درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۵۰ مطلب با موضوع «خاطرات و داستانها» ثبت شده است

قصه ی عشق گل نساء

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ق.ظ
آسیوسرکی خُنُکه نسیم، پینچال رخونه ای شرشر،  کَش به کَش باخُردن رخونه ای دله ی گردلو سنگون و میشکانی آواز باخنسسن و عامو محسنی سیف دارونی عطر، مُرده رِ مست کنده و زنده رِ عاشق!

گل نسا قنبلکه تن کرده، پیلکه دوش گیته تا بشوئه پینچال رخونه ای او ره بیاره، البته او بیوردن ویهومه بیه..
آخه دوندنی، گلنسا فقط این ساعت تونسسه بشوئه، خدشی دلخواه ره بوینه..
وی دلخواه عامو صفدری پسر بیه..

زلفونه، چو شونه ای همراه، وله شققه بیته، و لباسه دی مرتب کرده، خانی (مد ابراهیم) دکه ای پیش د رد ببیه، بشیه تعاونی د که مش فتاح وره چرخینگنمبیه، دگرسسه،  بشیه تا آقای بایگونی کَندایی پیش..
بدیه عامو صفدری پسر،  اسبه سوآر دره آنه..
گلنسا وره بن چشمکی یاشمبیه، خدشی پیش گته: یعنی وه  دونده که من وره دوست داره مه؟

گلنسای قلب  اودنگی جور زنمبیه..
ای خدا اگر می پیر بفهمه، من صفدری پسری خواهیش و خواهون هسسه مه، می ابرغه ره کمر قیشی همرا کهو نیل کنده..

 گل نسا ره دل نگرونی، کلافه کرده بیه..
همینجور که گلنسا، خدشی پیش میرکا  تا کنمبیه و خدشی همرا گپ زنمبیه...
عامو صفدری پسر، وره اهتنا نکرده و  وی پلی د  رد گنسسه.
انگار صفدری پسری چشمه ٬ کنگینک بزا، دخلوشت ببیه و گلنسا ره ندیه.
گل نسایی دل بشکسسه..
بهاری ابری جور، اسری ریزنه اسری وی دیمی کول، اچین بو چرناته.

خدشی به گته گته شیر خندنه:
دختر گیسو بلند کهار
دختر زیبا ابرو کمون
دل نبند، دلدار یار نیست
دخترک
ناز دلبرک
از دلبری خبر داری؟
باید بری
ای گلنسا خون جیگری
باید بری

✍🏻 بانو کیان، دختر کهار
🎤 آریو برزن کیان - گته ده



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۳۹
درجی طالقانی

غول غولی

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۹ ق.ظ


📌 طالقانی خاطُرات:
           غول غولی

این روزان طالقان، خدایی وَرف اُنداز گِردیه و مُن دی شماییب یَک خاطره زمستانی تعریف مینُم که خنده کُنین و گرم دَکوعین.

 یال بی یَم.... پنج یا شُش سالُم ویشتر نَبَ..... زمستان بَ و ما دی بِشی یِ یم طالقان ... دِبی یِ یم وِمیگِشتیم که بِشی یِ یم قبرستان یه دعا فاتحه بخوانیم و راه کوعیم....
اِندی وَرف بِزی بَ که خدایا دور کن... دو مُتر ویشتر ورف بَ.... آفتاب دی بِزی بَ به این وَرفانُ اِندی قشنگ گِردی بَ که نگو و نپرس.....
یه نگاهی به این قشنگه وَرفان کُردُمُ و یه سوالی مُنی سر دَکَت...... که این وَرفی میان به این قَشنگی چه جورَ؟؟؟ یعنی این وَرفی بیخ چه دنیا و چه عالُمَ....؟؟؟

 خلاصه که چُشمتان روز بَد نِینه....... با سر بِشی یَم ورفی میان .... دو تا دستانُمُ زمین بِزی یَمو کَلَمو دَکُردُم ورفی میان..... کبکی جور 😅🙈
حالا میخواستم چُشمانُمُ واز کنم مگه میگِردی؟؟؟ .... واز نیمیگِردی.... به یه بدبختی چُشمانُمَ واز کُردُم و همه چی سیاه بَ... 😎

