درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۵۰ مطلب با موضوع «خاطرات و داستانها» ثبت شده است

نقلک: آلبالوخوری

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ

🔻متن طالقانی (به لهجه دهدری):
یکی بیه یکی نبیه
دوتا همولایتی که یکیشان کور مادر زاد بیه و اون یکی بینا، قرار بینگتنه با هم،  بشن آلبالوچینی. با زحمت خودشانه برساندنه یه آلبالوداری بن. قرار ببیه هر چقد بتونسنه بچینن و بیان همون داری سایه بنی شن و باخرن. البته شرط کردنه که آلبالوونه یکی یکی باخرن، نه دوتا دوتا یا مشت مشت که نابیناهی سر، کلاه نشو.
باخردنی وقت، یه دفعه نابینا بوته رفیق چی به قولتی سر نیسنی ؟ مگه قرار نبیه یکی یکی آلبالوونه باخریم؟
بیناهه بوته: بله من حرفمی رو درمه!
نابیناهه بوته: ته دره سه تا سه تا خورنی می صدا در نیانه یا !!!
بیناهه بوته: ته جداً کوری و نویندی؟
نابیناهه بوته: بلی من کور مادر زادمه!
بیناهه بوته: پس کجه د بفهمسی من سه تا سه تا خورمه؟
نابینا بوته: کجه د بفهمستمه؟  وقتی من دوتا دوتا خورمه، تی یی صدا در نیانه و اعتراض ندارنی، حتماً ته ویشتر از من خورنی، وَ اِلّا اعتراض کنمبی !!!!

🎯 نتیجه نقلک:
تنها کسی که تونده روبروی فساد و بی عدالتی و بی قانونی بیسه، که خودش فاسد نباشه و عادل باشه.
تا بعد یا حق

✍ ارسال متن طالقانی: نورمحمد کیان - دهدر

🍃 TaleghaniDarji 🍒

 

🔻متن فارسی:
یکی بود یکی نبود، دو تا هم محلی، یکیشون کور مادرزاد و دیگری بینا، با هم قرار میگذارن که برن آلبالوچینی. با زحمت خودشونو زیر یه درخت آلبالو می رسونند. قرار بود که هرکی هرچقدر تونست بچینه، بعد بیان زیر همون درخت تو سایه بشینن و بخورن. البته شرط کردند که یه دونه یه دونه بخورن نه مشت مشت، که سر نابینا کلاه نره.
خلاصه آلبالوها رو چیدند و نشستند به خوردن، یکهو نابینا گفت: رفیق، چرا به قولت پایبند نیستی؟ مگه قرار نبود یه دونه یه دونه، آلبالو بخوریم؟
بینا گفت: من سر قولم هستم که!
نابینا: نه نیستی... تو داری سه تا سه تا می خوری که صدای من درنیاد!
بینا: تو واقعاً کوری و نمی بینی؟
نابینا: بله، من کور مادرزادم!
بینا: پس از کجا فهمیدی من سه تا سه تا آلبالو می خورم؟
نابینا: از کجا فهمیدم؟ خب وقتی من دوتا دوتا آلبالو میخورم و صدای تو در نمیاد و اعتراض نمی کنی، پس حتماً داری از من بیشتر می خوری، وَ الا که معترض می شدی!!!

🎯 نتیجه داستان:
تنها کسی میتونی جلوی فساد و بی عدالتی و بی قانونی بایسته که خودش عادله و فاسد نیست.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۳:۳۹
درجی طالقانی

خسیسه مردایی طلا

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ب.ظ



یه خسیسه مردا هرچی داشت بروت و طلا بخری. بعد دی طلاشه وگیت ببرد صحرا. یک چاله بکند، طلاهانه بندا آن میان، سرش خاک دکرد.

مردا هر روز میشه طلا ر سر میزی، خاکانو زیر و رو میکورد و دواره چال میکورد.
یکی از همسادگان اویی کشیک میکشی، تا یه موقعی که او دنبه، بش طلاهانه وگیت و فورار کورد.

