بالاخره داماد مثل پسر آدمه یا که چی؟
همیشه برام جایِ سوال بود چرا ما ایرانیها اینقدر داماد رو غریبه میدونیم و اگر چه شاید در روزگار خوشی، اونو شریکِ خوشحالیامون کنیم، اما قطعاً در روزگارِ سختی، سخت حاضر میشیم که دست طلبِ یاری به سوی اون دراز کنیم.
اصطلاحاتی نظیرِ «گوشتمون زیرِ دندون گربه است»، «باجناق که فامیل نمیشه» و لطیفههایی که برای شوهر عمه درست شده، همگی دلالت بر این داره که داماد، مثلِ پسر خانواده، صمیمی نیست.
طالقانیا رو که دیگه نگو...
یعنی بداخلاقترین عروس رو هم که داشته باشند، بازم تو خونهاش راحتند و به اصطلاح میگن: غریبه جا که نی، پُسرمی خانه و سفرهای سر نُشتییَم!
اما تو خونه داماد، حتی اگه بهترین و خوشاخلاقترین و سفرهدار ترین آدم هم که باشه، سختشون وَلو به حد صرفِ یه وعده غذا بمونند و به قولی: انگار تیخی سَر نُشتییَن.
مدتها فکرم درگیر این قضیه بود، تا اینکه برخوردم به این مَثَل که میگه:
زاما چُراغِ روزه
بییَل میدان بسوجه
مَثَلی که لُبِّ مطلب رو ادا و حکم نهایی رو صادر کرده: داماد چراغی است برای روز... خب روز که روشنه و چراغ نمیخواد، پس تو هم هیچوقت ازش چیزی نخواه.
بعد ادامه میده: بذار که این چراغ (که کمک و روشناییش رو هم لازم نداری) بیرون از خونه باشه و زیادی تو خانواده خودمونی (و روش باز) نشه!
نمیدونم تا چه حدی این مَثَل در زندگی واقعی درسته اما تجربه خیلی از آدمها نشون داده که اولاً در اکثریت خانوادههای ایرانی، هنوز مرزبندی مشخصی بین بستگانِ خونی و وابستگانِ سببی وجود داره. همچنین زیادی صمیمی شدن، چه در فامیل سببی و چه در بستگان نسبی، در شکسته شدن حرمتها و ایجاد دلخوریها و تنشها، نقش پررنگی ایفا میکنه.
راستی، نظر شما چیه؟
به قلم: سیمرغ
عکس از: شهاب گلچین
_______________نظرات دوستان________________
بانو شهناز سلطانیان از دیزان نوشتند:
حالا ما برای زوما همون داماد مثلی داریم، اول عرض کنم بلا نسبت دامادها بلانسبت دامادها، میگفتند: پیرمردی یه پشتهی بزرگ علف روی کولش بود و از صحرا می اومد. رهگذری ازش پرسید: خالو چیبه واشه دوشی همرا برنی؟ خر ندارنی؟
پیرمرد گفت: نه ندارم. رهگذر پرسید: زوما دی ندارنی؟
منظورش این بود خوب خر نداری بارِ تو ببره داماد هم نداری بیاد بارتو ببره؟
بازم معذرت میخوام
بانو زری مهرانی از مهران نوشتند:
هر دوشون خیلی عزیزن ولی در نهایت هیچ عروسی دختر نمیبو و هیچ زامایی دی پسر
آقای شهرام صادقیان از شهرک گفتند: به قولَ قدیمیان: زاما، دو مّاه
آقای روزبه اجلالی از شهرک نوشتند:
اچینه زاما زون پیری کاری پی بشو. این ضرب المثل را هم از طرف داماد داریم که زیاد تمایل به کمک به پدر زن نداره.