مسخره نکنین... آلبرت انیشتنی خاطرات رو دی میخوانستُم اون صِغیر دی مُنی جور بَ..... از این کاران زیاد میکُرد ... 😝
 گَل و گَردَن و گوش و دوماغمی میان پر از وَرف گِردی...... در همین اوضاع بِدی یَم که مُنی کینی بیخ یَک چی صدا کُرد.... ننه م بَ.... مُنی کینو ویگیتو از وَرف دَرورد ...... 😁😂

یَک کتک دِلانا باخُردُم.... 🤓
_ آخه تو مگه وحشی یی پسر؟؟... یه پس گردنی  👋🏻
_ تو کدام جنگل دلان دِ فُرار کُردی ؟؟. کدام خر سرشو دِمینه وَرفی میان؟؟؟..... یه پس گردنی 👋🏻
_ خدااااااااااااا منو مرگ بده اینه یی دست دَ راحت کن ..... یه پس گردنی 👋🏻
_ تو منو پیر کُردی... یه پس گردنی 👋🏻
_ بیچاره کُردی.... آخه تو مگه آدومی یال نی یِ ی؟؟.... یه لَگه کینی بیخ 👞 (نه.. ببخشید اشتباه گِردی این استیکر درسته: 👠 )😂😂😂😂

حالا خداییش دی بنگری مُن نَفَهمستُم چه خبطی کُردی یَمَ مگه ؟؟؟؟ ..... چیمیدانستوم کار اشتباهی کُردی یَمَ.......

خلاصه که تا تهران مُن عَــــــــــــــــــــر بِزی یَمو بُرمه کوردوم...
از یه طرف جای کتک درد میکُرد از یه طرف گوشانُم وَرف بِشی بَ و درد میکُرد...
خداییش خیلی شر بی یَم...هرجا میشی یِ یم مُنی دفترچه بیمه ننه می کیفی دُل دَبَ..... خدا از سر تقصیرات ما بگذره... حقیقتا خیلی او رو آزار کُردُم تا گَت گَردُم....هنوز که هنوزه شوک یه اتفاق بد در جانشه... ☺️☺️

🍃❄️  شـاد باشـیـد  ❄️🍃

✍ به قلم: آقای حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۹
درجی طالقانی

لـَـنـدَنی آجُر

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ق.ظ

📌 طالقانی خاطُرات:لـَـنـدَنی آجُر


 تقریباً سال 60 بود و هنوز جاده یی که از میان گوران به سمت گیلیرد میگذشت آسفالت نشده بود.
پیرمرد کنار جاده ایستاده بود. کُت به دوش و سیگار بر لب به بیل خودش تکیه داده بود. زمین خودش رو که کنار جاده بود، آب انداخته بود و تمام جاده رو آب گرفته بود و گِل شده بود...
پیرمرد دایی فلانی بود. پیرمردی خشن با چهره اخمو، با کسی شوخی نداشت و کاملاً جدی بود. اما کارهاش نقل محافل بود و حرفهاش قابلیت اینو داشت که به صورت ضرب المثل های محلی دربیاد.

پیرمرد کنار جاده ایستاده بود و خیره به کامیونی شده بود که با داد و ناله داشت سربالایی رو بالا میومد.کامیونی با بار آجر ...
وقتی به دایی رسید، صدای ناله موتور کامیون بیشتر و بیشتر شد. زمین گِل بود و ماشین نمیتونست بالا بره. دایی هم مشغول نظاره بود.

راننده کامیون، ترمز دستی رو کشید و از کامیون پایین پرید و تا مچ پا در گِل فرو رفت. اعصابش خورد شده بود و دیوانه وار به چرخهای ماشینش نگاه میکرد که در گِل گیر کرده بود. ناگهان چشمش به دایی افتاد و فهمید این بدبختی زیر سر این پیرمرده!

