مالیشان یه کم بهتر بَه میشیَن و حاجی میگرستن، باقی، اوُل کربلا و نجف یه عده ای دی مشهد و قم. قدیم، دی این راهه کلاَ خر و قاطری همرا یا پیاده میشین و شرفیاب میگردین. شاید به خاطر سختیهایی که میکشیَن یا دل پاک و خلوصشان بَه که همگی دی حاجت روا و به قولی دست پُر ومیگشتن خانه شان.
وقتی کسی عازم زیارت بَه، معمولاَ اهل آبادی جمع میگردین و تا یه مسافتی، زائرِ بدرقه میکردُن، همراه با سلام و صلوات بر پیغمبر و ائمه عصمت و طهارت. خوش صداهان دی چاووشی میخواندن و مردم دست جمعی اویی همرا همصدا میگردیَن. ایسه الانی جور نَبَه که قایمکی میشُن و میان طوریکه همساده دیوار به دیوارشان دی خبردار نمی گرده.
الآن کو مردمانی وضع بهتر از قدیمه و جاده و راه و ماشین و هواپیما و وسایل نقلیه پیشرفت کُردین، الحمدالله مثل قدیم نی که فقط عده ای معدود بتانَن بشن زیارت. کربلا، مشهد، حتی مکه دی هرکس تو هر سن و سالی اراده کنه و دلشه داشته باشه، خیلی راحت میتانه بشو زیارت. مایی دیار یاران طالقان دلربا دی خیلیان هرساله به زیارت عتبات عالیات در کربلا و نجف مشرف میگردن. درسته عصر صنعت و اتم و ارتباطات سریع باعث گردی مردم خیلی ازهم دور گردُن، خیلی مشاغل گذشته در طالقان فراموش گرده و خیلی از رسومات قشنگ در خطر فراموشی قرار بگیته، اما خوشبختانه این رسم بدرقه و پیشواز زائر هنوز در طالقان رونق داره. هنوز هرکی میخواه بشو کربلا، اقوامش از یه هفته قبل شروع مینُن تک تک میشُن دیدنش، التماس دعای خصوصی مینن و پولی برای خرج راه هامیدین زائری جیف. پول و طلا بابت نذری امام حسین هامیدین و اولین التماس دعایی که دارن اینه که زائر دِه میخوان و میگوئن: برسی کربلا دستت بخورد به حرم شش گوشه اباعبدالله، ماره دی یاد و دعا کن. آقا رِه بگو ماره دی به پابوسی بطلبه.
بعد این بدرقه خصوصی، در روز حرکت زائر دی عده ای از یکی دو ساعت قبل، هم قدم و همراه زائر میبُن. حالا خواه فرودگاه باشه، خواه ترمینال اتوبوس یا مثلاً مسجدی دم. تا لحظه موعد حرکت که فرا برسه، چندنفر شروع به چاووشی بخواندن مینُن. سرآخر دی اگر وقت دباشه، یه زیارت عاشورام میخانُن. نزدیکای زائر آخرین سفارشات و التماس دعاهان مینُن و اوره قرآنی بیخ دِ رد مینُن، آخرین کارها و امورات مربوط به اعزامِ انجام هامیدین، تا او بنیشه صندلی ای سر.
اتوبوس که میخواه حرکت کنه، بدرقه کُنان صلوات میرسانن و زیر لب دعا مینن که زائران به سلامت بشن و وَگردن. اما یه مطلب عجیبی میشه از چهره بدرقه کنندگان بفهمست. وقتی اتوبوس حرکت مینه، همه از نظر روحی منقلبن. حتی بعضیان نمیتانن خودشانه کنترل کنن و بغضشان میترکه، های های بُرمه مینن. یکی زیر لب زمزمه مینه: از جوانی به پیری رسیدم عاقبت کربلا را ندیدم‌‌. یکی با بُرمه کلمات و جملاتی میگو که جز حسین و ابوالفضل و حیدر باقیش قابل فهم نی. آنچه که هسته، قریب به اتفاق بدرقه کنندگان حسرت دارُن چُ بَ اوشان همراه کاروان نین. بستگان نزدیک زائر هم قلوپی یه چیزی دلشانی میان دِه جیر دِمیکوه. یه دلشوره و دلتنگی عجیبی پیدا مینن. شیطان لعنت میگن و زیر لب آیۀ الکرسی میخوانن و میگن انشاالله صحیح و سالم ومیگرده. سر آخر دی همه با آرزوی اینکه در سفر بعد همراه بشن زیارت، اویی پشت اتوبوس میریزن و میشن خانه هاشان.
دو روز بعد، قُزانِ آش پشت پا برپا میبو و دوباره دوستان و فامیلان جمع میگردُن و برای به سلامتی بیومیَن زائر خیراتی هامیدیَن. ان شاءالله که همه تانی قسمت بو.

با سپاس از آقای ابوالفضل یزدانی (نویسنده) و خانم قادری (ویرایش و تنظیم کننده متن)


کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی) مجاز است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۱۶
درجی طالقانی

مثل شماره 8

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ب.ظ

📌 یاری، یاری ره قشنگ مینه، هوزنی، هوزنی ره زرنگ.

معنی: جاری باعث میشه جاریش قشنگ بشه، هوو هم باعث زرنگ شدن هووش میشه.
این مثل کنایه از رقابت با کمی چاشنی حسادته که باعث پیشرفت و یا گاهی چشم و همچشمی میبو. از اون جایی که جاری ان با هم رقابت مینن برای عزیز گرستن، هووان دی حسادت مینن به هم که شوهر شانی ب شیرینتر جلوه کنن، این رقابت و حسادت باعث میبو زرنگ گردن و مدام به خودشان برسن.

با تشکر از گروه تولید محتوای درجی


با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۱۵
درجی طالقانی

نعلبندی

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ب.ظ

از جمله مشاغل قِدیم، نعلبندی بَه.
چون حیوانات بارکش و مَرکبان (یعنی آن گته مالانی که سواری هامیدان) وزن خودشان و بارشان سنگین بَه و زیاد دی راه میشیَن، بخاطر اینکه خودشانی سُم خُراب نگرده و بتانُن خوب راه بَشُن، اوشانه نعل میکُردُن. حیوانه بُداشتُن برای نعلبندی، یه سخته کار بَه و زور و قدرت زیاد میخواست.

ابزار نعلبندی دی اینان بَه:
1-نعلبندی انبر: انبر نعلبندی با دسته بزرگ
2-سُم تراش
3-ناخونگیر: ناخنگیر برای تراشیدن سم دام
4-کنده سم تراش
5-لواشه یا پوزبند
6-نعلبندی چَکوش: چکش نعلبندی
7-جعبه وسایل نعلبندی و میخ

برخلاف خارجیان که نعله یه خُجیره چیز و بقولی نماد خوش شانسی میدانُن (چون شبیه حرف انگلیسی u هسته که تنها حرف صُداداره کلمه luck یعنی خوشبختیه) اما طالقانیان اصیل و با فرهنگ میدانُن کو استفاده از نعل اسب از زمان شهادت امام حسین علیه السلام باب گِردیه، آن دی از سوی قاتلان حضرت که پس از شهادت به پیکر مطهر ایشان دی رحم نُکردُن و با نعلهای تازه به روی اجساد مطهر شهدا تاخت کُردُن و بعد دی نعلانه به نشانه پیروزیشان، سر در خراب گَرده خانه هاشان، اوزان کُردُن.


با سپاس از گروه تولید محتوای درجی

کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی TaleghaniDarji) مجاز است.

این متن ارزشمند با صدای بختیار قاضی تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۱۵
درجی طالقانی

اسفندگان

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲ ق.ظ

 

سلام به دلهایِ پُر از مهر طالقانیان و بَلکَم کل ایرانیان
و یک سلام ویژه دی خدمت خجیره مهندسان که امرو به نامشانه و به امید خدا که به کام همه شان باشه.
جشن اسفندگان (سپندارمذگان) یا جشن مژده گیران یکی از جشن‌های ایرانی است که در روز ۵ اسفند برگزار می‌شود. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌است که ایرانیان باستان روز پنجم اسفند را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانستند.
اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند ذکر کرده‌اند. ولی با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام که پس از ابوریحان می‌زیست، و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی، بعضی منابع و به اشتباه تاریخ ذکر شده نیز ۶ روز به عقب آورده اند که این کار نادرست است. زیرا طبق منابع کهن و همانطور که از نام آن پیداست این جشن به روز اسپند یعنی پنجمین روز ماه از ماه اسفند اشاره دارد.
سپندارمذ، لقب زمین به معنای گستراننده، مقدس و فروتن است. زمین که نماد عشق است با فروتنی و از خودگذشتگی، آغوش خود را برای همه گسترانیده است. از این رو، نیاکان ما در این روز، با پیشکش نمودن هدیه به بانوان و دختران، مهر و عشق خود را به ایشان نشان می دادند.

