کینی داستانان
مقدمه:
بعضی واژهها بار معنایی شرمآوری دارند و به دلیل رعایت ادب و اخلاق، استفاده از آنها محدود و پَساپردهای و گاهی مذموم است. اما مفهومی که این واژهها بِدان اشاره دارند، حقیقتی اجتناب ناپذیر از زندگی است. لذا در زمانیکه یک زبان مورد مطالعه قرار میگیرد، به ناچار، باید به این واژهها هم توجه نمود.
از سوی دیگر، تعدادی از این واژهها که در اکثریت فرهنگها کلماتی ممنوعه و شرم آور هستند، در یک زبان یا فرهنگی خاص، آن چنان بیادبانه تلقی نمیشوند و استفاده از آنها در مکالمات روزمره و اصطلاحات آن زبان، مرسوم است. اینهایی که گفتیم مقدمهای بود برای شروع واژه شناسی امروزمان که درخصوص واژه «کین» در طالقانی است.
پیشاپیش از برخی عبارات خارج از ادب که در این متن آمده، پوزش میطلبیم. به هرحال برای آشنایی با این اصطلاحات، گذر از واژگان بیادبانه مرسوم، اجتناب ناپذیر است.
صفتهای ساخته شده با واژه کین:
- به آدمهای تنبل، بیحال و بیانگیزه میگن: لَسه کین، شُلِ کین، تَمبَله کین. البته کُلِ کین هم هست که بیشتر برای آدم دارای معلولیت حرکتی استفاده میشود.
- صفت آدمهای درشت هیکلِ بیبُخار و تنبل: خُرسِ کین، گَته کین.
- آدمِ بیادب یا آدمِ بیحاصل: گ.و.زینه کین، تُسنه کین.
- آدمِ خیلی مایهدار، سرشناس و بزرگ: نَفت در کین! پیله کُلـُفتِ کین، کینان سَر، کین شانس.
- دیوانه و خُلِ چِل: وُرِ کین، خُلِ کین، تورِ کین.
- کین وِلیس: پاچه خوار، چاپلوس، بادُمجان دور قاب چین.
- خُشکِ کین: دارای اخلاقِ یُبس یا خساست زیاد.
روشهای حرکتی یا افعالی (به صورت نِشَسته):
- کین خُزولَه/خُزلیت یا کین خُزُک یا کین خیلیز یا کیناخیز: خزیدن روی باسن.
- کین شَره یا کینا شَره: رو باسن حرکت کردن.
- کین کَرش: خود را روی باسن کشیدن.
- کین سر خو یا کینی سَری چُرت: خوابیدن به حالت نشسته، قِیلوله، چُرت کوتاه.
- کین سر تِـئو: تاب خوردن روی طناب با حرکات باسن و پاها.
واژگان ترکیبی:
قاعده کلی:
کین در پسوند هر واژهای که بیاید، به انتها، زیر یا ته آن کلمه، اشاره دارد. مثلاً چاچی کین: به معنای زیرِ سقف.
- بال کین: قسمت آرنجِ دست.
- کُرگِ کین/کُرکِ کین: قارچ دنبلان. نوعی قارچ وحشی.
- کینازول: زنگوله کوچکی که به پشتِ رانکی قاطر میبندند.
- کین چُک: یعنی لبه زمین یا جایی. مثلِ حمامی کین چُک یا آن پیلا (گَته) چالی کین چُک.
- کیناکَت: سرنگون شدن و با باسن به زمین افتادن.
- کینُس کیلی: سستی و کاهلی عمدی.
- کین سر دوجال: یک گیاه تیغدارِ چسبنده. تیغهای این گیاه، به پا، جوراب و شلوار چسبیده و همه را به هم میچسباند. برای کندن آن باید «کینی سر» نشست و آنها را کَند. لذا به این اسم مشهور شده است.
یک حاضر جوابی بامزه: از این پس هر وقت کسی به شما گفت: همین؟
در جوابش بگویید: کینته بنگَن زیمین!