به دایی گفت: حاج آقا این چه وضعشه؟؟؟ تمام جاده رو آب گرفته و این بدبختی رو درست کردی... این چه کاریه آخه؟؟
 اخمهای پیر مرد با هر کلمه راننده کامیون درهم تر میرفت.
سکوت برقرار شد و راننده کامیون منتظر جواب پیرمرد بود.... یک پیرمرد اصیل طالقانی...

سکوت شکسته شد و پیرمرد با صدای مردانه و شمرده شمرده گفت: خیلی عُذرِ خواهی مینوم.... خیلی ببخشید..... هیچ نیمیدانستوم شما لَندُن دَ میخوا آجر بیوری...!!!

راننده دید که این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست و چند تا فرمون داد و رفت.

از اون به بعد، در روستا، هرکسی تُسِ دُماغ وازی در میورد یا خر کُلاس مینگت، همه او رو میگُتُن: ببخشید... عذرِخواهی مینوم.... هیچ نیمیدانستوم شما لَندُن دَ میخوا آجر بیوری! 😝😂😂😂


🍃💧  شـاد باشـیـد  💧🍃

✍ به قلم: آقای حامد نجاری - گوران
🎤 با صدای: خانم مریم قادری - اورازان  

دریافت فایل صوتی




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۰۱
درجی طالقانی

عام المنفعه

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۵۷ ب.ظ

📌 طالقانی خاطُرات:
           عام المنفعه


عزیزِ همراهان، سلام. برای تقویت زُبانِ شیرین طالقانی، این مَتنانِه بخوانین و خنده دی کنین.

قِدیم نِدیمان، یال بی یَم و ریفیقانُمی همرا، راهِ رضای خدا، بُزی جور ما رو وُل میکُردی، در و دیفال و داری سر بَپَرُک بَپَرُک میکُردیم. همچین این شاخه به اون شاخه بُمبُرک می زی یِیم، که میمونِ کین قُرمُزِ آفریقایی دی نیمیتانُست مایی جور داری سر جُفت بَزَنَه. سه تا توت دار، گورانی میان بَ   قِدیمی توت دار.
حتماً میدانین اولین میوه یی که بعد از زمستان میرسه، توت هست. ما دی نِدی بِدی یانی جور، وقتی توت میرسی، داری جان میکِتیم و نیمی یَشتیم بیصصحاب بَرِسّه و وِیران میکُردیم.
این سه تا توت دار، برای یه پیرمرد بنده خدایی بَ. صِغیر نیمی یَشت ما توت باخُریم. فاهش میدا و ما دی فُرار میکُردیم.
سر ظهر که میگِردی، پلنگی جور، هنگام شکار بُزقو بُزقو میکُردیم که بِشیم کُفتی بَ دوتا دانه توت باخُریم. نیمیدانُم چطو میگِردی که جن و پری عمو رو خبر میکُردُن و چویی همرا میومی و شروع میکُرد فاش دادن و ما دی الفُراررررررررر

یه سری که خانه یی دُل نِشتی بی یَم، مایی ننه با مایی خالُک اینان شروع کُردُن گَپ بِزی یَن. نیمیدانُم چُ گِردی که بَگُتُن قِدیمان، هیچ کس طالقانی میان توت دار رو نیمیزی. اعتقاد داشتُن که توت دار، عام المنفعه یَ . اگه از سرمایی زمستان هلاک میگِردی یَن، یک شاخه توت دار رو نیمیربی یَن.

بَگُتُم عام المنفعه یعنی چی؟  گفتند: یعنی چیزی که برای شخص نیه و همه میتانُن از اون استفاده کنن. گفتم پس عمو فلانی چِب نیمی یَله ما توت باخُریم؟؟؟ گفتند: غلط مینه نیمی یله!

آقا ما شیر گِردی یِ یم و ریفیقانُمُ جمع کُردُم که آره مایی ننه بَگُتیه توت عام المنفعه یَ. یعنی میتانیم بِشیم توت باخُریم و عمو فلانی غلط مینه!