برگرفته از دانشنامه آزاد (ویکی پدیا)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۲
درجی طالقانی

 

کنه، چمُک، اسبُج (رشک)، گرها، مگسَک


مگسک: یه نوع مگسه که تو هوا تخمش رو میپاشه و معمولاً جای مرطوب و تاریک مث آدُمی دهن. پدر در میاره بیصحاب و داروش شربت آویشنه. یا قدیم که چوپانان سیگار هامیدان، میگوتُن سیگار دود درمانشه. سیگارشان دی زر، مُن دی سرفه داشتم، دبیَم خفه گردم. کوه ده درشیم. یا میگوتُن نوشابه ره ناغافلی هُورد کَش، گاز دُماغت دِ بَزنه میدان، ایسه بجای مگسک، آدُم خودُش ناکار میگردی.
کنه ریز مالی (گوسفند و بز) جان دَره، چمُک سیاه مالی (گو، گوساله، الاغ و کلاً درشته مال) جان دره. اُسبج دی از رشک (تخم شپش) به وجود میا به عبارتی اُسبُج همان شپش هسته، رشک هم اویی تخمُ میگوتُن.
کنه یه حشره هسته، چمُک دی یه حشره دیگه هسته و قیافش فرق داره. چَمک مالانی میان دره. چمُک بال داره، کنه بی باله .چمک بیشتر گو و اسبی جان دره، چمکی که بال داره ره سگه چمک دی میگوتن.

گُرها دی داریم که خون میخوره باد مینه. پوست نازکی داره. چمک بیشتر دنبه اى بیخ دره. گُرها خیلی ریزه، قدیمی خانانی میان دَبه.
چمک گُویی جان دَبه، پر دی میزنه. کک دی اگر طویله رِ تمیز نمی کردُن، دِمیکت بستر خر قاطری جان دبه.
مُوج دی دَبه. قدیم مالانی پشمه با گرخلوق یا قرخولوق میزیَن، اینانی پشمی میان، اندی چمک دبی که نگو. این مالانی پشم دی اندی دگت بین، اوشانه میبردن روخانه ای لو، یکی یکی مینگتان اویی میان، تا پشمش نرم دکفه. چمکانش دی درشو یا کمترگرده. این چمکان مالی صاحابه درمیاردُن کلی لاغرشان میکُرد. چمک و کنه دواردی دَم میامه، نصف میگردی. ولی تمان نمیگردین کو. گته مالانی کین دم دی همیشه مُج دَبه کو پرواز میکُرد
این خانواده انگل چندتا ویژگی داشت. یکی اینکه بدنشان تخت بَه تا حیوان نتانه اون بکنه. دوم اینکه میتانستن چند سال خاکی میان دَباشن، گشنه و تشنه تا یه حیوانی گیر اُورون اورِه بچسبن. سوم اینکه سرنگون با حواسش میتانه خونگرمِ حیوانِ از فاصله زیادی پیدا کنه و خودش به او برسانه.
همین حیوان به این کوچکی میتانه یه گله ره تا سی درصد ضرر بزنه، بیصحاب علاج دی نداره، چون پشمی بُن دره هیچ کارش نمیشاست کُرد.
چمک بیشترین ضرر رو برای وَره ها داره و حسابی جانشون رو میگیره. هرکدام یه دوره ای، مالُ حمله مینُن. چمک ها معمولاً وقتی از باخوردن خون سیر گردیَن، از حیوان جدا میبُن. معمولاَ بهار که بارندگی کم هسته اینا زیاد میشن و ماسه ای میان زندگی مینُن و یا جاهایی که گوسفند شبا میخوسه یعنی گهره، اونجه کو گوسفند میخُسه کو واویلا هسته.

البت آنانی کو زیاد مالی وَر دبین، اوشانه اندی بزیَه دی خیلی اذیت نمینه، فقط نباید بیاری شان خانه کو دودمانتُ به باد هامیدی یَن.
اُسبج دی ازآلودگی خاک و خُل میا. قدیمی وچان اندی این خاک کوپاآنی سر، سر همدیگرا میخازیین، این خاک و آلودگی مینیشت اوشانی بدن مخصوصاً کله شانی میان. اسبج اوجه تولید میگردی، بیصحابان انگارخط تولید داشتن، سریع زیاد میکُردن. آنوقت نَنانی کار در میومی، همیشک 
وچای کله ره میندان پاشانی سر و شروع میکُردُن این چغره موآنی دُله، اسبجی دمال. اوره دی میگیتُن به طرز ماهرانه ای میکُشتن. بقولی میجوریَن. این کل ناخونی همراه فشار میدان، تلق صدا میکُرد و اینگونه بود که اسبج توسط مادران غیور طالقان نیمه منقرض گردی.
اون قدیمان که اسبج و رشک زیاد بَه، برای ازبین ببردنش دو تا راه داشت. یا با یه گردی به بنام اسبج دوا یا لباسانُ دم می کردُن. یعنی جوش اویی میان تندوری سَر جوش میدان تا از بین بُوشوئه.
با سپاس از گروه تولید محتوای درجی
کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام درجی TaleghaniDarji) مجاز است.

