درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واژگان» ثبت شده است

تیرماهی شلانک

شنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۰۶ ق.ظ

مَثَل و اصطلاح «تیرماهی شلانک»

این مثل برای تأکید بر بُعد زمانی و یا بعید بودن یک امر، استفاده می‌شود و به دوری و دیری و عدم احتمال وقوع یک موقعیت اشاره دارد. در این خصوص دو تعبیر وجود دارد:

تعبیر اول: چون تیرماه فصل رسیدن زردآلو (شلانک) هست و فکر کن که در اوج یک زمستان سخت هستی، طالقان از جیر تا جواَر برف‌پوش و سفید.... قحطی میوه‌منه و وفور سرما... آنگاه که فرارسیدن گرمای دلچسب و شلانک خوشمزه برای تو بسیار دور و بعید می‌نماید، آن وقت برای هر چیز دوری این مثل کنایه آمیز را به کار می‌بری: تیرماهی شلانک.

اگر بخواهیم برای آن معادل فارسی بیابیم، چیزی شبیه مَثَل: بزک نمیر بهار میاد، کمپزه با خیار میاد است.

تعبیر دوم: در گاهشماری طبری که در روستاهای بالاطالقان نیز کاربرد دارد، تیرماه، در فصل تابستان نیست و به روزهایی از پاییز و معادل آبان ماه اطلاق می‌شود. (مثل رسم تیرماهی سینزده که در آبان برگزار می‌شود.) لذا با این رویکرد، اصطلاح «تیرماهی شلانک» به بعید بودن و ناممکنی یک امر دلالت دارد. چون در فصل پاییز، زردآلویی وجود ندارد و زردآلویِ پاییزی، امری محال است.

معادل فارسی آن هم: آب از آتیش درآوردن است.

 

با سپاس از آقای مسلم گرشاسبی، اهلِ آبادی کَش طالقان جان
            و آقای محمدرضا از بالاطالقانِ عزیز

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۱ ، ۰۷:۰۶
درجی طالقانی

دَربَسته و بِومی سر واش درآ

دوشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۵۵ ق.ظ

در پست قبلی، (آش پُر جوش) از یک اصطلاح طالقانی صحبت کردیم و گفتیم که طالقانی‌های از درِ بسته خوششون نمیاد و «در بَسته» یک جور ناسزا و نفرینه.

در مورد این اصطلاح توضیحاتی از طرف عزیزانِ همراهِ درجی دریافت کردیم که به این شرح هستند:

آقای علی لطفی: ونیزی‌ها (با جنبه طنز یعنی همان اهالی روستایِ نویز طالقان) می‌گفتند: دَر نَسَه. یعنی درنبسته. یعنی به جای نفرین، دعا می‌کردند که الهی در خانه‌ات بسته نشود.

آقای مهراب عارفی: دَر دَوَست در جوستان، یک جور فاحشِ. یانی خانتانی دَر، دَوست بو. دیه بیوبشو نکنه کسی. همان بُمردنی معادل میبو. یکی دیَر دی دَره کو «ایلاهی بِومتی سر واش درآ» اینی مهنایه کو اندی زمینگیر گردی کو نتانی بومته سنگ یا گِل‌بِوم هاکنی و بِومتی سر دِ واش درآ. همینه کو اوشانی کو بمردینه، یا خانشان بی‌صاحاب کتیه اچین میبو بومانشان.

***

در آخر آرزو می‌نیم و خدا جان دِ می‌خواییم که ان‌شاءالله هیچ خانِ‌یِی در، دَبُست نگرده. خانُتان همیشاک آبدان بو. بِومِتانی سَر دی همیشاک ایزار پَهن بو. ایزارِ پَهن بو امبا خالی نبو. اونی سر نان و پنجه کَش و زنجبیلی دِچّین بو. یا قاشق قاشق کَشک و کاله، که اَفتویی میان خُشک گرده. مجمع بَلگه و لواشک، کوهی تره برای زُمُسّان یا ایزارِ ناهارِ سیزده بُدران.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۰۱ ، ۰۸:۵۵
درجی طالقانی

مثل شماره 54

دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۳۱ ق.ظ

یک ضرب المثل بالا طالقانی:

زمینِ شورکاتِ جو نَبونه          بزرگی از قبایِ نو نَبونه

معنی:

زمینی که شوره‌زاره، سرسبز و محصول دار نمیشه           بزرگی هم با لباسِ نو پوشیدن نمیشه

کنایه از اینکه، آدمی باید ذات و کارش درست باشد. صرفاً با داشتن لباس‌های گران و خانه‌ی شیک و ماشین مدل بالا نمی‌شود بزرگی و بزرگ‌منشی را به دست آورد.

