طالقان جان است، جاویدان بماند...
طالقان جان است ما را، خوش که مهمانش شدید
در زمین، عنقا صفت، همراهِ دستانش شدید
طالقانی هر کجا باشد قرارش میهن است
پاسبانش نور یزدان، بخت و یارش میهن است
آفرین بر
سرزمینِ شاهدانِ بی نشان
دُر و گوهر می دمد از خاک پاک طالقان
مدعی صوفی صفت در لاک پشمینش نهان
طالقانی برکشد بر فتنه شمشیر زبان
از دیار ما طبیبان و حبیبان بی شمار
غمگسار مردم و بر مام ایران افتخار
ما به شهر طالقان خیل شهیدان داشتیم
یک به یک در صحنه ی علم و هنر گل کاشتیم
سرخ گل در اعتلای دین و پرچم داشتیم
در ریاضی نازنینی همچو مریم* داشتیم (*مریم میرزاخانی)
مرز و بوم طالقان چون پرچمی در اهتزاز
شکر ایزد می درخشد چون نگین اندر فراز
قله ی البرزِ او جولانگه سیمرغ بود
کو زِ مردی مادری مردانه بر دستان نمود
قلعه هایش در چکاد قله های بکر و باز
قلعه ی ارژنگ و قلعه دختر و کاهار و ناز
شاهرودش شاهکار جنبش و بالندگی
نغمه بر لب می سراید شعر ناب زندگی
طالقان این است و بیش از این، مجال گفت نیست
واژه ها را شور و حال آنچه باید گفت نیست
معدن نور است و ایمان و گلستان صفا
در هوایش می سرایم شعر و بر لب این دعا
طالقان جان است، جاویدان بماند بی نژند* (* اندوهگین، افسرده)
دور باشد از روان مردمانش هر گزند
شعر از: صالحی
عکسها از: mhoseine_mi، ناهید نوحی و پریسا مقدس