فردا خسیسه مردک بش طلاشه سر بزنه بدی ای داد بیداد، طلا دنی.
اندی فغان کورد و داد بزی و برمه کورد، دبه بمیره.
یکی دبه رد میگنی، بدی آن مرد ناراحته و داد و بیداد مینه، بگوت: چی گردیه؟
 خسیسه مردا جریان بگوت.
 رهگذر دی بگوت: ناراحتی نداره. بشو یه سنگ وگیر، بندین چاله ای میان. هر روز بشو سر بزن، فکر کن طلا هسته! تو گو طلا ر استفاده نمینی، چه فرقی مینه چاله ای میان طلا باشه یا سنگ!!!

آها خجیران، ارزش هرچی در داشتن آن نی بلکه در استفاده از آن هسته. چقد زیادن آدومانی که پولدارن اما ثروتمند نین و گدایانی جور زندگی مینن.
و چه زیادن آدومانی که ثروتمندن اما پولدار نین.

اگه خدا به شما برکتی هادا، به فکر دیگران دی باش .هر کی زندگیشی میان بخشش کنه، مثل درختی که هرس میبو، دارندگیش زیادتر میگرده.
متل با بخشش زیادتر و بابرکت تر میبو.
پول بداشتن، ثروت بداشتن، حساب بانکی تان نی!
بلکه آن مقدار ثروت شما هسته که به یاری و کمک کردن دیگران به گردش در میایه.

↩️ برگردان: محمد آقابراری - وشته


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۲:۵۴
درجی طالقانی

نقلک: مهمان و واران

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۰۸ ب.ظ

یه مردا بیامه رفیقشی وَر مهمانی، رفیقش دی اونه ر خوش داشت و قشنگ پِذرَیی کُرد. مهمان، یه چند روزی بُماند، اما رفیقش یواش یواشَک خسته گردی. آخه چند هفته بگذشتی بَ و مردک نمیشه خانُش.
یه روز زُنُش بگوت: ما دیه خسته گردی یِیم، اَندی بپُچ و بیور و بَبُر و بنگن. تازه این نامحرم خانه دَره ما زناکان نمیتانیم درست حسابی استراحت کنیم. بشو اونه ر حالی کُن وخت بشینشه.
صابخانه دی بش مردا ر بگوت: خیر ناخورد مگه، تو کار زندگی نداری؟ زُن و وچه نُداری؟ نمیخا بشی خانت؟
مهمان بگوت: نه.. هیچ جا تی یی خانه دِ بِیتر نی!
صابخانه خُجالته کنار بنگت و بگوت: آخه ما خسته گردییم. وچانُم آسایش نُدارن. آخه مهمان یه روز.. دو روز.. نه تی یی جور یِگ ماهه اینجه کِنگر باخوردی، لنگر بنگتی!
مهمان بگوت: خا میشُم، امبا امروز که مِینی، افتابی دستی نمیشا بشیَن. بیَس فردا میشُم!
بگوت: خا فردا بشو

فردا گردی، مهمان وهانه بیورد: توره باد میا، نمیتانم بشُم. بیَس فردا میشُم!

دواره فردا گردی و مهمان بگوت: ایسه امروز که خیلی سرده، بیَس فردا میشُم!

چند روز همینطور مهمان وهانه بیورد و بماند. یه روز دیه صابخانه منکوف گردی، اتاقی درِ وا کُرد مهمانه بگوت: پایس پایس بشو خانت که امرو دیه وقت بشینته!
مردک پایسا، میدانِ نگا کُرد، بِیدی واران میا. خوشحال گردی و بگوت: جوان نَمُرد، مگه نمِینی واران میزنه؟ من چجوری بشُم؟

صابخانه تا این حرفِ بشنواُست، آلبالو چو ر ویگیت و مردکی دومال و او ر خانه دِ دَر کُرد و بگوت: واران زَنه ولی بشیَنِ مانع نیه!!