معادل‌های فارسی:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت              نه همین لباس زیباست نشانِ آدمیت

ذات (یا اصل) بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است

من از روییدن خار سر دیوار دانستم، که ناکس کس نمی گردد از این بالا نشینی‌ها

 

با سپاس از بانو شهناز سلطانیان و کانال طالقانی‌ها
طراحی پوستر طالقانی: گروه طالقانی درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۱
درجی طالقانی

قند بُشکوتُنی خاطره

شنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۵۶ ق.ظ

قِدیما یادُمه نَنوم هر وقت میخواست ما رِ قربان صدقه بَشوئه میگوت:

اِی تو نمیری تا خودُم با این قندشکن تو رِ بَکوشوم!

مُن نمی‌دانوم اینه دیگه چه جور قربان صدقه بِشیَن و اُظهارِ محبتی بَه ولی هر چی بَه، آخُرُش نه به قندشکنِ خونی، که به یه ماچِ تُفمال ختم می‌گردی. laugh

در هِمین راستا، یه خاطره بُخواندوم که در ادامه به محضرتان تقدیم مینُم:

ما مادر بُزُرگُمانه «خانُم جان» صُدا می‌کوردیم. یک روز خانُم جانُم ایوانی میان، نیشتی بَه، دَبه قَند خورد می‌کورد. مونم اوی وَر نیشتی بَم. خانه مانی قنده هِمیشُک خانُم جانُم خورد می کورد. بدُش میامه وَچان دست بَزُنُن.
او که دَبه قند خورد می‌کورد، یک کم عقل زُنُک اونجان دَبه، فقیر بَه، بیامه مای خانه ایوانی میان بنیشت.
خانم جانم بَشه اویی به یِچی بیاره. تا خانم جان بَش خانه‌ی میان، زُنُک مونه بُگوت دُتَر یِخورده قند هادین، مون قند نودارُم. مونَم دُلُم اویی به بُسوت، نُصفَ  قندِ سفره‌ی قند خالی کوردُم  زُنوکی کیسه‌ی میان.
خانم جان دی اویی به یخورده نان و پنیر و بلغور بیاردا  زُنُک بَش.

همینکه خانم جان بِنیشت قندَ خورد کُنه بُگوت: دُتَر قندسفره‌ی قند چو گِردی؟

مونَم دست پاچه گِردیم بُگوتوم: قندانه مون بُخوردُم!

خانم جان بُگوت اِی تو کوفته بُخوری، این همه قند چو وقتی بُخوردی مون حالیم نَگُردی؟ وایَست اونجه، مون تیی حقَته بَرُسُم...

مونَم پایَستام فرار کوردُم.
خانم جان قَندشُکَنه اَلَک کورد مونی طَرف، بُخورد مونی پا خون راه کَت.
آقاجانُم یکدفعه میدان دِ بیامه بُگوت: خانم جان چِبه اوقاتُت تَلَه؟

خانم جان بُگوت: وَچه بُمرد یک قند سفره ای قندَ خالی خالی بُخورد. بُگوتُم مَرَض قند می‌گیری میمیری!
آقاجانم خَنده کورد بُگوت: مرض قند گو او ره نمی کوشه، ولی اگه اون قندشُکن میخورد کلُه شه، الان او ره بوکوشتی بَه. دبیی دوتا قندی واستان، مای دُتَره کوشتَن بِدیی.

خانم جانُم بُگوت: کِسی که یک قند سُفره‌ی قندَ خالی خالی بخوره، هیچ بُلا نمی رَسه!

