شاعر عاشورایی (ناظم الشعرا)
به قلم جناب آقای زمان رضاخانی
در میانه سلطنت ناصرالدین شاه، دو دهه پیش از ملک الشعرا به دنیا آمد. نامش جهانبخش و کنیه اش «ذوقی» بود، اما به خاطر طبع شعری که داشت، او را ناظم الشعرا می نامیدند. او نیز تخلص «ناظم» را برای شعرهایش برگزید.
در جوانی برای تحصیل علوم دینی به قم رفت و آنجا بود که بیش از گذشته، شیفته شخصیت اباعبدالله (ع) شد.
ناظم الشعرا با آنکه تحصیلات حوزوی داشت، اما اهل منبر نبود. معمولا عبا و عرق چین بر تن داشت. شش ماه از سال را در طالقان کشاورزی می کرد و با آغاز پاییز، زمانی که «اَواره باد» (1) وزیدن می گرفت، همراه با با کاروان طالقانیها به شمال میرفت در دوران ناصرالدین شمار افرادی مانند «ناظم الشعرا» که بیرون از چارچوب روحانیت و دربار به تدریس ادبیات و علوم قدیمه بپردازند، بسیار اندک بود.
گاه تندی می کرد، اما طبع شاعرانه اش آنقدر لطیف بود که کینه از کسی به دل نمی گرفت. این لطافتِ طبع آنچنان بود که در جوانی، نام خود را از «جهانگیر» به «جهانبخش» تغییر داد!
اهل محل، چه در طالقان و چه در شمال، به خاطر معلم بودن و نیز به خاطر حسن سابقه اش، به او بسیار اعتماد داشتند. چنانکه به نظر می رسد اعتماد به ناظم الشعرا از اعتماد به کدخدا هم بیشتر بود و از این رو است که روستاییان امور حیاتی خویش، نظیر تقسیم آب را به او می سپردند.
ناظم الشعرا مانند شاعران دیگر، گاه به وجد می آمد و با شور فراوان، شاعری می کرد. شعرهایی مانند آنچه در پی می آید، حاصل این شور ناگهانی است. می توان انتقال انرژی به گروه بزرگی از سینه زنان را در این سروده تصور کرد:
حسین، فرزند پیمبر منم
حجت حق، زاده ی حیدر منم
جانِ دلِ زهره ی اطهر منم
در صدف فاطمه گوهر منم
و یا این یکی:
جمله سماوات شد یکسره اندر خروش
از سر لاهوتیان رفته به یکباره هوش
زمره ی ناسوتیان آمده یکجا به جوش
کرد مکرر همی هاتف غیب این سروش
از اثر آن سروش، قد قُتِل آمد به گوش
ناله ی جبریل امین در زمان، با فغان
شیشه ی صبر از همه یکسر شکست
آه ز بیدادت ای، گردش گردون دون
در ازل ای کج روش! کاش شدی سرنگون
نایب خیرالبشر شد ز جفا غرق خون
رفته به یکبارگی از همه صبر و سکون
درد دلِ دوستان، گشته ز داغش فزون
کیدِ تو بر کامِ دلِ دشمنان، بی کران
فرق سر خواجه ی قنبر شکست
برخی شعرهای ناظم الشعرا، به طور خاص، برای همراهی سینه زنان سروده شده است. مانند این «مستزاد» که بخش تکراری اش را باید همراهان تکرار کنند:
بارالها ز سر عهد و وفا آمده ام
کربلا آمده ام
کربلا از سر تسلیم و رضا آمده ام
کربلا آمده ام
ژرف اندیشی و خردورزی، میراثی بود که ظاهرا فرزندان ناظم هم از آن بهره مند شده بودند. یکی از نوادگان ناظم الشعرا خانه مادری شان را در روستای دنبلید به یاد می آورد و نقل می کند که مادرش (فرزند ناظم) گهگاه میخِ چوبیِ بزرگی که بر دیوارِ خانه کوفته شده بود را به او نشان می داد و می گفت «این میخ را پدربزرگت به دیوار کوبیده است.»
می گوید چند باری این داستان تکرار شد تا آنکه یکبار به مادر گفتم «می دانم این میخ را پدربزرگ اینجا نصب کرده است. منظور از این یادآوری چیست؟!» و مادر پاسخ داد: خواستم بدانی عمر انسان از میخِ چوبی هم کوتاهتر است.
ناظم الشعرا، جهانبخش ذوقی، بیش از یکصد سال عمر کرد؛ عمری که اگرچه در ظاهر دراز می نمود، اما در قیاس با تاریخ، مانند عمر ستاره ای دنباله دار در آسمان شب، کوتاه بود. آنچه این ستاره را در آسمان ادب ایران جاودان کرد، اثری بود که در برهه ای از فترتِ ادبی بر شعرِ عاشوراییِ ایران گذاشت.
این شاعر گرانمایه در 21 دیماه 1349 دیده از جهان فروبست و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد.
ناظم الشعراء با صدای جناب آقای فرامرز آهنگری از روستای گوران تقدیمتان