🍃🍃🍃 ____ ☔️

پِذرَیی: پذیرایی و مراقبت
خانُش: خانه اش
بپُچ: بپز
بیَس: بذار
وَهانه: بهانه
منکوف: ناراحت و غمگین
میدان: بیرون. بیرون خانه
واران: باران
بشنواُست: شنید

متن: امیر اسلامی - سگران_بزج
پوستر و ویرایش: سیده مریم قادری - اورازان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۸
درجی طالقانی

میان بار بَنشتنی خاطُره

يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۴۲ ب.ظ

آخِی این عکس چقد قشنگَه..!
یاد خودمانی سفیدِ خر بخیر....
هر وقت برارانمی همراه، میشیِیم واش چینی، من باید خری میان بار مینیشتم. چون ته تغاری بیَم، منه دوست داشتن، نمیَشتن خسته گرده گردم.
دو تا قاطرانه بارمیکردن،خرِ دی کم تَرَک بار میکردن که من بتانم میان بار بنیشم. 😊

یادمه یه بار که خری میان بارنشته بیَم، خر میخواست روخانه ای اِو دَ رد گرده، اِو زیاد بی، منی پا دی یه قشنگه دمپایی دبی، تازه دیزان دَبخری بیَم، یه لنگش بَکَت اِویی میان،
من دی تا خانه برمه کردم... 😭😭😭


 نقل خاطره: سید مصطفی افتخاری - پراچان
 عکس: آرش صابری - ناریان



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۴:۴۲
درجی طالقانی

شیره انگوری خاطره

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ق.ظ

شمای توّجهَ به خاطره ای که هم اکنون منی ذهن برسی جلب مینم:

قدیم طالقانی روستاهانی میان، زیاد بَساط میکردن، از وسایل خانه، خوراکی و لباس و این چیزان.
یه سال یادمَه یه مردا با ماشینش بِمابی، مای روستا، شیرهٔ انگور داشت. مردم دی دَبّه میبردن هامیتُن.
منی مما دی یه دَبه هادا خواخورمی دس، بگوت بشو شیره بخر بیار. من دی وچه بیَم برمه کُردُم بگوتم باید تی همراه بیام. هرچی بگو نه، منی برمه ویشترگردی، بگوتم مرغ یه پا دارَه! باید بیام.
هیچّـــــــــی، ممام دی بگوت این گو مارَ بکوشت، اندی بُرمه کُرد، او رِ خودتی همراه ببر.
خلاصه منَ همراش ببرد.
اون مردا که شیره میروت، ماشینشی دور پَر گُشک دبی فراوان، مای دبه ای میان، شیره پُر کرد و خواخورم دبه رَ بیتُ و راه کتیم. یه دو سه تا گشک دی به هوای مای دبه، مای دور میچرخیَن.
یَگ دفه یه گشک بنیش اوی دَسی سر، از ترسش دَبه رَ ول کُرد، دبه لـــــــــــــوووو هایت بَــــــــــــــش جیرش، تمام شیره دی بریزی!!
او دی بش دبه رَ بیت و اسه نقشه میکشه که بشو خانه ای ور چی بگووو. منی سر دی اندی غیض داشت، بگوت مینگنم همینی گردن.
بشییم خانه ای ور ممام بگوت پس شیره چه گردی؟ بگوت همش این مصطفی یی تقصیره. من گو بگوتم منی همراه نیا، برمه کرد بگوت من باید دبه رَ بَبُرم، بیارد راهی سربنگتا زمین، همش بریزی.
یه ماشه کته بی ممامی وَر، بیتُ دو سه تا منی کینی سربزّی😁😁😁
این قضیه همانطور بماند تا دو سال پیش خواخورم اعتراف کرد بگوت من اون شیره رَ بریزیَم، تا اینِ بگوت، ممام یه مُچُلیک او رَ بیت، دادش بَش هوا، منی دل دی خنک گردی😂😂😂

✍ نقل خاطره: سید مصطفی افتخاری پراچانی



عکس از: مهدی اقبال احمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۸
درجی طالقانی