خدا رحمت کنه همه رفتگانو

 

 

نقل خاطره دوم از: بانو اشرف حکیم الهی

با سپاس از کانال طالقانی‌ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۱ ، ۱۱:۵۶
درجی طالقانی

مثل شماره 53

يكشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ق.ظ

یک ضرب المثل طالقانی:

اُسبُج دِ روغُن مِی‌ره، کَک دِ مُربّا

معنی:

از شپش روغن می‌گیرد و از کَک مربّا درست می‌کند.

کنایه از آدمی که زیادی زرنگ و رِند، خسیس و مال‌دوست است و با خسّتِ و زرنگ بازی، از همه امکانات و موقعیتها استفاده می‌کند تا بهره و منفعتی ببرد و حتی یک فرصت کوچک را نیز از دست نمی‌دهد.

معادل فارسی:

از آب کره می‌گیرد.

با سپاس از کانال طالقانی‌ها
طراحی پوستر طالقانی: گروه طالقانی درجی


این متن از وبلاگ طالقانی درجی به نشانی Darji.blog.ir گرفته شده است. جانم طالقان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۵۲
درجی طالقانی

توضیحات تکمیلی درخصوص مطلب «قهوه خانه قنبر»

شنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۱، ۰۸:۴۹ ق.ظ

با سلام خدمت همیشه عزیزانِ همراه

درخصوص مطلب «قهوه‌خانه‌ی قَنبر» چند نکته را خدمت‌تان عرض می‌کنیم:

اول، قهوه‌خانه‌ی قَنبر، یک مکان خیالی نیست و در تهرانِ قدیم، خیابان ناصریه، واقعاً وجود داشته و بسیار هم معروف بوده است. روالِ کار این قهوه‌خانه از آنجایی جالب است که خواندن روزنامه در آن ممنوع بوده اما بساط نقالّی داستانهای شاهنامه و نمایش‌های همراه با تردستی، هر شب در آن برقرار بوده است. لوطی‌های معروف نیز در محوطه‌ی پشت این قهوه‌خانه معرکه می‌گرفتند و مردم را شاد و سرگرم می‌کردند. مَثَلِ قهوه‌خانه‌ی قنبر، یک اصطلاحِ فارسی است که فقط مختص به طالقان نیست و به طور معمول به محلی که به صورت پاتوق افراد زیادی درآمده و افراد در آن به تفریح و گپ زدن مشغول باشند، قهوه‌خانه قنبر گفته می‌شود.

دوم، یک فیلم فارسی قدیمی نیز به نام « قهوه‌خانه‌ی قَنبر» وجود دارد. آقای ابوالفضل یزدانی با یادآوری این موضوع، اشاره کردند که گویا فیلمنامه این فیلم، که نوشته‌ی هموطنی روشندل از اهالی قم بوده، مورد سرقت ادبی قرار گرفت.

سوم، بعضی مخاطبان از این مطلب، اینگونه برداشت کرده‌اند که ما «مهمان داری» را مورد مذمت قرار داده‌ایم درصورتیکه این تصور، درست نیست.

مهمان داری و مهمان نوازی، رسم نیکو و پسندیده‌ای است اما به مانند تمامی تعاملات بشری، از دریچه عقل و شرع و منطق که بنگری، هر عملی را عکس العملی است و هر خدمت و لطفی، حقی برجای می‌گذارد که باید رعایت گردد. پس در مقابلِ آداب مهمان نوازی، مهمان بودن هم فرهنگ، بایدها و نبایدها و مرام و مسلک خود را دارد که باید از سوی میهمان، رعایت شود.

اینطور نیست که تنها میزبان، توصیه به مهمان نوازی شود، که مهمان هم باید حق خوب مهمان بودن را به جا آورد و کاری نکند که موجب آزار میزبان و سلب آسایش او و خانواده‌اش گردد.

توصیه‌هایی که در فرهنگ و دین ما در این زمینه وجود دارد و آدابی چون: سوغات و چشم روشنی بردن برای میزبان، به زحمت نینداختن صاحبخانه در تداک سور مهمانی، به موقع رفتن و برگشتن (به اصطلاح شیرین رفتن و آمدن)، به دعوت گرفتن میزبان برای جبران زحمات و به اصطلاح پس دادنِ مهمانی، همگی تأکید بر این دارد که رابطه میزبانی-میهمانی یک رابطه دو طرفه است که همچون ترازوی تراز، بی ظلم و احجاف بودنش، خوش است.