 

این متن ارزشمند با صدای پوریا فرامرزی تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۰
درجی طالقانی

استیکرهای درجی طالقان

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ب.ظ


خوجیرَ طالقانیان سلام
نماشانتان بخیر...

طالقانیان طالقانی گپ بزیَن اصلاً سخت نی، خیلی دی راحت.َ لازم نی بترسین. خیلیانتان می دانم اوستایین
فقط نمی دانم چرا گپ نمی زنین. شما رَ جسارت نیمینم. فقط خواهش مینم یه جختی زوانی رَ کو وچگی د همراش گپ بزینه سَرچ واگیرین. جدی بیگیرین. نیَلین ما آخرین کسانی باشیم کو به این زوان گپ می زنیم. حیفَ حیف.
قوم یا ملتی کو زوانش بیمیرَ، فرهنگش بیمیرَ، خودش دی نابود می بو.
خدا اون روزَ نیارَ...
امبا اونانی کو بلد نیَن ولی طالقانی زوان خوش دارن :
هیچ کی تَوَقَهْ ندارَه روز اول همه بلبلی جور گپ بزنین. شرو کنین کم کمُک،  وَرد وَرد  بَهترو بهتر می گردین.

خداجان دی یه روزَ دنیا رَ دُرُس نُکُرد.
قطعاً دور و برتان قومیتای دیگرَ مینین چه تعصبی زوانشانی سر دارُن.
چرا ما زوانمانَ سرا دیِ یْم؟ مگَه چی کم داریم؟؟؟!!!  هه برارجان؟ هه خوآر جان؟؟؟
مای زوان خیلی قشنگَ، خیلی ظریفَ
خیلی دی راحتَ کاربردش
فقط همت می خوا
همین کوچیکَ جملان و حرفان دَ شرو کنین. بُخدا یاد می گیرین
خجالتَ دی کُنار انگنین...گپ بزنین تکرار کنین.
نیَلین  طالقانی زوانی چراغ دیمیرَ.
همه تانی تُکی قربان....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۹
درجی طالقانی

کَلُم آش

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ب.ظ

طرز تهیه آش کلم


مواد لازم:

حبوبات شامل نخود، لوبیا (ترجیحا چیتی)، عدس، گندم (یا بلغور)
سبزی آش یا اسفناج
کلم سفید
سیب زمینی
چغندر
شلغم (در صورت تمایل)
کشک
نعنا داغ سیر داغ پیاز داغ

اول حبوبات جدا پخته میشه
بعد چغندرها رو درسته میپزیم و بعد از پخت، از قابلمه درمیاریم و خرد میکنیم و کنار میذاریم
در آب صورتی رنگ چغندر، گندم یا بلغور یا ترخینه رو میپزیم و بعد کلمهای خرد شده و بعد از آن سبزی را اضافه می کنیم
شلغمها رو با کمی نمک جدا میپزیم
در آخر سیب زمینی ها را با پوست شسته و خرد کرده ایم اضافه میکنیم
نیم ساعت بعد وقت اضافه کردن کشک، نعنا-سیر-پیاز داغ و حبوبات به آش است
 20 دقیقه بعد که آش جوشید و جا افتاد، شلغم و چغندر را اضافه کرده و آش را کشیده و بعد از خنک شدن تزئین میکنیم.