آقا چُشمُتان روز بد نِی نه.... بِشی یِ یم داری سری، شروع کُردیم توت باخُردُن. یهو عمو فلانی یی صدا دَرومی که صِغیران بِشین گُم گَنین. تخته یی سر بَشورانتان پُدَسّوختان...
مُن دی داد بِزی یَم: عمو ما هیچ جا نیمی شیم... میخوایم توت باخُریم... توت عام المنفعه یَ... دوست داریم باخُریم... اصن به هیچ کس دی مربوط نیه...!

بِدی یَم عمو ساکُت گِردی. از پشت بوته هان داخل حیاطش درومی و با عینک ته استکانی مُنُ نگاه کُرد و گفت: چه غلط بفرمایستی؟؟؟؟؟
بَگُتُم: عام المنفعه یَ... میدانی یعنی چی؟؟؟ یعنی میتانیم ما دی باخُریم... تا حال نیمیدانستیم...

عمو دی گفت: آبّاریکلا جانه پسر... آبّاریکلا نازنین پُسر... خوب شد بَگُتی... مُن دی نیمیدانستوم.... و همینطور که داشت ناز میدا، سَردی (نربان) رو ویگیت و بِزی داری سر... یه چو دی ویگیت که جَرایه و مارو بَکُتانه.... بِدی یَم این تو بمیری از اون تو بمیری یان نیه...
راست راستی کتک رو باخُردیم... راه فُرار دَبَست گِردی... مُنُ سه تا از ریفیقانُم بِدی یِ یم چاره یی نیه... هیچ راهی نَبَ جز اینکه از پشت دَرشیم... درختی بیخ بوته های پرچین بَ... یا عمویی چو یا پرچینی تیخ...

خلاصه که راه دوم رو انتخاب کُردیم... بَپَرِستیم بیصصحابه پرچینانی سر و الفُرار... تمام سر و کینمان خون خالی گِردی بَ...

بَنِشتیم و لوخت گِردی یِ یم و میمونانی جور گو از هم اسپج و رُشک (شِپِش)در میورون، ما دی پرچینه تیخ در میوردیم. صِغیران آی مُنُ فاش بُدان... مُن بُمانستی یَمَ که عمو هُمواره زیمینی سر نیمیتانست راه بَشوعه، با عصا مستانی جور طِو میخُرد راه بَشوعه، چطو بُزی جور دار رو جَرِومی نیمیدانوم!
و اینطور گِردی که ما با مفهومِ "عام المنفعه: آشُنا گِردی یِ یم 😄😄😄


🍃🍇  شـاد باشـیـد  🍇🍃

✍ به قلم: آقای حامد نجاری - گوران

با صدای: آقای مهدی یزدانی - خُسبان   دریافت فایل صوتی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۷
درجی طالقانی

داستان عامو رحمت

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۰۹ ب.ظ

📌 داستان عامو رحمت - به گویش محلی روستای مهران طالقان


جَعدَه ی دِلِه اصلاً ماشین به هم نَرِسِمبیِه...
خیکّانی ترکتور، ماسه بار داشته، دیزون دِ اِمبیِه سمت مهران، بعد دی جوستان.
رانندَه ی ریش و گیس دی بلند و کورِ گَرد داشته.
یَی دفعه بَدیمِه، عامو رحمت، ساک و  بُقچِه به دست،  روخونِه ی دَم دِ تاخت کُنه و داد  زَنِه  :
-  دایی هایییییی،    ترکتوره بَدار تا  بَرِسِم ...

بالاخره عامو نَفَس، نفس زَنون بَرِسیِه
دو تا آهِنِه صندلی رانندَه ی دو طرف، گتِه چرخونی سَر دَبیِه .هر دو  جوعِر شیمی بَنیشتِمی اوشونی  سَر، مِن شِمبی مِه تهرون،  عامو رحمت دی دهه محرم، خواسته بَشِه «کوجور»  مُخالف خونِ قَهّاری  بیِه.
آهینِه صندلی و ترکتور دی هَمِش اَمارِه راستِه بِنِه کُوتِمبیِه!
هر چی چاشت و ناهار، پِلا خورِشت بَخوردِه بی می دِلِ و رودِه و اِشکِم دِ جوعِرِ مابیِه، دَبیِه اَمَی گَلی سَر  !!

خلاصه صَدتا بَلا  بَمَردِمی تا بَرِسّی می «جوستون»!
اِسا مَگَه جوستون دِلِه ماشین به هم رِسِم بیِه؟
 سیّد جومعلی، اَخم داشتِه و مَردِمِ نفت روشِم بیِه .صفّی دِلِه، خر و قاطر، دبّه و بُشکِه دی اِلا ماشاالله... یَی نیسان تیش دَبیِه سمت شهرک !
مِن و عامو بپِّرِستِمی باری پَشت.. اِسا ساک وی وَر و  بُقچه دی وی بَغَل دَرِه.

نِیسان، جادّه ی دِلِه چوطور زوزه کَشِن بیِه! ناغافل، جوستونی پِشت بَزا تُرمُزی سَر... چندتا ژیگولِ پِسِرَکِ ناز بَداشت. سُوار بَبینیه بیِه مانِه باری دِلِه اَمَی وَر....
 عامو رحمتی بُقچَه ی گوشه دِ شَیپُوری لوله دِرگامِه بیه. جوستونی پِسَرکُن، یَ قَدی اَمارِ اِشِن بینِه... یَ قَدی شیپوری لوله رِه، گاهی خودشونی همراه دی پِچ پِچ  هاکُن بینِه..
یکی شون که جَختی پُرّ روتَر بیِه بوتِه:  عمو جون، خیلی چاکریم، شرمنده، شما نوازنده اید؟
عامو رحمتی عَینَک دَبیِه وی فِنی تِک!  وچاکِ وَراَنداز کوردِه و جواب بَدا: نَخَیر پِسر جون!

وَچاک وِل کن نَبیِه، هَی شیپورِ اِشِن بیِه، اَدی بَپُرسیِه :عمو جون، میشه اون ساکسیفون رو بدی بزنیم؟
عامو رحمت اوّل با تَعَجِب، کلّه رِه می سمت چرخ هادا، یواش بوته :چی گونه؟ ساکسی کُفت...!!؟
همونجور که تقلّا کُومبیِه شیپوری لوله رِ بُغچَه ی دِلِه جا بَدیِه ولی نَبومبیِه جواب بَدا :نَه خَیر پِسَر جون، این شَیپور مَذهبیه!
پایان قسمت اول


قسمت دوم

پسرکُن خند مبینِه. یکی شون شیپوری لوله رِ دَست کَشِنبیِه. یکی دی هَی اُصولِ دّین پُرسِن بیِه. عامو رحمت بَدیِه خَیر، ایشون وِل نَکُندِه، دست دَکُوردِه قَباشی جیفی دِلَه، یَی گَتِه کاغذِ دَراُردِه و بُوتِه: الله اکبر، الله اکبر،  شَیپورِ وِل کُنین، یَک چیزِ بهتری دارم، شعره!
بعد دی عَینَکِشِه فِنی سَر جابجا کورده .
اون پِسِرَک که پُرروتر بیِه، یَی چَک خودِشی دیمه بَزا و بوتِه: عمو جون این تن بمیره اینو بی خیال! شعر خوب نیست، ساکسیفون رو بده یه حالی کنیم!
 عامو رحمت دی اصلاً  چپاک اهمیت ندا و خودِشی کارِ هاکُن بیِه. درازِ کاغَذِ وا کورده و شروع کوردِه خونِستِن: ایران، محیط معتدل و خوبِ آسیاست، هر قریه اش، قشنگ و فرح بخش و دل گشاست...

پررو پِسِرَک، همون شعری وسط، هَی یواش نالِه کومبیِه: عموجون،  مرگ من بی خیال شو...
 عامو، عَینِکشِ بَیتِ و بوتِه: به خرجِتون نرفت اِهِه! خاب، پس حالا اینو گوش بدین:
ای که زد آب و هوای بَدِ تهران به سرت، خاکِ عالم  به سرت!
شُدی آواره، وطن کرد چنین در به درت، خاکِ عالم به سرت!
بُرو امروز صفِ سنگکی و داد  بِزن، جیغ و فریاد بزن
گوشتِ قلّابی زِ قصاب، خریده پسرت، خاک عالم به سرت!