پیرزُنکی ماشین بنشتنی خاطره

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ

سلام ب همگی. اون چند سال پیشان بَ، مُن اول راهنمایی گرستبَم، سنگبُن د میشیم منگلان، درس میخواندیم.
یه روز نیمیدانم چی گرسته بَ، سرویس نیامه و ما تو راهی ماشین سوار گرستیم. منگلان د بیامیم شهرک، یه ماشین سوار گرستیم. زیدشتی دو راهی سَر، از نو پیاده گرسیم که بدیَم یه پیره زُنُک که مایی همشهری بَ، یه بُخچه دسش دره. که اون دی میخواست بوشو ده.
خلاصه اونجه د امید ماشین نبیَم، چون هر یه ساعت، معمولاَ یه ماشین رد میگردی. حالا اون دی بعضی وقتان پُر بَ.
به هر حال ما پیاده راه کتیم سرجیر، حالا بستگی به شانسمان داشت که ماشین گیر بیا یا نیا. یه خورده که بشیم یه ماشین بیامَه ما ره سوار کُرد. اون موقعان الانی جور نَبه، معمولاَ ماشینان پول هَنمیگیتُن.
خلاصه اون ماشینی همرا بشیم تا سنگبنی لات، پیاده گرستیم. راننده دی چشمش به مایی دست بَ که او ر یه چی هدیم. این پیرزُنُک دی دوقد گردی، بُخچشه وا کُرد. یه بُخچه دیگه اون میان دَبه. خلاصه بعد وا کردن هشت ده تا بُخچه، حالا راننده دی همینجور ما ره نُگاه میکُرد، پیرزنک دی بخچانه این لا اون لا میکُرد، دَس کُرد و یه قند پیدا کرد و دنا مینی دُهان!! 😳😁😂😂😂
راه کتیم ادامه راهه... بیچاره راننده دی هیچی نوگوت و بَشه

✍ نقل خاطره: محمدحسین رضایی – سنگبُن
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی


عکس: علیرضا امیرافشاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۰۱
درجی طالقانی

کچل کُردنی خاطُره

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ق.ظ

سلام
راستی مُن الان یه چی یادم بما، منه بَگِین بینُم شما این ماشین دستیانی همراه سَرُتانَ کچل کُردین؟
ما دوتا از این ماشینانه داشتیم، دوتا دی نمره داشت۱و۲.
اوه، اوه، منی بَبا اینه همراه مای کلّه رَ میتُراشی، وختی گاز مِیت😱 ما رَ زمین دَ راست هامیکُرد😱😱 هر چی داد میکُردیم:
 آااخ، آااخ،😢😢من بَمُردم، مُنی کلّه ی پوست بکّنی گردی😭
ببام میگوت: وچه بنیش گپ نزن😡😡
اسه کار تُمان میگردی، من نگرانِ خودمی کله بیَم، اندی برق میزّی نورَ منعکس میکُرد😂😂
از همه بدتر این بی که منی کلّه اندی بُشکُستُه جا داشت، درفاصلهٔ ۶۰/۷۰متری میشاست تعدادشَ بشماریَن.
اصلاً یه وَضی بی.
مای مدرسه طالقانی زیاد دَبی، همه ی کلّه دی یه دست کچل 😂😂😂
اون دی کُلاچ، نصف بزّی نصف نزّی،
آها اینه دی بَگَم، مای چند تا همسایان اچینی ماشینانه نُداشتُن وچانُشانه میاردُن مای خانه کچل کنن. باور کنین اینانی کله دی بدتر از منی کله، خاکِ کَتَک، اُسبُج دی میانش دَبی🙈 بدون اینکه نظافت رعایت گرده، همون یه ماشینی همراه، سه چهار نفری کله کچل میگردی ولی خب با تمام بدی هایی که داشت، شاید خِلی وقتان خنده دار به نظر میرسی ولی صد برابر بهتر از این مدل موهای وَلِ قُنجُری امروزیَه.

