نگران من نباش
❣ نگران من نباش
نگران من نباش...
همه چیز روبه راه است
و من فهمیده ام بدون تو هم می شود زندگی کرد!
حسابی جایت خالیست که ببینی
دختر احساساتی و عاشق پیشه ی آن روزها، مردی شده برای خودش!
که هر روز صبح با عجله، فقط دست و رویش را می شوید و سالهاست نه چشم هایش سیاه تر می شود و نه لبهایش سرخ تر...
که هر روز دردهایش را حل می کند توی لیوان چای تلخش و همه را یکجا با هم سر می کشد و اتفاقا هر روز لعنت می کند داغی را که به دلش مانده...
حسابی جایت خالیست که ببینی دختر وسواسی دیروز چطور این روزها در عرض یک و نیم دقیقه حاضر و اماده، کفش پوشیده و نپوشیده، خودش را پرت می کند پشت فرمان و مثل یک مرد به چراغ قرمز ناسزا می گوید...
نگران من نباش...
دختر خیال باف آنروزها،
مردی شده برای خودش که هر روز بار یک زندگی یک نفره را روی شانه هایش می گذارد و این ور و آن ور می رود...
مردی شده برای خودش که گاهی حس مادرانه ی در نطفه خفه شده اش، دستش را می گیرد و می برد جلوی مغازه های لباس بچگانه و هر دو دلشان قنج می رود برای کودکی که نیست...
جایت خالی!
دختر مرتب آن روزها، هرشب، خسته و کوفته، دلخوشی هایش را با جورابهایش گلوله و پرت می کند وسط رخت چرکها...
و شام خورده و نخورده، روی کاناپه خوابش میبرد که فردا صبح، چای تلخش را سر بکشد و بزند بیرون...
نگران من نباش اصلا!
همان موقعی که رفتی، زنانگی هایم را جمع کردم و مچاله و چروک چپاندم توی چمدان و انداختم گوشه ی انباری...
خیالت راحت ِراحت!
عوض شدم...
پوست انداختم
و سالهاست خودم با دستهای خودم پوست کلفت غیر زنانه ام را نوازش می کنم...
به قلم: نسترن علیخانی
میکس: سیدعلیرضا عبادی
باصدای: بانو مهشید مطلبی