چَپاکُن خَندَی دِ غَش کُن بینِه، شعری وسط، مَسَط بَپِّرِس ِنِه و بوتِنِه: عموجون خیلی حال دادی، دم شما گرم، ساکسیفونو که نمیدیش بزنیم، پس حداقل خودتون بزنید!

نَیسان، جادَه ی کورِ گَردِ راسّ  هاکوردِه بیِه، همه، دَکَتمی کُل کُل،  بَرِسّی بیمی اوانَک!
خُدای تِه بَی دور کُن، مِنُ و عامو، خَلی سال بیِه ایچینی چُمَک نَدی بیه می.
عامو رحمت، یواش یواش دَبیِه بی طاقَت بَبو و بوتِه: لا اِلهَ الا الله، باش! پِسر جون، دَست بَیر...
پّررو پِسِرَک تا دَهَنِشِ اِندَفِه وا کُوردِه،  عامو ناغافِل سَرِشِ می سَمت چَرخ هادا و خودِشِه دی خَلاص کُوردِه و اوشُونِه بوته: (اِشارِه بِه   مِن) این دایی رو ببینید! شَیپور زَنِ نُمرِه یَکِ  طالقُونه!!!
بعد عامو، حُولّی، بُقچَه ی کورِگِرِ هاچّیِه و  دِرازِ شَیپورِ هادا می دَست!
-  دایی..! اِهِه،  بَزِن بیِه شِم!

مِن تَمُومِ عُمرِم نَه شَیپور دَست گیته بیمِه نه بَزابیِه مِه!
عامو و پِسَرکُنی دَهَن، هَموچون وا بیِه و  مِنِ تماشا کُن بینِه... دُنِستِه مِه، این شَیپوری زَدَن، کارِ هرکسی نیِه. دِلِم، شُروع کوردِه به تَپ.. تَپ زَدَن. تَمُومِ جُونِ مِه جَمع هاکُوردِمِه تِکِ پَری دِلِه، شروع کوردمه زدن 
دُدّ...رو....دوووووووووووووووو د

خُدا مِنِه رحم کُوردِه و شَیپورِ صِدا دَپیتِه!
 عامو رحمتِ خَلی خُوشِ ما بیِه. و شَیپورِ هایته و اَدی دِلِه زا بُقچَه ی میون.

غَریبِ چَپاکُونی گوش، دَبیِه کَر بَبو و کَلّه شُونِه دو دَستی داشتِنِه: داداش دَمِ شما گرم، جون مادرت بَسّه!
خُلاصِه بَرِسّیمی شهرک!

🔚  تــَــمـــوم  ☑️
ا______________ا

✍نویسنده و خوانش متن: ایوب مهرانی، مهران
دریافت فایل صوتی قسمت اول

دریافت فایل صوتی قسمت دوم

کاری از گروه طالقانی درجـی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۱۳:۰۹
درجی طالقانی

حکایت پیرمردک و سلمانی

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۴۶ ق.ظ

یه پیرمردُک، که کله شی سَر، فقط هشت تا تار مو داشت، بَش سلمانی!

سلمانی تا او ر بِیدی، سوال کُرد: ایسه الان مُن تی یی گیسانه کُتاه کُنُم یا بشمُرُم؟!

پیرمردُک با مهربانی بگوت: بیومیَم منیب، رنگشان کنی!


آهان عزیزجان، زندگی یعنی، هرچی که داری، لذتشه بَبُری..



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۰۹:۴۶
درجی طالقانی

حکایت ماه و آفتاب

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۱۹ ق.ظ

یه روز ملا نصرالدین یه مجلسی میان بنیشتی بَ
او د سوأل کوردن: آفتاب خجیرتره یا ماه؟!