اصطلاحات:
- کین تور (کُردُن): یعنی خُل خُلی کردن، دیوانه بازی درآوردن. مثلاً: بِنیش جاتی سَر، کین تور ناکُن.
- کین چُلُق (بِزیَن): بهانهگیری و اجتناب از انجام اوامر، عدم تمایل به کار.
- کین مَچولی: کسی را سرِ کار گذاشتن، گربه رقصانی کردن. شیطنت و شر ریختن.
- کینِ کسی ر باد دُکُردُن: تعریف اَلکی کردن، معادل: هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن.
کین دَنِبو (گ.و.ز): تُهی مغزی و بیمایگی. معادل: پز عالی و جیب خالی.
کین تو سر تو: یعنی الکی قیافه گرفتن.
کین سر نشیر (نشین) نیه: یعنی بسیار خوشحاله و در جای خود از خوشحالی قرار و آرام نداره.
- کینشی همراه جوز میشکُنه: یعنی خیلی خوشحاله. شاد و شنگول بودن. معادل فارسی آن: با دُمش گردو میشکنه.
- کینش دِ دَر میوره مینگـَنه دُوهانشی میان: یعنی خیلی خسیس و ناخن خشکه.
- کینشی میان عروسی داره: یعنی از شرایط پیش آمده، بسیار خرسند و شادمان بودن. شعف بسیار داشتن.
- کینِ کوپّا کُردیَن: لَم دادن و تنبلانه به استراحت پرداختن.
- کین به کین و دیم به دیم: یعنی دو نفر که خیلی با هم صمیمی و نزدیک هستند.
- کینُش پاره گردی: به کسی خیلی فشار آمدن. در سختی و معضلاتِ کمر شکن افتادن.
- بَسوتِ کین: کسی که در حسرت و تأسف بسیار افتاده و به قولی از حسادت، کینُش بَسوته. مثلاً کودکان وقتی حسادت و عقده کسی را در بیاورند به او میگویند: کینانُت بسوجه.
- کین حال: اشاره دارد به زدودن پشمهای آلوده به پشکل خشک شده گوسفندان (مالان) و در اصطلاح یعنی به یک نفر خیلی لطف کردند، طوری که از خوشی به وجد بیاید.
- کین کلفت مینه: مال اندوزی و کسب شهرت و اعتبار و بزرگی.
- آسُمانی کین وَزرُست: باران شدید آمد.
- و خلاصه آنکه کین عورتی سر دِنی: یعنی واژه «کین» از الفاظ نامناسب در گویش طالقان نیست.
ضرب المثلها:
- گو.زی.نه یا شُلِ کینی وَهانه، جو کُلاسه: نانِ جو کُلاس موجب نفخ میگردد، از این رو برخی که کار بیادبی میکنند، تقصیر را گردن جو کُلاس میاندازند. به عبارتی این مثل کنایه از کسی است که یک بهانه الکی برای توجیه کار اشتباهش میآورد. معادلِ یک ضرب المثل آلمانی که میگوید: بهانه گیر همیشه بهانه شو پیدا میکنه.
- دُلی سر بگیری یا کینی سر، فرق نمینه: یعنی خوبی و محبت کردن به یک نفر، هیچ فرقی با بی اعتنایی کردن به او ندارد و نتیجه همیشه یکی است. زیرا آن فرد، فرقِ محبت با تحقیر را نمیفهمد. مثال: این رئیسِ تو دی خیلی بی چُشمِ روئه. هرچی کُنی باز همان ذاتِ خرابِشی پِی دَره. او رِ دُلی سر بگیری یا کینی سر، فرق نمینه!
- کَکی کینِ داغ دمینه: یعنی خیلی شیطان و شَر است. کک معمولاً داخل شلوار جا خوش میکند و مدام آدم را میگزد. در این حالت میگویند: یِهو کینِ تَش همینی. حالا اگر یکی بتواند کَکی کینِ تَش هنی و داغ کنه، یعنی خیلی شیطانه. به عبارت دیگر، در شیطنت، دست بالایِ دست بسیار است!