آشپز: سیده مریم قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۹
درجی طالقانی

خاطره ای از مرحوم صمد عکاس طالقان

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ب.ظ


عکس بیگیتنی خاطره

خاطره از صمد عکاسِ خدا بیامُرز، شمای بِه بگوم
اونوقتان که ما ابتدایی درس میخواندیم، کسی رنگ عکس و دوربینه نمیدی، تا کلاس پنجم، بهار که میگردی، صمد عکاس خدا بیامُرز میامِه مدرسه، دوربینِ عکاسیِ پایه دارُش دی میارد، کلاس پنجمان دِ عکس میگیت. امتحان نهایی و تصدیقی بَه.
وقتی مُن کلاس چهارم بیَم، صمد عکاس بیامه مدرسه پنجمان دِ عکس بیگیره.
ما یه خانم معلم باکُلاس و مهربان داشتیم، که هنوز دی خیلی دوسش داریم، خانم معلممان بَگوت: صمد آقا، بعد از اینکه از پنجما عکس گرفتی، مُن بچه های کلاس چهارمو میارُم حیاط، از منو بچه هام دی عکس یادگاری بگیر.
خلاصه ما همه دختر و پسران، معلممانی همراه بیامیم حیاط وایستایم، صمد اقا کَلُش دُکُرد دوربینشی شلوار لنگه ای میان، ما دِ عکس بگیت. آقا ما دی کُلی ذوق میکُردیم، اچین فخر میروتیم که چی؟ یه سال زودتر عکس بیگیتیم.
معلممانم نفری یه عکس ما ره هادا، پولُش دی خودش حساب کُرد. ایشالان که هر جا دَره، تنش سلامت باشه. نامُش فرح خانم نجاران به، مایی کلاس چهارمی معلم.
خُب ما سال بعد، کُلاس پنجم گردییم، بَگوتُن صمد آقا، امسال نیمیا مدرسه، چون شهرک عکاسی بِزیَ، باید خودتان بِیشین شهرک، عکس بگیرین.
خلاصه نَنُم مُنو ویگیت بشییم شهرک، یادُمه این کوچه نانوایی لواشی، صمد عکاسِ خدابیامرز، دُوکان بِزی بَه.
بِشییم سلام و احوالپرسی، نَنُم بَگوت دخترم دِ عکس بیگیر کلاس پنجمه.
او دی کلی مینی کَله ره اینور اونور بَچرخاند و عکس بیگیت. بعد از یه ماه، مُن بِشیَم شهرک، دُوکانُش، عکسُمُ هاگیرم، بِدیم مینی سمتِ راستِ صورت، کُنارِ بینی، یک گته خال دُرامیَ. حلا خجالت می کَشُم حرف بَزَنُم، بُرمه کُنان بیامیَم خانه. نَنُم مُن بیدی، بَگوت چی گردیَ؟ کسی راهی میان تو ره دَهوا کُردیَ؟ بِزیَ؟ بگوتُم نه، عکس نشان هادام. نَنُم بَگوت خا عیب نُداره، بگوتُم نه، من این عکس دِه خجالت میکَشُم بَبُرُم مدرسه.
 فردا دوباره بشیم نَنُمی همرا شهرک، صمد آقایی عکاسی، نَنُم بعدِ سلام علیک، عکسُ دُرُرد، نشان بُدا بَگوت: آخه جوان نَمُرد این اَندینه خالِ کُجِه دِ بیاردی وچه ای صورتی سَر هانای؟؟
بگوت: آبجی جان، الان ملت میان کلی منه پول هامیدیَن اوشانی عکسی سر، خال درَنگنُم، حلا من همینجوری دخترتی بِه خال درنگتیم ناراحتی؟ نَنُمی صورت یِ خال داشت، صمد آقا بگوت: آبجی من تیِ صورتی خالِ نیگا کُردم، دخترتی بِه عین همون خالِ هانام. هیچی، صمد آقا رِه حریف نگردییم، عکس همونجور با خال هادایم مدرسه، اینم از ابتکاراته صمد آقا خدا بیامرز که منی بِ خاطُره گِردی.
خب اون زمانان، مُد به، اصلون از معیارهای قشنگیشان همین داشتن خال بَه، تُکه کیچیک و ابروی نازُک و خالِ گونه یا کُنار لب. دُماغ دی اصلون مهم نبه، ولی چشمان اچینه خمار و درشت و سیاه. مثل الآنان نبه کو لب شُتُری، ابروآن یه گته کلفته چویی جور و دوماخ سَر جَر اچان کو سولاخشی بُن معلوم دباشه، چُشمان دی لنز دمینگن، گربایی جور سوسو کنه، صورت دی کویری جور، لخت و عور و بی خال، لپان دی ورقُلُمبیده. ایسه اینان الان گردیه مُد زیبایی.

با سپاس از خانم شهناز فلاحی، نویسنده خاطره

صمد آقا عکاس، هی یادُش بخیر، خدا بیامُرز مایی واستان اَندی هنر دَرمیکورد و عکسانمانو خط و خال میکَشی، ایسه با خانم قادری همراه گردیم تا خاطُره را مایی بِ بُخوانه.

این خاطره با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۸
درجی طالقانی