حتی خداوند در قرآن کریم، به مسلمین آداب مهمانی رفتن را تذکر داده و سفارش می‌کند که وقتی به خانه پیامبر دعوت شدید، زود نروید تا او را به زحمت بیندازید و وقتی هم که غذا را خوردید، ننشینید با هم به گپ و گفت، بلکه زودتر متفرق شوید. درست است که پیامبر، شرم می‌کند که این چیزها را به شما بگوید، ولی خدا که در این زمینه، از گفتن حرف حق، شرم نخواهد کرد.

پس عزیزان، همان طور که رسم مهمان نوازی، پسندیده و مشمول ثواب است، حق میزبان را با تشکر و جبران کردن و نیازردن او به جا آوردن، نیز پسندیده و سفارش شده و عینِ صواب است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۴۹
درجی طالقانی

قهوه‌خانه‌یِ قَنبر

چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۸:۳۴ ق.ظ

مطلب «قهوه خانه» را که در درجی خواندم، یادم به یک اصطلاح افتاد که مادرم همیشه آن را به کار می‌برد:

قـَمـبِری قَهوه‌خـانه

که همان «قهوه‌خانه‌یِ قَنبر» است و اصطلاحاً به خانه‌های پُر رفت و آمد، شلوغ از مهمانِ همیشگی و بی‌ملاحظه (اعم از دوست و آشنا و فامیل و همسایه و حتی غریبه!)، با اوضاعی بی‌حساب کتاب و بی سَرصاحاب و با بریز و بپاش فراوان، گفته می‌شود.

مثلاً فرض کنید عموی شما و پسرعمویش، هر دو با هم در یک زمان، در یک اداره مشغول به کار می‌شوند و عینِ هم حقوق می‌گیرند. پس از چند سال، پسرعمو کلی پیشرفتِ مادی می‌کند و امکانات و مایملک خوبی فراهم می‌آورد. اما عمویِ شما، هر سال در جا زده، پیشرفت که نمی‌کند هیچ، پسرفت و از جیب خوری هم کرده است. علت را که جویا می‌شوید، مادربزرگِ طالقانیِ اصیلتان می‌گوید:

اوشانی خانه، قَمبِری قهوه خانه‌یه، اینه میا، آن یکین هنو دَر نِشیه، یکی دیگه میا. میخورُنو میریجُنو حسابی که تالان کُردُن دَر میشُن، دریغ از یه بوجاک درک و شوعور و عاطُفه!

عموت خودُش دی کُفلَتمَند! (= کفالت مند، یعنی آدمِ عیالوار و پُر بچه) سیاروز زُنُش دی بی‌دست و پَر و بی سرزُوان.

مگه یه کارمندی حقوق چندی می‌تانه آن قَمبِری قهوه‌خانه‌ای میان دوام بیوره. ماه به نُصف نرسیه، هشتشان گرو نُهشان میبو، ایسه تا آخر ماه، سِنگ دَبُند خیکت. اوشانی‌یَم که هادای تا قُرت باخوردُنُ بگو یه نان هاگیر ماییبِ بِینُم هامیگیرن... آها جانِ سرشان، کُفت دی تیِب هانمی‌دیَن اما دریغ از اینکه حالیشان گَرده و درس عبرتشان بو، دُواره سرِ ماه روز از نو، سیاروزی از نو!

اما برعکس، عَم‌قُلیتانی خانه، همه چیانُش حساب کتاب داره، یک شو مهمانشان گردی، یک شو بایستی سفره بنگنی پیششان، رفتشان آمد داره و آمدشان رفت. هر چی خودشی جایی سر، یالانُش همه معقول و مودب، یه دانه برنج اوشانی خانه‌ای میان حَررُم و اُسراف نمی‌بو. خدا دی خوشُش میا برکَته مینگنه مالشانی میان. فکر عاقبت و فرداشان دی هستُن. روز به روز دی پیشرفت مینُن و یکیشان دوتا و دوتاشان سُ تا میبو.

خُب تا این گَته‌نَنه‌ی عصبانیِ طالقانیِ اصیل ما رو نَتُکانده، شما رو با لبخندی که از خوندن این جملاتِ به لبهاتون اومده و البته کمی هم به فکر انداخته‌تون، به خدا می‌سپارم.