       🐝🌸🍃 طالقانی درجی 🍃🌸🐝

بَبا: بابا، پدر
گاز مِیت: گاز میگرفت
بکّنی گردی=بَکَند گردی: کنده شد
بُشکُسته: شکسته
میشاست: میشد
کُلاچ: تُنُک، غیر یکدست، دورنگ (سیاه سفید)
خاک کَتک: خاک گرفته، خاکی، کَر و کثیف
اُسبُج: شپش
وَلِ قُنجُری: کج و کوله

✍ نقل خاطره: یکی از همراهان درجی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۹
درجی طالقانی

نقَلک: چوچک و مورچانه

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ق.ظ

یکی بَ یکی دنه بَ، فصل بهار گرسته بَ، باغان مثل عروس، قشنگ گرسته بی ین.
جوان چوچکی خندان، ای شاخه به او شاخه میپری و آواز سر همیدا.
 
یه دفعه چشمش به مورچانه بکد که به سختی و زحمت، دانه ای رَ به لانش  میبرَد.
اویی بک عجیب بَ که این موجود خردک، اندی کار مینه و بارش ویشتر دَ  هیکلشی قراره
چوچک بگوت: چی مینی؟
مورچانه بگوت: مگه نمی نی؟ غذا جمع مینوم.

چوچک بگوت: الان دی فصل بهاره! این همه غذا درهَ. چه دلیلی دره این همه زرچ  مینی؟
مورچانه بگوت:  سیاه  زمستانی بک جمع مینوم، وچگانم گشنه نمانُن.

چوچک، مورچانه ای گپ دَ خندش بگیت و بگوت: امرو زحمت می کشی چی گردَه؟ خوش باش.

چوچک همان حال دَ آواز می خواند و پرواز کُرد و دور گرُست.

🍂🍂🍂طالقانی درجی 🍂🍂🍂

چند ماه بگذری...
باغان زرد گرستُن. باد و باران و پی سر دی  ورف و سرما راه دَ برسیَن.
با بنشتن ورف، زمینی سر  اسپی پوش گردی و بیچاره چوچک این حالت دَ بترسی و لرزش بگیت!
نمی دانست چه کنه، هی این در  آن در میزهَ، تا برسی مورچانه ای لانه  و بگوت: ای مورچانه جان، گپانت همه خجیر بَ ولی من خام بی یم که باور نکُردُم. منه خانه تی میان راه هادین .

مورچانه بگوت: چوچک جان، منی لانه خردک َ، خوراکوم دی مایی قرار دره و اگه تو رَ هادیم  وچن گسنه می مانُن، ببخشید.
اینه بگوت و لانه شی میان بشهَ.

چوچک نامید و مایوس، ناچار گرست تا بهار صبر کنه. با اینکه اویی بک، سیاه زمستان دَ سخت بگذری ولی تجربه زندگی به دس بیورد.

مصداق مثل:
جیک جیک مستونت بَ
فکر زمستونت بَ ؟!
 
🐥🐜  واژگانی معنی:

مورچانه: مورچه
اسپی پوش: سفیدپوش
زرج= ضجر: تلاش وکوشش بی فایده
چوچک: گنجشک
اویی بک = اویی ب =اویی ون: برای او           خردک: کوچک
خجیر: خوب
وچگانُم: بچه هایم
وچن: بچه ها
مایی قرار: اندازه ما
دره: هست
نمی نی: نمی بینی
هادیم: بدهم

✍🎤برگردان و خواندن متن:
     آقای علی صفاری زیدشتی

دریافت فایل صوتی

     طراح پوستر و ویرایش:
     خانم سیده مریم قادری اورازانی

گروه تولید محتوای درجی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۹:۳۰
درجی طالقانی

مرگ خوبه برای همسایه...

