یک عکس و چند نگاه: کفش پاره
نگاه اول
گرچه بند لنگه کفشت، جنسش از سیم و نخ است
رشته ی وصلت به حق، از کابل هم محکمتر است
◀️ سحر سیدعلیخانی-سنگبن
ارسال عکس: اصغر ادیبی-دیزان
نگاه دوم
با کفش هایت گذر خواهم کرد
از غبار خستگی هایت
از شیار چینهای پیشانی ات
از فراز و نشیب ثانیه هایت
از پشت خمیده ات
از پینه ی دستانت
و تا بلندای عزتت
تقدیم به پدران زحمت کش
◀️ شیوا فلاحی، کولج
منی پیری پوجارانی بند، تا به تا هسته
خجیر چوشمانش دی تا به تا گردیه
اما نیشت هیچ وقت مایی زندگی یی اوضاع، تا به تا باشه
◀️ امیر اسلامی، سگران-بزج
عکس: پژواک
نگاه چهارم
میگویند مطلبی بنویس برای تصویر
شاید زیبایی خاصی نداشته باشد
کفش هایی کهنه و کثیف و از کارافتاده اما تا دیدمش بغض گلویم را فشار داد.
برای تو می نویسم مهربان ترین پیرمرد زندگیم
نمیدانم در دلم که با تو حرف میزنم، صدایم را می شنوی یا نه
اما من دلتنگم...
میشنوی؟؟
دلتنگ روزهایی که تمام روزهای هفته را التماس میکردم تا زودتر بگذرد و آخر هفته شود و بیاییم پیش شما
روزهایی که منتظر بودم بنشینی زیر کرسی و با اون دستهای زخمی و زبر و پرچین و چروک
وجب بزنی قد کودکی هایم را
دلتنگ روزهایی که دستم را می گرفتی و من را با خودت به باغ های سرسبز سیب می بردی
برایم از قدیم ها می گفتی...
از اتفاق های زندگیت...
باتمام وجود به حرف هایت گوش می دادم
گاهی نگاهت می کردم وسر تا پایت را برانداز...
یکی از همین کفشها به پایت بود!
وای که چقدر نگاهت مهربان بود.
چقدر ظاهر ساده ات با آن کفش ها برایم دوستداشتنی بود♡
پدربزرگ♡ از تو نوشتن دل میخواهد که تحمل کند این حجم وسیع دلتنگی را
که تاب بیاورد دردهای سنگین دل مهربانت را
که درک کند زحمات وخستگی ات را...
کاش بودی و با دیدن هر عکسی، بغض گلویم را درد نمی آورد...
◀️ سعیده آقابراری، وشته