راستی، قهوه خونه برید اما خونه‌ی دیگران رو قهوه خونه‌ی قنبر ندونید. یا حق

به قلم: سیمرغ - عکس از: مهدی ویسانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۳۴
درجی طالقانی

وَچه بی‌یَم، بِشی بی‌یِیم طالقان. مُن یه کَمـُک طالقانی حالیم می‌گردی، اَمبا اصطلاحات تخصصی رِ دقیق نمی‌فَهمُستُم.

یه روز غروب یکی از فامیلانمان بیامی بَ خانُومان، ایوانی سر بَنشتُن و با نَنوم گَپ میزی‌یَن.

مُن اتاقی میان، خُتـّی بی‌یَم، اوشانی صُدا دِ بیدار گردی‌یَم. هامون طور، پتویی بیخ، گپانِشانِ می‌شنوئوستُم.

نَنوم بپرسی: دخترت خوبه؟ کجاهان دَره؟ یال دار نگردی؟

پیرزُنُک بگوت: خوبه، گوهردشت دَرُن. هِمین چند وقت پیشا یالشه لُوو بودا!

مُن می‌دانوستُم که «لُوو بودایَن» یعنی هُل دادن چیزی و قِل دادنش، مثلاً آن توپه لُوو هادین مینی وَر!

اَمبا کیشکه مغزمی میان، نمیتانستُوم هضم کُنُوم که یاله لُوو بودایَن، دقیقاً یعنی چی

این بَ که خودمی فکری میان، شُروع کُوردُم به سِناریونویسیِ ماجرا!

تا اینکه حقیقت داسُوتان دَستُوم بیومی، که همانا ماجرای قتل یه یالِ بیگناه به دستانِ نَنوش بَ!!!

آن به بعد، همیشاک فکر میکوردُم آن پیرزُنُکی دُتر، حتماً یالشه بَبوردیه یه کوهی، بلندی‌یی جایی، یا پشت بومی سَر و ناغافلی یالشه هول، یا به قولی لُوو بُودایه و پَرت کوردیه تا بمیره.

و هر شو این کابوسه خُومی میان می‌دیَم و اون پیرزُنُک که اندی خونسرد دبه قتل نَوُشه تَعریف می‌کُرد دِ مثل چی میترسی‌یَم.

هر وَختی دی مُنو میگوت: بیو قشنگه دُتر یه ماچ هادین، او دِ فُورار می‌کُردُم و تا مدتها اوشانه به چُشمِ یه قاتلِ جانی می‌دی‌یَم. (البت همینجا شما رِ یه نصیحتی مینُم هرکی بگوت بیو یه ماچ هادین، او دِ فُرار کنین و کاری به قاتل بودن یا نبودنش نداشته باشین!)

سالیانِ سال بُگذشت تا مُن بفهموستوم که «یالشه لُوو بودا» یه اصطلاحه که برای از دست دادنِ بچه‌ی تو راهی یا هامون سقط جنین به کار میبرُن. و آن وَخت بَ که پیرزُنُک و دُترش، ذهنمی میان تبرئه گِردی‌یَن امبا افسوس که دَنبه تا او رِ یه دلِ سیر، ماچ هادی‌یَم و بی‌یَلُم تا دیمِمه تُف مالی کنه!

چون زندگی، ناغافلی او رِ لوو بودا بَه..!

روح جمیع رفتگان شاد و حالِ شما خوانندگان و همراهانِ درجی دی شاد

به قلم: سیمرغ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۴۵
درجی طالقانی

مثل تاریک انباری گربه

شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۴۸ ق.ظ

زمان ما آنقدر دور و بَرمان، آدم دَبه، یه جای خلوت پیدا نمی‌گردی. شاید تنها جای خلوت، یکی پسینه بَه که ویشتر در قُرُقِ ُزناکان قرار داشت و یکی دی تاریک انبار، که اونم کسی وقت بیکاری نداشت که بُخواه خلوت کنه.