- سَر و کینِشه به هم بدوت: یعنی قالِ قضیه را کند. سر و ته قضیه را جمع کرد. گاهی اشاره دارد به کسی که از سرما داخل لَک و لا خود را میپوشاند.
- زاما سر خبری نیه، عروسی سَر نقارهای کین بَترکیه: از حد گذشتن و افراط در تحویل گرفتن یک امر یا کسی. بیشتر از حد معمول سنگِ تمام گذاشتن. معمولاً برای کنایه زدن به عروسی که بیشتر از داماد خوشحالِ ازدواج است. (در حالیکه حجب و حیا و رسوم حکم میکند که زاما سَر بیشتر خوشحال باشند.)
- با باریکالله گفتنِ مردم، کین کلفت نمیبو: این یک توصیه اقتصادی-اجتماعی از سوی گَتتران به جوانهاست. یعنی برای خوشایند مردم کار کردن (علی الخصوص خرج کردن زیادی و بریز و بپاشِ بی حساب) که موجب میشود آنها به تو بارکالله و احسنت بگویند، تو را آدم مهم و بزرگی نخواهد کرد. برعکس، ثروت تو را به باد داده و خود هم به فنا خواهی رفت. لذا به جایِ بریز و بپاش برای «مگسانِ گِردِ شیرینی» مالِتِ سُفت بُدار و برای آینده، سرمایه گذاری کن.
- کینان سر گردییَن، سران کین: عوض شدن جایِ افراد فرودست با بالادست. سر و ته شدن امور، قرار نداشتن هر چیز جایِ خود. برگشتن روزگار به نفع زیردستان یا نااهلانِ ناشایست.
- همسایهای کین، همسایه رِ نظر میا: اموال و امکانات دیگران، به چشم آدم بهتر، کاملتر و زیباتر جلوه میکند. معادل: مرغ همسایه غازه.
- فقط کین گَت کُردیه: کنایه از آدمی که فقط هیکل، درشت کرده و دریغ از یک جو افزایش در معرفت، سواد، هنر، کار و تلاش. هیکلِ بیبو و خاصیت. معادلِ فارسی: مثل رستم در حمام.
- سر و کینتِ بِیدییِیم: تمامِ زوایایِ وجودیت رو دیدیم ولی خاصیت و خیری در کل، مشاهده نکردیم.
- کین دمِ خر/قاطر بِشیَن، یا دُرت دَره یا جفتک: عاقبت همنشینی و نزدیکی به آدمهای بیشعور و بیفرهنگ (مخصوصاً آدمهای نمک نشناس و بیآبرو) چیزی جز خسارت و پشیمانی نیست. معادل: از دیوار شکسته حذر کردن.
- خدا تنبله آدُمانی کینی بیخ، کُتَل دمینگنه: یعنی روزگار هوایِ آدمهای تنبل رو داره، طوری که حتی برای نشستن اونها صندلی هم میگذارد. معادل: تنبل نرو تو سایه، سایه خودش میایه!
نتیجه گیری:
کلمه «کین» در گویش طالقانی کاربرد بسیار دارد و یکی از لغات مشترک و پرکاربرد، در سه قسمت بالا و میان و پایین طالقان است. همان طور هم که گفتیم، به اندازه معادلِ فارسی خود، بیادبانه نیست لذا نباید از بهکار بردن آن خجالت کشید. چون بدون این کلمه، منظور نصف بیشتر اصطلاحات رو نمیتوان رساند.
و دیگر آنکه، کلمات و اصطلاحات «کین» دار طالقانی، محدود به اینهایی که گفتیم نیست و دهها واژه و اصطلاح دیگر نیز وجود دارد که در مجالِ اندک ما، آورده نشده است.
طالقانی گپ زدن هنر است
گروه تولید محتوای درجی
مشارکت کنندگان در تهیه این متن: آقایان مهدی رضاخانی، شهرام صادقیان، مسلم گرشاسبی، فرشید فلاحی و خانمها فریبا سوداگری، شهناز سلطانیان و سیده مریم قادری
طراحان اصلی کارتون: محمد کارگر و پیمان علیشاهی