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۳۹ ق.ظ

اینه مثل بشنوستین:
مرگ خوبه ولی برای همسایه

دوسال پیش ما کرج اسباب کشی داشتیم. همین نیسان برسی آپارتمانی دری پیش، من پیاده گردیم، یه خانمه جوانی من بوگوت: اثاثیه واسه این آپارتمانه؟
من دی سلام کردم و بوگوتم: بله خانم
بوگوت: وسیله هاتونو با آسانسور نبرین بالاها!!
من دی بوگوتم: چشم
 بعدشم یه نگاه معنی دار کرد و بوگوت: همین یه ماشینه؟ بوگوتم: بله.

زنک دبه درشو میدان، وگردی بیامه بَش طبقه پنجم، برق آسانسوره قطع کُرد و دَرش و چند ساعت نیامه.
مادی دو تا کارگر بیگیتیم و این وسیلانه جَر بردیم.
آسانسور دی کار د بَکَت و ما و این کار گرانِ بنده خدا، وَگَرد دی خالی خالی نتانستیم، این آسانسور د استفاده
کنیم. خلاصه به هر سختی گو بَ کار انجام بیگیت.
میخواستیم جیر آیم بیشیم آب بخریم، کبریت هاگیرم، نو خانه ی دیگه، پنج طبقه ر بکوب جیر شو، بکوب جَر آ تا خانم مدیر ساختمان، بعدِ کِیانِ کی، بیامه و برق آسانسورِ وصل کُرد.
ما دی جیکمان در نیامه، بوگوتیم قانونه! باید رعایت کنیم.
به قول شهریان: فرهنگ آپارتمان نشینیه😉

روزگار بچرخی و من گو ویشتر طالقان درم، بیامیم کرج و امروز همون خانم  اسباب کشی داشت. آپارتمانش بروت بش ولایت. ولی یک خاور بیارد، در گل و تمام وسیلانش از صفر تا صد، با آسانسور جیر اُورد.
یکی نفس دی در نیامه.
من دیگه آخرانش بشیم بوگوتم آقای محترم، مدیر ساختمان خانم شما که برق آسانسور قطع کرد و نیَشت ما خودمان خالی این آسانسوری همراه جر و جیر بیشیم، کجه تشریف داره؟
الان چبه پس قانون رعایت نکردین و تمام وسیلانتانه با اسانسور جیر اُوردین؟
مردک که جوابی نداشت هادی و درنگت کارگرانی گردن و زنک دی خودش نشان نُدا
من دی یاد طالقانیانی مثل دکتم که: مرگ خوبه ولی برای همسایه😉

خدا وکیلی هر چی میگرده ما دمینگنیم دولت و سیاستمدارانی گردن
ولی ما مردم خودمان دی هیچ علاقه ای به رعایت قانون نداریم
مخصوصاً مخصوصاً جایی که به نفعمان نباشه
بیایم یک بار دیگر به اون فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی آریاییمان فکر کنیم 🌺

✍ به قلم: بانو شهناز فلاحی - کولج



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۰۹:۳۹
درجی طالقانی

برمه (گریه) ابلیس در روز عاشورا

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ق.ظ

نقل از پدرآیت الله سیدمحمدتقی مدرسی:

🔰ابلیس دی عاشورای روز برمه کُرد

بعدازظهرعاشورای سال ۶۱هجری،شیطانکان بدیَن که ابلیس که سرکردهٔ اوشان هسته،خودشی سروصورتَ می زنه و یکسره برمه مینه.
بگوتن:تو گوامروز باید خوشحال باشی،چیدانی برمه مینی؟
بگوت:من یه گته اشتباه کردم که این جماعتَ منحرف کردم که حسین بکوشن.
بگوتن چطور؟مگه تونمی خواستی این جماعت به ظاهر مسلمان،بشن جهنم؟مگه نشیَن؟
بگوت:چرا همین طورگردی،همشان جهنمی گردیَن ولی من ازاین غفلت کٓردم که با این کار،درهای رحمت خدا مردمی رو واز میبو،هرکس به یه نحوی خودشه دردستگاه امام حسین جا میدی،از شفاعتش بهره مند میبو
السلام علیک یا ابا عبدالله  یا بابِ رحمت الواسعه

منبع:داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۰۸:۳۴
درجی طالقانی