ملانصرالدین یه قیافه متفکری ب خودوش بگیت و بگوت: این چه سوألیه که شما مُون د مینی؟
این که معلومه ماه خجیر تره !
خودتان مِینین، آفتاب، روزِ روشن دیار میبو، همینی خاطر دباشه دنباشه، منفعتی نُوداره!
اَمبا ماه، شُوکیان در میا و همه جا رِ روشُن مینه، البت ماه بهتر هسته!

و حقاً زندگی به همین نادانی هسته !
 بی اندازه محبت کنی، کسی تو ر نیمینه
خُردک که گردی، تو ر مِی نُن
خردک گردی، ت رِ بیشتر احترام مینون

🔸 خردک: کم

◀️ ارسالی از خجیره همشهریمان: بانوی نساء پایین

TaleghaniDarji
_____🌴______ 🌙
تهیه شده در گروه تولیـد محتـوای درجـی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۰۹:۱۹
درجی طالقانی

حلاج٬ یکی از روزهای ماه رمه ضون٬ بشیه جذامیونی ور
بدیه دره  نه هار  خرندنه.
وره تارف کردنه.
حلاج بنیشته اشونی ور یک گته لقمه بزا...

جذامیون وره بوتنه: دیگرون امی سفره ای سر ننیشتنه، اما  د بترسیه نه!

حلاج بوته:
اوهنون روزه هسسه نه...

و پارسسا

نماشدیر که ببیه، حلاج بوته:
جانه خدا، می روزه  ره  قبول کن.....!

وی شاگردون بوتنه:
اسسا  اما  بدیه می  ته  روزه  ره بشکنیای..!

حلاج بوته:
اما خدایی مهمون بیه می..
روزه ره  بشکنیامه
ولی دلی ره نشکنیامه...!

آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ماتوبه شکستیم ولی دل نشکستیم

↩️ وگردون: آریوبرزن کیان - گته ده




🔶 این داستان، قبلا با گویش میان طالقانی و به صورت متن و صوت، در  درجی قرار گرفته است. عزیزان می توانند از لینک زیر به آن دسترسی یابند. 

داستان دل شکستن هنر نمی باشد!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۱۱:۲۰
درجی طالقانی

سلطان بدن

سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ق.ظ



یه روز، چندتا از اعضای مهم بدن، با هم مینیشن در مورد این که کی سلطان بدن هسته، گپ میزنن.

خلاصه که گپ گپشان داغ میبو.
❤️ قلب میگو: معلومه که سلطان بدن مُنم.
👀 چشم بگوت: بنیش جاتی سر، جایی که من درم تو چکاره ای؟!
👅 زوان بگوت: نخیرم، من سلطانم!
👂 گوش دی بگوت: منم!
👃 دماغ راه د َبرسی بگوت: من سلطانم.....!!

خلاصه اینانی گپ گپی میان، گته روده میا اوشانه میگو: خــــــــــا، بگین بینم شما چیدانی گپ گپ مینین؟ مگه نمیدانین من سلطان بدن هستم!

دماغ بگوت: بشو رد گن بدا باد بیـا، جایی که قلب و چشم درن، تو چکاره ای؟
قلب و چشم دی مغرورانه بگوتن: دماغ راس میگو، بشو رد ّکارت!

روده بگوت: خا، من شما رَ ثابت مینم همه کاره هستم..!

چشمتان روزِ بدَ نِینَه...
این روده یه روز، راهی دمَ دَمیونده....

بعد یه روز، چشم بزّی دُرگا 🙀
قلب، تاپ تاپ ماسی 😓
دهن دَوَست گردی
دماغ گو اصلا کیپ گردی 😷

یک دفه همه همدیگه ای همرا داد بزّیَن: آی ما غلط کردیم... اصلا تو همه کاره ای¡
جان اون نَنُت راهَ واز کن ما بَمردیم
😂😂😂😂😂


خا، این متن از جایی برگردان نگردی خودم دَ بنویشتم، حقیقت بترسیَم منی روده دی راهَ دونده، اویی مجیزه بگوتم 😂😂😂


✍ نوشته:
    آقای سیدمصطفی افتخاری - پراچان


TaleghaniDarji
❤️_______👂👀👃_______👅
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۱۰:۴۳
درجی طالقانی

داسُتانِ ازگیل!

سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ



سلام مینُم خدمت همه خُجیرِ همشهریانم. ایمشو میخوام تهریف کُنُم چُطو گردی که خودمانی "کُنُس" اُسمش در تهران و شهرانِ دیگه، "ازگیل" گِردی.
خُب میدانین کو این میوه، یه میوه بومی، مختص کوهپایه های البرزه و در گیلان، مازندران، ♡طالقان♡ و جنگلهای شمال ایران، در میا و رشد مینه.
خیلی دی خوشمُزه هسته و خواص زیادی داره. ایسه بشیم سر اصل داسُتان...

قِدیمان، یه تهرانی مَردُک، بَش گیلان، رفیقشی خانُه، میهمانی. از قضا آن شو، چله شو بَ و میزِبان، بعدِ شام، یه گته چَلکی میان، اوییب "کُنُس" بیورد.
تهرانی مَردُک، تا آن زمان، کُنُس نِیدی بَ. خودشی وَر بگوت: این گندیده میوه هان دیه چی هسته؟ بعد، بِیدی میزبان و یالانش، آنه ر میخورُن. او دی یه دانه ویگیت و محضِ رعایت ادب، با اکراه، باخورد.
خیلی او ر مُزه کُرد و بفهمست، برخلافِ قیافُش، یه خجیره میوه هسته. این بَ کو وختی میخواست وَگرده تهران، یه چَن کیلو کُنُس بَخری و سوغات بیورد.

شو که بَرسی تهران، فامیلانش بیومیَن اویی دیدن و خیر مقدم بگوتُن. او دی کُنُسِ سوغات رو میوره و تعارفشان مینه و کلی دی از مُزه و خواصش گپ میزنه.
فامیلان میخورُن و اوشان دی خیلی مُزه شان مینه. سوال مینُن: اینه ای اُسم چی هسته ما دی بشیم گیلان بَخریم؟
مَردُک هر چی فکر مینه، یادش نمیا نامُش چی بَ. خلاصه کو میگو: ایسه هرچی.. از گیلان دِ بیومیه، شما دی بگین: از گیل!

📚 برگرفته از کتاب محمدولی مظفری (محقق فقید گیلانی)

🍃🍂 __ طالقانی درجی __ 🍃🍂

🔸 خواص کُنُس (ازگیل):

خواص دارویی ازگیل از روزگاران بسیار دور مورد توجه بوده و سرشار از ویتامین‌های «ب» و «ث» است.
بقراط، ازگیل را برای مبتلایان به ترشی معده و مدفوع سوزان و عوارض تب نافع می‌پنداشت. همچنین برای فشار خون و چربی خون و قند خون مفید است. درمان آبسه دهان و گلو با جوشانده برگ ازگیل -درمان آنژین با جوشانده برگ آن -درمان برفک با برگ آن-منظم کردن قاعدگی -درمان سالک با جوشانده برگ -درمان اسهال بچه‌ها با جوشانده برگ -منظم کننده کار روده‌ها -جوشانده برگ ازگیل ورم گلو و ناراحتیهای حلق را از میان می‌برد.
همچنین به طور سنتی در گیلان از "آب کونوس: برای درمان دهان درد استفاده می‌شده است.در درمان اسهال ساده-خونریزی داخلی -ورم روده-زخم دهان -تورم مخاط گلو با مضمضه آب برگ درخت ازگیل سودمند است.
👈 دقت کنید:
هسته ی ازگیل به علت داشتن اسید سیانیدریک، عنصری سمی است و خوردن آن خطرناک است.

📚 برگرفته از ویکی پدیا

📝  تهیه متن، عکس و برگردان:
       بانو سیده مریم قادری، اورازان

TaleghaniDarji
🍃__________:☀️:__________♡
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۱۰:۰۰
درجی طالقانی