درسهای زلزله
📌 درسی که باید از زلزله چند روز گذشته بِیریم
زلزله نهایتاً ۵ ثانیه احساس گردی، اما چند میلیون نفر بریزیَن خیابانی میان. انقدعجله داشتن که خِیلیان نیمه برهنه، با دست خالی، بدون ماشین، حتی بدون سند خانه یا دسته چک یا حتی یه مدرک شناسایی.
چند میلیون نفر همه اون چیزایی که یه عمر جمع کرده بیَن و سرش جنگ داشتن، عرق بریزیَن یا اینکه همدیگری خون بخاطر همین چیزان دکردن شیشه ای میان رها کُردن و جان ناقابلشانه بِیتُن و دَکَتن خیابانی میان.
چند میلیون تا از زنکان طلاهایی که اوشانیب عزیز بی، یا اون چکمه هایی که کل بازار کرج و تهرانه وجب به وجب بگردیَن تا این زمستانیب بخرن و پاکنن، یا اون یخچالی که خیلی دوستش داشتن، یا سر اون دکوری که کجه یِ خانه کته بو قشنگتر هسته، شوهرشانی همراه چنان دعوا کَتن که انگار قرار هسته که مهمترین اتفاق زندگیشان دکفه. یا اون غذایی که از بعدازظهر کلی زحمتشه بکشیَن تا شام باخورن همون طور دست ناخورد از یادشان درش و فرار کُردن.
چند میلیون نفرحتی اون لحظه یادشان درش که کی هستن. تا چند ساعت حتی پیَر و مارشانه، زن وچه شانه، یا عزیزِه نگار خودشانه که اوره میگوتن تیِی داغ هلاکم یادا کردن. حتی من خودم که این متن مینوسم بعد از یه ساعت سراغ پیَر و مارمه بِیتم. همه اون چیزایی که یه روزی با اطمینان میگوتیم امکان نداره، ظرف چندثانیه ناقابل ازیاد ببردیم.
چندمیلیون نفر فرارکُردن، از ترس بریزیَن سقفی که برای خریدش، یا اجارش ،یا قسطی که بخاطرش داشتن شِو روز زحمت بَکشیَن، سلامتی خودشانه به خطر بنگته بیَن.
اون چند دیقه محشر بی، اندازه شجاعت این آدمان، اندازه عشق و وفاداریشان به خانواده، اندازه ادعاشان حداقل به خودشان وخانوادشان ثابت گردی
انصافاً خیلی تلخ بی، یا بقول خودمان تَل بی، ولی سوای اینها من اون چند ثانیه رَ خیلی دوست دارم، چون که توی همین چند روز شاید هزار بار اون صحنه رَ بیاردم ذهنمی میان، اینکه تا چند دیقه دیگه شاید هیچکداممان دنه باشیم، اینکه باور کنیم مرگ دی به اندازه زندگی واقعیت دارَه.
درس عبرتی بی برای ما که عبرت نِمیریم،
مایی که بعد اینکه اوضاع یه جَختیَک آرام گردی، دوباره همون موجودی گردیِیم که بیِیم.
✍🏻 برگردان شده به طالقانی (گویش بالاطالقان) و ارسال توسط: آقای سید مصطفی افتخاری از پراچان
📸 عکس از: خانم زینب امانی
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی