اربعینی غم نوشته
شنیدم سحرگه رهرویی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی، شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
ایمسالی محرم دی تَمان و اربعین برسی. به این سرعت چهلم امام حسین علیه السلام و اصحاب باوفا و شهیدش گردی...
پرده اول: حج نیمه تمام و حرکت به سوی کوفه
پرده دوم: کربلا و عاشورا و شهادت
پرده سوم: اسیری زنان و دختران داغ دیده و کودکان یتیم وحرکت به سوی شام...
امان از شام...
ما ایرانیها، حالا با گرایشات مذهبی که داریم، برای عزیزان سفر کرده مان مراسماتی برگزار مینیم. از غسل و کفن بگیر تا تشیع جنازه و نماز و دفن. بعد شام غریب و سوم و هفتم و شب جمعه مزاری سَر بشین تا چهلم...
همه مان کم و بیش، عزیزانِ سفر کرده داریم. مِینین تا چهلم، فک و فامیل و دوست و آشنا آدومی دورِ مِیرُن و میان و میشُن. عرض تسلیت میگن. دعوت به صبوری مینُن. در مراسمات همه جوره آدومه کمک مینُن. تهش که چی گرده؟ این غمی که میگن مدتها آدمی دل میان ماندگاره ره کمتر احساس کنیم. جای اون عزیز سفر کرده خالی نباشه و کمبودش کمتر احساس گرده...
کم کم به نبود عزیزمان عادت کنیم. اما واقعیت اینه که اینان بی تاثیره. آدوم شاید خودشه یه مدت بُداره، غصه ره داکونه دلشی میان و گب نزنه. اما تا چهلمی مراسم تُمان میبو، آدومی دور و بر خلوت میگرده، تازه حالیش میبو ای داد و بی داد، چه بُلایی سرش بیامی یه. خانه، هر طرف مِینی، یه خاطره یادت میا. گاه زیر لب، لبخند عصبی میزنی. گاه اخم مینی، گاه برمه...و
حالا اینان بگوتم که برسم به اینجه...
که اربعین، دخت پیغمبر چی بکشی و چه مصیبتی ره تحمل کرد..! رنج و خستگی اون دورانی مسافرت، با اسب و شتر به کنار، از دم شمشیر کین رد گردین عزیزانت اعم از برارها و برارزاهان و وچانت و مردهای فامیلت به کنار، اصلاً اینکه خیمه هان دی تَش بکشین و سر بر نیزه کردن دی به کنار، حکماً اون لحظه بانو زینب زیر لب میخواند:
خوش آن خواهر که دارد تاج بر سر ...
که تابوتش رود دوش برادر
این که معجر و روسری سرت دِ ویرُن دی به کنار... بازار شام و طعنه مردم و غل و زنجیر و خرابه شام و طفل سه ساله دی به یه طرف..
اینکه در بارگاه ظلم، راس عزیز برارت با چوب خیزران بزین دی به کنار... سرپرستی یه مشت لچک به سر و ناموس شهید کربلا و داغ دیده یه طرف...
از همه بدترش منی نظر این به که بخوای ثابت کنی: مردم من پیغمبرتانی دخترم.! من از نسل محمد، صل الله علیه و آله و دختر فاطمه ام. من خارجی و یاغی و مرتد و کافر نیَم...
اینکه رسالت بیان واقعیت در جمع ملتی که نمیخواستن حقیقت بدانن، غم و بار بزرگی بَه. که منی نظر، همین یه دانه، آدومی پیرِ در میاره. نمیدانم استقامت چی جور مَحنی کنیم...
زینبی زیستن چه جور سرلوحه زندگیمان قرار بدیم.... اما میدانم اگر گرده و کنیم... خوب زندگی مینیم....
✍ تهیه کننده مطلب: ابوالفضل یزدانی - خُسبان
🎤 با صدای آقای فرشید فلاحی_حسنجون دریافت فایل صوتی
به همراهی گروه تولید محتوای درجی
● کپی برداری از این متن، تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرامی درجی) مجاز است و در غیر اینصورت، کپی کننده در دنیا و آخرت، مدیون خواهد بود. ●
زنی دیدم که در گودال می رفت
پریشان خاطر و احوال می رفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل می رسید از حال می رفت
صبح را آغاز میکنیم با سلام بر شهید کربلا
فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد
عکس: علیشیری_تکیه ناوه
اربعین سالار شهیدان تسلیت باد
اثر همدیاری هنرمندمان: جناب علیرضا شاه حسینی - روستای میراش
این دی آش زرشک نذری ،اربعین ۹۵ عکس: خانم لیلا سادات رسول - ورکش
ارسالی علیشیری_همشهری هنرمندمان از سیمای البرز