اما گُربان اون دی بعضی‌هاشان، می‌شی‌یَن انباری میان، قَییم می‌گردین که از همین رو، ضرب المثل «تاریک انباری گربا» باب گردی. یعنی وقتی کسی که خیلی آدمه دیما نمیگیت و کناری‌گیری میکُرد، او رِه میگوتن: مُثل تاریک انباری گربه ره میمانه.

   متن: آقای مهدی رضاخانی از روستای دُنبلید
   عکس از: صفحه طبیعت روستای پَراچان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۰۷:۴۸
درجی طالقانی

یک نقلُکِ طالقانی با یه عالَم حرفِ واو

جمعه, ۵ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۰۹ ب.ظ

یک نقلُکِ طالقانی با یه عالَم حرفِ واو که ادیبان به آن واج آرایی می‌گویند.

 

یکی دَبه یکی دَنبه، یک وَل ویداری  وَر، یک وشنگ مو وَره خُتـّی بَه. ولی ول‌وازیت بشو او رِه  بیره. وریت یک واشِ کوپا رِه،  بیخش دِه  یک وَلِ پیت اَفی در آمه، اوره پیاخت. ولی بدو افی بدو، خلاصه  مُاهر او رِه بَرسی. وراز دندانشی همرا یک نیش دی او ره بزی.

ولی وگردی بیامه خانه. نیش جا رِه وازلین بزی، یک کم واشکالسه پشم درینگت اوی سَر دَبسا. این دفه ولی  وراگت و نالشش در آمه. نیشی جا مث ورامیه آرد، پوف کورد،  جوَر آمه.

 

برگردان فارسی:

یکی بود، یکی نبود، کنارِ یک درخت بیدِ کَج و کوله، یک برّه‌یِ ژولیده مو خوابیده بود.

ولی با گامهای تند و تیز رفت تا اونو بگیره. به یک کوپّه‌یِ علف برخورد کرد. از زیر اون علفها، یک مارِ افعیِ کج و کوله در اومد و ولی رو دنبال کرد. حالا ولی بدو و افعی بدو. خلاصه که مار بهش رسید و با دندونایِ گرازی‌اش اونو یه دونه نیش زد.

ولی برگشت اومد خونه. رو جایِ نیش و گزش مار، وازلین زد. یک کم پشمِ زده و باز شده رو گذاشت رویِ زخمِ نیش و اونو بست.

این دفعه ولی یک وَری اُفتاد و دراز کشید و نِک و ناله‌اش بلند شد. جایِ نیش هم مثلِ خمیرِ آردِ ور اومده، پُف کرد و بالا اومد.

 

 

کلمات واو دار این متن با معنی:

وَل (کَج) ویدار (درخت بید) وَر (کنار) وشنگ (ژولیده) وَره (برّه) ولی (اسمی پسرانه) وَله وازیت (قدم‌های بلند و سریع و بی‌نظم برداشت) وریت (برخورد کرد) واشِ کوپا (دسته‌یِ کوپّه شده‌ی علف) وراز (گراز) وگردی (برگشت) وازلین (وازلین) واشکالسه پشم (پشمی که باز شده) وراگت (یه وَر افتاد، به پهلو خوابید) وَرامیه (وَر اومده)

 

توضیحات:

1- واژگان طالقانی ممکن است در روستاهای مختلف، با اندکی تفاوت تلفظ شوند. مثلاً واشکالسه به صورت واچکالسیه، وله وازیت به صورت وله وازآیت یا وله وازهاگید، وریت به صورت ورایت تلفظ گردند.

2- در صنایع ادبی، اگر در متن یا شعری، یک حرف چندین بار تکرار شود، به طوری که آوایِ خوشِ موزونی در آن نوشته ایجاد کند، به آن «واج آرایی» یا «نغمه حروف» می‌گویند که هنری‌است ادیبانه.

در نقلک بالا هم، واج‌آرایی حرف واو را شاهد هستیم.

امیدوارم از این نقلک لذت وافر برده باشید.

 

تهیه کنندگان:

با سپاس از عزیزانی که در تهیه و ارسال این متن و ترجمه آن همکاری نموده‌اند:

خانم شیرین تمیمی، آقایان علی لطفی، امان آقابراری و ابوالفضل یزدانی

ویرایش و تهیه پوستر: خانم مریم قادری

طالقانی درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۰ ، ۱۳:۰۹
درجی طالقانی